ادامه قسمت قبل.
هر دو خوشحال اومدن سمت ما.
مینا و امیر لخت شدن حتی شرت پاشون نبود.
حامد تازه آبش اومده بود و هنوز کیرش شل و بی حرکت.
مینا اومد سمت من یه پاشو گذاشت رو مبل گفت بخور عزیزم.
من کص مینا لیس زدم.
مینا: اووووف بخور جنده کوچولو.
من این حرفو دوست نداشتم.
کصشو میخوردم و مینا سینه های خودشو میمالید.
امیر از پشت سر اومد کیرش گذاشت لای کون مینا و با دستاش سینه های مینا رو مالید.
سرمو کشیدم عقب دیدم حامد کیرش گرفته دستش و داره ماهارو نگاه میکنه.دوباره شق شده بود.
روی مبل داگی شدم.سرم به سمت دست مبل.
امیر از مینا جدا شد اومد پشت سرم گفت عجب کص و کونی.جلوت بازه؟
گفتم نه.
گفت پس کونت میکنم.
حامد اومد جلو دسته مبل کیرشو کرد تو دهنم.
امیر تف کرد رو دستش و مالید لای کونم.
حس بدی داشتم.
اخه من تا قبلش فقط به هادی داده بودم و اون با ژل میکرد منو.
کیرشو لای کونم کشید و فشار داد تو کونم.
جیغ کشیدم.
تینا: اااااییییییی حیوون یوااااااش.
مینا خندش گرفت و گفت پس من چی.
کسی توجهی نکرد.انگار قرار فقط منو بکنن.
درد و لذت باهم قاطی بود.
از طرفی کونم از طرفی دهنم داشت گاییده میشد.
مینا نشست و سینه هام که اویزون شده بود میخورد.
البته با کمی سختی اخه باید خودشو کش میداد.
خیلییییی لذت بخش بود.
تو فضا بودم.
امیر دستش گذاشت رو کصم و کونم میکرد و کصم میمالید.
مینا سینمو فشارمیداد میخورد.
حامد کیرش تو دهنم عقب جلو میکرد.
که یهو تمام بدنم شل شد و کصم خیس خیس شد.
دقیقا همون لحظه کمرمو قوص دادم پیشونیم گذاشتم رو دسته مبل.
حامد بیکار شده بود.
که دست مینا رو گرفت برد رو مبل دیگه.
امیر کمرمو گرفته بود تند تند داشت منو میکرد.
جوری میزد که صدای برخوردش با کونم کل خونه رو برداشته بود.
مینا دراز کشید روی فرش یکی از کوسن های مبل رو گذاشت زیر سرش.پاهاش داد بالا.حامد رفت وسط پاهای مینا و کیرشو کرد تو کص مینا.
یهو داد زدم مینا حامد تازه ابش اومده و کیرش تمیز نیست حامله نشی.
مینا انقدر حشری بود گفت فدای سرت بدنیا میارمش حامد میشه باباش.
امیر: بعدش قرص بخوری من گردن نمیگیرما.بعدش خندید.
از صدای نفسهای امیر مشخص بود الاناس ابش بیاد.
سرعت تلمبه زدنش بیشتر شد که یهو کیرش تا ته فشارداد و تمام ابش خالی کرد تو کونم.
بیحرکت موند.
خم شد سرش گذاشت رو کمرم.
کیرش تو کونم نبض میزد.
یکم اروم شدم ازش جدا شدم.کیرش از کونم اومد بیرون و آبش از کونم ریخت.
یکمی روی رونم ریخت یکمی رو مبل.
حامد و مینا مشغول بودن که دوباره حامد ارضا شد و آبش ریخت رو شکم مینا.
و دراز کشید روش.
من لنگان لنگان و بی حال رفتم دستشویی.
کونم شستم.
باز باز شده بود.
در حالی که برگشتم گوشیم زنگ خورد.
یهو برق از چشمام پرید.وااااایییییی هادی بود😶😶😶
من چکارکردم اخه😥
تازه عذاب وجدان گرفتم.اصلا چرا من اینکارو کردم.
لخت نشستم رو مبل.نمیدونستم چکارکنم.
دوباره زنگ خورد و هادی.
دل تو دلم نبود.ترس و استرس حالی که کرده بودمو پروند.
اون سه تا هم بی حال رو مبل و فرش ولو بودن.
مینا: اه جواب بده هی زنگ میزنه.کیه این.
تینا: توروخدا چیزی نگین من جواب بدم.
اینبار جواب دادم.
تینا: جانم
هادی: سلام کجایی؟
وااای چیمیگفتم.😥😥😥
با تته پته گفتم خونه دوستم.
هادی: صدات چرا اینطوریه؟
تینا: عصبیم.اومدم یکم باهاش حرف بزنم.
هادی: این صدا به عصبی بودن نمیخوره
ادرس بفرست بیام دنبالت
تینا: نه عزیزم.تازه اومدم زشته اینطوری.باشه فردا میبینمت.
هادی: فقط ادرس.
وقتی رسیدم خبر میدم با دوستت بیا پایین من ببینمش.
هادی خیلی زرنگ بود.من اینو میدونستم.
کلی ازمن انکار از اون اصرار بلاخره مجبور شدم ادرس بدم.
هادی خیلی زود رسید.نمیدونم با چه سرعتی اومده بود.
گوشیم زنگ خوردگفت خودت و دوستت بیاین وگرنه من میام بالا.
این تماسش رو اسپیکر گذاشته بودم.
مینا در حالی که بی حال بود ولی دید چاره ای نیست.
تو فرصتی که هادی داشت میومد من لباسم پوشیده بودم و یه ریکاوری کرده بودم ارایشمو.
مینا هم یه مانتو پوشید و رفتیم پایین.
دل تو دلم نبود.
لحظه ای که رسیدم پایین با هادی چشم تو چشم شدم.😥
واااای از چهرش خشم میبارید.
مینا پشت سرم اومد.
هادی یک قدم اومد جلو منو کشید کنار.
به مینا گفت اینجا چه خبره؟
مینا: اولا سلام.
دوما جه خبر باید باشه؟دوتا دوستیم باهم خلوت کردیم.
شما بگو چه خبره؟
هادی: عجب خلوت شلوغی بوده.
حداقل شالتو دور گردنت میبستی کبودی رو گردنت دیده نشه.
الانم گم شو برو تو جنده خونت تا نیومدم بالا هرکی اونجا هستو جربدم.
وااااای یهو بدنم قفل کرد.تمام تنم لرزید.
مینا زبونش بند اومد و فقط رفت و درو پشت سرش بست.
هادی حتی بهم نگاه نکرد.
فقط گفت بشین تو ماشین حساب تورو هم دارم.
دستام میلرزید.نشستم و فقط جلو رو نگاه میکردم.
ادامه دارد…
↩ Mather_deragon
قسمت بعدیشو زود میزارم.
اخه از این به بعدش جالبتر میشه
↩ mardejavan
واقعیه.
سرنوشتمه.
ادامش بخونین بعدا به اشتراک میزارم
به نظرم خیلی دیر بذاری مخاطب فراموش میکنه قسمت قبل چه اتفاقی افتاده بود
عالی داستانت دوسش داشتم امیدوارم که همه چیز بعدش هم عالی باشه
هم ساده مینویسی هم همه چیز رو میگیو دقیقا خاطره ات منتقل میشه. حتما ادامه بده. بازم مرسی 😍 😘 👍
تو تاپیک های قبل گفتم دوست داشتم با عشقت باشی
خودم چون باکره ام و احساساتم دست نخورده این مدلی میپسندم
بر خلاف جو سایت
با لذت به عشقت خیانت کردی و خب این اسمش عشق نیست
البته عشق واقعی هم در گذر عمر به وجود میاد و باید ساخت
وگرنه خود به خود عشقی وجود نداره و نیاز و شهوت و خامی هست
در هر صورت بد شما را نمیخوام
درس بگیر برای آینده
منتظر ادامه ماجرا هستم
نکته اول اینکه خوبه که میبینم فقط خودم شب زنده دار نیستم.
و اینکه سعی کن وقتی حالت بده یا کلا مشروب نخوری یا ایقد بخوری که بیهوش شی که از همچین اتفاقی جلو گیری کنه.به شخصه گزینه دومو ترجیح میدم!
به امیر هم از طرف من بگو خاک بر سرت.دوست دخترشو مفت داد به خروس(حامد).
و در اخر سعی کن دوستای بهتری پیدا کنی نه اونایی که با اینکه میبینن حالت بده مستت میکنن و دوسته دوست پسرشونو میارن مختو بزنه.
ی جوووونم قوربون این سوراخ کون صورتی برم من عاشق خوردن سوراخ کونم اونم ازاین اندام سفیدزیباشدم طرفدارسفت وسختت داستانتم قشنگه واینکه واقعیه وسرنوشت زندگیته جذابترم هست بووووس به همه جات تینای قشنگم
↩ Tina78
پاهای خودته ؟ واقعا محشره ، خوردنی لیس زدنی مخصوصا رونات دیونه کننده هست