وارد خونه شدیم دستم گرفت با لباس برد داخل حمام.
دوش آب باز کرد و منو با لباس گرفت زیر آب.
خودشم با لباس اومد زیر دوش.
دستشو گذاشت زیر چونم تو چشمام نگاه کرد از اون نگاههای مهربون قبل نه ، یه نگاه پراز خشم، اما پراز غم.
تو چشماش میشد درد رو دید.
و من تمام وجودم پراز درد شد اخه این لامصب با این همه غمو دردی که به جونش زدم هنوز ازم متنفر نبود.
نمیدونم شاید اشک میریخت اما زیر دوش مشخص نبود.
تو چشمام نگاه کرد و گفت من دوست دارم و لبشو گذاشت رو لبم.
هر دو خیس آب شده بودیم و زیر آب در حال لب گرفتن.
تلخ و شیرین ترین لبهای عمرم بود.
من اشکام امون نمیداد.مطمنم اونم اشک میریخت اخه لباش از شدت بغض میلرزید.
دستم دورکمرش حلقه کردم و سرم چسبوندم به سینش.
هادی هم منو به بغل کشید گفت ببخش اگه من برات کم گذاشتم.
واااااای این بشر انگار از جنس فرشته بود.و بجای تنبیه من، داشت خودشو مقصر میکرد.
سرم رو سینش گفتم نه عزیزم، تو هیچ وقت کم نزاشتی.
هادی: نمیشه حتما یجای کارم میلنگه.
تینا:
نه باورکن نه.
یکم ازش فاصله گرفتم پیراهن تنشو جوری کشیدم که تمام دکمه هاش کنده شد.یه رکابی زیرش پوشیده بود.
تینا: زود باش لباستو در بیار میخوام بغلت کنم.
هادی نگاهم کرد و همون کارو با مانتوی من کرد.تمام لباسای تنم جر داد.
حتی سوتینم پاره کرد.
شلوارمو از پام در اورد پرت کرد حتی شرت پامو پاره کرد.
من لخت جلوش وایساده بودم.
منو دوباره برد زیر آب.
گفت میخوام بوی تینا بدی نه تن کسی دیگه.
لباسایی که تنت بود همشو میندازم دور.
(اینو جز توضیحات بدونین یه اخلاقی داره که با کسی که تو رابطس براش کلی لباس میخره غیر اونا که میده ببری یسری هم تو خونش برات میزاره.از لباس زیر تا لباس خونه و بیرون و…خب من از این قاعده مثتثنا نبودم)
خودشم لخت کامل شد و با من اومد زیر آب.
تن به تن چسبیده بود و در حالی که به هم چسبیده بودیم و همو بغل گرفته بودیم لب میگرفت و هر دو مشغول عشق بازی.
حسابی از پس هم براومدیم.
هولش دادم چسبوندمش به دیوار دستم گذاشتم رو سینش در حالی که دستم میکشیدم به پایین خودمم جلوش دو زانو شدم.
کیرشو گرفتم دستم یکم مالیدم موهای خیسم انداختم پشت سرم و کیرشو کردم دهنم.
تا ته تو دهنم فرو کردم.لبم محکم به کیرش قفل کردم و جوری مکیدم مثل مکش جارو برقی.
دستشو گذاشت پشت سرم و یه اهی از ته دلش گفت که خودم عشق کردم.
حالا داشت توی دهنم تلمبه میزد و من دستم روی روناش گذاشتم و با تمام وجودم براش ساک میزدم.
کیرشو تا ته تو حلقم میکرد و نگه میداشت من حوق میزدم میکشید بیرون.
بهش گفتم خشن میخوام.
و هر بار این کارو تکرار میکرد و با سرعت بیشتر تا جایی که اخر سر سرفم گرفت و سرم خم کردم آب دهنم ریخت بیرون.
زیر بغلم گرفت و بلندم کرد.منو لبه وان نشوند دستام به عقب تکیه دادم پاهامو باز کردم و از سر انگشتای پام شروع کرد دونه دونشون خورد و لیس زد.این کارشو خیلی دوست دارم.
مچ پامو بوسید و لیس زد تا رسید به کص پر آبم.
با دستش فشار داد و کصم قلمبه شد و همشو محکم مکید.
در حال مکیدن زبونشم میمالید به چاک کصم من رو ابرها بودم.
چنان کصم میخورد که داد زدم زود باش بکن.
ولی توجه نکرد و انقدر کصم خورد و مالید که تو دهنش ارضا شدم.
هادی:
ای جانم.
کوچولوی خودم ارضا شد.
تینا:
مرسی عشقم.
منو بلند کرد و پشت بهش وایسادم منو برد چسبوند به دیوار
سینه هام به دیوار چسبیده بود و کمرم کمی قوس دادم
سر کیرشو با آب دهن خیستر کرد و فشار داد رفت تو کونم.
یهو تا ته فرو کرد.یک لحظه بدنم سیخ شد و اما فقط یه ایی یواش گفتم.
و هادی شروع کرد کردن کون تپل و سفید من.
همیشه میگفت از کونت خیلی خوشم میاد.
تپل و گرد.و چاکش عمیق.
تو کونم تلمبه میزد و صدای اه و اوهش در اومده بود.
منم لبمو گاز میگرفتم یک لحظه صورتمو برگردوندم به سمتش لب تو لب شدیم.
و تو کونم تلمبه میزد.
تینا:
کصمو بکن.
هادی: امشب خانومت میکنم.پلمپ کصت باز میکنم.
خیلی خوشحال بودم که قراره پردمو بزنه.
منتظر اون لحظه بودم.
ادامه دارد…
چقدر میکننت اونم دونفری 😂 .شوخی کردم .اینم خوب بود مثل بقیه
↩ Tina78
تا حالا هیچ داستانی رو اینطوری دنبال نکرده بودم تو عمرم …
امیدوارم که تهش خوب باشه …
↩ zander68
مرسی.نظر لطفتونه.و خوشحالم که تونستم رضایت دوستانو بدست بیارم
توی داستاتی که خود هادی گذاشته بود فک کنم تو میرفتی خارج درسته؟
↩ Mather_deragon
چتد سالشه شاید اون نیست و تشابه اسمی باشه
↩ Tina78
نمیدونم اما یکی از داستان هاش که خوندم دقیقا مثل داستان تو بود و اسمشم هادی بود
↩ Mather_deragon
میخوای چکار؟اگه دختر بودی میگفتم میخوای رل بزنی ولی تو که اقایی😂
↩ Mather_deragon
تا حالا ندیدم منو جز خاطراتش بنویسه
شاید اون نیست.
↩ Tina78
😂😂😂😂😂
میخام داستاناشو بخونم
دریغ از یکدرصد زهن سالم🤦🏻♂️🤣
سلام
داستانت داره از ریتم می افته
قسمت اول و مخصوصا قسمت دومش فوق العاده بود ولی قسمت های بعدی اون جذابیت و ریتم را نداره
سپاس از شما
خیلی نازی تینا جان خیلی خوشحالم که هستی و صفا میدی با داستان هات عزیزم
↩ Sevda1988
هر دو روز یک قسمت میزارم ولی چون واقعی هستش میخوام کامل بنویسمش