صدای نیاز همیشه بلند نیست!😔
کاش بیشتر گوش کنیم و بهتر بشنویم.
دستهایی که کمک می کنند از خود خدا هم پاکتر و مقدس ترند…🙏
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
توی شهر فرنگ بی فرهنگ
کودکی بی خیالِ رهگذران
تا کمر در زباله ، خم می شد
فکر و ذکرش همیشه لقمه ی نان
گونی کهنه ای به دوشش داشت
توی کوچه ، تلو تلو می خورد
سرزنش یا ترحم مردم
دل او را همیشه می آزرد
روز و شب در حوالی این شهر
چرخ زد در زباله های عفَن
فکر نان حلال خود بود و
بی تفاوت به چرک پیراهن
برج میلاد ، شاهد قضیه
ساکت و بی اراده ، آن بالا
سهم کودک میان جمعیت
یک سر سوزن است…واویلا!
سفره های بزرگ مختلسان
هر طرف پهن و بوی خون می داد
غرق در قاه قاه زشتی که
خبر از کثرت جنون می داد
درد دارد پرنده ای کوچک
در به در فکر دانه ای باشد
درد دارد در این زمانه ی سرد
لنگ گرمای لانه ای باشد
خسته از مافیای بی رحمی
توی لاکش همیشه تنها بود
شبحی ریزنقش و غمگین که
میهمان دو روز دنیا بود
یک شب از ازدحام ماشین ها
کمرش از فشار ، خم شد و بعد
گلی از شوره زار انسان ها
توی حجم زباله ، کم شد و بعد…🖤
مهناز _ محمودی
↩ سالومه۲۸
درود بر روح بزرگت که دغدغه داری اینکه برای نان جفا ببینی خیلی سخته من وقتی صحنه های مورد اشاره شما رو میبینم …
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
یار دبستانی من با ♬♫♪ من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ♬♫♪ بغض من و آه منی
حک شده اسم من ♬♫♪ و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ♬♫♪ مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ♬♫♪ ما هرزه تموم علفهاش
خوب اگه خوب، بد ♬♫♪ اگه بد، مرده دلهای آدماش
دست من و تو باید ♬♫♪ این پردهها رو پاره کنه
کی میتونه جز من ♬♫♪ و تو درد ما رو چاره کن
ماییم که باید دست رو زانو بذاریم پاشیم یه کاری بکنیم…
↩ vahid_judo
آدم بی معرفت…
مثل پول بدون گوشه است
وجود داره ولی ارزش نداره!
دنیای دست هایی که به کمک گشوده نمی شوند
از هر دنیایی بی معرفت تر است.
↩ arashke
نگاه می کنی و می شوم دوباره دچارت
خوشم که باشی و باشم تمام عمر کنارت
مرا که صبر و قراری نمانده است به دیدار
به سر رسیده گمانم تو نیز صبر و قرارت
چه داشتی به لبت که از آن چشیدم و عمریست
رها نمی کُنَدَم سایه ی درخت انارت
حساب کن؛ نسپاری به هیچ کس دل و ناگاه
یکی بیاید و باشد تمام دار و ندارت
خودت مدد برسانی مگر شکارچی ات را
وگرنه یکسره پوچ است آرزوی شکارت
گذشت طرح نگاه تو از خیال ملائک
شکوه و شان بشر را خدا که داد بشارت
بهار بنده ی وامانده ی طراوتِ یادت
نسیم نشئه ی آمیزِشی به گرد و غبارت
به من بده همه ی غصه های بی کسی ات را
خودم دوباره -دلت قرص- می شوم کس و کارت…
↩ سالومه۲۸
جواب سوالم تو باشی اگر
ز دنیا ندارم سوالی دگر
جواب سوالم تو باشی اگر
ز دنیا ندارم سوالی دگر
که من پاسخی چون تو میخواستم
مباد آرزویم از این بیشتر
که من پاسخی چون تو میخواستم
مباد آرزویم از این بیشتر
نشستم به بامی که بامیش نیست
شگفتا دلم میزند باز پر
نفسگیر گردیده آرامشم
خوشا بار دیگر هوی خطر
نشستم به بامی که بامیش نیست
شگفتا دلم میزند باز پر
نفسگیر گردیده آرامشم
خوشا بار دیگر هوای خطر
برا آن است شب تا بخوابم که شر
بزن باز بر زخم من نیشتر
دلم جراتش قطره ای بیش نیست
تو ای عشق او را به دریا ببر
جراتی نیست برای رسیدگی چون دلها کوچیکه باید دل داشت بوسعت دریا تا جرأت رسیدگی به این کودکان تا مرز صدمه دیدن در وجود یه انسان جوانه بزنه تبریک میگم برای این دغدغتون و یار دبستانی شما هستم برای انجام هرکاری…
امیدوارم این هیولای فقر، هم مالی و هم شناختی، بزودی از سر ایران و ایران و تمام دنیا، ریشه کن بشه،،، 👏👏👏
↩ Power M
آرزوی زیبایی کردید منم امیدوارم 🥰🙏🌺
ایرج میرزا عقیده داشت :
تا در کار هست ملا و مفتی
به روز بدتر از این هم بیوفتی
↩ سالومه۲۸
تا صبح راهی نمانده،
ضحاک رفتنی است،.
این فلات غمزده، دوباره، به رقص میآید،
ضحاک رفتنی است،،،،
↩ سالومه۲۸
هر کدام از ما، کاوه و فریدون هستیم، به شرط اینکه باور داشته باشیم که تغییر دهنده و منجی خودمون هستیم،
و اینکه کسی قرار نیست یه عصر جمعه ظهور کنه و دنیای ما رو درست کنه،،،،،،
↩ Power M
منجی عصر جمعه ای وجود نداره با حرفتون کاملا موافقم
ولی ایستادن جلوی ضحاک یه دل میخواد به اندازهی کل زندگی ! این گفته شما وقتی تحقق پیدا میکنه که جامعه به یک خرد و آگاهی جمعی برسه
↩ سالومه۲۸
تقدیم برای امضای قشنگتون:
به تو مشغول و با تو همراهم
وز تو بخشایش تو میخواهم
همه بیگانگان چنین دانند
که منت آشنای درگاهم
ترسم ای میوه درخت بلند
که نیایی به دست کوتاهم
تا مرا از تو آگهی دادند
به وجودت گر از خود آگاهم
همه در خورد رای و قیمت خویش
از تو خواهند و من تو را خواهم
بلبل بوستان حسن توام
چون نیفتد سخن در افواهم
میکشندم که ترک عشق بگو
میزنندم که بیدق شاهم
ور به صد پارهام کنی زین رنگ
بنگردم که صبغة اللهم
سعدیا در قفای دوست مرو
چه کنم میبرد به اکراهم
میل از این جانب اختیاری نیست
کهربا را بگو که من کاهم
↩ vahid_judo
چقدر اتاق تنها بود!
زن پرده ها را
كنار زد
و شب را بوسيد
تاريكي خانه را در آغوش گرفت
پوستش از نوازش تاريكي، مهتابي شد
باد
چراغ ها را يكي يكي به قربانگاه برد
زن خسته بود
موهايش را به آسمان بافت
و با شب خوابيد!
روشنک_آرامش
↩ سالومه۲۸
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفاالله صبا کز تو پیامی میداد
ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود
↩ سالومه۲۸
ما مستمعان کوی یاریم بانو شمائید مارو بر سر ذوق میارید برای حضور و حمایت از مرام و راه و روش نیک شما
که همان
پندار،گفتار و کردار نیک هست
هستمت با همه جان و دل
↩ vahid_judo
🙏🥰🌺
تورا ایستادەدرآینە دیدم
کەمی خندیدی ؛
دستپاچە، پنهان کردم
چین های ریزلبخندِ تلخ
روزمرگی هایم را
پشتِ صورتِ بە فراموش رفتە …!
تو خبرنداری
ولی من هنوز
ساعتِ قرارهایمان بەکافەی
همیشگی
درهمان گوشەی روبەخیابان
انتظارِ آمدنت را
دود می کنم…!
پیالەایی قهوەی تلخ
سفارش می دهم
وباز پیالەایی دیگر !!
نمی آیی
ومن درآغوشِ تنهایی
قصەی شکستنِ عشق را
شعرمی خوانم
واشک می شمارم…!
↩ سالومه۲۸
در شب گیسوان تو
مست به خواب می روم
مست به خواب این رهِ
پر خم و تاب می روم
بوی تو می کشد مرا
سوی تو می کشد مرا
ای که تو سوی خویش و من
سوی سراب می روم
هر شب از آرزوی تو
در تب ماه روی تو
در خم و تاب موی تو
مست و خراب می روم
در شب گیسوان تو
مست به خواب می روم
مست به خواب این رهِ
پر خم و تاب می روم
بوی تو می کشد مرا
سوی تو می کشد مرا
ای که تو سوی خویش و
من سوی سراب می روم
ای که نگاه می کنی
بر من و آه می کشم
ای که چو شمع از آتشی
عشق تو آب می روم
ماه من آفتاب من
باده ی من شراب من
خانه ی روی آب من
همچو حباب می روم
در شب گیسوان تو
مست به خواب می روم
مست به خواب این رهِ
پر خم و تاب می روم
بوی تو می کشد مرا
سوی تو می کشد مرا
ای که تو سوی خویش و من
سوی سراب می روم
هر شب از آرزوی تو
در تب ماه روی تو
در خم و تاب موی تو
مست و خراب می روم
↩ vahid_judo
توبه کردم که قلم دست نگیرم اما
هاتفی گفت که این بیت شنیدن دارد
وخدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد…؟
شهریار
↩ سالومه۲۸
تو یادبودم هنوز منو نمیدونی تا کجا ها بردی امروووووووووووز رفیق 😎
یک آن شد این عاشق شدن ، دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد!
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم ، سجده کرد!
↩ وحیدلاهیجی
بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آنجا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
↩ سالومه۲۸
تقدیم به تاپیکتون با دل و جان وحید تاحالا نگهش داشتم که سورپرایزتون کنم با صدای ناصرم گوش جان بسپار:
دو تا چشمِ بی تکلف؛ یه صدای خشکِ زخمی ●♪♫
یه نگاهِ بی ستاره؛ دو تا دستِ پینه بسته ●♪♫
دو تا پای خرد و خسته، که دیگه رمق نداره… ●♪♫
از سرِ صبح تا دلِ شب؛ می پیچه صدای گاری، تو گوشِ کرِ خیابون! ●♪♫
توی گرما زیرِ آفتاب؛ توی سرما زیرِ بارون ●♪♫
سر چهارراه، دور میدون… ●♪♫
می خوام از شما بخونم؛ شما که غریبه هستین ●♪♫
پیشِ چشمِ آشناها؛ از همیشه تا همیشه ●♪♫
ملودی و تنظیم قطعه : بهنام ابطحی ، فرزاد فرومند
دستاتون رو هدیه کردین؛ به نگاهِ سردِ ماها ●♪♫
می خوام از شما بخونم؛ شما که غریبه هستین ●♪♫
پیشِ چشمِ آشناها؛ از همیشه تا همیشه ●♪♫
دستاتون رو هدیه کردین؛ به نگاهِ سردِ ماها ●♪♫
پیشتون مثل یه بره ست؛ سر به زیر و رام و آروم ●♪♫
دنیا با این همه گرگیش؛ توی این معرکه میدون ●♪♫
کوچیکه قد یه کوچه؛ با نهایتِ بزرگیش ●♪♫
توی مشتاتون اسیره؛ مثِ بازیچه ی کوکی که تو دست این و اونه ●♪♫
اگه مردی مونده باشه؛ توی بازوی شماهاست ●♪♫
جون هر چی پهلوونه… ●♪♫
می خوام از شما بخونم؛ شما که غریبه هستین ●♪♫
پیشِ چشمِ آشناها؛ از همیشه تا همیشه ●♪♫
دستاتون رو هدیه کردین؛ به نگاهِ سردِ ماها ●♪♫
می خوام از شما بخونم؛ شما که غریبه هستین ●♪♫
پیشِ چشمِ آشناها؛ از همیشه تا همیشه ●♪♫
دستاتون رو هدیه کردین؛ به نگاهِ سردِ ماها ●♪♫
کوچیکین اما بزرگین! ●♪♫
هرچی سختیا زیاده؛ همت شما بلنده ●♪♫
توی این دوره زمونه؛ خیلی حرفه که یه بچه کمر مردی ببنده ●♪♫
دلِ آسمون می ریزه؛ وقتی لب هاتون میلرزه ●♪♫
اما گریه رو می خندین… ●♪♫
کوچیکین اما بزرگین! ●♪♫
به خودِ خدا قسم؛ که شماها یه پارچه مردین ●♪♫
می خوام از شما بخونم؛ شما که غریبه هستین ●♪♫
پیشِ چشمِ آشناها؛ از همیشه تا همیشه ●♪♫
دستاتون رو هدیه کردین؛ به نگاهِ سردِ ماها ●♪♫
می خوام از شما بخونم؛ شما که غریبه هستین ●♪♫
پیشِ چشمِ آشناها؛ از همیشه تا همیشه ●♪♫
دستاتون رو هدیه کردین؛ به نگاهِ سردِ ماها ●♪♫
به جای اشک ، خون می چکد از گونه های نیلی آسمان
دل تنگ اش مالامال درد است ، دردی بی پایان
می فشارد پنچه بغض ، گلویش را
می کشد بر سر ، چادر سیاه غم را
دیگر بانگ و فغان نمی دهد تسکین اش
می کشد انتظار که شاید خورشید رود بالین اش
هنگامه زنوری
↩ سالومه۲۸
همیشه منو نوازش میدی ممنون که هستی بانو:
آن نه عشق است که از دل به دهان میآید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان میآید
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آن که از دست ملامت به فغان میآید
کشتی هر که در این ورطه خونخوار افتاد
نشنیدیم که دیگر به کران میآید
یا مسافر که در این بادیه سرگردان شد
دیگر از وی خبر و نام و نشان میآید
چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز
باز بر هم منه ار تیر و سنان میآید
عاشق آن است که بی خویشتن از ذوق سماع
پیش شمشیر بلا رقصکنان میآید
حاش لله که من از تیر بگردانم روی
گر بدانم که از آن دست و کمان میآید
کشته بینند و مقاتل نشناسند که کیست
کاین خدنگ از نظر خلق نهان میآید
اندرون با تو چنان انس گرفتهست مرا
که ملالم ز همه خلق جهان میآید
شرط عشق است که از دوست شکایت نکنند
لیکن از شوق حکایت به زبان میآید
سعدیا این همه فریاد تو بی دردی نیست
آتشی هست که دود از سر آن میآید
↩ وحیدلاهیجی
فكر كن! در شلوغيِ تهران
عصر پاييز… در به در باشي
شهر را با خودت قدم بزني
غرقِ روياي “يك نفر باشي”
محسن_انشایی
↩ سالومه۲۸
تقدیم بانوی جان:
نتوان گفت که این قافله وار میماند
خسته و خفته . از این خیر جدا میماند
این ره این نیست که از خاطره اش یاد کنیم
این سفر . همره تاریخ به جا میماند
این ره این نیست که از خاطره اش یاد کنیم
این سفر . همره تاریخ به جا میماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دلسیر ز هر دام رها میماند
میرسی آخر و افسانه وا ماندن ما
همچو داغی به دل حادثه ها میماند
بی صداتر ز سکوتیم
بی صداتر ز سکوتیم
ولی گام خروش نغمه ماست که در گوش شما میمانید
بروید ای دلتان نیمه . که در شیوه ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا میماند
بروید ای دلتان نیمه . که در شیوه ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا میماند