سلام
یکی از عجیب ترین اتفاقاتی تو زندگیم شنیدم رو میخوام براتون تعریف کنم
داستان تجاوزه،
شاید حالتون بهم بخوره از قضیه،
شاید بگید کصشره خالصه ولی لحظه به لحظه حقیقت هست.
تجاوز به یه دختر بیست ساله روستایی…
من وقتی متوجه قضیه شدم با اینکه آنچنان رابطهای با طرف ندارم ولی خیلی خیلی حالم بد شد…
دوست دارم بنویسم ولی خب میخوام ببینم شما هم میخونید یا نه…
مرسی 🙏🏻
حقیقتش اگه تا یکی دوسال پیش بود میخوندم،اما دیگه کششهای عصبی بقدری زیاد شده که به ناراحتی بعدش نمیارزه
بازارگرمی برا روایت تجاوز تالا ندیده بودیم که اونم دیدیم…
↩ اسکلت حشری
داش تخمم نی که بخونی یا نه
این میتونه برا دیگران یه نوع آگاه سازی باشه
من نه تجاوز گر بودم نه مورد تجاوز قرار گرفتم و این اولین باره که یه داستان این طوری برای خودم بازگو میشه از طرف دختری که مورد تجاوز قرار گرفته و این بهم فهموند آدمای بی عقل تا صبح وجود دارن…
↩ داریوشم
داش من خودم شنیدم طپش قلب گرفتم در صورتی که اصلا اون دختر تو زندگیم جایی نداشت و حالم داشت از همه چیز بهم میخورد
↩ eersyghu
نه داش اصلا خدا نیستن
اتفاقا خوندنشون مثل دیدن درد کشیدن اعصاب خورد کن و احمقانه هستن