دوستان سلام اینجا میتونید مطالب ادبی یا نقد ادبی (شعر و نثر و نقد) ، فلسفی، هنر عکاسی ، فتوشاپ ، ایده پردازی ، معرفی شخصیت های مربوط به هنر و خلاقیت ، روانشناسی ، پدیده شناسی یا پدیدارشناسی و … خلاصه هر چی که مربوط به علوم انسانی و هنر و خلاقیته
کسی نترسه که امکان داره چون مبتدی مسخره بشه ، بیان بحث کنین
شهید دکتر مصطفی چمران
**********************
انسان و خدا
گفتار اول _ قسمت 5
فلسفه سكوت
بنابراين با دو حقيقت ملموس حيات -يكي قضيه خواب و يكي قضيه تلهپاتي- به اين نتيجه ميرسيم كه براساس اين تقسيمبندي سهگانه، ك نوع سومي وجود دارد كه به هيچوجه قابل تفسير و توجيه نيست جز بوسيله روح، كه روح تجلّي خدا و امريست از جانب خدا.
براي اينكه اين بحث نفس را و اين حالت را براي شما تمام بكنم ميخواهم يك حقيقت ديگر را در مورد خواب بگويم. براي اينكه از قسمت اول خواب به قسمت دوم برويد بايد آن احساسات و آن ارتباطات قبلي را قطع بكنيد تا بتوانيد به دومي برسيد. در مورد خواب خيلي واضح است كه شما هنگامي به قسمت دوم ميرسيد كه همه عضلات شما و جسم شما به خواب مطلق فرو رفته باشد، كه ميگويند به سكوت رسيده است. هنگامي كه سكوت جسمي براي شما حاصل شد، آن تحرّك نفسي بوجود ميآيد. عين همين حالت براي قسمت دوم به سوم وجود دارد. هنگامي كه قسمت نفسي شما به سكوت فرو رفت قسمت سوم شورع به تحرك ميكند، و اين را در فلسفه، فلسفه سكوت ميگويند كه هنديها به آن معتقد هستند. مكاتب مختلف هندي وجود دارد كه حتي در معبد كه ميروند در مقابل مرشد خودشان سكوت ميكنند، سكوت به اين معني كه در مرحله اول جسم خودشان را از كار مياندازند. هنگامي كه جسم خودشان را از كار انداختند بمابراين نفس آنها بحركت درميآيد. در مرحله بعد حتي نفس خودشان را، حتي عقل خودشان را از كار مياندازند تا روح آنها بتواند ارتباط برقرار بكند.
در حالت عادي براي مردمي كه اين قدرتها را ندارند بطور طبيعي در خواب اين حالتها بوجود ميآيد، چون در خواب در مرحله اول جسم از كار ميافتد و در مرحله دوم عقل و نفس از كار ميافتد و بنابراين بطور اتوماتيك قسمت سوم ميتواند تجلّي پيدا كند. اما انسانهايي هستند كه در حالت بيداري قادرند كه هر لحظه كه بخواهند جسم خودشان را از كار بياندازند يا نفس خودشان را ساكت كنند (فلسفه سكوت). بنابراين آن حالت سوم كه ما به آن الهام يا اشراق ميگويئم حاصل خواهد شد، و قادر خواهند بود كه با خداي بزرگ يا با روح ارتباط برقرار بكنند و حقايقي را براي ما بازگو كنند، و اين را ميگوئيم الهام.
الهام و اشراق
پس در اين قسمت سوم الهام يا اشراق فلسفهايست كه آدمي جسم خود را از كار مياندازد و بعد عقل خودش را، نفس خودش را، شخصيت خودش را ساكت ميكند و قلبش و يا روحش شروع به تجلي ميكند و بنابراين با روح ارتباط پيدا ميكند. هنگامي كه با روح ارتباط پيدا كرد قادر خواهد شد كه حقيقت را درك كند.
وحي
اين مطلبي را كه الان براي شما بيان كردم از نظر فلسفي ميگوئيم الهام، يعني رابطه اشراقي بين اين انسان و خدا، بين اين انسان و روح مرحله بالاتري وجود دارد كه آن را حي ميگوئيم، كه وحي مختص پيامبران است و وحي اين ارتباط از بالاست به پائين، يعني اين خداست كه با بشر ارتباط پيدا ميكند. الهام وقتي است كه آدمي از پائين خودش را آماده ميكند كه با خدا رابطه برقرار كند و اخبار را بگيرد، در حالي كه در قضيّه وحي اين خداست كه ميخواهد با اين انسانها رابطه برقرار كند، بنابراين اطلاعات از بالا به پائين ميآيد و بر اين انسان نازل ميشود.
چون در مرحله وحي اين خدا است كه ميخواهد اطلاعتش را بفرستد، اين اطلاعات مطلق و صددرصد صحيح و كامل خواهد بود، در حالي كه آن هنگامي كه آدمي ميخواهد از پائين به بالا اتصال برقرار كند برحسب ظرفيت او و شخصيت او تغيير پيدا ميكند. اگر شخصيت ضعيف باشد ممكن است يك گوشهاي از حقيقت را بفهمد، يك مقدار كم و ناچيزي را. هرچه شخصيت بالاتر ميرود قادر خواهد بود كه حقيقت بالاتري را درك كند.
در مورد الهام يا اشراق عادتاً مثالي ميزنند و ميگويند كه در اين عالم وجود گاهگاهي يك جرقهاي ميزند، يك برقي ميزند و اين برق عالم را روشن ميكند و انسان در آن لحظه روشني فرض كنيد كه يك اجسامي را يا يك حقايقي را ميبيند ولي در يك لحظه بسيار كوتاه. بنابراين علم اين انسان در حالت الهام و اشراق كامل و مطلق نيست، اما در حالت وحي كه خداي بزرگ اراده ميكند كه اين رابطه روحي را برقرار سازد اين ارتباط كامل و مطلق خواهد بود، بنابراين جزئيات امر حتي كلمات و حروف بطور تحقيق و يقين براي اين انسان روشن كننده است.
اين بحث بسيار مفصل و دقيق و زيبائي است كه من سعي كردهام در اين فاصله كوتاه براي شما خلاصه كنم، و تقريباً بهترين راه توجيه بطور ملموس و تجربي و علمي براي پذيرش عالم غيب و روح است، و همينطور كه ميدانيد كسي كه روح را پذيرفت و عالم غيب را پذيرفت يعني خداي را پذيرفته است.
تئوري در علم
اين حرف را بايد در مقدمه ميگفتم ولي حالا ميگويم، كه از نظر علمي براي اينكه يك پديدهاي را شما توجيه كنيد يك تئوري وضع ميكنيد، يعني اگر شما خداپرست نبوديد و خدا را نميپرستيديد و من ميخواستم اين بحث را براي شما مطرح كنم در مقدمه اين حرف را ميزدم كه ما ميدانيم كه اين پديدهها در عالم وجود دارد و دانشمندان سعي ميكنند كه اين پديدهها را توجيه كنند، و من هم سعي ميكنم كه با تئوري خودم اين پديدهها را توجيه كنم و اينها تئوريهايي است كه من ارائه ميكنم و هنگامي كه ا ين تئوريها بتواند اين پدديهها را بهتر توجيه كند، اين تئوري من قابل قبول است، تا جائي كه علم خلافش را ثابت كند. اين حرفي را كه ميزنم بحث علمي درباره توري در علم. فرض كنيد كه انشتين، آن بار اولي كه آمد و درباره «ريلاتيويته» قانون خودش را وضع كرد بيست سال گذشت تابطور تجربي توانستند ثابت كنند كه حرف او صحيح است، ولي در آن مدت بيست سال ثابت نشده بود و فقط تئوري بود، ولي در آنجايي كه اين تئوري بتواند اين پديدهها را بهتر توجيه كند قابل قبول است. بنابراين اين تئوريها را كه من براي شما بيان كردم به بهترين وجه قادر است كه اين پديدهها را توجيه كند كه هيچ روانشناس ديگري و هيچ مكتب ديگري قادر نخواهد بود به اين وضوح و به اين دقت و به اين زيبايي اين پدديهها را توجيه كند. و تا وقتي كه خلاف آن ثابت نشود اين تئوريها از نظر علمي قابل قبول است. يعني تي اگر يك آدم مادي در انجا نشسته بود نميتوانست اين حرف مرا رد كند. به او ميگوئيم اگر تو قادر هستي يك تئوري بهتري بياور، ولي تا بحال اين تئوري كه براي شما بيان كردم بهترين تئوريها براي توجيه اين حقايق عيني در طبيعت بوده است. پس اين به ما كمك ميكند كه روح را و ارتباط با عالم غيب را و خدا را با اين پديدههاي عيني و تحققي لمس و احساس كنيم كه از نظر علمي هم اين زمينهها وجود دارد تا بتوانيم به اين حقايق برسيم.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
پایان گفتار اول
تاپیک خوبی داری داریوش جان ولی یه مشکلی وجود داره.
این متونی که گذاشتی خیلی طولانین و اکثر ایرانیام حال خوندن متن های طولانی رو ندارن.
حاجی اصن خودت یبار اینایی که گذاشتی رو خوندی؟؟
[quote=محسن 1010]تاپیک خوبی داری داریوش جان ولی یه مشکلی وجود داره.
این متونی که گذاشتی خیلی طولانین و اکثر ایرانیام حال خوندن متن های طولانی رو ندارن.
حاجی اصن خودت یبار اینایی که گذاشتی رو خوندی؟؟[/quote]
محسن یعنی تو میگی من الکی الکی فیلسوف شدم ؟؟؟ ?
[quote=آبدارچی جهنم]تاپیک خوبی داری…[/quote]
حاجی چرا بازار منو خراب میکنی ؟؟ sad
این همه زحمت کشیدم تاپیک کلا 2 نفر مشتری داره اونم یکیش خودمم یکیشم مجهول
بعد حالا تو اومدی در تاپیکو گل بگیری ؟؟ ?
[quote=آبدارچی جهنم]تاپیک خوبی داری…[/quote]
حاجی شوخی کردم !!! من از خدامه مردم به ادبیاتو فیلان نزدیکشن !!! اونم از راه تاپیک من ?
[quote=Darush Jones][quote=محسن 1010]تاپیک خوبی داری داریوش جان ولی یه مشکلی وجود داره.
این متونی که گذاشتی خیلی طولانین و اکثر ایرانیام حال خوندن متن های طولانی رو ندارن.
حاجی اصن خودت یبار اینایی که گذاشتی رو خوندی؟؟[/quote]
محسن یعنی تو میگی من الکی الکی فیلسوف شدم ؟؟؟ ?[/quote]
والا اینایی که من میبینم همه کپی پیسته که…ناموسا خودت خوندیشون؟؟ اگه خوندیشون خلاصشو در سه خط بگو که منم یه چیزی دستگیرم شه
حاجی زحمتت بدون شک لایق تقدیره، ولی نظر منم به نظر محسن نزدیکتره.
شاید یه طبقه بندی کنی و برا هرکدوم تاپیک جداگونه بزنی بهتر جواب بده
البته این فقط یه پیشنهاده
خود دانی
می توانم گرم و سنگین،
بر فراز تخته سنگ شب بخوابم، دیگر از آن پس نخیزم باز
می توانم چشمهایم را،
زیب منقار بلند لاشخواري پیر گردانم
می توانم روسپی ها را
با سرودي پاك گردانم
می توانم شیر باشم
_خورده شیر ماده شیري پیر _
می توانم آهوان را بر فراز تپه ها آواره گردانم
می توانم گوشه ي میخانه ي مغزم
تا هزاران سال و قرن دور
با سیاهی هاي چشمانت بیندیشم
می توانم بخت خود را در کف دستان تو خوانم …
همیشه آسمان را جیغ خواهم کشید
بگذار متوسط ها هر چه میخواهند بگویند
گاهی براي شاعر شدن باید جاي ازل را با ابد عوض کنی
از دوزخ باید عبور کنی
قرار بود بعداً عبور کنی، حالا باید اول عبور کنی – - مثل دانته
باز هم يه نفر يه تاپيك مثلا ادبي زد و مزخرفنويسيهاي مردم شروع شد!
گفتم اين تاپيك رو باز كنم شايد يه چيز بهدردبخور توش پيدا بشه كه باز توي صفحهي اول تاپيك ديدم كه يه نفر با آيدي “دختر بد” شعر حميد مصدق رو نوشته و زيرش هم نوشته “جواب بسيار زيباي فروغ فرخزاد”. اونوقت يه متن آشغال كه به درد نوشتن روي كاشيهاي توالتهاي عمومي بين راهي هم نميخوره رو به اسم فروغ فرخزاد درج كرده!
بابا شماها كه دوزار فهم و شعور تشخيص دادن شعر از تاپاله رو نداريد غلط ميكنيد كه اصلا اسم فروغ رو بياريد.
چه دشمنياي با فروغ داريد كه اين مزخرفات رو بهش نسبت ميديد؟ چرا يه متن گه رو هي به اسم فروغ منتشر ميكنيد؟
اگه شماها اندازهي شترمرغ از ادبيات سر در نميآريد، در عوض فروغ يكي از بزرگترين شاعران جهان بود و توي كل عمرش حتي توي دوران نوجوانيش همچين آشغالهايي نسروده.
اميدوارم هر كسي كه اين آشغالها رو به اسم فروغ منتشر ميكنه طاعون بگيره!