༺ مَزِه مَزِه های مَردونهِ ༻ (۲۹)

1402/01/28

༺(۲۸)༻
روی مبل تنها نشسته بودم، حوصلم داشت سر می رفت، معلوم نبود حسام چی داشت به سمانه می گفت… خواستم گوش وایسم، منتهی حسشو نداشتم، یکم توی عالم تنهایی چندتا پیک رفتم بالا، چند نخ سیگار پشت بندش روشن کردم، خیالم مالید به خیال نسیم… خاطرم اومد توی همین خونه چندین بار باهاش حال کرده بودم، هنوز صدای خنده هاش توی گوشم می پیچید… چقدر دل تنگش بودم، یه باره اون ندای لعنتی توی گوشم زمزه شد…
+آقا سپهر؟!.. اگه نسیم اینجا بود چیکارش می کردی؟!.. هان؟!.. حاضرم شرط ببندم، نیشت تا بناگوش باز بود نه؟!..
-آره… می بردمش توی حموم از کون بدون کاندوم مث سگ می کردمش، اونقد کتکش می زدم جای دستام روی کفلاش و کمرش بمونه…
+اوففف… دقت کردی وقتی از نسیم می‌گی چقدر خنده رو لبات موج می زنه؟!.. افسوس…
-چس ناله نکن… بیخیال… بهترش گیرم اومد… یه طرف نیلوفر، به زودیم لنگای زهره میره بالا، با دهن می رم وسط بهشت… توئم دم کون همون نسیم موس موس کن… ببینم‌ چی گیرت میاد، بدبخت آویزون…
+زهره که زن شوهر داره، اون که بهت راه نمی ده… این دختر فنچه هم که، نمی تونی یه دل سیر بکنیش بدبخت… خودتو عنتر منتر کردی که چی؟!.. با خودت لااقل رو راست باش…
-زر نزن دیگه، چی می خوای از جونم، کون دریده… دوست دارم باطل بگم… فضولی؟!.. مفتشی؟!..
توی همون حس و حال بودم که حسام اومد سمتم و با تعجب گفت:“با کی داری حرف می زنی؟!..”
-هیچکی…
+داداش، داستان ازین قراره، پاشو برو توی اتاق، درم ببند… صدای موزیکم بالا نبر… سمانه آمادس… منم باید تلفن‌ کنم به محسن مخشو بزنم که راهی اینجا شه…
-آخه اون کون سیاه، مخ زدنم داره؟!..
+داداش، پسرا خیلی حساسن توی کون دادن، باید راضیشون کنی… همین راضی کردنش کلی لذت توشه… تازه می خوام سَر کون دادنش، یه شیشه ادکلن بهش بدم…
باورم نمی شد این حرفا از دهن حسام بیرون میاد، یه نگاه به چشاش انداختم و گفتم:“حسام؟!.. کصخل شدی، رفتا… آخه این چه مرضیه افتاده تنِ تو… این یارو رو بیاریم من می خوام خوارشو بگام، تو می گی ادکلن کادو پیچ کنیم بدیم بهش؟!.. چی می گی تو؟!..”
+حالا بذار بیاد… تو کارگردانی، هرکاری دلت خواست بکن…
حالم داشت بهم‌ می خورد از حرفای حسام و اون لحن سکسی که داشت در مورد محسن پیاده می‌کرد…
رفتم سمت اتاق، زیر لب آروم گفت:“هرچقد بیشتر بهتر، سریع نیا، لفتش بده… کارم طول می کشه…”
سرمو با حالت تاسف تکون دادم و وارد اتاق شدم…
درو بستم…
سمانه نشسته بود روی تخت… بهم لبخند زد و گفت:“آخ چقدر دلم برات تنگ شده بود اربابِ پشمالوی من…”
اخمی بهش کردم و گفتم:“تازگیا مرد پشمالو دوست داری؟!.. کِرِ شوهرت، هر دقیقه توی یه فازی می‌پریا جنده…”
لبخند ملایمی زد و گفت:“همینش باحاله دیگه… هر فانتزی که خوشمون بیاد باید اجرا کنیم… وگرنه کرمش مغزمونو می گاد…”
-زر زر نکن سمانه… برو توی نقشت… چرت و پرتاتم نگه دار برای حسام… من گوشام حال شنیدن این اراجیفو نداره…
روی زمین زانو زد و با لحنی ملایم گفت:"کاش نسیم پیشمون بود نه؟!..
محکم زدم توی صورتش، صداش پیچید…
+آخ خ… ارباب چرا می زنیم؟!..
-جنده گوه، چی می خوای از جونم، گاییدی منو با این نسیم… “فشار دادن صورت با دست”
+آییی ی…دلم تنگ شده براش… چند شب پیشا می گفت، هرکاری می کنه، حتی یه لیوان آب می خواد بخوره باید زنگ بزنه تینا… منم دلم می خواد مث اون صاحب داشته باشم، اجازه بگیرم ازش… روم تسلط داشته باشه…
اشکاش بی اختیار داشت از چشاش سرازیر می شد که انگشتام از صورتش رها شد و گفتم:"مگه با نسیم حرف می زنی تو؟!..
+بله… حرف می زنم… مگه شما حرف نمی زنید؟!..
یه لحظه مکث کردم و گفتم:“نه… شمارشو داری یعنی؟!..”
+معلومه که دارم…
دستم رفت توی موهاش، از پشت گرفتمشون، محکم کشیدم و شلوارم تندی دادم‌‌ پایین، کیرم مست مست توی هوا تکون می خورد، رگاش حسابی ورم کرده بود، گذاشتمش رو لبای باریک سمانه و گفتم:“اگه هر کاری
بگم بکنی، حسابی می کنمت…”
+چشم… بگو بمیر، تا بمیرم… اوممم فدای کیرت شم…
“لیسیدن کیر با ناز و عشوه”
-گوشیتو بردار زنگ بزن بهش اما نباید بفهمه من کنارتم… اگه بفهمه جرت می دم سمانه…
سمانه برقی توی چشاش افتاد و گفت:“یعنی باهاش لاس بزنم، هم زمانم بکنیم؟!..”
-آره… فقط نباید بفهمه…
+بفهمه چی میشه؟… چرا نمی خوای دست ازین یه دندگیت برداری… بابا همه عالم می دونن عاشق همید… برای کی کلاس می ذارید آخه؟!..
محکم زدم توی صورتش و ادامه دادم:“گوه زیادی نخور تو… پاشو…”
+آیی ی… دستات سنگینن… چشم…
سمانه پا شد و موبایلشو برداشت که تماس بگیره، شلوارمو در آوردم، شورتمو کشیدم رو سر سمانه، یه نگاه به تن گوشتیش انداختم… لخت کامل بود، پشتش به من بود و داشت به موبایل خیره خیره نگاه می کرد، از پشت بهش نزدیک شدم، دستش رو شورتم بود که از رو موهاش سُر نخوره بیوفته و زیر لب می گفت:“مممم…شمارش کجاست پس…”
کیرمو یکم مالیدم به کفلای کون پهنش… آخخخ… حس خوبی می داد… ازین تن و بدنا داشت که شبیه بالشت نرم و شُلن… هرجای بدنش کیرمو می کشیدم حس خوبی می داد… اغلب دخترهایی که باهاشون بودم شبیه نسیم یا نیلوفر، ترکه ای بودن و فقط سمانه توی رابطه هام اون ریختی بود…
کمی بعد، شماره رو گرفت، آروم گفتم:“جلوی تخت زانو بزن، اگه بفهمه من پیشتم، اونقد می زنم خون بالا بیاری، اگه… دقت کن، اگه بو برد می گی حسام کنارمه، حشرمون زد بالا، خواستیم یکم حال کنیم…
اسم من نیاد وسط که تا آخر عمر اسمم نمیاد رو زبونتا… فهمیدی؟!..”
+چشممم…
کنار تخت زانو زد… مقابلش نشستم رو تخت، آروم طاق باز خوابیدم…
یکم خودشو نزدیکم کرد، ممه هاش مالید به زانوم… گوشی رو گذاشت رو آیفون، آروم گفت:“بلندگوش یکم خرابه، نگران نباش، صداتم بره یه مقداری گنگ و بمه، راحت دراز بکش برات طوری ساک بزنم، خیال کنی خود نسیمم سرورم…”
صدای بوق خوردن گوشی می اومد، سمانه آروم گفت:“جنده معلوم نیست کجاست…” چقد تنت پشمالو و باحاله… آروم روی رونمو لیس زد…
گوشی رو گذاشت رو شکمم…
دستاش رفت رو رونام… آروم مالیدشون… ممه هاش گاهی می خورد به پاهام و لذت عجیبی بهم فرو می شد… بعد چندتا بوق…
+شلام، توپولی من… “خنده های ناز و ملیح”
-جنده چرا برنمی داری؟!..
+اوخ اوخ… آجیم عصبیه… دستم بند بود خانمم… چه خبر؟!..
-هیچی نسیم… داشتم به تو و سپهر فکر می کردم… راستش یکمم حشری شدم… “خنده های بلند”
+عه… واقعا… نمی دونستم از سبک ما خوشت میاد کلک…
-خوشم که میاد منتهی فقط گاهی اوقات بهش فکر می کنم…
“مالیدن کیر و خایه”
+مممم… الان اون گاهی اوقاته؟!..
-آره… وقت داری؟!..
+مممم… از چی باید بگم…
-نمی خوام ناراحتت کنم، دوست دارم با حس و حال برام تعریف کنی، می خوام خیس شم…
“مالیدن کیر و خایه”
+چرا ناراحت شم، بذار برم توی اتاق، سمانه شاید به زودی برم پیش سپهر… می خوام براش جبران کنم… به حسام نگیا…
-نه بابا… چیکار دارم فضولم مگه…
“دستم آروم رفت سمت صورت سمانه و محکم زدم توی گوشش…”
-آییی ی…
+چی شد؟!..
-هیچی، اونقد خونه شلوغه نشستم‌ زمین، انگار یه چیزی رفت توی کونم… “خنده های بلند و مرتب کردن موها و برداشتن شورت از روی سر”
+مممم… خب از چی بگم برات؟!..
-هر چیزی که خیسم کنه…
“جق زدن کیر و بوسیدن تخم ها”
+آخه حسشو باید داشته باشی… چی بگم من؟!..
-نسیم وقتی کیر سپهر رو می خوردی، کتکت می زد؟!..
“خوردن کیر و مالیدن تخم ها”
+اوففف… آره… خودم ازش می خواستم محکم بزنه توی صورتم که بفهمم باید طوری براش بخورم که کیرش حال بیاد… اونم یه کیر کلفت سیاه می نداخت جولوم، طوری می زد توی گوشم، لپام سِر می شد از درد… مجبورم می کرد درست و حسابی بخورم براش… تا کتک نمی خوردم نمی تونستم خوب ساک بزنم براش… عاشق کتکاشم… “خنده های بلند و ملیح”
-بدنش خیلی پشمالو بود نسیم؟!.. واقعا دوست داشتی؟!..
+مممم… آره از مردای بی مو خوشم‌ نمیاد… عاشق لیسیدن خرسم بودم… الان سپهر لاغر شده، قبلنا باشگاه می رفت، آخخخ… الان که دارم برات تعریف می کنم، قلقلکم میاد، حتی پشتشم مو داشت… انگار یه خرس پشمالو افتاده روم… حتی آب دهنشم وقتی می گایید منو، روم می ریخت، آخخخ… جونم براش در میومد… میوفتاد روم، با بی رحمی می کرد… ساعتها زیر کیرش جون می دادم… پشماشو حس می کردم، وقتی بهم مالیده می شد… وقتی کیرشو فرو می کرد توی وجودم از ته دل ناله هام بلند می شد…  دلم لک زده برای لیسیدن کونش… آخخخ… کون پشمالوشو لیس بزنم و تخماشو بمالم هم زمان… اونقد کون لیسی کنم، زبونم خسته شه… لبام بوی کون اربابمو بده… آخخخ…
-وای نسیم بسه… بسه…
“دستم دوباره رفت سمت صورتش و محکم گذاشتم بیخ گوش سمانه”
-آییی ی… گوشم…
+چی شد باز؟!..
-هیچی… گوشیم خرابه گاهی صوت می کشه…
+برای من که صدای خاصی نیومد!..
-نسیمممم…عشقم… خوشگلم… میشه از چیزایی بگی که منم لااقل خوشم بیاد… آخه کون پشمالوی یه مرد رو چطوری باید لیس زد؟! اَی… مگه میشه آخه؟!..
+مممم…با زبون… اونم نیش ماری من… چرا نشه سمانه؟!.. من با جون و دلم، کون لیسی سپهر رو می کنم… عاشق این کارم… نذاره بلیسم، همون لحظه از حشر می ترکم… عاشق اینم که، نه کیرش شیو باشه نه کونش… عاشق پشمم سمانه… بفهم…
“خنده های بلند و ملیح”
-اَی خدا… بسه… بسه… نسیم تو واقعا دختر خوشگل و زیبایی هستی آخه چطوری توی سکس این ریختی میشی تو؟!.. من همیشه خیال می کردم دخترای زشت و بدریخت برده میشن!..
“خوردن کیر و مالیدن تخم ها”
─┅━━━━✦━━━━┅─
نویسنده: مَستِر سِپِهر
تاریخ: ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
ادامه دارد … “علی برکت الله”
༺(۳۰)༻

8 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2023-04-17 20:41:40 +0330 +0330

“دوستان شهوانی،از طریق جیمیل داستان رو برای باران ارسال می کنم،وصل میشه اکانتم براتون می ذاره.به هیچ عنوان وی پی ان کار نمی کنه،تنها رفیق این روزهای من،جنگل، دریا و جیمیله🤙😆…خیلی سعی کردم وصل شم نشد…حتمن نظر و کامنت بذارید،برگشتم می خونم…فدای همگی…قول دادم این داستان رو تموم کنم،حتی توی سفر😁🫵بیخیال نخواهم شد…جاوید سپهر😄💪”

3 ❤️

2023-04-17 20:50:16 +0330 +0330

↩ MasterSepehr
داداش صفا باشه خوش باشی همیشه 😎

1 ❤️

2023-04-17 21:49:43 +0330 +0330

↩ MasterSepehr
آره مام شمال بودیم کار نمی‌کرد فیلترشکن. خوش بگذره زودی ادامه رو بذار آقا سپهر…

0 ❤️

2023-04-20 11:59:35 +0330 +0330

از قسمت اول میخوندم. دمت گرم. خط داستانیش جالبه

0 ❤️

2023-04-26 07:28:37 +0330 +0330

خیلی دلم میخواد شروع کنم به خوندنشون ولی میدونی چیه
حوصله شروع ندارم

0 ❤️

2023-04-30 00:50:49 +0330 +0330

چون این قسمت به پشم زیاد مربوط بود باید بگم
پشمامممممم
دمت گرم عالی بود😁😎

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «