❤️ نامه ای به خدا ❤️❤️

1403/02/06

سلام
نگار من! این بار می خواهم برای تو بنویسم نامه ای که نمی دانم چه مضمونی دارد. حتما برای تو زیاد می نویسند.
زیاد مردمی که خود را مخلوق تو می دانند و به بندگی تو افتخار می کنند در حالی که حتی نمی دانند آیا بندگیشان مورد قبول توست؟ آری نمی دانم چه خواهم نوشت چون نمی دانم چه به من الهام خواهی کرد و حتی نمی دانم آیا چشمانم این بار نم بار خواهد شد، ولی می دانم متفاوت است از دیگر نامه ها، چون نمی دانم چه خواهم نوشت فقط منتظر الهامات توام ، می بینی حقارت این به اصطلاح آدمیزاد را ، بزرگ مخلوقات را، که حتی حرفهایی که با تو می زند زایده خواست توست نه توان خودش . بگذریم حرف دراز است و فرصت کوتاه .
نگار من! نمی خواهم حداقل این یک بار گله کنم از نبودهایم، یا اینکه شکر کنم به خاطر همه چیز، یا توبه کنم به خاطر کرده هایم. فقط می خواهم حرف بزنم نه حرفی از روی درددل و یا آرزومندیهای بجا و نابجا که آخرش با حکمت تو پیوند می خورد.
نه از راز خلقت می خواهم سر دربیاورم و نه از سِرِ مرگ ، خواسته ام تویی ، تو که همه چیزی ، محیط بر هر چیز که هیچ چیز راه فراری جز تو ندارد گرچه از تو می گریزد و نا آگاهانه خود را دوباره و صد باره و شاید بی شمار باره در آغوش تو می یابد. آخر همه جا تویی هر جا که چشم بنگرد و بتواند دیدن ، گوش بشنود و بتواند شنیدن و زبان بچرخد و بتواند گفتن ، نه ، هیچوقت از تو گریزی نیست و نه گاه گاهی وصالی ، گاه آنچنان محیط می شوی که سر از چرخشش به دایره می افتد و گاه آنچنان کشیده می نمایی که راه بسیار دور می نمایاند . رسیدن به تو همانند دیدگاه کوهساران ، چه آسان می آید و هنگامی که پا در رکاب راه می نهی هر چه مِهمیز می زنی و هر چه نفس ذخیره می کنی و می دمی انگار در اول راهی ، چه لحظاتی که خاکی های سراب چشمان را می فریبند و پاها را سست می کنند به چرخیدن رو به گمراهی .
گاه نگار من! تو می خواهی برای کسی این راه را به چشم بر همزدنی گذراندن و برای دیگری به عمری ناتمام . این ها تمام همان حکمتی است که پایان آرزوهاست و من نمی فهممشان .
نگار من! قصدم گله نیست، اگر از نبودهایم می گویم قصدم گفتن قصه است برای تو و راز آفرینش از دید یک مخلوق . نگار من! می گویند: زندگی، بلندی دارد و پستی، اما نگفته اند که کدامینش خوب است اگر بلندیش خوب است پس سختی راه چه ؟ و اگر پستیش پس به خاک افتادنش ؟ می گویند شادی و غم دارد خب اگر درست است پس چرا آخر هر خنده گریه و غمها، گاه و بی گاه شیرین اند؟ از تو چه پنهان که من مرده آن اندوه شیرین لحظات زندگی هستم که دچار می کند یکهو تمام وجود مرا به رعشه ای دلپذیر که یاد آور خلاء های زنده بودن است.
دچار که می دانی ، یعنی عاشق …
کوتاه کنم تمام این حرفها ، که حرف فربه است و فرصت نازک . این بار برای تو نوشته ام، گرچه نفهمیدم که چه نوشتم جز آنکه تو بر دستانم راندی و به من فهماندی که همه گذار عمرِ طولانی که در گرفتارِ گذشتِ فقط چند ثانیه است، خالی از هر ارزشی دیگریست جز در آغوش کشیدن رضای تو و آنگاه آهی و دیگر چشم بستنی .
نگار من! گمراهی مرا به پای تهیدستیم نسبت به تو و بد نگاشتنم را به پای شعور کودکانه ام بگذار که هر چه در دلم کاشتی و بر زبانم رویاندی نتوانستم به میوه عملم زینت دهم.
**مرا به جرم انسان بودنم ببخش که آنچنان محیطی ، که جز به تو مرا مفری نیست .
**
((از همین قلم))


برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-04-25 23:42:54 +0330 +0330

احسنت…عاااالی بود

1 ❤️

2024-04-26 00:53:21 +0330 +0330

👏 👌

1 ❤️

2024-04-26 16:47:54 +0330 +0330

عالی🙏🌹🙏🌹

1 ❤️

2024-04-26 16:48:43 +0330 +0330

فکر کردم میخواد مثل نامه کودکی به احمدی نژاد بشه ، که خیلی خوب هم نشد!!

2 ❤️

2024-04-27 20:22:51 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

2024-04-28 01:59:54 +0330 +0330

↩ omid n30
🌹 🌹 🌹

0 ❤️

2024-04-28 02:00:06 +0330 +0330
1 ❤️

2024-04-28 02:00:30 +0330 +0330

↩ kojo
سپاس 🙏

0 ❤️

2024-04-28 02:00:57 +0330 +0330

↩ Naffaaas65
ممنون عزیزم

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «