نیکی فیروزکوهی ( کتاب در خانه ما عشق كجا ضیافت داشت) میگه:
آدمها عاشق ما نمیشوند، آدمها جذب ما میشوند.
در لحظهای حساس، حرفهایی را میزنیم که شخصی نیاز به شنیدنش داشته.
در یک لحظهی حساس، طوری رفتار میکنیم که شخص، احساس میکند تمام عمر در انتظار کسی مثل ما بوده !
در یک لحظهی حساس، حضور ما، وجودِ شخص را طوری کامل میکند که فکر میکند حسی که دارد نامی جز عشق ندارد.
آدمها فکر میکنند که عاشق شدهاند. آدمها فکر میکنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمیآورند.
آدمها فکر میکنند مکمل خود را یافتهاند… آدمها زیاد فکر میکنند…
آدمها در واقع مجذوب ما میشوند و پس از مدتی که جذابیت ما برایشان عادی شد ، متوجه میشوند که چقدر جایِ عشق در زندگیشان خالیست…
میفهمند در جستجوی عشقهای واقعی باید ما را ترک کنند!
تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدمها یاد بگیرند که «عشق پدیدهای حس کردنیست نه فکر کردنی» و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان ، عشقی را که فکر میکردهاند دارند چه میکند با کسانی که حس میکرده اند این عشق واقعی ست.
پینوشت:از سر بی حوصلگی میخواستم یک داستان جدید رو شروع کنم، اما حوصلهم نکشید! 😂
↩ ×÷استادعقلکل-+
دار… دار رره درره… خخخ
استاد عقل کل… کشک و دوغ با هم نمی سازه خوب…
↩ ×÷استادعقلکل-+
دار… دار رره درره… خخخ
استاد عقل کل… کشک و دوغ با هم نمی سازه خوب…
من با این متن به صداقت جذب پی بردم
واقعاً منطقیه
چه بسا عشقی در کار نباشه
↩ BABAK-D
ی چیزایی نوشتم و فرستادم ولی خیلی خوب در نیومد