اشعار اروتیک یک شاعره ایرانی ( پارت سوم،آخر)🌹 ❤️

1399/10/30

پارت اول
پارت دوم
یگانه شدن را؛ یورش سونامی‌وارت بر خشک‌سالی‌هایم را؛ جلگه‌ی مغروق سیل را و زوال تمام مرزهای انسانی را ،تمام واژه‌ها در تو شعر می‌شوند. تمام جمله‌ها در من قصّه می‌شوند. هزار و یک شب حشریّتت را شهرزاد می‌شوم. جمله‌ها کوتاه که می‌شوند، تو بلند می‌کنی، بلند می‌شوی و بلندم می‌کنی… بلندایت را سپاس:
«بمالَم درش» مرا بی‌تاب می‌کند.«بذار توش» در تو طوفان می‌کند.
«بخواب روم» بر تمامیّت ما تجاوز می‌کند.«بشین روش» در من موجاموج می‌شود. اوجااوج، بر تو نشستن را دوست دارم.
گنجی باستانی را در میانه‌ی ران‌هایم مدفون کرده‌‌ام. اژدهایت را بر پاسداری‌اش بگمار. رفت‌و‌آمد اژدهایت را دوست دارم. رفت‌وآمد بر اژدهایت را دوست دارم.
دهلیزم شاعر که می‌شود، تو دهانه‌ی رحمم را صله‌باران می‌کنی.
کولی‌وارگی‌ اژدهایت را دوست دارم. بیرون خزیدنش را… «بزن توش را» توقّف من و حرکت تو را… توقّف تو و حرکت مرا… حرکت تو به بالا و حرکت من به پایین و تلاقی اصوات در فضای بخارآلوده‌ی شهوانی را…
ناله‌های منقطعم را؛ گیجاگیج بودن در خطوط مارپیچ تنت را، بیرون کشیدن و بر تو خوابیدن را… «لاپایی بزن» را؛ حرکت بلندای تو در میانه‌ی ران‌هایم را… باسن تسلیم دست‌های تو را؛ حرکت نوازش‌گر لبهایت بر لبانم را؛ تصرّف تمام تنم به دست‌های تجاوزگر تو را…
تن من واژه‌ای معصوم است. تن تو، شاعری هرزه؛ پاهایم را وا که می‌کنی، شاعرانگی‌ات غوغا می‌کند. قصیده‌ای بلند می‌سرایی با ردیف«می‌گایَمت» من در تو شعر می‌شوم. من با تو شاعر می‌شوم. پاهایم چونان دو مصراع طولانی بر کمرت قفل می‌شوند. دستانم بر پشت شانه‌هایت قفل می‌شوند. سینه‌ات بر پستان‌هایم قفل می‌شود. دستانت بر من قفل می‌شوند… نفس‌هایت در نفس‌هایم قفل می‌شوند. لب‌هایت که بر لب‌هایم قفل می‌شوند، زبان‌ها خود انگار دو عاشقِ دیگرند به عشق‌بازی مشغول… یکی شدن با تو را دوست دارم؛ ما شدن در یگانگی را؛ بکنمام را…
کلمات از تو بیرون می‌جهند و در من فرو می‌روند. تو شاعرم می‌شوی و من به باستانی‌ترین زبان جهان سخن می‌گویم:
بگا…می…نو…کن…رو…کی…می…رت…تو…بک…بگا…نم…می…کس…خو‌ا…می…رت…رو…
تو شاعری متبحّری. مرا نیمایی که می‌سرایی، وزنت در میانه‌ی ران‌هایم کوتاه و بلند می‌شود. معناهایت در من زاده می‌شوند. موسیقی اصوات انتزاعی‌اَت در من تصویر می‌شود. من و تو شکل بی‌شکلی می‌شویم و صدای برخورد تو با دهلیز من سمفونی عظیم حرکت می‌شود. چلپ چلپ چلپ…چلیپای آلتت آلت موسیقی می‌شود. صدای نفس‌هایت در گوش من ارکستروار پژواک می‌شود: این سرنوشت است که بر در من می‌کوبد…
دستانم تکیه‌گاه سینه‌ی توست. فشار دستانت بر تهی‌گاه من آیینه‌ی فَوَران نیروی توست. بگذار مسلطّت باشم. بر تهی‌گاهم سیلی بزن. درد بیاور. من این‌جا با نوازش نیز چون آزار خوشبختم. دردم را نوازش کن. بزن. بزن و نوازش کن. چشم‌هام خیره به جادوی چشم‌های توست. پیشانی داغت را بر پستان‌های هراسانم بگذار. با دست‌هایت لرزه‌ها را بردار. بر سینه‌‌اَم بوسه‌ها بکار. بکوب تا بکوبمت؛ تا ناشدنت؛ تا شدنم. شدنت‌ را موکول بر شدن من کن. رفتنت را ادامه ده و ‌آمدنت را بگو نیاید. نبض ‌آمدنت را در لزج‌گاه دهلیزم حس می‌کنم. تأخیر شرم‌آورت را دوست دارم. بگذار بر دهانت فروآیم و بر زبانت جزر‌ و‌ مدّ شوم. من در بالای تو هبوط می‌کنم، تو در بالای من، سقوط؛ من ابلیسی معصومم و تو وکیل تمام خدایان منتقم. با دستانت به دستانم دست‌بند بزن.‌ زبان به چرخش واکن… مرا بچرخ، چونان چرخش باد در میانه‌ی هزاران کاه؛ در من بچرخ، چون چرخش چرخ در چاه. با من بچرخ، چونان گردش پلنگی به گرد آتش ماه. بر من بچرخ. تا من بچرخ؛ چرخ‌ چرخ‌ عبّاسی‌ها را بچرخ. آتش را بچرخ. گرد مثلّث بچرخ. خیسی‌ها را بچرخ. داغی‌ها را بچرخ. کاش داغی اَم از دهانت نیفتد…

پارت آخر

500 👀
3 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-01-19 10:18:21 +0330 +0330

خب
اینجور به نقش آوردن یک هم آغوشی و رقص واژه‌ها، و باریدن شعر از تن عرق کرده در تلاش توامان لذت و درد و درد و لدت و لذت و لذت… قشنگه …

1 ❤️

2021-01-19 10:26:07 +0330 +0330

↩ Lor-Boy
🙏 🙏 🙏 🙏 😍 😍 🌹

1 ❤️

2021-01-19 18:35:14 +0330 +0330

بر تهی‌گاهم سیلی بزن. 😁 😂

1 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «