اشعار اروتیک یک شاعره ایرانی ( پارت اول)🌹 ❤️

1399/10/23

من دوست دارم از تو شدن را؛ در تو بودن را؛ در من شدنت را؛ در من بودنت را؛ بر من بودنت را؛ سلّول‌های من، دگردیسی‌‌اَم از روح به تن را در تو می‌رقصند؛ وقتی که اسپرم‌های شفّافت سپیدی صورتم را فریب می‌دهند.
تن تو آبستن روحانی‌ترین غریزه‌ی جهان است و تن من، قابله‌ای باکره از قبیله‌ی آتش‌پرست‌ها. در تو وحشی بودن را دوست دارم. اهلی شدن به تو را دوست دارم. آتشت را برپا کن و برّه‌ات را پاس بدار ای شبانِ شبانه‌ها. جاری کن آن جادوی اوراد ناله‌های مردانه‌ات را؛ با تو وحشی شدن را دوست دارم؛ تناقض ترحّم و خشونتت را؛ گرگ‌‌های گرسنگی‌اَت را در میان گلّه‌ی تنم رها کن. وحشیانگی‌ات را سپاس ای تن برهنه‌ی بی‌شرم؛ ای پروردگار شرک؛ ای غریزه‌ی مقدّس.
کوه‌های ‌یخ پستان‌هایم در گرمایش جانی تو ذوب می‌شوند. بر نوک پستان‌هایم دو خرس قطبی گرسنه جا خوش کرده‌اند و چشم‌های اساطیری‌ات شکارچیانی در کمین نشسته‌اند. مرا نشانه بگیر و به میان سینه‌‌ام شلّیک کن. پوستم را در هم بدر و خونم را حلالت کن.
این تخت یک‌نفره، مسلخ تمامیّت جان من است. تو از خطوط مرزی من عبور می‌کنی. من در تناقض زنانه‌ی خود تشنّج می‌کنم. تو بکارتی که هیچ گاه نداشتم را همیشه در هم می‌دری. من روی موج‌های آر‌امش تن تو می‌ایستم و ساحل نا‌امن چشمانت را مغرور، تماشا می‌کنم. ‌
فاسق من باش ای مجنون ای صریح ای کثافت ستایشگر ای خبیث. دستت را در شلوغی خیابان در کمرم کن و باسنم را انگشت‌نمای دست‌های هرزه‌ات کن. مرا به بن‌بست‌های پیر ببر و پایین دیدگان فضول عابدهای پنجره‌نشین به دیوارم بچسبان. لبانم را مرتعش کن از داغ بوسه‌هات.
کلید شهر را در میانه‌ی پستان‌بندم پنهان کرده ام. ‌امپراطوری خون‌خوار شو و از مرزهایم عبور کن. این شهر را با هُرم نفس‌هایت آتش بزن و آن‌گاه به تماشا بنشین شور شعله‌وری‌ام را.

# پارت اول

590 👀
6 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-01-12 12:50:58 +0330 +0330

این سبک اروتیک نوشتن، ذهنی گرسنه و برانگیخته میخواد که بسیار خلاق هم باشه…

قشنگ بود…

1 ❤️

2021-01-12 12:53:17 +0330 +0330



❥ஜ ⱢorƁƟy❤007ஜ❥
🍃…
نزدیکتر بیا…!!
بگذار
در گرمی شعرهایم
چنان با عریانی واژه ها درآمیزیم

که
همه بدانند
عاشقت شده ام…
🍃🌹…A-H

2 ❤️

2021-01-12 12:57:21 +0330 +0330

زیبا بود و خواندنی
پیشنهاد میکنم تو دایره واژه‌ها بیشتر نوآوری کنی
و مشتاق خوندن پارت‌های بعدی هستم
یاد یه غزل افتادم که خیلی سال پیش نوشته بودمش
مطلعش این بود:
مرا به بسترت بخوان به یک نبرد تن به تن …

2 ❤️

2021-01-12 12:59:55 +0330 +0330

↩ Lor-Boy
👍 👍 👍 👍 😍

1 ❤️

2021-01-12 13:13:12 +0330 +0330

↩ Lor-Boy
عالی…مرسی 😍 😍 😍 😍
چنان با عریانی واژه ها درآمیزیم … درآمیزد؟؟؟
چرا درآمیزیم!

1 ❤️

2021-01-12 13:52:17 +0330 +0330

↩ Kasra6969
ممنون
ولی نوشته خودم نیست
من به اشتراک گذاشتم دوستان استفاده کنن
ممنون از پیشنهاد شما دوست عزیز 😍 👍 🌹 🌹 🌹

0 ❤️

2021-01-12 14:04:08 +0330 +0330

↩ Cad
چون واژه‌ها برای هر دو نفر هست… من و او در یک بستر، یک واژه، یک گستره، یک زمان و یک آن…

1 ❤️

2021-01-12 14:06:12 +0330 +0330

↩ Cad
اوه
حق با شماست … الان اصلاح میکنم
باید بشه “در گرمی شعرهایم…”

1 ❤️

2021-01-12 14:13:45 +0330 +0330

↩ Lor-Boy
👍 👍 👍 در هر صورت خیلی زیبا و پر مفهوم 👌 👌 👌 😍

0 ❤️

2021-01-13 01:09:47 +0330 +0330

زیبا بود. کاش اسم نویسنده رو هم مینوشتی

1 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «