اظهارات ۱۴ زن از خیانت و عدم پشیمانی

1398/05/18

اعترافات ۱۴ زنی که خیانت کردند و پشیمان نشدند

«فکر می‌کنم اگر به او خیانت نمی‌کردم، هیچ وقت رابطه‌مان را از سر نمی‌گرفتیم»

by Ali Drucker Apr 12, 2019

بدون شک خیانت به یک شخص رنج‌های فراوانی را در پی دارد. بیشتر مواقع، پیش از این که دست به کاری بزنید و فردی که اهمیت زیادی برایتان دارد را برنجانید، بهتر است راجع به احساس خود روراست باشید. اما نمی‌توان این را انکار کرد که گاهی بعضی افراد با این که نیت بدی ندارند، احساساتی عمل می‌کنند. در مواردی ممکن است خیانت کردن مسیر عشق و زندگی شما را به‌کلی تغییر دهد. در ادامه، روایت ۱۴ زن را می‌خوانیم از این که چرا خیانت کردند و چرا فکر می‌کنند در آن موقعیت بهترین تصمیم را گرفتند.

۱) «به من یادآوری کرد که ارزشمند هستم»
«مدت زیادی بود که با مردی در رابطه بودم که به‌نظرم بد‌ترین فرد‌ زندگی‌ام بود؛ او بار‌ها به من خیانت کرده بود. فقط به این دلیل با او مانده بودم که همان اندک اعتماد‌به‌نفسی هم که زمانی داشتم، از دست رفته بود. می‌خواستم با او به‌هم بزنم اما احساس می‌کردم که او بهترین گزینه‌ی موجود است و لیاقت بهتر از او را ندارم. کمی بعد، یکی از دوستانم به من علاقه نشان می‌داد. چند باری با هم بیرون رفتیم، مست کردیم و با هم خوابیدیم. اگر این مرد به من یادآوری نمی‌کرد که چه‌قدر دوست‌داشتنی و ارزشمند هستم و به من نشان نمی‌داد که لیاقت بهترین‌ها را دارم، هیچ وقت شهامت جدا شدن از دوست‌پسرم را نداشتم. هیچ وقت با آن دوستم وارد رابطه نشدم اما هنوز هم دوست‌های خوبی برای هم هستیم.»
– ‘کاسی’ ۲۳ساله

۲) «به من فهماند که چقدر عاشق دوست‌پسرم هستم»
«من و دوست‌پسرم برای مدتی طولانی از هم دور بودیم. فکر می‌کردم دیگر در زندگی به او نیازی ندارم و بدون او خوش بودم. روزی دوست‌پسر سابقم به شهر ما آمد. در یک بار و در حالت مستی از او تقاضای سکس کردم. شب را پیشش ماندم و با هم سکس کردیم. حدود چهار صبح از خواب بلند شدم؛ کاملاً شوکه شده بودم و از خودم بدم می‌آمد. در حالی که لباس‌هایم در دستم بود و فقط یک تی‌شرت تنم بود، از خانه‌اش بیرون زدم. داخل خانه‌ام پرسه می‌زدم و احساس می‌کردم زندگی‌ام کاملاً از هم پاشیده است. از آن شب به بعد، از داشتن دوست‌پسرم خوشحال بودم، او را بیشتر درک می‌کردم و قدرش را بیشتر می‌دانستم. فکر می‌کنم اگر به او خیانت نمی‌کردم، هیچ وقت رابطه‌مان را از سر نمی‌گرفتیم. این موضوع چشم‌هایم را به این حقیقت باز کرد که چقدر دوستش دارم.»
– ‘جنیفر’ ۲۱ساله

۳) «فهمیدم که او چقدر کم به من اهمیت می‌داد»
«خیانت به من فهماند که دوست‌پسرم در آن زمان چقدر کم به من اهمیت می‌داد؛ بیشتر دوست داشت با دوستانش باشد تا من. هر وقت به او می‌گفتم که می‌خواهم با پسر‌های دیگری بیرون بروم و شب را با آن‌ها بمانم، فقط می‌گفت: “خوش بگذره” برایش فرقی نمی‌کرد که من با او وقت بگذرانم یا با دیگران. تا جایی که یک بار با پسری به کانادا رفتم و شب آنجا ماندم و با این که از قبل جریان را به او گفته بودم، او هیچ سوال یا صحبت خاصی نداشت. آن‌جا بود که فهمیدم باید با او به‌هم بزنم. کمی بعد، با او قطع رابطه کردم و با نامزد فعلی‌ام آشنا شدم. از هیچ چیز پشیمان نیستم.»
– ‘الی’ ۲۲ساله

۴) «پس از خیانت، با آن پسر ازدواج کردم»
«در دبیرستان، با پسری یک رابطه‌ی کمرنگ داشتم که با ورود به دانشگاه به پایان رسید. سه سال بعد، با پسر خیلی خوبی وارد رابطه شدم. گفتگو‌های عاشقانه‌ای داشتیم، موزیک‌های مشابهی را دوست داشتیم، شب‌های فوق‌العاده‌ای را با هم گذراندیم و سکس‌های لذت‌بخشی داشتیم. تا مدتی فکر می‌کردم او بهترین است. یک روز بعد‌‌از‌ظهر که داشتم برای مطالعه به کتاب‌خانه می‌رفتم، با دوست‌پسر دوران دبیرستانم مواجه شدم. او با من به کتابخانه آمد، سر یک میز نشستیم و بی‌وقفه شروع به تعریف کردن اتفاقات گذشته کردیم. بعد از مدت‌ها با هم قدم زدیم، به خوابگاه رفتیم و او من را به داخل دعوت کرد تا بیشتر گپ بزنیم. اما همین که در بسته شد، هر دو تحریک شدیم؛ کمی بعد روی زمین بودیم و لباس‌هایمان در اطراف پخش شده بود. روز بعد با دوست‌پسرم به‌هم زدم. و بعد از چهار ماه با دوست دوران دبیرستانم ازدواج کردم.»
– ‘بریتانی’ ۲۶ساله

۵) «در من احساسی ایجاد می‌کرد که قبل از آن نداشتم»
«بالاخره به دوست‌پسرم که با من سرد شده بود، خیانت کردم. چند ماهی بود که رابطه‌ی خوبی نداشتیم، رفتارش با من سرد شده بود، خیلی کم با من حرف می‌زد یا با من وقت می‌گذراند. در دانشگاه با پسری آشنا شدم که همان چیزی بود که همیشه می‌خواستم. در من احساسی ایجاد می‌کرد که قبل از آن نداشتم، حتی بدون این‌که تماس بدنی داشته باشیم. همان موقع بود که فهمیدم او همان پسری است که می‌خواهم، اما هنوز با پسری در رابطه بودم و کاملاً گیج شده بودم. من و دوست‌پسرم دیگر با هم سکس نداشتیم و تصمیم گرفتم رابطه‌ام را با او تمام کنم. من و دوست‌پسر دوران دبیرستانم هنوز هم با هم هستیم و آماده‌ایم تا با هم یک زندگی را شروع کنیم. هنوز هم در من همان حس روز اول را ایجاد می‌کند. فکر می‌کنم اگر خیانت نمی‌کردم هیچ وقت به هم نمی‌رسیدیم.»
– ‘الیزابت’، ۲۱ساله

۶) «مرا به این جایی که هستم رساند»
«پسری که به او خیانت کردم، اولین عشقم بود. قبلاً به من خیانت کرده بود و او را بخشیده بودم، اما با گذشت زمان او دیگر قابل کنترل نبود. دیگر صبرم به نهایت خود رسیده بود و زمانی که دیگر طاقت نداشتم، خودم را در آغوش فردی دیگر دیدم. آن پسر می‌دانست که رابطه با دوست‌پسرم چقدر از نظر روحی مرا آزار می‌دهد؛ او بهترین دوستم بود. همه چیز را به هم می‌گفتیم. یک شب، در آغوش دوستم آرام گرفتم و همه چیز را کنار گذاشتم. بعد از آن اتفاق احساس گناه می‌کردم اما در عین حال به خودم حق می‌دادم و دوست‌پسرم را مقصر می‌دانستم. عشق و تفاهم را در او نمی‌دیدم، بنابراین جای دیگری دنبال آن می‌گشتم. حسی به من می‌گفت که تنها راه قطع رابطه با دوست پسرم این است که او را از کار‌هایم با خبر کنم. چند روز بعد همه چیز را به او گفتم و فکر کنم هیچ‌وقت نتواند مرا ببخشد. هر کدام از ما راه خودش را در زندگی پیش گرفت. من واقعاً خوش‌حال بودم و بدون او زندگی بهتری داشتم. خیانت به او من را به این جایی که الان هستم رساند و هیچ وقت خودم را سرزنش نمی‌کنم.»
– ‘گابی’ ۲۴ساله

۷) «شورو‌شوق را به زندگی‌ام برگرداند»
«نزدیک سه سال با دوست پسرم در رابطه بودم، اما به‌تدریج کمتر با هم وقت می‌گذراندیم و با هم سکس یا هیچ تماس بدنی‌ای نداشتیم. اما با او مانده بودم چون با هم خوب بودیم و اختلافی نداشتیم، بنابراین همه چیز رو‌به‌راه بود. راستش، با خودم می‌گفتم نکند مشکل از من است و دیگر برای کسی جذابیت جنسی ندارم. اما وقتی با یکی از همکارانم آشنا شدم، همه چیز عوض شد. هر روز برای سر کار رفتن لحظه‌شماری می‌کردم (با این که از کارم خوشم نمی‌آمد) و با دیدن اسمش در ایمیلم هیجان‌زده می‌شدم. اما او نامزد داشت و به‌نظرم فقط داشتم خودم را گول می‌زدم، گذشته از این که خودم هم دوست‌پسر داشتم. کم‌کم لاس زدن‌ها تبدیل به تحریک کردن شد و در نهایت یکدیگر را بوسیدیم، و از آن روز به بعد نمی‌توانستیم جلوی خودمان را بگیریم. هر چه بیشتر با هم وقت می‌گذراندیم، بیشتر به سست شدن رابطه‌های قبلی‌مان پی می‌بردیم. شور‌و‌شوق دوباره به زندگی‌ام برگشته بود، دوستانم را بیشتر می‌دیدم و شروع به لذت بردن از سرگرمی‌هایی کردم که نمی‌دانم چرا آن‌ها را کنار گذاشته بودم. خیانت به من نشان داد که قبل از آن چقدر زندگی بد و غم‌انگیزی داشتم. فقط از این نظر پشیمان بودم که هیچ‌وقت دوست نداشتم کسی را آزار بدهم، اما این کار نشان داد که ما به درد هم نمی‌خوردیم. با او قطع رابطه کردم و خوش‌بختانه با مرد دیگری آشنا شدم. همه می‌گفتند که ما چقدر برای هم مناسب هستیم. ظاهراً زندگی او هم بهتر از قبل شد.»
– ‘کتی’ ۲۴ساله

۸) «فهمیدم که به زن‌ها هم حس دارم»
«به‌تازگی در محل کار با پسری آشنا شده بودم و همان زمان بود که دختر جدیدی در آنجا شروع به کار کرد. آن دختر خیلی واضح نشان می‌داد که به من علاقه دارد اما من تا آن موقع با دختری رابطه نداشتم و از طرفی با آن پسر در رابطه بودم. دوست‌پسرم می‌گفت دوست ندارد کسی از رابطه‌ی ما باخبر شود (اولین چراغ خطر) و با گذشت زمان فهمیدم که او چقدر آدم مزخرفی است. یک روز در ماشینم با آن دختر عشق‌بازی کردم و بعد ازاین که از دوست‌پسرم جدا شدم، با او وارد رابطه شدم و دو سال با هم زندگی کردیم. و به این ترتیب فهمیدم که به زن‌ها هم حس دارم»
– ‘جنی’ ۲۳ساله

۹) «دیگر باید قیدش را می‌زدم»
«نزدیک دو سال پیش، به نامزدم خیانت کردم. از هم جدا شدیم و من با پسر دیگری دوست شدم. اما مدتی بعد دوباره با هم وارد رابطه شدیم. از این که آزارش دادم خیلی ناراحت بودم و صد‌در‌صد مطمئن بودم که او بهترین گزینه برای ازدواج است. اما فکر کردم که باید فکر ازدواج را از سرم بیرون کنم، وگرنه باید تمام عمرم را با "ای کاش‌"ها بگذرانم. قطعاً ازدواج من با او ممکن نبود. هنوز هم به خاطر آن کار خودم را سرزنش می‌کنم و از این که نامزدم را آزار دادم پشیمانم، اما از این که قید او را زدم پشیمان نیستم.»
– ‘دنیس’ ۲۴ساله

۱۰) «به من حس سرزندگی و زیبایی می‌داد»
«در گذشته عقیده داشتم که “توبه‌ی گرگ مرگ است” و کسی که خیانت می‌کند برای همیشه یک خائن است. در سن بسیار پایینی ازدواج کردم چون من و همسر سابقم عقاید مذهبی داشتیم. ازدواجمان به اخلاف ختم شد چون شوهر سابقم از گرایش جنسی خود به زنان مطمئن نبود. در همان زمان با مردی آشنا شدم که به من علاقه داشت و به من حس شور، سرزندگی و زیبایی می‌داد و هوای من را داشت. همسر سابقم شبیه افراد هفتاد سال پیش فکر می‌کرد که به‌دلیل تعهدی که نسبت به هم داشتیم، باید به زندگی با او که هویت جنسی مشخصی نداشت ادامه می‌دادم و رابطه‌ای که اصلاً رضایتبخش نبود را حفظ می‌کردم؛ در عوض، در رابطه‌ی جدیدم با آن مرد حس می‌کردم کسی مرا دوست دارد و من را قانع و راضی می‌کند. یک سال پس از این که وارد آن رابطه شدم، از همسرم طلاق گرفتم و سال‌هاست که با نامزد فعلی‌ام هستم. ما عاشق یکدیگر هستیم و باورم نمی‌شود که توانستم تابو‌های مربوط به خیانت را بشکنم و به زندگی‌ام سر‌وسامان ببخشم. این ماجرا اصلاً مرا ناراحت نمی‌کند چون به نفع هر دو نفرمان بود، همسر سابقم الان با یک مرد زندگی شادی دارد و به دنبال حامیانی است تا بتواند به خود‌پذیری برسد.»
– ‘رز’ ۲۶ساله

۱۱) «به آن تلنگر نیاز داشتم»
«رابطه‌ام با ‘براد’، از نظر احساسی نا‌مناسب و مخرب بود، با این حال متقاعد شده بودم که فرد مناسبی برای من است. با دوستان همسرم در یک آپارتمان بودیم و حدود یک سال بود که با یکی از آن‌ها، به‌نام ‘رایان’ خیلی صمیمی شده بودم. در ابتدا فقط با هم دوست بودیم و داشتن رابطه‌ای فرا‌تر از آن حتی به ذهنم هم خطور نمی‌کرد. اما با گذشت زمان، فهمیدم که چه‌قدر با رایان شاد هستم و رابطه‌ام با براد چه‌قدر مصیبت‌بار است. می‌دانستم که باید از براد جدا شوم اما هر بار که در این باره صحبت می‌کردم، او سرم فریاد می‌کشید و من با گریه تسلیم او می‌شدم تا به زندگی ادامه دهیم. بالاخره، من و رایان مرز‌ها را در رابطه رد کردیم. فکر می‌کنم برای این که همه چیز را با براد تمام کنم، به آن تلنگر نیاز داشتم. شاید رایان سزاوار این نبود که یک شخص به‌ این شکل وارد زندگی‌اش شود، اما چاره ای جز این نبود. حالا چهار سال از آن دردسر‌ها می‌گذرد و من و رایان نامزد هستیم. الان بیشتر از هر زمانی خوش‌بخت هستم و می‌دانم که شاید یافتن شوهر دل‌خواه به این شکل، با رویا‌هایم سازگار نبود، اما این اتفاقاتی بود که باید می‌افتاد تا من را از آن تباهی عبور دهد و زندگی بهتری برایم رقم بزند.»
– ‘ماری’ ۲۶ساله

۱۲) «خیانت به من اعتماد‌به‌نفس داد»
«خودم را در رابطه‌ای دوساله می‌دیدیم که هیچ جلوه‌ای برایم نداشت. دردوره‌ای با او آشنا شدم که کمترین اعتماد‌به‌نفس را داشتم و از این که کسی اندک جذابیتی در من دیده بود، غافلگیر شدم. رفتارش با من طوری بود که انگار وظیفه‌ی هر شبم خوابیدن کنار او است. دیگر خسته شده بودم. اولین خیانتم با مردی اتفاق افتاد که به من نشان داد که دوست‌داشتنی هستم و در قبال کسی وظیفه‌‌ای ندارم. خیانت به من اعتماد‌به‌نفس داد و ثابت کرد که کسانی هستند که مرا بخواهند و بیشتر از دوست‌پسر سابقم مرا دوست داشته باشند.»
– ‘چلسی’ ۲۷ساله

۱۳) «خوشبختی حقیقی را با او احساس کردم.»
«خیانت کردن بهترین تصمیم زندگی‌ام بود. خودم را بیشتر شناختم و فهمیدم که چطور آدمی هستم. این که کسی که عاشقش بودم و برایم خیلی عزیز بود را رنجانده‌ام واقعاً آزارم می‌داد و هیچوقت خودم را نمی‌بخشم، اما به‌طور کلی این بهترین تصمیمم بود. رابطه‌ی من و دوست‌پسرم به پایان رسید اما بعد از خیانت کس دیگری را داشتم. به تدریج، فهمیدم که این نفر دوم هم آن مردی که دنبالش بودم نیست. در نهایت، به این نتیجه رسیدم که نه او و نه دوست‌پسر سابقم چیزی که می‌خواستم نبودند. نمی‌توانستم او یا کس دیگری را خوشبخت کنم، چون خودم احساس خوشبختی نمی‌کردم. خیانت مرا به عشق یا فرد بهتری نرساند، اما باعث شد زندگی را درک کنم و خوشبختی را در خودم و زندگی خودم جستجو کنم، کاری که قبل از آن نمی‌توانستم انجام دهم. من بیش‌از حد به مرد‌ها متکی بودم و در مرد‌ها دنبال خوشبختی می‌گشتم. الان مجردم و احساس خوش‌بختی می‌کنم. ای کاش کار‌های دیگری انجام می‌دادم، اما در هر صورت یافتن خوشبختی حقیقی در خودم به زندگی‌ام نشاط بخشید. این چیزی بود که در هیچ رابطه‌ای نمی توانستم پیدایش کنم.»
– ‘لی’ ۲۳ساله

۱۴) «به رابطه‌ای تلخ پایان داد»
«در روران دانشجویی، سه سال بود که در رابطه‌ای رنج‌آور، دست‌و‌پاگیر و غیر واقعی بودم. با گذشت زمان فهمیدم که باید تمامش کنم، تنها یک ماه از فارغ‌التحصیل شدنم می‌گذشت. یک شب که از سر کار آمدم، سعی کردم با دوست‌پسرم تماس بگیرم تا شاید با دیدنش نظرم عوض شود… بیست دقیقه گذشت و جوابم را نداد. تصمیم گرفتم در عوض به یک پارتی خانگی بروم. همین که رسیدم، با پسر خوش‌اخلاق و جذابی مواجه شدم که تابستان گذشته در یک دانشگاه خارجی هم‌کلاسی‌ام بود. چند ساعت با هم وقت گذراندیم و خیلی خوش گذشت. گوشی‌ام را خاموش کردم و تصمیم گرفتم صبح با دوست پسرم تماس بگیرم. من و هم‌کلاسی‌ام کل شب را با هم آبجو خوردیم، جک گفتیم و خاطره تعریف کردیم تا این که پارتی تمام شد و من به خانه‌اش رفتم. ساعت ۹ صبح قبل از این که من را به خانه برساند در بوسیدن من پیش قدم شد. اثر بوسه همه‌ جای بدنمان مانده بود، در حالی که ۱۰ تماس از دست رفته و ۲۰ پیامک داشتم. جای بوسه‌ها را پوشاندم و همان شب بدون این که توضیحی بدهم با دوست‌پسرم به هم زدم (باور کنید او ارزش توضیح دادن نداشت)، و دو روز بعد، اولین قرارم را با آن پسر گذاشتم. یک ماه بعد عاشق هم شدیم. امروز بعد از گذشت دو سال با هم به استرالیا رفته‌ایم و بدون شک تا آخر عمر با هم خواهیم بود. و اگر به آن پارتی نمی‌رفتم هیچ یک از این اتفاق‌ها نمی‌افتاد.»
– ‘امیلی’ ۲۴ساله


منبع:

cosmopolitan.com/uk/love-sex/relationships/a27124233/women-who-dont-regret-cheating

12039 👀
1 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «