داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستاد
داشت باران در مسیر ِناودان می ایستاد !
با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است …
چای می نوشيد و قلب استکان می ایستاد !
در وفاداری اگر با خلق می سنجیدمش
روی سکوی نخست این جهان می ایستاد !
یک شقایق بود بین خارها و سبزه ها
گاه اگر یک لحظه پیش دوستان می ایستاد !
در حیاط خانه گلها محو عطرش می شدند
ابر، بالای سرش در آسمان می ایستاد !
موقع رفتن که می شد، من سلاحم گریه بود
هر زمان که دست می بردم بر آن، می ایستاد !
موقع رفتن که می شد طاقت دوری نبود
جسممان می رفت اما روحمان می ایستاد !
از حساب ِعمر کم کردیم خود را، بعدِ ما
ساعت آن کافه، یک شب در میان می ایستاد !
قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل
باز با این حال می گفتم بمان، می ایستاد !
"" ساربان ، آهسته ران ، کآرام جانم می رود “”
نه چرا آهسته؟ باید ساربان می ایستاد !
باید از ما باز خوشبختی سفارش می گرفت
باید اصلا در همان کافه ، زمان می ایستاد …!!!
کاظم_بهمنی
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
↩ FattiBanoo_new
خواهش میکنم نازنینم، خوشحالم که دوست داشتید 🥰🌺🙏
↩ وحید_لاهیجی
🥰🌺🙏
برای رسیدن به تو راه نمیروم
پرواز میکنم
نمینویسم
کلمه اختراع میکنم
دعا نمیکنم
باخدا همدست میشوم
چیزهای باعظمت را
باید با عظمت خواست…
↩ سالومه۲۸
درود حرف دل حقیر را بیان فرمودین🥰🌺🙏
به دوش برمفکن آن دو زلف مشکین را
مکش به تیغ جفا عاشقان مسکین را
چه باشد ار به شب وصل شاد گردانی
ز لطف خاطر، بیچارگان غمگین را
ز غبن عنبر سارا چو موم بگدازد
اگر تو باز گشایی دو زلف پرچین را
به رنگ و بوی چنین گر به بوستان گذری
خجل کنی به چمن ارغوان و نسرین را
مشام جان و جهانی یقین برآساید
اگر به شانه زنی زلف عنبرآگین را
چه کرده ام گنهی در جهان بگو با تو
بجز وفا که کمر بسته ای چنین کین را
جهان ملک خاتون
↩ وحید_لاهیجی
ای آنکه دوست دارمت ، اما ندارمت
بر سینه می فشارمت ، اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت ، اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت ، اما ندارمت
می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان
در باغ دل بکارمت ، اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت ، اما ندارمت
سعید_بیابانکی
↩ سالومه۲۸
WOOOOOOOOOOOOOOW BIG LIKE لاکو بترکانییییییییییییییییییئ تو مره 😍 🙏
وقتی حق با شما است، نیازی به عصبانی شدن نیست…
وقتی اشتباه می کنید، حق ندارید عصبانی شوید…
گاندی
↩ وحید_لاهیجی
🙏🥰🌺
بی “تو” يک لحظه رمق
در دل و در جانم نيست …
بيقرارم نکنی
طاقت هجرانم نيست …
↩ سالومه۲۸
چی مگه تو دنیا مث این آرامش چشماته
مات توام وقتی میبینم خنده رو لبهاته
مثل تو کی میتونه منو آروم کنه با حرفاش
غیر تو کی تونست بهم ثابت کنه دوسم داش
تویی اون کسی که باید از زمان گذشت و دید
همه ساعتا رو وقت رفتنت عقب کشید
تو هوا نباشه عطر تو قدم نمیزنم
تو شدی دلیل زندگیم و زنده بودنم
همه میگن روت حساسم، آخه تو فرق داری واسم
عاشقم کن با یه جرعه، آخه چشمات جاذبه داره
حتا تو بیداری و خوابم، دوست دارم تصویر تو باشه
همه جا باشی تو کنارم، عشق و این دیوونگیاشه
دور و ورم چیدم همه اون عکسای دوتایی رو
دیگه نمیشناسم بجز آغوش تو جایی رو
غصه و غم وقتی تو کنارم باشی ازم دوره
چی تو نگات داری که تقصیر منه مغروره
تو بهم بگو کجا بدون من قدم زدی
که تعادل یه شهرو با نگات بهم زدی
کیو دیدی مثل من بخنده با چشای خیس
همه زندگیمی دل بریدن از تو ساده نیس
همه میگن روت حساسم، آخه تو فرق داری واسم
عاشقم کن با یه جرعه، آخه چشمات جاذبه داره
حتا تو بیداری و خوابم، دوست دارم تصویر تو باشه
همه جا باشی تو کنارم، عشق و این دیوونگیاشه
ترانهسرا: عاطفه حبیبی
↩ وحید_لاهیجی
عشق جرميست كه آدم به خودش معترف است
سيب سرخى ست كه با رغبت و از جان خورده
لذّت عشق مگر مى رود از ياد كوير
مست عطريست به آن خاک كه باران خورده…
↩ سالومه۲۸
درووود بر این بیت
لذّت عشق مگر مى رود از ياد كوير
مست عطريست به آن خاک كه باران خورده…
فقط چند لحظه کنارم بشین … یه رویای کوتاه، تنها همین
ته آرزوهای من این شده … ته آرزوهای ما رو ببین!
فقط چند لحظه کنارم بشین … فقط چند لحظه به من گوش کن
هر احساسی رو غیر من تو جهان … واسه چند لحظه فراموش کن
برای همین چند لحظه یه عمر … همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رویا رو با من بساز … همه آرزوهامو از من بگیر
نگاه کن فقط با نگاه کردنت … منو تو چه رویایی انداختی
به هر چی ندارم ازت راضیم … تو این زندگی رو برام ساختی
به من فرصت همزبونی بده … به من که یه عمره بهت باختم
واسه چند لحظه خرابش نکن … بتی رو که یک عمر ازت ساختم
فقط چند لحظه به من فکر کن … نگو لحظه چی رو عوض میکنه
همین چند لحظه برای یه عمر … همه زندگیمو عوض میکنه
برای همین چند لحظه یه عمر … تو هر لحظه دنیامو از من بگیر
فقط این یه رویا رو با من بساز … همه آرزوهامو از من بگیر
ترانه سرا: روزبه بمانی
↩ وحید_لاهیجی
.
به رفوگران بگویید
زِ رفو گذشت این دِل
چه رُفو ڪُنم دِلی را
ڪه هِزار_پاره دارد…
راحم__تبریزی
↩ سالومه۲۸
در سایهروشن ماه و میله ها
تاخن به رخسار دیو
چوب خط به خواب دیوار کشیده ام
نترس
من شریک هر شب گریه های توام
نترس
از این دفتر نانوشته نترس
خواه ناخواه ورق می خورد این واژه این کتاب
تنها از این ترکه تراش بی پرده بپرس
یک مشق را مگر
چند بار بی دلیل خط می زنند
که ما باید باز
با چشم بسته و دست شکسته
تاوان نویس تنهایی تو باشیم ؟
تا کی ؟
سیدعلی_صالحی
↩ سالومه۲۸
شب که میشود
من پر از ستاره میشوم
شب که میشود،
مثل آن فشرده عظیم پرشکوه و پرشکوفه ازل
در هزار کهکشان ستاره
پارهپاره میشوم.
شب که میشود
ماهیان کهکشان
با تمام فلسهای اخترانشان
شناورند
در زلال بینشم.
شب که میشود،
من تمام ماهیان کهکشان،
و تمام فلسهای اخترانشانم،
آی…
بشنو، ای فراتر از تمام آفرینش،
ای تمام!
شب که میشود،
من تمام آفرینشم.
■ اسماعیل خویی
↩ وحید_لاهیجی
وقتی جوابم می دهی با عشق: جانم!
من صاحب عالی ترین حالِ جهانم
تو خلسه ی تخدیری ِ یک جنسِ نابی
من با تو در اوجِ نشاطم، شادمانم!
کافی ست تا لب تر کنی، باران بگویی!
من آسمانها را به اینجا می کشانم
گنجشک ها بر دامنت سر می گذارند
در سایه سارِ دستهایت، مهربانم!
برفی ترین کوهِ حوالی، شانه ی توست
من برف را از شانه هایت می تکانم
کندوی چشمانت عسل خیزاست وشیرین
زنبورها را از نگاهت می پرانم!
می خواستم از رازِ لبهایت بگویم
قُفلی زده لبهای سرخت بر دهانم!
این ماجرای ما از آخر گشته آغاز
من ابتدای ِ انتهای ِ داستانم!
↩ سالومه۲۸
محشر که میگن همین ابیات بود محشر بود دم شاعر خوشتیپش گرم خیلی بمن لذت رساند ناز نفسش 😁 🌹 🙏
اگر ازت دور نباشم
چه جوری برایت دلتنگی کنم؟
گل قشنگم !
اگر کنارت نباشم
بوی گل و طعم بوسه هات
یادم می رود
بودن یا نبودن
پلک زندگی ماست
در یکی تاب می خوریم
در یکی بی تاب می شویم
و من
در هر پلکی
یکبار دیدنت را می بازم…
عباس_معروفی
↩ وحید_لاهیجی
پر کن از باده ی چشمت
قدح صبحِ مرا
خود بگو
من زِ تو سرمست شوم
یا خورشید …؟!
↩ سالومه۲۸
از من از من از من 😁 😎
دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم بجز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاری است دنیا
عجب بیهوده تکراری است دنیا
چه رنجی از محبت ها کشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا در این همه چشم ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
سبک بالان ساحل ها ندیدند
به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در اوج حسرت ها رها کرد عجب یار وفا داریست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
عجب خواب پریشانیست دنیا
عجب دریای طوفانیست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
اردلان سرافراز
↩ وحید_لاهیجی
😂😂😂
آسمان دلت كه گرفت،
باران ميشوم برايت،
روى گونه هايت جا خوش ميكنم،
اشكهايت را قطره قطره همراه ميشوم
تا كنارِ انحناى لبهايت…
بوسه،
باران،
بوسه بارانت ميكنم…
علي_قاضي_نظام
↩ سالومه۲۸
واااای بوسه و باران چه شود بوسه باران در باران 😍 🙏
چشمانی که یکدیگر را در گوشه ی بازاری تلاقی میکنند
این چشمان درشت غریب چه رویایی به سر دارند
آه پاریس به خود میلرزد پس از بارانی که در آن بارید
پاریس پس از باران نیز دلانگیز است
در آبِ جویها دستههای گل راه افتادهاند
و برگهای رنگینشان پرپر می شوند
همیشه شوسهدانتن* را پیش چشم خواهم داشت
و پیادهروهای پارم* را زیر پاهای روسپیان
مردمان بیتفاوت، شامگاه و خودروها
توری سایهها و ماجراها
سه قدم به سوی ترنیته* بر میداشتیم
و پس از شک و تردید، یکدیگر را ترک میکردیم
درهیاهوی ایستگاه سن لازار*
چرا این چشمها از سر اتفاق میگریند
آه پاریس، پاریس، تو سرود نمیخوانی
بل سر را میگردانی و پاها را میکشانی
اینک وقت روشن کردن گاز است و بیاحتیاطیها
باغچههای وسط میدانها مکانهایی است برای درد دل
اینکوقت روشن کردن گاز است
چرا تو این کار ار نمیکنی
و چرا پاریس خاموشی گرفت است
■ لویی آراگون
↩ وحید_لاهیجی
شانه ات یک تنه درمانِ پریشانی هاست
بی تو عسرم، تو حضورت خودِ آسانی هاست
شمس تبریزیِ شعر و غزلم می دانی؟!
حسرت داشتنت در دلِ تهرانی هاست
سلسله موی پریشان تو صدها سالست…
علت بی سر و سامانی سامانی هاست
سیب من! بوی بهشتی که جهانم دارد…
عطر جامانده ی تو در تن بارانی هاست
آنقَدَر خوب و نجیبی که به جای یوسف…
حسن بی وصف تو در خاطر کنعانی هاست
قبله هم بین تو و کعبه مردد مانده…
خنده ات آفت یک عمر مسلمانی هاست
ترس طوفان به دلم راه ندارد وقتی…
شانه ات یک تنه درمانِ پریشانی هاست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
از حضرت حافظ
↩ در انتظار عشق
بخوان از چشم های لال من اِمروز شعرم را
که فردا از منِ دیوانه دیوانی نمی ماند …
حسین_زحمتکش
↩ سالومه۲۸
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست
پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی ست
انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانی ست
دست های تو کجایند که آزاد شوم؟
هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیست
ابرها طرحی از اندام تو را می سازند
که چنین آب و هوای غزلم بارانی ست
شعر آنی ست که دور لب تو می گردد
شاعری لذت خوبی ست که در لب خوانی ست
دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست
دوستم داشته باش عشق به این آسانی ست!
( حسین جنت مکان)
↩ سالومه۲۸
پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست
نظاره تو بر همه جانها مبارکست
یک لحظه سایه از سر ما دورتر مکن
دانستهای که سایه عنقا مبارکست
ای نوبهار حسن بیا کان هوای خوش🙏
بر باغ و راغ و گلشن و صحرا مبارکست
ای صد هزار جان مقدس فدای او
کآید به کوی عشق که آن جا مبارکست
سودایییم از تو و بطال و کو به کو
ما را چنین بطالت و سودا مبارکست
ای بستگان تن به تماشای جان روید
کآخر رسول گفت تماشا مبارکست
هر برگ و هر درخت رسولیست از عدم
یعنی که کشتهای مصفا مبارکست
چون برگ و چون درخت بگفتند بیزبان
بی گوش بشنوید که اینها مبارکست
ای جان چار عنصر عالم جمال تو
بر آب و باد و آتش و غبرا مبارکست
یعنی که هر چه کاری آن گم نمیشود
کس تخم دین نکارد الا مبارکست
سجده برم که خاک تو بر سر چو افسرست
پا درنهم که راه تو بر پا مبارکست
میآیدم به چشم همین لحظه نقش تو
والله خجسته آمد و حقا مبارکست
نقشی که رنگ بست از این خاک بیوفاست
نقشی که رنگ بست ز بالا مبارکست
بر خاکیان جمال بهاران خجستهست🙏
بر ماهیان طپیدن دریا مبارکست
آن آفتاب کز دل در سینهها بتافت
بر عرش و فرش و گنبد خضرا مبارکست
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
جان سجده میکند که خدایا مبارکست
هر دل که با هوای تو امشب شود حریف
او را یقین بدان تو که فردا مبارکست
بفزا شراب خامش و ما را خموش کن
کاندر درون نهفتن اشیاء مبارکست
مولانای جان