امروز ظهر سر سفره ناهار با صدای محکم و جدی برگشتم گفتم:
بعد از کلی کلنجار رفتن دیگه خسته شدم
تصمیم نهایی خودم گرفتم
وقتش از تنهایی در بیام
براهمین رفتمهم زن گرفتم
پدرم شروع کرد چپ چپ نگاه کردند تا امد حرفی بزنه
زنگ خونه صدا در امد رفتمپشت ایفون جواب دادم
برگشتم به پدرم گفتم بیا ببین چقدر حلال زاده هست همین الان حرفش داشتم میزدم امد برم بیارمش بالا ببینید.
واردخونه شدم فریاد زدم من هم زن گرفتم
این عکسش:
فقط نگاه شهوتی بهش نکنید😁😁
بنظر خودم خوشگل ناز هست😜😁😜😁
دلتون بسوزه دیگه من هم زن دارم😜😜😜
↩ Sarland
ولی فعلا قهر هستیم
من تو اتاق میخوابم
اون تو اشپزخونه
↩ Sahii
خب هنوز نیستم ولی بالاخره این هم زن هست تازه امده نو هست حیفس😁