داستان...

1401/05/21

مردی بود بنامِ جیمز

جیمز به خاطر سردردی که بیست سال زندگیش رو سیاه کرده بود به سراغ دکتر جدیدی که از مهارتش تعریف زیادی شنیده بود رفت.

بعد از معاینه و آزمایش‌های متعدد، دکتر اون رو به مطب فراخوند و بهش گفت که مبتلا به بیماری بسیار نادری هست که تو این بیماری، بیضه‌ها به طرف بالا رفته و به انتهای نخاع فشار میارن و سردردهای وحشتناکی برای بیمار ایجاد میشه و تنها راه علاجش قطع عضو مورد نظره

جیمز چند هفته‌ای به این مشکل فکر کرد؛ از دست دادن مردانگی‌ش یا تحمل سردرد؟
در نهایت جیمز تصمیم به عمل کردن گرفت؛ چون زندگی با این درد براش جز عذاب دائمی چیز دیگه‌ای نداشت.

روزی که از بیمارستان مرخص شد واقعا سردردش از بین رفته بود
پیاده به راه افتاد و توی راه با خودش فکر می‌کرد بعد از سال‌ها داره زندگی بدون درد را تجربه می‌کنه و این براش احساسِ خوشایندی بود، ولی نمی‌تونست به قیمت گزافِ اون فکر نکنه

جیمز که بیست سال از زندگیش رو از دست داده بود تصمیم گرفت که از خودش شخص جدیدی بسازه، از نعمت‌های دیگه‌ی خدا استفاده کنه و اجازه نده که این نقص عضو باقیِ زندگیش رو هم تباه کنه.

غرق همین افکار بود که خودش رو مقابل یه فروشگاه لباسِ مردونه دید.
اون رو به فال نیک گرفت و وارد مغازه شد.
و خواست که کاملا تیپ بزنه و همه چی رو نو کنه
صاحب مغازه که مردِ مُسِنی بود با خوشرویی ازش استقبال کرد.
جیمز از فروشنده خواست که اندازه‌ش رو بگیره و براش یک دست کت و شلوار بیاره.

مرد مسن به جیمز نگاهی انداخت و بدون هیچ اندازه گیری فقط با خودش شماره‌هایی رو زمزمه کرد و از بین صدها کت و شلواری که داشت یکی رو انتخاب کرد و از جیمز خواست که اون رو امتحان کنه.
جیمز کت و شلوار رو پوشید و با کمال تعجب دید که😵‍💫 انگار کت و شلوار رو برای خودش دوختن👔👖

مرد مسن بهش توضیح داد که شصت ساله که خیاط هست و احتیاجی به اندازه‌گیریِ مشتری‌هاش نداره.

جیمز ازش تشکر کرد و تقاضا کرد که براش یه پیراهن هم بیاره.
مرد نگاهی به جیمز کرد؛ وبا خودش تکرار کرد دور گردن شانزده و نیم و آستین سی و چهار، که باعث تعجب جیمز شد و براش پیراهنی آورد که دقیقا اندازه بود و با کت جدیدش کاملا سِت بود.

جیمز چون تصمیم گرفته بود از خودش شخص کاملا جدیدی بسازه از پیرمرد خواست که براش یک جفت کفش و یه شورتِ جدید هم بیاره. 🩲
پیرمرد نگاه دیگه‌ای به جیمز کرد و 🤔
باز هم بدون اندازه گیری گفت شماره پا چهل و دو و شورت سی و هشت.

جیمز با خنده گفت😅☝️
بالاخره اشتباه کردید
شماره پا رو درست گفتید اما من مدت بیست ساله که شورتِ سی و شیش می‌پوشم

پیرمرد نگاه دیگه‌ای به جیمزکرد و گفت:
بله 😌☝️البته
شورت سی و شیش هم می‌تونید بپوشید، ولی شورت تَنگ به بیضه‌ها فشار میاره و اگه بیضه‌ها به نخاع فشار بیارن سردردهای وحشتناکی می‌گیرید
🤦🏻‍♂️😐😐😑😐🤦🏻‍♂️

یعنی با تعویض شورت کارش حل میشد

🤷🏻‍♂️سال ٥٧ ما اشتباه جيمز را انجام داديم
به جاي تعويض شورت تخمهامونو دادیم کشیدند
كاش فقط چند دقيقه فكر ميكرديم بعد انقلاب میکردیم.🤷🏻‍♂️

10 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-08-12 12:47:56 +0430 +0430

جالب بود ، و آموزنده

1 ❤️

2022-08-12 12:57:23 +0430 +0430

این متن رو قبلا اینجا گذاشته بودن ولی ارزش تکرار داره

1 ❤️

2022-08-12 19:11:16 +0430 +0430

آیینه عبرت،،،،، 😁😁😁😁😁😁😁

0 ❤️

2022-08-13 00:31:52 +0430 +0430

زیبا بود

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «