داستان های عرشه مروارید سیاه (2)

1397/10/21

با سلام 🌹 🌹

یحتمل همگی تاپیک “پاتوق دوستان در عرشه مروارید سیاه” رو دیدید.

خب، ی راس بریم سر اصل مطلب! همراه با دوستان توی این تاپیک علاوه بر صبت کردن و کسشعر گفتن، داستان هایی هم در قالب خدمه کشتی مینویسیم که شخصیتاش رو کاربران و دوستان عرشه تشکیل میدن! این داستانا اکثرا جنبه طنز داره و بر اساس خصوصیات،اخلاق و رفتار کاربرا ساخته میشه.

با دوستان طی صبتا و جلساتی که تو کابین کپتن انجام شد تصمیم بر این شد که این داستانا رو تو ی تاپیک بزاریم شاید بقیه هم فیض بردن.

¤ پ.ن1: خواهشا لابلای پستا پست نامربوط نزارین و اینجا رو مکان نکنید تا نظم تاپیک بهم نخوره.

¤ پ.ن2: داستانا به صورت پست به پست ادامه پیدا میکند!

¤ پ.ن3: از دوستان اهل دل دعوت میشود اگر ذوقشو دارن و با کاربرا آشنا هستن همکاری کنند.

¤ پ.ن4: اگر انتقادی دارین به خصوصی بنده رجوع کنید.

¤ پ.ن5: (با عرض پوزش)مادر کسی که اینجا تبلیغات کنه رو گاییدم!! 😠

¤ پ.ن6: دوستان دارن تلاش میکنن بعضی داستان ها رو به صورت مصور بسازن که اونا هم در آینده تاپیک خواهند شد!

¤با تشکر فراوان ¤ 🌹

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2019-01-29 19:53:19 +0330 +0330
نقل از: شبح سیاه پوش

رایدر در حالی که دهانش می جنبد: خب حالا کی قرار این کارو انجام بده؟ کی اصن خایه این کارو داره؟
دایی در حالی که خنده موزیانه می زند: خب معلومه دیگه هانی! ?

شتـــــــــــــــــرق

دایی: چه مرگته اسی را به را هی می زنی؟؟؟ ?
اسی: عرض شود که باس یه تاپیک درباره پایمال شدن حقوق زنان بزنم! اخه کونکش تو انقد بی خایه ای که یه دخترو می فرستی جلو؟؟ ?
فرهاد: تو بهترین تاپیک گذار شهوانی هستی! (inlove)
هانی و آتنا: واقعا که اسم خودشم گذاشته مرد!
دایی: خب ببخشین دیگه! شوخی کردم :(
صدای میتی:
کس نگو منیژه!
بچه ها: ? ? ? ? ?
صدای میتی:
پیام بازرگانی بود شما ادامه بدین!** ?

شترق

رایدر: چرا منو می زنین؟؟
جک: اولندش که چون خود میتی نیس دومندش که چی داری کوفت می کنی کسکش؟؟ :|
دایی: یا ابرفرض این که گلنار شبحه!!!
جک: رایدر کونتو پاره می کنـــــــــــــــــم! و جف لگد تو صورت رایدر می رود و ادامه می دهد: خود قرمساقت باید بری این کارو انجام بدی کونکش مفنگی!
رایدر: گه خـ...
چوپا کاپرا: ایق تِجُن شی پالاسوپرا عث کَخ!
جک: چی بلغور می کنی مث آدم بحرف بینم! (dash)
چوپا کاپرا: -__-.... یک نفر آمد من باید برد زود!
اسی و جک در حالی که چشمک می زنند گلنار را پنهانی در دست رایدر گذاشته و خر کش کنان جلو آدم خوار می برند: اگه می خوای زنده بمونی کارتو درست انجام بده!
رایدر درحالی که از زندان دور می شود: نه نه نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه نـــــــــــــــــــــــــ و از نظرها پنهان می شود...

(چوپاکاپرا رایدر را جلوی پای رئیس قبیله می اندازد...)

رایدر زمزمه می کند:قرمساق اگه حالتونو نگرفتم بچه گرووووو استرییییییییییت نیستم....

(اون تکه گلناری هم که تو دستش بود رو میندازه تو دهنش و شروع ب جویدن میکنه بعد همه رو تف میکنه کف دستش)

رئیس قبیله: تو چطور جرأت کرد این کار را انجام داد؟!!

رایدر:کیـرم توکـــس عمت!!

رئیس :منظورت را نفهمید!دوباره گفت

رایدر اینبار ولی بلند تر از قبل:عرض کردم در حال تدارک هدیه ای برای شما بودم به طوری که تا عمه عزیزتان نیز از آن خوشحال خواهند شد

رئیس:هدیه؟!!خوشمان کرد!!

رایدرزمزمه کرد:(کیـرم تو صحبت کردنت)...بـله هدیه

رئیس:هدیه ات چه بود؟زودتر گفت...

رایدر :از وَجَنات شما و افرادتان مشخص است که کـسِ درست و حسابی در دسترس تان نیست،ومشغول جـق زدن هستید اونم خشک خشک....

رئیس:بله،اما تواز کجا فهمید؟؟

رایدر:از هیکل تخـماتیک تون معلومه!! اما هدیه ای که من دارم باعث میشه دستان شما از کـس هم نرم تر و دلپذیر تر بشه!!

رئیس که داخل کونـش عروسی شده بود:خب بیا نزدیک ترو آن را ب من داد...

(رایدر به جلو می رود و محتویات دهان خود را در کف دست رئیس خالی می کند)

رئیس مشغول جـق زدن شد..چشمانش از فرط تعجب از حدقه بیرون زده بود.....

آه چاک یور بابا

رئیس ارضـا شد!!!

رئیس:حال داد زیاد..دوباره می خواهم .بــــده..

رایدر:منو ببخشید اما دیگر از این ها ندارم ولی اگر اونو داشتم.....،حیف هیچی ولش کن!!

رئیس:اگر چه چیزداشت؟؟؟زود گفت

رایدر:یک ماده ای هست که روی مسواک می مالن وباهاش دندونو تمیز میکنند،اگه اونو داشتم بهتون یاد می دادم چطوری باجـق نیرومند تر بشید ،حتی سایز کـــیرتون هم دو-سه برابر میشد....

رئیس:خمیر دندان را گفت؟

رایدر:آ باریکلا!!آره خودشه مگه دارین؟؟بگو بیارن،زیاد هم بیارن...

دقایقی بعد

رایدر در حال خاراندن کـون خود بود که سربازانی خمیر دندان به دست وارد می شوند...

رایدر:خوبه ولی کافی نیست!!قربان اگه شیشه شور هم داشتیم خیلی خوب می شد!!!

رئیس با اشتیاق فراوان:شیشه شور هارا بیاورید

رایدرباخود می گوید :اینا همه چی دارن!!.....قربان اگه میشه دستور بدین اندکی نون وتریاک هم بیاورند تا عملیات تکمیل بشود...

رئیس:تریاک چیست؟آن را نداریم....

رایدر کـس ننت گویان منتظر شیشه شور می شود....

رایدر خمیر دندان و شیشه شور را باهم قاطی میکند....

رایدر:ای بابا شیشه شور کم بود این زیادی غلیظه!!....آها فهمیدم چی کار کنم...

رایدر داخل معجون می شاشد

شررررررر

شرررررررر

رایدر: اِه قرمساق چرا تموم نمیشه!!

شررررر

شررررر

رایدر : دِ قرمساقا یکی فلکه رو ببنده......

آخرین قطره ها هم می چکد....

رایدر:فقط این دستورالعملش این طوریه که باید دوساعت زیر آفتاب بمونه تا قشنگ جا بیوفته بعدش باید به صورت گروهی باهاش جـق بزنین..همه مردم قبیله باید باهاش جـق بزنن،راستی امروز چندمه؟؟

یکی از چوپا کاپرا ها:۲۲ بـگایی الاول!!

رایدر:عه پسر عجب شانسی!!دقیقا تو همین تاریخ باید این مراسم انجام بشه....نیمه شب امشب ،زیر نورماه ودور از هر ساختمونی باید این مراسم انجام بشه!

رئیس که از چنین دستاوردی خوشحال و سر مست بود:مطمئن هست چیزی فراموش نکرد؟؟

رایدر:آها!!باید همگی لخـت مادر زاد باشید و هیچ چیزی همراهتون نداشته باشید...

رئیس:به خاظر این هدیه ات امروز بهت تجـــاوز نکرد،گذاشت برای فردا تا با همه دوستان شما تجـــاوز کرد!!

رایدرزیر لب:کــیـرمم نمی تونی بخوری کـسمغز...برو دعا کن چیزی برات بمونه،اگه اون خمیر دندون و شیشه شور کارشونو نکنن ،مطمئنم که شاش من کارشو درست انجام میده...

زندان

فرهاد:نیگاش کنین دارن میارنش................

7 ❤️

2019-01-30 10:44:27 +0330 +0330
نقل از: Ryder امپی

وال استریت !؟ وال استریت ؟؟؟؟؟ مگه داریم ؟؟؟ مگه میشه ؟؟؟

شبح باز تو قلم دستت گرفتی هرچی مغز جقیت تراوش کرد نوشتی !؟ بابا دست از سر مو فرفری ما وردار …!

آخ آخ....برای رفع سو تفاهم گرواسنریت باهمون تعداد (و/ ی) نوشنم

5 ❤️

2019-01-31 19:41:54 +0330 +0330

رایدر را به درون زندان می اندازند و همه زندانیان به او حمله کرده و در حالیکه خوار آدرنالین در بدنش گاییده شده است داستان را تعریف میکند!

اسی:ایول کونکش

جک:خب حالا کی قراره شیوه رو بشون آموزش بدی؟

رایدر:امشب ساعت 10

هانی:وای ینی آزاد شدیم

#در جنگل

شبح:چیزی معلوم نیس پسر جلوتر هم نمیشه رفت

#شترق

شبح:عه…چته؟

میتی:خیر سرت شبحی

شبح:نافم تو کمرتون دیوزا من حال ندارم برم این روح جقی رو بفرستین

همه به روح بیمار و پویا نگاه میکنند

روح:اووووووف آهههههه ژووووون همینه بکنم توش جون

پویا:حالا این عکسه رو ببین پوزیشن اسپون. پسره 27 سالشه آخر کیونه

روح:اووووف

سپس هر دو متوجه نگاه بچها میشوند.

موفو:حالمون بهم خورد کیریا

جمشید:روح پاشو برو ی خبری بگیر بیا

روح:هرچی کار سخته واس منه

دیفی:بیا برو بینیم باو

روح کیونی گویان به سمت زندان حرکت میکند.

#زندان

همه درحالیکه لش کرده اند منتظر نگهبان هستند.

رایدر:ای بابا تریاک خونم اومده پایین

اسی: :/

دایی:جک چکا میکنی؟ :/

جک:هاع؟هیچی

دایی:پ دستت زیر کیون من دنبال چیکا میکنه دیوث؟

جک:عه کیون توعه؟خخخ فک کردم مال خودمه

دایی:پفیوز

مانی:عه بچها نگهبان اومد…

7 ❤️

2019-02-16 20:49:46 +0330 +0330

سرباز ها آمده و رایدر را با خود میبرند.سربازان به محل اصلی جشن میرسند و رایدر با محوطه ای آذین بندی شده که دور تا دورش آتش روشن شده بود و گروهی درحال اجرای موسیقی محل بودند و عده ای میرقصیدند مواجه شد.

رایدر:عجب جاییه اینجا پسر

رئیس قبیله به رایدر نگاه میکند و میگوید:خب تو الان باید به ما یاد داد

رایدر:اوکی حله بگین مواد رو بیارن

دو سرباز با دیگی به آن ها نزدیک میشوند و آن را جلوی پای رایدر میگذارند

رایدر:همه هستن دیگه؟

رئیس:بله هست

رایدر:خب شرو میکنیم

رایدر بالای سر دیگ رفته و به دور آن میچرخد و ورد های کسشعری را میخواند: او دا سی لو یو کس پا فوت شا کیر فین لی ها …

سپس به همه سربازا تعارف کرده و همه را ملاقه ای از آن معجون میخوراند سپس بر روی کیر آنها میریزد. همه شرو به جق زدن کرده و مدتی بعد دچار سوزش دردناکی میشوند. رایدر به محض دیدن موفقیتش به سمت زندان دویده و همه را آزاد میکند!

همه با خوشحالی زاید و الوصفی به سمت جنگل فرار میکنند.

#جنگل

روح که بجای رفتن دنبال بچه ها به درختی تکیه داده بود و به یاد عکس های پویا جق میزد ناگهان متوجه صداهایی از پشت بوته ها شد. تا خواست به خود بجنبد ناگهان…

6 ❤️

2019-02-16 21:09:04 +0330 +0330

از دوستانی که تا اینجا ما رو همراهی کردن صادقانه و عاجزانه سپاس گزاریم.

این تیکه رو شما نخونید! بین من و شبحه! هرکی خوند کیونیه! ?

دیوس مگه قرار نشد هر روز ی قسمت بنویسی نافم تو چشت!

3 ❤️

2019-02-18 08:36:12 +0330 +0330

چن بار خواستم بنویسم ولی چیزی به ذهنم نرسید قسمت بعدی با من

2 ❤️

2019-02-18 17:03:53 +0330 +0330
نقل از: شبح سیاه پوش چن بار خواستم بنویسم ولی چیزی به ذهنم نرسید قسمت بعدی با من

بنویس دیگه دیوز ?

2 ❤️

2019-02-18 19:03:24 +0330 +0330
نقل از: Different man
نقل از: شبح سیاه پوش چن بار خواستم بنویسم ولی چیزی به ذهنم نرسید قسمت بعدی با من

بنویس دیگه دیوز ?

یکم دندون رو او جیگر صاب مرده بذار می نویسم :)

1 ❤️

2019-02-22 07:21:04 +0330 +0330

گله خدمه که اسیر شده بودند همچون گاو افسار گسیخته به سمت روح بیمار هجوم می آورند . روح بیمار که به خاطر جق زیاد دست و پایش شل شده تا می خواهد به خود بجنبد گله به او می رسد و او زیر دست و پا می افتد
روج بیمار: آ...خ ... او...خ ... کو...نیا... کی...رم... دهنتون ... م...نو ... نمی...بینین... آخ اوخ ...
رایدر: کپتین فک کنم پام رف رو یه چیزی گفت کیرم دهنت!
جک: کس نگو سمیه باز نون تریاک خوردی کسمشنگ؟ ?

شتـــــــــــــرق

جک: کدوم کونده ای زد تو سرمن؟ --__--
صدای میتی: اولا کونده خودتی دوما من رو سمیه غیرت دارم اون مرده باید بگی کس نگو منیژه ! سوما میشه از تیکه کلام من بکشین بیرون؟! ?
صدای منیژه: ایــــــــــــش مگه می فهمن میتی جونم اصن بیا بریم اون پشت! (blush)
صدای میتی: باز به روت خندیدم پر رو شدی؟ :| نمدونی من همجنسگرام؟:|
صدای منیژه: وووووووواااااااااااااااااااا :(
رایدر: کیــــــــــر تمساح ماداگاسکاری! یه دقه خفه خون دیگه! جک به استخون خاسره این اِسکِل حشری قسم راست میگم صدا آشنا بود!
جک: افررررررررررررررررراد وایستین این مفنگی می گه یه صدا آشنا شنیده میگه از برا بچزه!
دایی و فرهاد و اسکلت حشری: بابا این مفنگی کی راس گفته دفه دومش باشه!؟
افراد ایستاده و به عقب برمی گردند و روح را در حالی که مانند کتلت اسکاندیناویایی به زمین چسبیده می بینند!
هانی بانو و آتنا: وا این چرا اینجا خوابیده؟ ?
دایی: کسخلا نخوابیده کتلت شده! 🙄 🙄 🙄

شترررررق

اسکلت حشری: کیر خر تو هنو نفهمیدی نباس زن ستیز باشی کون قلمبه! باس حتما یه تاپیک پر و پیمون من بابش بزنم
هانی بانو: وااا چه بیتربیت اصلا بلد نی چطو با خانما معاشرت کنه ایکبیری :|
جک: به جا کس کس کردن یکی اون جقیه نفله رو با کاردک جمش کنه تا بگا نرفتیم!
فرهاد و دایی با انبرکی که معلوم نیست از کجا ظاهر شده روح بیمار که مانند عن بر زمین پهن شده جمع می کنند
فرهاد: پیف پیف چه بو گهی می ده معلوم نیس چند بار جق زده!
پس از جم کردن روح بیمار همه دوباره شروع به دویدن می کنن و از محل دور می شوند...

7 ❤️

2019-02-23 05:17:53 +0330 +0330
نقل از: Ryder
نقل از: شبح سیاه پوش

گله خدمه که اسیر شده بودند همچون گاو افسار گسیخته به سمت روح بیمار هجوم می آورند . روح بیمار که به خاطر جق زیاد دست و پایش شل شده تا می خواهد به خود بجنبد گله به او می رسد و او زیر دست و پا می افتد
روج بیمار: آ...خ ... او...خ ... کو...نیا... کی...رم... دهنتون ... م...نو ... نمی...بینین... آخ اوخ ...
رایدر: کپتین فک کنم پام رف رو یه چیزی گفت کیرم دهنت!
جک: کس نگو سمیه باز نون تریاک خوردی کسمشنگ؟ ?

شتـــــــــــــرق

جک: کدوم کونده ای زد تو سرمن؟ --__--
صدای میتی: اولا کونده خودتی دوما من رو سمیه غیرت دارم اون مرده باید بگی کس نگو منیژه ! سوما میشه از تیکه کلام من بکشین بیرون؟! ?
صدای منیژه: ایــــــــــــش مگه می فهمن میتی جونم اصن بیا بریم اون پشت! (blush)
صدای میتی: باز به روت خندیدم پر رو شدی؟ :| نمدونی من همجنسگرام؟:|
صدای منیژه: وووووووواااااااااااااااااااا :(
رایدر: کیــــــــــر تمساح ماداگاسکاری! یه دقه خفه خون دیگه! جک به استخون خاسره این اِسکِل حشری قسم راست میگم صدا آشنا بود!
جک: افررررررررررررررررراد وایستین این مفنگی می گه یه صدا آشنا شنیده میگه از برا بچزه!
دایی و فرهاد و اسکلت حشری: بابا این مفنگی کی راس گفته دفه دومش باشه!؟
افراد ایستاده و به عقب برمی گردند و روح را در حالی که مانند کتلت اسکاندیناویایی به زمین چسبیده می بینند!
هانی بانو و آتنا: وا این چرا اینجا خوابیده؟ ?
دایی: کسخلا نخوابیده کتلت شده! 🙄 🙄 🙄

شترررررق

اسکلت حشری: کیر خر تو هنو نفهمیدی نباس زن ستیز باشی کون قلمبه! باس حتما یه تاپیک پر و پیمون من بابش بزنم
هانی بانو: وااا چه بیتربیت اصلا بلد نی چطو با خانما معاشرت کنه ایکبیری :|
جک: به جا کس کس کردن یکی اون جقیه نفله رو با کاردک جمش کنه تا بگا نرفتیم!
فرهاد و دایی با انبرکی که معلوم نیست از کجا ظاهر شده روح بیمار که مانند عن بر زمین پهن شده جمع می کنند
فرهاد: پیف پیف چه بو گهی می ده معلوم نیس چند بار جق زده!
پس از جم کردن روح بیمار همه دوباره شروع به دویدن می کنن و از محل دور می شوند...



3 ❤️

2019-04-11 21:09:47 +0430 +0430

همه به محل اصلی میرسند و باقیه خدمه را در آغوش میفشارند

سپس بار و بندیل خود را جم میکنند و همگی عزم مروارید سیاه میکنند که ناگهان جک میگوید:

کسکشا پ گنج چی؟

همه به سمت جک برگشته و غضب آلود او را نظاره میکنند!

اسی: دیوث تا اینجام که اومدیم بت لطف نمودیم بیا بریم تا استخونامو نکردم تو کونت!

جک:ببندش بینیم. اینجا من کاپیتونم و میگم کجا باس بریم

ناگهان جک چشمانش روی هم رفته و با مخ بر زمین می افتد!

همه موفو را با چماقی پشت سر جک میبینند

موفو: زیاد زر میزد ما هم کارشو ی سره کردیم

آیسی:آخ فداتم داریوشی!

خدمه: O_O

موفو:ژوووووون عقشم بیا بریم پشت بوته ها کارت دارم

ناگهان موفو نیز چشمانش بسته شده و به روی جک می افتد

همه شبح را با داسش پشت موفو میدیدند

لبخند ملیح شبح و آیسی و ارتباط چشمی تایتانیک وار فضا را رمانتیک کرده بود

میتی:کس و کونتونو جم کنین باس راه بیوفتیم کزکجا

همه به خود آمده و موفو و جک را به همراه روح جقی بلند کرده و شتابان به سمت کشتی حرکت میکنند.

شادو: ینی کشتی سالمه الان؟

آتنا:آره بابا

دیفی:بنظرم بهتره شبح بره کشتی رو راه بندازه تا ما برسیم

هانی:راس میگه فکر خوبیه

شبح:باشه رفتم

4 ❤️

2019-04-11 21:26:13 +0430 +0430

شبح به سمت کشتی میرود و کشتی را که در اثر برخورد به صخره ی مرگ قسمتی از عرشه شکسته بود می یابد

شبح:شت!کی اینو را میندازه حالا؟!

سریعا داس خود را کناری گذاشته و آستین های خود را بالا زده و به موتور خانه میرود و طی انگولکی هوشمندانه کشتی را راه میندازد و به روی عرشه و پشت سکان بر میگردد

آن ماده سیاه رنگ هنوز هم روی عرشه را پوشانده بود. شبح به آرامی کشتی را حرکت میدهد و به سمت ورودی غار حرکت میکند


دایی:موفو چقد سنگینه! اه

فرهاد:چیزی نمونده تحمل کنین

اسی:کونکش فخط تو فکر گنجشه

جمشید:بچه ها ورودی غار…

همه به سمت ورودی غار رفته و همزمان نردبان طنابی کشتی پایین می آید و همگی سوار میشوند

دیفی:زود باشین دیگه باو

شبح:داش غیرت بپر پشت فرمون

خوش غیرت سکان کشتی را به دست گرفته و با تمام سرعت از جزیره ی نفرین شده خارج میشوند

بعد از چندین روز گرفتاری و بدبختی و اسیری بالاخره طعم خوش آزادی را میچشند

درون کشتی همه یکدیگر را در آغوش کشیده و خوشحال هستند


#پایان

4 ❤️

2019-04-11 21:35:11 +0430 +0430
نقل از: هنرمند_بی_هنر... این داستان است یا کصتان؟

داستان کصتان

2 ❤️

2019-04-11 21:48:46 +0430 +0430
نقل از: هنرمند_بی_هنر... شروعش تخمی ، پایانش تخمی تر ، وسطش را هم که حال نداشتیم بخوانیم. اینجانب شاشیدم وسط داستانتان . با تشکر از وقتی که گذاشتید . هشتگ من عیسا هستم

آها…مرسی لطف کردی

0 ❤️

2019-04-11 21:49:12 +0430 +0430

می خواستم یه جور دیگه بنویسم ولی حالش نبود! سوری ?

1 ❤️

2019-04-11 21:52:31 +0430 +0430
نقل از: شبح سیاه- می خواستم یه جور دیگه بنویسم ولی حالش نبود! سوری ?

کزکش از بس که طولش دادی و ننوشتی، تخمی نوشتمش رفت! ?

3 ❤️

2019-04-11 21:57:33 +0430 +0430
نقل از: هنرمند_بی_هنر...
نقل از: Different man
نقل از: هنرمند_بی_هنر... شروعش تخمی ، پایانش تخمی تر ، وسطش را هم که حال نداشتیم بخوانیم. اینجانب شاشیدم وسط داستانتان . با تشکر از وقتی که گذاشتید . هشتگ من عیسا هستم

آها…مرسی لطف کردی

خایش. لکن ما کلاس داستان نویسی هم داریم با تدریس بی نظیر هنرمند بی هنر . خواستی بیا ثبت نام کن تا دیگر کسشر ننویسی. البته استعداد نوشتن نداری ولی خب قلمت اندکی بهتر میشود

باشه!

1 ❤️

2019-04-11 22:04:34 +0430 +0430
نقل از: Different man
نقل از: شبح سیاه- می خواستم یه جور دیگه بنویسم ولی حالش نبود! سوری ?

کزکش از بس که طولش دادی و ننوشتی، تخمی نوشتمش رفت! ?

جون تو حسش نی همون تاپیک ممه خودمم مونده هی می گم امروز هی می گم فردا :)

1 ❤️

2019-04-11 22:08:34 +0430 +0430
نقل از: شبح سیاه-
نقل از: Different man
نقل از: شبح سیاه- می خواستم یه جور دیگه بنویسم ولی حالش نبود! سوری ?

کزکش از بس که طولش دادی و ننوشتی، تخمی نوشتمش رفت! ?

جون تو حسش نی همون تاپیک ممه خودمم مونده هی می گم امروز هی می گم فدا :)

من خودم گشادم، ی مشت گشاد تر از خودمم بام رفیقن!!

2 ❤️

2019-06-17 19:03:17 +0430 +0430

همیطو عشقم کشید بیارمش بالا!

اگه مشکلی داری میتونی با دو طفل معصومم صبت کنی!

0 ❤️

2019-06-17 19:05:53 +0430 +0430

تو داستان دیفی مخفف اسم‌ خودت بود؟

1 ❤️

2019-06-17 19:08:33 +0430 +0430
نقل از: lovely_grl تو داستان دیفی مخفف اسم‌ خودت بود؟

ینی تازه متوجه شدی که بم میگن دیفی؟

1 ❤️

2021-10-09 04:36:53 +0330 +0330

↩ Different man
اخیییییی داستانا

0 ❤️

2022-07-29 03:04:35 +0430 +0430
0 ❤️






تاپیک‌های داغ





‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «