مرد باغداری بود كه یك دوست خرس داشت. روزی خسته و كوفته از سر آبیاری برگشته بود. زیر سایه درختی در باغ خوابید و به دوست خود، یعنی همان خرس كه همیشه همراه او بود، سپرد كه نگذارد مگسها ناراحتش كنند.
خرس به سفارش آن مرد بالای سر او نشست و نمی گذاشت كه مگس یا پشه ای او را نیش بزند. بعد از مدّتی یك مگس سمج پیدا شد كه هر چه خرس او را با دست كیش م یكرد، نم یرفت. میخواست مگس را با دستمال یا دست دور كند، ولی نمی شد و پس از لحظه ای مگس دوباره روی صورت مرد می نشست.
خرس دیگر از دست مگس به تنگ آمده بود. بیل مرد را برداشت و با تمام قدرت به روی مگس كوبید. كوبیدن بیل همان و شكافته شدن سر مرد و مردن او همان.
وقتی كسی از روی نادانی دست به كاری زند كه دوستان و اطرافیانش را گرفتار و ناراحت كند، به او این مثل را میگویند كه نمثیلی از این قرار دارد:
خدا همه مارو از دوستی های خرس حفظ کنه که از صد دشمن بدتر است .
ممنون بابت تاپیک زیباتون 👏 👏
جالب بود👌👍👏
حتما این خاله خرسه ،مثل خاله جنده اهای امروزی کس کش بوده😆