انگشتات دارن با قلم ادایی روی صفحهی تبلت مینویسن و من برای هزارمین بار دوست دارم داد بزنم کاغذ و خودکار چرا نه؟
آیس امریکانو رو آروم آروم مزه میکنم و زل زدم به دستهات، به انگشتهایی که دوست دارم دور بدنم حلقه بشن و بدنم رو لمس کنن.
دورادور میشناختمت اما در حد دیالوگهای معمول آدم بزرگها، میدونم چند سالته، شغلت چیه و خونهت کجاست؛ همین.
من انتخاب میکنم بین گزینهها و انتخاب شدن رو دوست ندارم؛ پس ترکیب ذهن نیکو، خیسی کصش و میل به انتخاب کردن باعث میشه بیام پیشت، با لوسی و لوندی دختری که نمیخواد پیشنهادش رد بشه بهت میگم کارت تموم شد میتونیم شام رو با هم بخوریم؟
مطمئن بودم نه نمیگی! چشمات این اطمینان رو بهم میداد و من دوست داشتم خیلی زود، چشمات از خواستن بیشاز از اندازهی من، فریاد بزنن.
شام میخوریم، تو خیابون باهات قدم میزنم و میبوسمت، لبهات رو میبوسم، آخرین لبهایی که بوسیدم رو یادمه، میبوسیدم چون بوسیدن جزیی از مسیر بود، بدون لذت اما بعد از چند ماه از بوسیدن لبها و بوی ترکیب شده با سیگار، لذت میبرم.
همه چی سریع پیش رفت، شب خوابیدم و وقتی فهمیدم هیچ چیزی با تو شبیه به بقیه واسم نیست که تا صبح توی تختم غلت زدم.
باز هم دیدمت، دیدمت و دیدمت، دوستت داشتم و تمام روز به انکار عشقم فکر میکردم، من نباید عاشق بشم، هرگز، همون جملهای که نیکو از بچگی تمرین کرده بود.
با هم تموم شب رو قدم زدیم، قدم زدن کنار تو هم، خیسم میکرد، انگشتات برای من بود، اما من چیزی بیشتر از انگشت میخواستم.
گرگ و میش هوا، پارک بدون لامپ.
همه چیز اتفاق افتاد، همون چیزی که تموم زندگی ازش میترسیدم، من با کص خیسم روی چمنهای پارک، میخواستمت.
همه چی رو آروم جلو میبردی، اجازه میگرفتی و میدونستم اجازه گرفتنت، واقعیه و اگه ناز کنم و نه بگم تموم میشه پس شهوت بیاندازهام که به طرز غیرقابل باوری، با عشق ترکیب شده بود، باعث شد تمام وجودم برای حس کردن کیرت روی کص خیسم، بیتاب بشه.
دختر کوچولویی که همیشه از عشق میترسید، توی گرگ و میش هوا، عاشق پسرکی که کصش رو میخورد شده بود.
انتهای پارک به پرتگاه، واقعا پرتگاه هم نه، یه چیزی با چهار پنج متر ارتفاع پایینتر از جایی که ما بودیم، بود.
لبهاش وایستاده بودم و به خودم فکر میکردم، عشق برای من دقیقا همین حس ترسناک ایستادن لبهی پرتگاه و نیفتادن رو داشت، دقیقا همین.
لبهی پرتگاه و عشق، اتفاقاتی که هنوز امن و آرومن اما تو ازشون میترسی، ترس از پرت شدن، ترس از نبودن…
بغلم میکنی و من رو از لبهی پرتگاه میاری کنار، تو هم به اندازهی من کصخلی.
روی چمنها دراز میکشم، کیرت آروم آروم با ترکیب درد و لذت وارد کصم میشه، همزمان انگشتای دستات دارن کلیتوریسم رو به صورت مداوم لمس میکنن، زبونت بین لالهی گوشم حرکت میکنه، بدنم آروم میشه و من تسلیم تو شدم.
پینوشت اول: عشق دوطرفه؟ شاید واقعا باشه :)
پینوشت دوم: بغال به معنی بسیار بغل کننده.
پینوشت سوم: همیشه من بوستون کردم، اینبار بوس شما واسه من:)
پینوشت چهارم: هر چه قدر کیندل و لپتاپ زیبا و جذابن، تبلت دوست نداشتنیه.
پینوشت آخر: موزیک متن/ بر گیسویت ای جان، کمتر زن شانه.
میخوام بنویسم . ولی چی بنویسم ؟ هر چی بگم اضافیه. هر جی بگم توصیف قشنگیش نمیشه . فقط اینو بدون اگه یه چیز قشنگ فقط یکی تو شهوانی باشه نوشته های ناتاشاست .
↩ NatashaRostova
ببخشیدا اما چند وقت دیگه که پریودت عقب افتاد زنگ زدی بهش گفتی و بعد خطشو خاموش کرد و جواب تلفناتو نداد و گوگیج گرفتی می فهمی زیادم عاشقی و متن ادبی بر نمی داره ! 😛
↩ strong_hawk2002
آره واقعا نکته مهمی رو ذکر کردی:(
همیشه پروتکشن لازم داشته باشید
↩ bigheadnim
دقیقا امنگاه بهترین تعریف اون آغوش بود💞❄️
حرفی که از دا برآید لاجرا بر دل نشیند…
تو ذات فوق العاده ای داری…
اما یه نصیحت تا میتونی تنها زندگی کن و از ارامش خودت لذت ببر
پی نوشت اول: عشق دو طرفه وجود داره ولی شاید به وصال نرسه
پی نوشت دوم: اینجانب بغالم و طالب پارتنر بغال :)
پی نوشت سوم: بوس بهت هر کجا که خواستی
پی نوشت چهارم: من سرفیس دارم 🙄
حس من از تاپیکت به روایت تصویر:
↩ nima729393
حسادت به من، یا آدمایی که دربارهشون مینویسم؟
اگه من دختر بودم، مسابقه خوشگلترین کیر رو بین پسرای دور و برم برگزار میکردم.