انگشت وسطش اعماق کصم رو لمس میکنه، نقطهای از بدنم که تا حالا هرگز لمس نشده، درد شدید و عمیقی تموم وجودم رو در بر میگیره و بهش میگم عجیبه، مشابه هیچ دردی نیست، لذت بخشه…
میخوامش و چقدر خواستن یه آدم واسم عجیبه، خواستن مداوم حتی وقتی دارمش.
حالا میفهمم ناراحتی با ناراحت بودن و خوشحالی با خوشحال بودن یه آدم چه حسی داره.
آره، ما یکی شدیم.
پینوشت اول: سریعترین تاپیکی که تا الان نوشتم.
پینوشت دوم: زرد
پینوشت سوم: بوس به گردنتون:)
انگشت بهانست،خودشو کامل فرو کرده داخلت،مثل خودته که خوب بلدی بری تو بقیه
↩ NatashaRostova
میدونم ومیفهمم ولی تو یه چیزایی رو نمیخوایی بفهمی