ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﻳﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺎﭘﻴﻚ ﻧﻈﺮﺗﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﻩ ﻣﺮﮔﻮ ﺑﮕﻴﻦ
ﻣﻴﺘﺮﺳﻴﻦ ﺍﺯﺵ ﻳﺎ ﺑﻲ ﺗﻔﺎﻭﺗﻴﻦ
ﻋﻠﺖ ﺗﺮﺳﺘﻮﻥ ﻳﺎ ﺑﻲ ﺗﻔﺎﻭﺗﻴﺘﻮﻥ ﭼﻴﻪ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻟﻄﻔﺎ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻳﻦ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﻦﻭ ﺧﻴﻠﻲ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﺜﻠﻪ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺷﻚ ﻭ ﺷﺒﻬﻪ ﻫﺴﺘﻦ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻪ
ﺷﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﺍﻣﻴﺪﻱ ﻧﺪﺍﺭﻱ
ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻈﺮﻡ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻲ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﻪ
من به شخصه از مرگ مى ترسم و كيست كه نترسه؟ هر كى ميگه نمى ترسم از تهِ دل نمى گه. وقتى كه به اين مى انديشى كه ديگه طلوعِ خورشيد رو نمى بينى و ديگه دست و پايى ندارى و همچنين اختيار و اراده اى از خودت و معلوم نيست كه چه كسى در اختيارت بگيره، خب بايد هم ترسيد. و هيچ چيز قابلِ قياس با مرگ و ترسناكتر از اون نيست و تا امكان داره حتى در بدترين شرايط هم بايد ازش گريخت. زندگى هديه اى بزرگه و كسى كه ميگه مرگ همچون تولده به نظرم سخت در اشتباهه. بايد گريخت از مرگ چونكه معلوم نيست بعدش چيه…
ﻣﺮﺳﻲ ﺑﺎﺑﺘﻪ ﻧﻈﺮﺕ ﻧﻈﺮﻩ ﻣﻨﻢ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻣﺜﻠﻪ ﺷﻤﺎﺳﺖ
ﻓﻜﺮﻧﻜﻨﻢ ﻛﺴﻲ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﻳﺖ ﺍﺩﻋﺎﺭﻭ ﺑﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺗﺮﺳﻲ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺑﻠﻪ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺍﺣﺘﻤﻼ ﺍﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻓﻮ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺷﺮﺍﻳﻄﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﻴﺮﻩ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﻴﺒﺎﺯﻩ
ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭﻩ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻴﻦ
ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭﻩ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻴﻦ
آدم هر چی از حقیقت دورتر راحت تر.تا میتونی کسشر بگو ?
ﻧﻈﺮﺗﻮﻥ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﭼﻴﺰﻳﻪ ﻛﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﻓﻘﻂ ﺍﺳﻤﺶ ﻫﺴﺖ ﻭﻟﻲ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﻤﻴﺸﻪ
ﺑﻠﻪ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺍﺣﺘﻤﻼ ﺍﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻓﻮ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺷﺮﺍﻳﻄﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﻴﺮﻩ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﻴﺒﺎﺯﻩ
تو شرایطش قرار بگیره یعنی چی؟ اگر منظورت ترس از نحو مردن هست … کاملا منطقیه که یکی بگه من از نحوه خاصی از مردن میترسم. مثلا یکی ممکنه بگه خیلی از این میترسه که گیر یه گله گرگ بیفته و تیکه پاره بشه، این ترسش کاملا به جاست. اما مرگ با فرآیندی که منجر به مرگ میشه فرق میکنه…
من معتقدم که مرگی درکار نیست و فقط تغییر فرکانس ما با این دنیاست شنیدید میگن طرف نمرده بلکه اون هم مارو میبینه هم یه دنیای دیگرو بر اساس این حرفم میگم وقتی ما میمیریم قابلیت های جدیدی پیدا میکنیم و در واقع اپدیت میشیم (همونطور که مرده ها میتونن بین 2 دنیا سفر کنن) و با پیدا کردن قابلیت هامون به خدا نزدیک میشیم و خدا به فرزندهاش (ما انسان ها) قدرت میده چون اشرف مخلوقاتیم نظرم راجب مرگ اینه هرکی موافقه بگه اره هرکی هم موافق نیست منطقی جواب بده
ﺑﻠﻪ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺍﺣﺘﻤﻼ ﺍﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻓﻮ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺷﺮﺍﻳﻄﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﻴﺮﻩ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﻴﺒﺎﺯﻩ
تو شرایطش قرار بگیره یعنی چی؟ اگر منظورت ترس از نحو مردن هست … کاملا منطقیه که یکی بگه من از نحوه خاصی از مردن میترسم. مثلا یکی ممکنه بگه خیلی از این میترسه که گیر یه گله گرگ بیفته و تیکه پاره بشه، این ترسش کاملا به جاست. اما مرگ با فرآیندی که منجر به مرگ میشه فرق میکنه…
ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻧﻲ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﻱ ﺑﺎﺯﻡ ﻣﻴﺘﻮﻧﻲ ﺑﺎ ﻗﻄﻌﻴﺖ ﺑﮕﻲ ﺗﺮﺳﻲ ﻧﺪﺍﺭﻱ؟
به شخصه بدم نمیاد مردن تجربه کنم بهرحال بزرگترین راز دنیا مرگه ? ترسی از مرگ ندارم چون درباره بعد از مرگ و اینکه چه اتفاقی میوفته هیچ نظر قطعی ندارم همونطور که هیچکسی نداره و نمیتونه هم داشته باشه…برام یه حس عجیب همراه با کنجکاوی و هیجان داره
ﻳﻌﻨﻲ ﺗﺮﺳﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺣﺎﻇﺮﻱ ﻣﺤﻮ ﺷﻲ
ﺍﮔﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﭼﻲ
هر کسی رو نظری که خودش بیشتر بهش مطمعنه قمار میکنه مثلا مسلمونا میگن اگه رفتی جهنم چی تو میگی اگه کلا نابود بشی چی و… ولی من نظر قطعی ندارم و البته اینم بگم که زندگیم چیز خاصی نداره که بخام حسرتشو بخورم…بالاخره همه یروز میمیریم و این خیلی خوبه ?
ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﺍﻭﺭﺩﻱ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻱ
وقتی یه مسلمون رو میبینم که چطور با قطعیت تمام میگه بعد مرگ بهشت و جهنم هست و یک اتعیست میبینم که با قطعیت تمام میگه بعد از مرگ نیستی و نابودیه و وقتی کسی رو میبینم که با قطعیت تمام میگه تناسخ اتفاق میوفته و ده ها نظر جورواجور که همشون به خودشون صددرصد مطمعنن میفهمم که هیچکس واقعا نمیدونه چه اتفاقی قراره بیوفته…ترجیح میدم مرگ رو برای خودم سفر به سرزمین عجایب بدونم که هیچکس قبل اینکه وارد نشه درکش نمیکنه…و البته شاید گفتنش درست نباشه ولی من تجربه خودکشی دارم و بدلیل بریدن رگ اشتباهی زنده موندم و یادمه تو لحظاتی که فک میکردم قراره بمیرم اصلا نه به جهنم فکر میکردم نه به نابودی نه به هیچی فقط منتظر بودم که سوپرایز بشم…
ﻳﻌﻨﻲ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﻢ ﻫﻲ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﺮﺱ ﺩﻟﻬﻮﺭﻩ ﺍﻱ ﻧﺪﺍﺷﺘﻲ؟
ﺑﻠﻪ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺍﺣﺘﻤﻼ ﺍﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻓﻮ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺷﺮﺍﻳﻄﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﻴﺮﻩ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﻴﺒﺎﺯﻩ
تو شرایطش قرار بگیره یعنی چی؟ اگر منظورت ترس از نحو مردن هست … کاملا منطقیه که یکی بگه من از نحوه خاصی از مردن میترسم. مثلا یکی ممکنه بگه خیلی از این میترسه که گیر یه گله گرگ بیفته و تیکه پاره بشه، این ترسش کاملا به جاست. اما مرگ با فرآیندی که منجر به مرگ میشه فرق میکنه…
ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻧﻲ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﻱ ﺑﺎﺯﻡ ﻣﻴﺘﻮﻧﻲ ﺑﺎ ﻗﻄﻌﻴﺖ ﺑﮕﻲ ﺗﺮﺳﻲ ﻧﺪﺍﺭﻱ؟
اگر با دونستن اینکه قراره چند ساعت دیگه بمیری از مرگ بترسی، انوقت باید با دونستن اینکه قرار چند روز دیگه بمیری هم باید از مرگ بترسی، به همین ترتیب با دونستن اینکه قرار چند سال دیگه بمیری باید از مرگ بترسی و به همین ترتیب با دونستن اینکه قرار بلاخره بمیری باید از مرگ بترسی، پس همیشه باید از مرگ بترسی … نیازی نیست تو شرایطش قرار بگیری!
ﺑﻠﻪ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺍﺣﺘﻤﻼ ﺍﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻓﻮ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺷﺮﺍﻳﻄﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﻴﺮﻩ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﻴﺒﺎﺯﻩ
تو شرایطش قرار بگیره یعنی چی؟ اگر منظورت ترس از نحو مردن هست … کاملا منطقیه که یکی بگه من از نحوه خاصی از مردن میترسم. مثلا یکی ممکنه بگه خیلی از این میترسه که گیر یه گله گرگ بیفته و تیکه پاره بشه، این ترسش کاملا به جاست. اما مرگ با فرآیندی که منجر به مرگ میشه فرق میکنه…
ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻧﻲ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﻱ ﺑﺎﺯﻡ ﻣﻴﺘﻮﻧﻲ ﺑﺎ ﻗﻄﻌﻴﺖ ﺑﮕﻲ ﺗﺮﺳﻲ ﻧﺪﺍﺭﻱ؟
اگر با دونستن اینکه قراره چند ساعت دیگه بمیری از مرگ بترسی، انوقت باید با دونستن اینکه قرار چند روز دیگه بمیری هم باید از مرگ بترسی، به همین ترتیب با دونستن اینکه قرار چند سال دیگه بمیری باید از مرگ بترسی و به همین ترتیب با دونستن اینکه قرار بلاخره بمیری باید از مرگ بترسی، پس همیشه باید از مرگ بترسی … نیازی نیست تو شرایطش قرار بگیری!
ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﻤﻴﺮﻱ ﺗﺮﺳﻨﺎﻛﻪ ﻧﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﻤﻴﺮﻱ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﻃﻼﻉ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ
از اونجا كه اين دنيا دنياىِ احتمالات هست و هيچ چيزِ قطعى وجود نداره، اگه حتى بدونى (كه نميشه دونست) ده روز ديگه خواهى مرد، براىِ اون هم راهِ گريز و استثنا وجود داره. پس ترسيدن ازين موضوع بيهودست.
trsidon shayd bihode bashe ama ye amre badihie to zate adme ke to in mavared btrse
از اونجا كه اين دنيا دنياىِ احتمالات هست و هيچ چيزِ قطعى وجود نداره، اگه حتى بدونى (كه نميشه دونست) ده روز ديگه خواهى مرد، براىِ اون هم راهِ گريز و استثنا وجود داره. پس ترسيدن ازين موضوع بيهودست.
ﺗﺮﺳﻴﺪﻥ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻡ ﻳﻪ ﺍﻣﺮﻩ ﺑﺪﻳﻬﻴﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺫﺍﺗﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺳﺮ ﺭﺷﺘﻪ ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺘﺮﺳﻪ
درود به دوستان به ویژه صاب تاپیک عزیز دل برادر…
از اینکه فهمیدم و قانع شدم که بعد از مرگ بهشت و جهنم و سیخ داغ تو مقعد و حساب کتابی نیست واقعن خوشحالم. ولی راجع به حس مرگ واقعن نمیدونم.
رو به رو شدن با مرگ حتمن ترس داره.
چون چندبار شده دچار سانحه شدم و ترسیدم.
شاید ترس از تمام شدن بوده باشه. شایدم ترسم از این بوده که زنده بمونم و تا آخر عمر زمین گیر بشم و تنهایی یه مستراح هم نتونم برم! ?
ولی حالا زنده ام و سرحال پس بذار فعلن زیاد بهش فکر نکنم.
ﻣﺎﺯﻳﺎﺭ ﻣﺜﻠﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻭ ﻣﻴﺎﺭﻱ ﺭﻭ ﻟﺒﻤﻮﻥ
ﻭﺍﻻ ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻢ ﻣﻨﻢ ﻣﺜﻠﻪ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺣﺲ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻧﻪ ﻛﻪ ﺍﺫﻳﺘﻢ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻛﻪ ﺧﻴﺎﻟﻲ ﻧﻴﺴﺖ
ﺍﺍﺍ ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻣﺪﻭ ﭼﻮﺑﻮ ﻓﺮﻭ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﭼﻪ ﻣﻴﻜﻨﻲ ;)
از اونجا كه اين دنيا دنياىِ احتمالات هست و هيچ چيزِ قطعى وجود نداره، اگه حتى بدونى (كه نميشه دونست) ده روز ديگه خواهى مرد، براىِ اون هم راهِ گريز و استثنا وجود داره. پس ترسيدن ازين موضوع بيهودست.
ﺗﺮﺳﻴﺪﻥ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻡ ﻳﻪ ﺍﻣﺮﻩ ﺑﺪﻳﻬﻴﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺫﺍﺗﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺳﺮ ﺭﺷﺘﻪ ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺘﺮﺳﻪ
به خدا سوگند كه حرفتون كاملاً درسته همچون درستىِ گرديدنِ زمين به دورِ خورشيد. و من هم بار ديگر در مباحثه شكست خوردم. همچنين بايد بترسم از شما و اين تاپيك كه كلاً ترس اندر ترسه و دُمِ خويش رو بزارم رو كولم و برم! ميدونى كه چى ميگم؟ ;)
ﺑﻠﻪ ﺑﻠﻪ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻧﻢ ;)
اتفاقن با تموم شدنش مشکلی ندارم فعلن. اگه سریع و بدون درد باشه خوبه.
مثلن یه تیر تو مغز فک کنم کمترین دردو داشته باشه.
این بهترین راه مردنه… ?
تا حدودى درست مى گين شايد. چون انسان ها و تمامِ موجودات از نظرِ كلى نمى ميرن و دوباره زاده ميشن. و شايد براى همينه كه ما يه چيزهايى ميدونيم از قبل و به قولِ حكيم بزرگ يونانى دانايى در همه ى ما وجود داره چونكه قبلاً بوديم. ولى در موردِ كلمه ى اپديت فكر مى كنم در اشتباهيد؛ مثلاً ويندوزى رو در نظر بگيريد مثلِ ويندوزِ 98 كه ديگه مُرده، آيا با اين وجود اپديت ميشه؟ اين مى تونه مثالِ نقضى باشه بر رابطه ى مردن و اپديت شدن.
منظور من اپدیت کلیه ویندوز 98 شد xp بعدش شد 7 بعدش 8 بعدش 8.1 بعدش10 و همینطور پیش میره
از اونجا كه اين دنيا دنياىِ احتمالات هست و هيچ چيزِ قطعى وجود نداره، اگه حتى بدونى (كه نميشه دونست) ده روز ديگه خواهى مرد، براىِ اون هم راهِ گريز و استثنا وجود داره. پس ترسيدن ازين موضوع بيهودست.
ﺗﺮﺳﻴﺪﻥ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻡ ﻳﻪ ﺍﻣﺮﻩ ﺑﺪﻳﻬﻴﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺫﺍﺗﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺳﺮ ﺭﺷﺘﻪ ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺘﺮﺳﻪ
منم نظرم اینه که ترس ما در مورد مرگ بیهوده اس چون هیچ اطلاعاتی در موردش نداریم و این در سرشت انسانه با چیز های که ازشون اطلاعات کافی نداره به سختی کنار میاد یه مثال سادش همین ایدز
مردم نمیدونستن که فقط از طریق خون قابل انتقاله پس فردی که دچار ایدز شده میگفت من بیماریم ایدزه قطعا ازش فاصله میگرفتن و میترسیدن ماهم چون اطلاعاتی نداریم و تا زمان مرگ هم اطلاعاتی نخواهیم داشت و یک سری حرفی که بهمون گفتن مثل فشار قبر و انکر منکر جهنم دوزخ برزخ زمهریر و … که توی حافظه ناخود اگاه ما تثبیت شده و شکل ترسناکی گرفته ازش میترسیم
ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻤﻴﺮﻱ ﺍﺻﻼ ﺣﺮﻓﺸﻮ ﻧﺰﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺟﻮﺍﺏ ﻓﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻧﻮﻳﺴﺎﻳﻪ ﻣﺠﻠﻮﻕ ﺑﺪﻱ;)
داداش حقیقت دلم برا سوسیسم میسوزه هرکسی از اینا نداره بمیرم حیف میشه
باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چندروزیست قفسی ساخته اند ازبدنم (ارزوم مردانه)
منم انسانم از چیزایی که ازش اطلاعات ندارم میترسم چون وجودمه
ولی بیههوده حسابش میکنم
از مرگ نترسید. مطمئناً زندگی و حیات ادامه داره و تموم نمیشه . ما متعلق به زمین نیستیم و به جایگاه اصلی و زیبای خود برمیگردیم. هیچ شکی نکنید. تضمینش با من
هرکی میگه از مرگ نمیترسه کص میگه!
تاحالا نرفتن تو عمق وجود مرگ اگ میرفتن…
اگ الان بتونی واقع بینانه به مرگ فکر کنی دیوونه میشی و هیچ شکی توش نخواهد بود ک خیلی ازش خواهی ترسی
خیلی… مثه من : )
آره خیلییییییی میترسم مخقوصا وقتی بزارنم تو قبر و برن خیلی میترسم خیلی
چرا ؟ مگه خودکشی کردی؟