چشم و دل بسته (۱)

1402/08/04

سلام به همه
اسمم آراده و الان ۱۷ سال سن دارم.
مفعولم و بدنم سبزست و کم مو قدم ۱۶۵ هست.
همین اول کار بگم که من میخوام تو این سری داستانی اتفاقاتی که برام افتاده رو بگم که چجوری گی شدم و چجور رابطه هایی داشتم پس اگر از داستان های گی خوشتون نمیاد لطفا نه وقت خودتون رو تلف کنید نه به من انگ جقی بودن بزنین اینجوری هم شما راحت ترین هم من.
ممنونم از ادمین عزیز شهوانی.
داستان مفعول شدن من از سن ۱۳ سالگیم شروع شد ما تازه خونه ثبت نامیمون داخل مسکن مهر رو تحویل گرفته بودیم و اسباب کشی کرده بودیم من طبق عادت همیشگیم که داخل محله قبلیمون داشتم‌ میرفتم و داخل محل میگشتم و دوست پیدا میکردم تا تنها نباشم تا اون زمان هم اصلا درباره سکس و اینکه چیه نمیدونستم تنها چیزی که میدونستم این بود که نباید شلوارم رو جلو کسی پایین بکشم یا لباسام رو در بیارم یه بچه مثبت به تمام معنا بودم.
برای اولین بار داخل محل داشتم میگشتم و کسی رو نمی‌شناختم از محیط مجتمع خارج شدم چون دیده بودم یه پارک نزدیک خونمون هست.
رفتم و وقتی رسیدم دیدم یه سری بچه که قیافتا هم سن من بودن دارن فوتبال بازی میکردن من با اینکه علاقه ای اصلا به فوتبال نداشتم و ندارم چون این بهترین راهی بود که میتونستم دوستای جدید پیدا کنم رفتم و بعد از اینکه خودمو معرفی کردم شروع کردم بازی کردن باهاشون.
دقیقا نمیدونم چقدر بازی کردیم ولی خیلی زمان گذشت که خسته شدیم و خواستیم استراحت کنیم وقتی رو نیمکت پارک نشستیم یکی اومد کنار من و سر صحبت رو با من باز کرد؛
-سلام اسم من عرشیاست دروازه بان خوبی هستیا
+سلام ممنون ولی از فوتبال زیاد خوشم نمیاد
-جدا ، الکی نگو پس چرا بازیت خوبه اصلا اگر اینطوریه چرا اومدی با ما بازی کردی؟
+واقعیتش اینه من تازه به این محل اومدم و زیاد دوست ندارم تنها باشم بخاطر همین تنها راهی که داشتم این بود که بیام با شما بازی کنم ولی جدا از هر چیزی بهم خوش گذشت
-عجب پس که اینطور گفتی اسمت آراده درسته؟
+آره
-چند سالته آراد؟
+۱۳ سالمه بزودی میرم تو ۱۴ سال تو چند سالته؟
-من ۱۵ سالمه دیروز تولدم بود
+جدا تولدت مبارک اصلا بهت نمیخوره ۱۵ سالت باشه
-لطف داری ؛ تو کدوم مجتمع هستی؟
+مجتمع رضوی
-جدا خونه ما هم همونجاست
+عه چه خوب
-کی بر میگردی خونه
+والا میخوام یکم اطراف رو بگردم ولی زیاد وقت ندارم باید زود برگردم و الا مامان بابام چهل زنگم میکنن
-عجب خب میخوای من میتونم اطراف رو نشونت بدم بعد باهم میریم مجتمع
+تو زحمت میوفته تازه خسته هم هستی ناسلامتی ۷ تا گل زدی.
-نه بابا چه زحمتی تازه یه هم مجتمعی نزدیک به سن خودم پیدا کردم .
+باشه پس بریم که دیر نشه.
بعد از این مکالمه ما شروع کردیم به حرکت و تمام اطراف مجتمع رو نشونم داد ولی چون وقت من کم بود نتونستیم دور تر بریم بخاطر همین زود برگشتیم.
از اون روز بود که من با عرشیا دوست شدم .
عرشیا یه پسر تقریبا هم قد خودمه موهاش قهوه ایه و همون طور که گفتم اون موقع ۱۵ سالش بود در اصل ما یک سال و ۳ ماه اختلاف سنیمونه.
عرشیا مثل من کم موئه ولی بر عکس من که خیلی شیو میکنم اصلا علاقه ای به شیو جز شیو کردن کیرش نداره
۲ ماه از دوستیم با عرشیا می‌گذشت و ما خیلی صمیمی شده بودیم و دیگه به خونه همدیگه میرفتیم و خانواده هامون با هم ارتباط داشتن
یه روز من خونه تنها بودم و چون حوصلم سر رفته بود زنگ زدم به عرشیا تا بیاد خونه ما تا باهم تیکن بازی کنیم من اون زمان ps3 داشتم اونم گفت که چند دقیقه دیگه میاد منم رفتم کنسول رو آماده کردم دسته ها رو وصل کردم و سی دی رو گذاشتم یه شربت آماده کردم و گذاشتم یخچال که هر وقت بازیمون تموم شد بخوریم .
روی تخت دراز کشیده بودمو با گوشیم بازی می‌کردم که صدای در اومد رفتم در رو باز کردم و عرشیا اومد داخل بعد از حال احوال گفتم بریم بازی کنیم.
رفتیم پشت کنسول و من دسته سیاه رو برداشتم و دسته سفید رو دادم به عرشیا و مبارزه شروع شد
بعد از کلی بازی کردن خسته شدیم بازی رو ۹ به ۱۴ بردم و رفتم شربت بیارم رفتم پارچ رو از تو یخچال برداشتم و گذاشتم تو سینی و دوتا لیوان بزرگ هم از داخل کمد برداشتم و رفتم تو اتاق و دیدم عرشیا داره با گوشیش ور میره .
از سر کنجکاوی همیشگی پرسیدم چکار میکنی؟
-والا هیچی دارم عکس هایی که برام فرستادن رو میبینم
+چه خوب ولی بیکاریا نشستی عکس میبینی
-واقعیتش اینا عکس یک سری از دوستامه که از خودشون گرفتن
+خب به تو چه چرا برای تو فرستادن نکنه رفتن جایی تو رو نبردن عکس فرستادن تا بسوزوننت
-نه بابا عکس از رابطه هاشون با هم دیگست
+چی چی؟!
-سکس
+چی چی هست ؟! غذاست؟
-مسخره میکنی دیگه غذا چی چیه واقعا نمیدونی
+نه بخدا چی هست؟
-برو گم شو یعنی تو نمیدونی
+نه جدا نمیدونم چیه
-وای خدا پسر خنگی چیزی هستی مگه میشه ندونی ۱۳ سال سنته داری میری تو ۱۴ سال مگه میشه ندونی
+بابا بخدا نمیدونم مگه شده من تو رو مسخره کنم نمیدونم دیگه
-خاک تو سرت
+خب چیه حالا بسه هرچی فحشم دادی
-امم خب بزار اینجوری بگم شده تو خواب باشی یه دفعه حس کنی انگار شاشیده باشی ولی یه چیز دیگه باشه
+آره تو از کجا میدونی
-خب ببین این یه چیز عادیه حالا وقتی اون حالت رو داخل بیداری بیاری یه حال خوب بهت میده و کیف میکنی
+خب چجوری اون حالت ایجاد میشه
-خب ببین راه های زیادی داره یکیش سکسه حالا چه با دختر چه با پسر
+خب بنال ببینم سکس چیه؟
-ببین بهت میگم فقط کولی بازی در نیار و کاری میگم رو بکن
+چه گوهی میخوای بخوری
-ببین گوش کن قول بده کولی بازی در نیاری و هر کاری گفتم بکنی
+باشه بابا حالا بگو
-شلوارت رو بکش پایین تا بگم
+برو گمشو مسخره خودتی
-جدی گفتم
+هن!!
یعنی چی شلوارت رو بکش پایین مسخره گیر آوردی زشته خجالت بکش
-قول دادی کولی بازی در نیاری میدونم پسر رازداری هستی مگه نمیخوای بفهمی سکس چیه
-+خب آره ولی … راه دیگه ای نداره؟
-نه
+آخه خجالت میکشم
-خجالت نداره اشکال نداره پس بیا کنارم بشین تا بهت یه چیزایی نشون بدم
+باش
رفتم کنارش نشستم و اون چند تا عکس از پسر ها و دختر های لخت نشونم داد
-ببین ما پسرا یه چیزی داریم بهش میگن کیر و اینه(اشاره به عکس) ولی دخترا اینو دارن جاش این سوراخو دارن که برای آوردن اون حس ما پسرهاست ببین این همه عکس که نشونت دارم میدم همه شلوار پاشون نیست اصلا هیچی تنشون نیست پس خجالت نداره
+خب اصلا این سوراخه که گفتی چه ربطی به اون حسه داره
-خب ببین پسرا کارشون رو میکنن تو اون سوراخ و عقب جلو میکنن و یه چیزی که بهش میگن آب ازشون میاد بیرون که اون حسه میاد
+خب تا اینجا درست ولی خب پسرا که اون سوراخ دخترا رو ندارن پس چجوری پسر با پسر لذت میبرن
-خب بخاطر همینه که بهت میگم شلوارت رو در بیار ولی اشکالی نداره بزار فکر کنم دوستام برام فیلم سکسشون هم فرستادن بذار بهت نشون بدم
+باش
عرشیا دوستای خیلی منگلی داشت از سکسشون عکس و فیلم میگرفتن و فیلم هم کامل میگرفتن و برای عرشیا می‌فرستادند
عرشیا هم یکی رو که براش فرستاده بودن باز کرد و بهم نشون داد حالم یه جوری شد دوست داشتم جای پسره که کون میداد باشم و جدا نمیدونم چرا
یه دفعه دست عرشیا رو روی پام حس کردم
+چه گوهی داری میخوری
-هیچی هیچی
دستش رو کشید عقب و به تماشا ادامه دادیم
بعد از کمی دوباره دست عرشیا رو روی پام حس کردم ولی حس میکردم کلم داغ شده و می خواستم ببینم چکار میکنه بخاطر همین بهش توجه نکردم اونم که دید من هیچی نگفتم آروم دستش رو کشید روی پام و همینطور بالا میومد و دیگه دستش به کیرم رسید من کیرم اون موقع ۱۰ سانت بود که شق شده بود یه دفعه دست که گذاشت روی کیرم یه حس خوبی حس کردم فیلم تموم شد و دیگه اون داشت کیرم رو می‌مالید بهم گفت
-حالا شلوارت رو در بیار
+ب.ب.با.باشه
آروم و با خجالت شلوارم رو در آوردم وقتی اون رون منو دید چشماش برق زد
-تو خیلی خوشگلی
+جدا
-آره
حالا ببین پسرا از سوراخشون استفاده میکنن که پشتشونه و دستش رو گذاشت روی سوراخ کونم و شروع به مالش کرد چون اون روز قبل از اینکه تنها بشم حموم رفته بودم بدنم تمام تمیز بود و بوی شامپو میداد که عرشیا بهم گفت
-حس خوبی داره مگه نه
منم به نشانه تایید سرم رو تکون دادم
یه دفعه بهم گفت بدنم رو بندازم روی تخت و پاهام رو لبه تخت بازم جوری که پاهام آویزون باشه منم این کار رو کردم که یه دفعه حس کردم یه چیز گرم داره میخوره به سوراخم یه دفعه اون حس از بین رفت و گفت
-میخوای ادامه بدم
+آره
-پس نباید به کسی اینو بگی
+باش
-یه سوال دستمال داری؟
+آره تو کتابخونست
رفت دستمال رو آورد و شروع کرد به لیسیدن کونم یه دفعه وایساد یه تف انداخت کف دستش و روی کیرم کشید و همزمان که لیس میزد شروع کرد جق زدن برام حس فوق العاده ای رو داشتم برای اولین بار تجربه میکردم یه دفعه بدنم داشت کم کم میلرزید اونم اینو فهمید و چند تا دستمال برداشت و گرفت زیر کیرم و سرعتش رو بیشتر کرد لرزش بدنم دیگه خیلی زیاد شده بود یه دفعه برای اولین بار داخل بیداری آبم اومد حس خیلی خوبی بود اونم آب منو داخل دستمال که ریخته بود رو جمع کرد و کیر کون منو تمیز کرد یه دفعه یه حس بدی شبیه به عذاب وجدان اومد سراغم سریع خودمو جمع جور کردم شلوارم رو پوشیدم و دستمال رو ازش گرفتم و رفتم تو دستشویی دستمال رو سر به نیست کردم و اومدم بیرون
-خوبی
+هیسسسس هیچی نگو
-چرا مگه بد بود
+نمیدونم فعلا یه حالی دارم نمیخوام دربارش حرف بزنم
-باشه
یه دفعه صدای در اومد مامان بابام اومده بودن خونه عرشیا هم باید میرفت خداحافظی کردیم و رفت
داستان های زیادی از اون روز اتفاق افتاد که بعد از این براتون میزارم اگر لذت بردین لطفا کامنت بزارین تا منم انرژی بگیرم و بقیش رو بنویسم اگر هم خوشتون نیومد لطفا فحش ندین ولی انتقاد قبوله
ممنونم که خوندین
تا بعد فعلا بدرود

نوشته: Arad


👍 19
👎 2
9701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

954654
2023-10-27 00:46:55 +0330 +0330

چاخان

0 ❤️

954718
2023-10-27 06:42:59 +0330 +0330

جوووون پسر بچه کم سن

1 ❤️

954746
2023-10-27 10:58:33 +0330 +0330

خوب بود لایک کردم ادامه مطلب رو برو با همین شیوه که نوشته ای با جزییات

2 ❤️

954757
2023-10-27 12:16:06 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود داستانت
قشنگ رفتم تو اون حال و هوا
ادامه بده لطفا 👍

1 ❤️

954766
2023-10-27 13:34:41 +0330 +0330

پسر نوجوون خوشگل خود خود بهشته

1 ❤️

954867
2023-10-28 02:41:13 +0330 +0330

جدا من که خوشم اومده همینجوری ادامه بده:)

یادش بخیر یجوراییی یاد بچگی های خودم میفتم

2 ❤️

954977
2023-10-28 21:48:12 +0330 +0330

اسم کیر و کس و کون رو نمیدونستی و اون بهت یاد داد با رسم شکل، بعد وقتی گفت بکش پایین گفتی زشته؟! چرا زشت؟ تو که نمیدونستی کیر چیه!
اونجای آدم دروغگو
ایده‌ت واسه کسشرنویسی مزخرف بود، همون چرت و پرت های همیشگی رو بفرستین، شما جقیای خالی بند خلاقیت به خرج ندین ما راحت تریم.
پی‌نوشت: حتی عنوان داستانتم اشتباهه، اون چشم و گوش بسته‌س مجلوق
دلبسته بودن چیز دیگریست.

1 ❤️

955088
2023-10-29 11:54:11 +0330 +0330

قشنگ بود
اون حسُ خوب توضیح داده بود

1 ❤️