سلام دوستان؛
اول از همه خودم رو معرفی کنم. من حامد هستم، 19 ساله از یکی از شهرهای اصفهان، نسبتا قد بلندم، پوستم سبزس، کیرم 15 سانته. یه پسر کاملا معمولی با یه زندگی معمولی!
داستان مال 15 سالگیم هست و کاملا واقعی اما به لواط ختم نمیشه. من اون وقتا کلاس نهم بودم و توی یه مدرسه غیر انتفاعی درس می خوندم. مدیرمون یه آدم … و خایه مال بود. اگه یکی تو مسابقات علمی مقام می آورد، حتی حاضر بود شاشش رو قرقره کنه. خلاصه، توی کلاس زبانی که میرفتم یه پسری بود که قبلا تو این مسابقات مقام آورده بود. یه روز که ازش پرسیدم چجوری اینقدر درست خوبه؛ گفت سوالای مسابقات علمی رو از قبل داشته. بهم گفت اگه بهش بدم (کون بدم) اونم بهم سوالای مسابقه بعدی رو میده.
منم اصلا نمی دونستم دادن یعنی چی! قبول کردم. راستی یادم رفت بگم که اون پسره 18 سالشم بود و دست منم اونوقت شکسته بود. خلاصه، یه روز با یکی هم کلاسی هام از جلوی کتابخونه شهرمون رد میشدیم که دیدم پسره وایساده درب کتابخونه. رفتیم سلام و احوال پرسی و پسره پیشنهاد داده که بریم توی کتابخونه یکم درس بخونیم. یکم نشستیم و درس خوندیم عه دیدم پسره داره به پاهام دست میزنه و تحریکم میکنه. منم ساده فکر کردم همینجوری داره اینکارو میکنه.
بعد چند دقیقه بهم گفت پاشو بریم دستشویی. منم اصلا فکرشو نمی کردم که این چه کار داره با من و با خودم گفتم حتما حرف خصوصی باهام داره. رفتیم تو دستشویی کتابخونه دیدم درب سالن روشویی رو بست. تازه دوهزاریم افتاد که چی شده. منم خیلی ترسیده بودم. دستم شکسته بود، پسره هم قوی بود و زورم بهش نمی رسید. اومد جلو و به زور از لب گرفت. این اولین بوسه ام بود. بعدش تف کردم. رفت تا به کیرش مایع دستشویی بزنه تا راحت بره تو کونم. توی زندگیم هیچوقت اینقدر نترسیده بودم. تا از درب فاصله گرفت، سریع فرار کردم و از کتابخونه رفتم بیرون. بعد یه مدت دیگه کلاس زبان نیومد و از دستش راحت شدم.
داستان مسخره و کوتاهی بود. به بزرگی کیرتون ببخشید. پایانشم که دیگه افتضاح

نوشته: حامد جوجو