چند تا بچه دارین؟ (۲)

1400/09/23

...قسمت قبل

سلام،خودم با مطالعه قسمت قبل متوجه نقص های زیاد داستان بودم،شرمنده،امیدوارم تو این قسمت جبران کرده باشم!
-چی میل دارین؟
-هرچی که این خانوم سفارش داد برای منم بیارین
+من یه اسپرسو ساده میخورم
-برای شما هم همونو میارم پس
-ممنون
+خب ته تغاری بگو
-چی بگم؟
+مثلا رفتار امروزت چه معنی میداد؟
-فقط یه شوخی بود،ببخشید
+آخه آبروی منو بردی…
-ببخشید دیگه
+خودت زنای فضول شرکتتون رو میشناسی،از فردا میخوان هی بگن چی شده بود امروز
-هرچی گفتن به من بگو
+چیه مثلا میخوای از نون خوردن بندازیشون؟
-ولش کن اینارو،اسپرستو بخور
+ولی بابات راست میگفت؛با همه برادرات فرق داری
-تو اولین نفری نیستی که بابام این حرفو بهش زده
+الان این ورژن ازت چشه؟
-الان چجوریم مگه؟
+خیلی رفتارت الان خوبه!ولی واقعا راجع به حرکت صبحت نمیدونم چی بگم!
-چی کار کنم از دلت در بیاد دیگه دختر؟
+ولش کن مهم نیست! تو چرا تو پیش باباتو برادرات کار نمیکنی؟
-از ساخت و ساز خوشم نمیاد
+خب الان چی کار میکنی؟
-یعنی چی؟
+مدرکت چیه؟شغلت چیه؟
-ارشد مهندسی هوافضا دارم،تو نیرو هوایی سپاه به عنوان مهندس آیرودینامیک کار میکنم
+خب این یعنی تو کارمند دولتی!کارمند دولت بودن قبل از هرچیزی به سربازی رفتن احتیاج داره که تو…
-دختر مگه مراسم خواستگاریه،ازم شغل و مدرک و سربازیمو میپرسی؟ فکر‌ کنم این قانونو الان برداشتن،ولی وقتی سه تا برادر بزرگ تر داشته باشی که اونا سربازی رفته باشن و کارت پایان خدمت داشته باشن،کوچیک ترین برادر معاف میشه
خندمو به زور کنترل کردم،حرف جالبی زد ولی بازم یه لبخند ریز رو صورتم نقش بست…
+فقط کنجکاو شدم،موفق باشی ته تغاری
-مرسی
+منم شاید ارشد بخونم ولی دیگه حسشو ندارم
-خواستی بخونی از همون روز اول فقط به فکر پایان نامه باش،با بقیش کاری نداشته باش
+جدی؟
-آره،چیز دیگه میل نداری؟
+نه ممنون
-پس بریم؟
+بریم
-سوییچ رو بگیر بشین تو ماشین تا من حساب کنم بیام
+مهمون ما باش ته تغاری
-من میگم قشنگ خون عمو احمد تو رگاته؛بگو نه! این سریو مهمون ما باش ایشالا دفعات بعدی
+باشه
توی این چند ثانیه که توی ماشین منتظرش بودم خیلی بهش فکر کردم…
این آدم قطعا داشت منو بازی میداد،یعنی چی؟! اون از رفتار صبحش،این از رفتار الانش…
انتظار داشتم بعد از این که منو پیاده کنه ازم شمارمو بخواد ولی هیچ چی نگفت و با یه روز خوش رفت…
تقریبا بیست روز بود که هیچ خبری ازش نبود،روزی هم نبود که بهش فکر نکنم
نه این که عاشقش شده باشم،به رفتارش فکر میکردم
مطمئن بودم که من اولین دختری نیستم که باهاش رفته کافه
شاید منم در حد یه کافه تموم کرده!
اه اصن گور باباش،مثل اون زیاده…
خلاصه یه روز مثل دقیقا اولین روز با یه پوشه لوله پیچ شده اومد تو بخش ما
خدا خدا میکردم دوباره اون کار مسخره رو انجام نده!
دستشو گذاشت رو صندلی پلاستیکی کنار دیوار و یه نگاه بهم انداخت و لبخند زد
دستشو برداشت و اومد سمتم
-این پرونده رو بابام گفت بدم بهت،تاکیدم کرد که با دقت مطالعش کنی
+لطف کردی ممنون
-خدافظ
+به سلامت
وای من این روانی رو میکشم،به خدا میکشم
پوشه رو باز کردم
چند تا طرح بود با توضیحاتش و محل اجراش و اینا
آخرین صفحه یه کاغذ با یه نوشته بود؛
این پوشه رو بابام داد،ولی این نوشته رو من گذاشتم!
ساعت پنج سر خیابون منتظرتم،پنج دقیقه هم بیشتر صبر نمیکنم
راستی این سری دیگه آبروتو نبردم دختر…
این لبخندم رو خوب میشناسم
این لبخندم همیشه از یه احساس خوب شبیه وابستگی سر‌ چشمه میگرفت!
ساعت پنج عین فشنگ وسایلمو جمع کردم و رفتم سر خیابون…
زدم به شیشه ماشینش و یه لبخند زدم!
با دست اشاره کرد که بشینم تو
-دختر حالا ده دیقه هم وای میستادم،چقدر نفس نفس میزنی بیا یکم آب بخور
نفس نفس زنان گفتم؛
+خدا لعنتت کنه ته تغاری،نمیدونم چیکارم کردی
-سری قبل من گفتم بعد کار قهوه میچسبه،این سری نوبت توعه
+شهربازی
-شهربازی دختر؟میدونی من چند ساله شهربازی نرفتم؟
+اگر اشکالی نداره
-اشکالی که نداره،ولی من مثل این فیلما برات پشمک نمیخرما
+باشه ته تغاری
اون شب این پسر منو به طرز عجیبی دیوونه خودش کرد
خیلی بهم خوش گذشت!
نمیتونستم منکر باحال بودنش بشم…
و مهم تر از همه نمیتونستم منکر عاشق بودنم بشم،ولی شاید الان یکم زود باشه!
+خب ته تغاری خیلی امشب خوش گذشت مرسی ازت
-خواهش میکنم،خوشحال شدم دیدمت
+همچنین
-فقط تا خونه آروم برو،از آسانسورم برو بالا
+چرا؟
-مثل بعد از ظهر نفست نمونه
+چشم آقا آرمان
-چشمت بی بلا ساغر خانوم
+شمارو دفعه بعدم انقدر سخت میشه پیدا کرد؟
-نه سری بعدی قول میدم زود تر بیام
+این سری پس من میام محل کارت
-خودم فردا پس فردا دوباره میام شرکت
+پس فعلا خدافظ
-خدافظ
فردا شد،پس فردا شد،سه روز بعد شد،ده روز بعد شد
هیچ چی…
یکم حالم گرفته شده بود،ناراحت بودم از این که هر سری داره بازیم میده! ولی من هربار بیشتر وابستش میشم…
باید این موضوع رو حل میکردم
تق ! تق ! تق !
-بفرمایین
+سلام
-سلام ساغر جان بفرما
+سلام آقا ساسان خوب هستین؟
-مرسی،شما خوبین؟
+ممنون
-جانم ساغر جان بگو
+راستش یه کاری باهاتون داشتم،ولی اگرم انجام ندین اشکالی نداره
-مگه میشه ما به دختر عمو احمد بگیم نه؟
+لطف داری شما
-خب جانم؟
+میشه لطف کنید شماره برادرتون رو بهم بدین؟
-آرمان؟!
+بله
-اتفاقی افتاده؟
+دوست ندارم دروغ بگم که مثلا وسیلمو تو ماشینش جا گذاشتم،ولی خب کارش دارم
-تو هم مثل ما آرمانو پیدا نمیکنی نه؟
+نه متاسفانه
-باشه یادداشت کن
+ببخشید میشه یه لطف دیگه بهم کنید؟
-بله
+آدرس محل کارشم میشه بهم بگین؟
-آره،ولی
+ولی چی؟
-هیچ چی،جوونید دیگه!
+ممنونم
.
عکس پروفایل واتساپشو نگاه کردم و تو دلم گفتم این پسر داره با من چیکار میکنه؟!
فرداش رفتم محل کارش
یه مکان خیلی بزرگ شبیه پادگان تقریبا…
+آقا ببخشید با مهندس صمیمی کار داشتم
-چی صمیمی؟
+آرمان صمیمی
-بگم کی اومده؟
+نمیتونم خودم برم پیشش؟
-چرا، از اینجا که رفتید بیرون،تشریف ببرید ساختمون بغلی،برید طبقه سوم،بخش آیرودینامیک
+ممنون
استرس عجیبی کل وجودم رو گرفته بود
وقتی به طبقه سوم رسیدم تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که با دوتا پا اومدم،دو تا پاهم قرض بگیرم و برگردم
+خانوم ببخشید با مهندس صمیمی کار داشتم
-ایشون الان کارگاهن،چند دیقه تشریف داشته باشین الان میان
+من میتونم برم اونجا؟
-خیر،محیطش مردونس!
+باشه ممنونم
-خواهش میکنم
روی صندلی نشسته بودم و سرم تو گوشی بود که صداشو شنیدم
-ساغر!
+سلام
-تو اینجا چی کار میکنی؟
+تو نیومدی من اومدم
-ساغر برو سرکارت،قول میدم فردا بیام اونجا
یکم صدامو بردم بالا ولی نه در اون حد
+مگه من مسخره توعم؟!
-چی شده مگه؟
+حتما باید غرورم انقدر له بشه؟! خب عاشقت شدم! اشکالش چیه؟ گناه کردم؟!
-ساغر جان داد نزن
+از بازیم دادنت خسته شدم،من امروز از کارم زدم به خاطر تو تا اینور شهر اومدم! یه فرصت بیشتر نداری،اونم فرداس،راستی حالا دیگه یر یه بر شدیم… یادته اولین روز تو شرکت؟!
پشتمو بهش کردمو رفتم
هم حس خوبی داشتم هم حس بدی داشتم!
خلاصه فردا شد و تا آخرای وقت خبری ازش نبود
ازش دل کندم…
دیگه بودن و نبودنش فرقی برام نداشت
ولی بازم صبر کردم،ساعت تقریبا پنج و نیم شده بود…
همه ی افراد بخش ما رفته بودن!
چشمم به در بخشمون بود که یهو آرمان ظاهر شد
در بخشو بست دویید اومد سمتم
از پشت میز بلند شدم و اومدم کنار
اومد سمتم بغلم کرد چسبوندتم به دیوار و لباشو گذاشت رو لبام
بعد از چند ثانیه بوسیدنم ازم جدا شد
-هر کاری کردم نتونستم امروزو مرخصی بگیرم!
+اشکال نداره ته تغاری
-بریم؟
+نه من باهات هیچ جا نمیام،دیگه نمیام
-مگه نگفتی یه فرصت دیگه دارم؟
+فرصتت تا ساعت پنج بود فقط
-خب ببین این سری من دارم نفس نفس میزنم
+من آب معدنی ندارم که بهت بدم،ولی به قول خودت منم بیشتر صبر میکردم
-پس بریم؟
+بریم،ولی این دیگه آخرین شانسته!
پایان قسمت دوم
ببخشید یکم طولانی شد
(قسمت بعد قسمت آخر خواهد بود)

نوشته: SaGHaR


👍 11
👎 1
22501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

847856
2021-12-14 01:11:26 +0330 +0330

چه ساختار تخماتیکی داره داستانت. دیالوگ ها هم آبکی

0 ❤️

847868
2021-12-14 02:23:25 +0330 +0330

جالب بود 👌🏻🌹❤️
لایک دوم 👍🏻

0 ❤️

847873
2021-12-14 02:38:51 +0330 +0330

کیر تو ذهنیتت که وقت مارو گرفتی
بیا پایین بچه کونی سرمون درد گرفت

0 ❤️

847885
2021-12-14 04:31:58 +0330 +0330

مبتدی نوشتی. ولی خیلی از مبتدی ها یه روز حرفه ای می شن.
ضمنا نقطه ته جمله چیز خوبیه

0 ❤️

847891
2021-12-14 06:59:09 +0330 +0330

از معدود داستانهای سایت شهوانیه که ازش خوشم اومد، اینقد مجذوبش شدم که اگر اشکالی هم داشت متوجهش نشدم، دمت گرم

0 ❤️

847918
2021-12-14 11:18:37 +0330 +0330

زیبا بود

0 ❤️

847934
2021-12-14 15:36:15 +0330 +0330

آی آی آی کانت میخاره هااااا ببم جان

0 ❤️

848110
2021-12-16 00:53:13 +0330 +0330

خوب بود خوش بحال ته تغاری

0 ❤️

849731
2021-12-25 10:02:46 +0330 +0330

چرا قسمت آخری رو نمیزاری؟؟

0 ❤️

860657
2022-02-23 13:11:12 +0330 +0330

قسمت بعدیو بذار دیگ 😴

0 ❤️

903456
2022-11-19 19:26:41 +0330 +0330

باحال نوشتی بنویش دمت گرم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها