آروم آروم با مادرزن (۱)

1395/12/21

سلام دوستان. مدتهاست داستان های این سایت رو میخونم و تاثیر عجیبی هم روی طرز تفکر و برخوردم با افراد مختلف گذاشته و یه جورایی دیدگاهم رو عوض کرده. مثلا علاقه ام رو به زنهای میانسال زیاد کرده. خیلی وقت بود میخواستم یکی از داستان های سکسی خودم رو که البته نامشروع هاش خیلی هم نیستن رو براتون بنویسم ولی واقعیتش حوصله ی نوشتن رو نداشتم. اول خلاصه ای از خودم رو میگم. اهل یکی از شهرهای اصفهان هستم و تحصیلاتی نسبتا بالا دارم. 28 سالمه.قد حدودا 180 و وزن 90 کیلو. پوست سبزه ی روشن. اهل ورزش و نسبتا ورزیده و عضلانی. چند سالی میشه متاهل شدم. خانواده ی خانمم رو کاملا میشناختم. یکی از دلایل انتخاب خانواده ی خوبشون بود. زیاد پررو نیستم و روحیه ام اینجوریه که در دوستی ها اغلب پیش قدم نمیشم. مادرخانمی دارم که الان حدود 45 سالشه. بدن نسبتا پر ولی خوش فرم. پوست روشن. کمی شکم. گونه های برجسته. باسن متوسط. قد حدودا 165. سینه های برجسته. پنج سالی میشه وارد خانواده شون شدم. حدود دو سال نامزد بودیم. تو این دو سال اتفاق خاصی نیفتاد . من و خانمم هر شب بغل هم بودیم و از هم با انواع روش ها لذت می بردیم. از اونجایی که مادرخانمم زن خیلی کنجکاویه همیشه بهم پیامک میداد و راجع به مسایل مختلف حرف میزدیم. همیشه میگفت تو مثل پسرمی حرفاتو راحت بهم بگو. مثلا از دعواهای خودش و پدرخانمم میگفت یا از مسائل دیگه تا بتونه به قول معروف یخ منو با خودش آب کنه البته منظور بدی نداشت فقط میخواست با هم صمیمی شیم.حتی اینو همیشه به زبون میاورد و گلایه میکرد که تو با من صمیمی نیستی و سختته باهام حرف بزنی. داخل پرانتز بگم که حالا من تقریبا بیشتر داستانای راست و دروغ سایت ها رو در مورد ارتباط داماد و مادرزن خونده بودم و این پیش زمینه ی ذهنی رو داشتم ولی یا جراتش رو نداشتم یا به هر دلیل دیگه زیاد بهش فکر نمیکردم که منم این موضوع رو امتحان کنم. خلاصه تو این دو سال نامزدی من و مادرزن تا حدی صمیمی شده بودیم ولی از اونجایی که نقطه ضعفش که همین صمیمیت مبتنی بر کنجکاوی بود رو میدونستم یه جورایی خودم رو عقب میکشیدم که اون بیاد سمتم میشه گفت یه جور ناز کردن نامحسوس. تا قبل از عروسی چندبار مسافرت های مختلف با خانواده ی خانمم رفتیم. معمولا جایی مسافرت میریم که آشنا و میزبان داشته باشیم تا از همه نظر راحت باشیم و به زحمت نیفتیم. تو یکی از این مسافرت ها که تابستون رفتیم و منزل دوستان پدرخانمم بود منزل اونها یک هال داشت و یک اتاق خواب.موقع خواب که رسید میزبان اتاق خواب رو در اختیار ما گذاشت و خودش تو هال خوابید. اتاق نسبتا بزرگی بود. صاحب خونه زحمت انداختن جای ما رو هم کشیده بود. پنج جای آماده برای خواب. برق ها خاموش شد که بخوابیم. برادرخانمم اولین جارو گرفت و دراز کشید بعدش پدرخانمم ولو شد و مادرخانمم هم طبعا کنار شوهرش دراز کشید.موندیم من و خانمم. از اونجایی که خانمم کلا باید کنار بخوابه تا احساس خفگی بهش دست نده رفت کنار خوابید منم با یه مکث تنها جایی که خالی بود رو برای خودم برداشتم.اول سختم بود و از شما چه پنهون از پدرخانمم خجالت میکشیدم. خلاصه همه خر و پف ها به آسمون رفت و من که داشتم باگوشیم ور میرفتم یهو مثل برق یه چیزی اومد جلو چشمم و اون چیزی نبود جز مادرزن تو لباس راحتی که یه تاپ و یه شلوار چسبون خونگی بود. از اون لحظه همه ی معادلات تو ذهنم تغییر کرد. فکر کردم که چرا من نتونم. یه نگاه به خانمم انداختم دیدم با دهن باز خوابیده فهمیدم به راحتی بیدار نمیشه. بقیه هم همینطور چون از راه رسیده و خسته بودیم. ولی خودتون میدونین که کیر لامصب وقتی بلند شه خواب چیز مزخرف و خنده داری میشه. اول ترسیدم بهش نزدیک شم. به آرومی هرچه تمام تر و با حالتی که مثلا منم خوابم دستم رو گذاشتم رو باسنش. فورا متوجه فرق باسن مادر و دختر شدم و اون نرمی مادرزن بود. دستم انگار رو پنبه بود. یه کم بی حرکت دستم رو باسنش بود چون میدونستم وقت کافی دارم. البته تو این لحظه واقعا صدای تپش قلبم رو میشنیدم از هیجانی که داشتم. اینبار بی پرواتر کمی باسنش رو با دو انگشت به آرومی فشردم .خیلی کیف میکردم. از اینکار که خسته شدم آروم دستم رو سر دادم تا بیاد لای دوتا لمبرش. گرمای وسط لمبرها دیوونم کرد.بی حرکت مونده بودم . هر حرکتی رو که میخواستم انجام بدم قبلش میگفتم این آخریشه و بعدش میخوابم ولی بعدش قضیه فرق میکرد. هبجان و شهوتم بیشتر میشد. اینبار خودم رو بهش نزدیک کردم و یواش پایین تنه ام رو چسبوندم بهش هرچند کمی لباس مزاحم وسطمون بود ولی لذت عجیبی داشت.تو اوج هیجان یهو تکون خورد و پشتش رو به زمین کرد. نا امید شدم و میخواستم بخوابم که چشمم به سینه هاش افتاد اینبار سریعتر از قبل دستمو رسوندم بهش خوب بود و سوتین نمیذاشت خوب لمسش کنم. تا این جا حدودا دو ساعت طول کشیده بود. داشتم میترکیدم از شق درد. پاشدم رفتم تو دستشویی سریع صحنه هارو یادم آوردم و خودم رو خالی کردم. راحت شدم و اومدم سر جام دراز کشیدم و خوابم برد…

ادامه دارد البته به شرط مورد قبول شما واقع شدن.

نوشته: bardia


👍 23
👎 13
179894 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

583323
2017-03-11 22:26:32 +0330 +0330

مختصات دادی نخوندم

1 ❤️

583329
2017-03-11 23:10:16 +0330 +0330

lمسخره

0 ❤️

583368
2017-03-12 07:30:22 +0330 +0330

چه عیبی داره مگه مختصات دادن؟ خب حق دارین . انقدر که داستانای دروغ خوندین و اولش مختصات الکی دادن سلیقه تون رو تحت تاثیر قرار داده

1 ❤️

583369
2017-03-12 07:33:09 +0330 +0330

ولی به نظرم در مورد کلیت داستان نظر بدین بهتره. و اگه توجه کرده باشین این بیشتر یه مقدمه است برای تعریف کردن قضیه های بعدی که به مراتب هیجان بیشتری دارن

1 ❤️

583380
2017-03-12 09:08:30 +0330 +0330
NA

maharm khoshm nmiad vli bnvis badsho/:
mokhtsatm nde qorbont sham/:

0 ❤️

583391
2017-03-12 10:36:59 +0330 +0330

دیسسسسسلایک
مادر حرمت داره.چه ننه خودت باشه چه زنت.

1 ❤️

583393
2017-03-12 10:47:05 +0330 +0330

آهان راستی “اگه” داستانت واقعیه، وقتی خوابیدی نیم ساعت یه بار پاشو ببین زنت که “نفسش میگیره” و دم در میخوابه شاید میخواد بره “هواگیری!” و تو نمیفهمی. ?

0 ❤️

583400
2017-03-12 12:34:18 +0330 +0330

امروز داستان سکسی خونم کم شده مجبور شدم مال تو رو هم بخونم
پس تو زنتم بغل دستت خوابیده بود و رفتی چسبیدی به مادرزن؟
یا زنم داری و باز جق میزنی؟
بابا شما دیگه کی هستین؟
مختصات دادنم در حد معمول مشکلی نداره در صورتی که خود داستانم حرفی واسه گفتن داشته باشه اونم تو یه رمان یا داستان بلند که همه چی دقیقتر باید باشه اخه طول و عرض تو که شامل نصف داستانتم میشه به چه درد خواننده میخوره ؟ من اومدم اینجا داستان سکسی بخونم نیومدم دنبال خوش تیپا و خوش هیکلایی مثل شما که بیان بکننم یا بکنمشون.

0 ❤️

583404
2017-03-12 13:25:31 +0330 +0330

عااااالی بود . مرسی

0 ❤️

583430
2017-03-12 16:43:57 +0330 +0330
NA

ای بابا …این چه وضعشه ؟
خواهر زن رو میگین نون زیر کباب …
مادر زن رو میگین دونر کباب !!
پس عوضی های حشری ، زن میگیرین که چه غلطی بکنین ؟ یه وقت تعارف نکنین ها ، بفرمایید اون برج زهر مارتون رو هم برای پدر زن و برادر زن هم شاخ کنید و اسمشون رو بزارید آبگوشت بز باش و کباب ترکی !!!
مادرزنت رو میخواستی بغل دست پدر زنت …!!! بقول دوستمون pepsi 1975 که خوشگل اومد …هالتر مالتر بود چی بود حواله داد!!؟ همونجا …!

1 ❤️

583454
2017-03-12 20:57:49 +0330 +0330

عالی بود، بقیه ش کوو

1 ❤️