آنال با دختر چادری

1400/12/01

سلام دوستان آرش هستم ۴۲ ساله امروز ۲۷ بهمن ۱۴۰۰ اولین خاطره ی سکسم با یه دختر چادری و به شدت حشری رو براتون می نویسم شاید بقیه ی خاطراتم رو هم بنویسم بستگی به حال و حوصله م داره.
اردیبهشت سال ۸۹ بود و یکی از دوستام بخاطر کارش از شیراز اومده بود اهواز و بهم زنگ زد منم رفتم محل کارش ببینمش خلاصه از هر دری سخنی گفتیم و وسط حرف زدنامون موبایلش زنگ خورد و شروع کرد به حرف زدن و قربون صدقه رفتن و این حرفا بعدش که صحبتش تموم شد و قطع کرد ازش پرسیدم کی بود گفت که اطراف اصفهان که کار میکردن بطور اتفاقی با یه دختر جوون آشنا شده و شمارش رو گرفته و بعضی وقتا یواشکی بهش زنگ میزنه و به هم پیامای عاشقانه میدن گفتم به به مبارکه حالا رابطتون با این خانوم در حد همین پیام و تلفنه یا این که به جاهای خوب هم رسیده گفت نه بابا اصلا وقت نشده دیگه برم سمت اونجاها و واسه همین زنگ زدن و پیام دادن هم وقت ندارم
دوستم چون ماشین و دستگاه کشاورزی داره محل کارش ثابت نیست از شیراز به اهواز از اهواز به همدان و اصفهان همینجوری در حال جابجاییه.
همینجوری و به شوخی گفتم اگه نمیتونی بری سراغش شمارشو بده شاید یه وقتایی که میرم اصفهان تونستم و رفتم پیشش
دوستم هم بهم گفت تو که سمت اصفهان میری بیا شماره دختره رو بهت میدم بهش زنگ بزن مخشو بزن شاید تونستی بکنیش (بخاطر شغلم معمولا سالی یکی دوبار اصفهان میرم گاهی ممکنه سه چهار بار هم برم )
بالاخره شماره رو بهم داد و بعد از چند بار پیام دادن راضی شد که باهم تلفنی حرف بزنیم در اولین تماس هم گیر داده بود که شمارمو از کجا گیر آوردی و منم میگفتم که اتفاقی شماره گرفتم و خلاصه قبول کرد.
تقریبا کمتر از دوماه باهاش در ارتباط بودم تا این که بخاطر یه کاری باید میرفتم نجف آباد اصفهان به دختر خانوم که اسمشو میذارم ملیحه زنگ زدم و گفتم دارم میام سمت اصفهان و اگه میشه بیا ببینمت ملیحه هم گفت که خونوادش سخت گیرن و باید یه بهونه پیدا کنه تا بتونه بیاد بیرون چه بهونه ای بهتر از مسابقات ورزشی چون خانوم هم تکواندو یا کاراته کار میکرد دقیقا یادم نیست.
روز موعود فرا رسید و ملیحه رو از سر کوچه شون سوارش کردم یه دختر باقد متوسط و چادری با یه ساک ورزشی نشست صندلی عقب و راه افتادم.
باهاش سلام احوالپرسی کردم و از هیجان صدام میلرزید نمیدونستم کجا برم و چحوری سر صحبتو باهاش باز کنم با این که تلفنی خیلی راحت حرف میزدیم و حتی سکس چت هم کرده بودیم اما شرم حضور اجازه نمیداد که راحت باشم با شرم و هیجان گفتم عزیزم کجا برم؟ ملیحه هم بدتر از من بود و خیلی یواش گفت بریم بیرون شهر تو مسیر یه پارک خلوته که میتونیم اونجا بشینیم حالا تقریبا ساعت ۸ صبحه و شب گذشته رو من از اهواز تا اصفهان رانندگی کردم و به شدت هم خوابم میاد.
رسیدیم به یه پارک پیاده شدیم و روی یه صندلی و میز سنگی توی پارک نشستیم بهش گفتم صبحونه خوردی گفت آره گفتم خب من نخوردم بشین تا از بوفه یه چیزی بگیرم بیام رفتم و با چندتا کیک و ویفر و یه قوری چای برگشتم و سر صحبت باز شد خوردن چای داغ خستگیمو کمتر کرد و زبونم باز شد و از زیبایی و اندامش تعریف کردم یخش باز شد و یواش یواش تونستم دستاشو تو دستم بگیرم بهش گفتم ملیحه جان کجا بریم که یه مقدار راحت تر باشیم من اینجا استرس دارم ملیحه گفت بریم سمت شهرکرد و یه جای خوب پیدا کنیم.
ملیحه این بار صندلی جلو نشست و دستامون رو سردنده ماشین یه جای مشترک پیدا کرده بودن و دستش روی دستم بود و دیگه داشتیم خیلی صمیمی و خودمونی حرف میزدیم که رسیدیم به یه پارک بزرگ نزدیک ظهر بود گفت همینجا خوبه اینجا میتونیم چادر بزنیم آب و سرویس بهداشتی هم که در دسترسمونه گفتم که تو این فاصله که داخل ماشین بودیم دیگه یخ رابطه باز شده بود و گرم عاطفه بودیم.
چادر مسافرتی رو از صندوق عقب ماشین درآوردم و دقیقا کنار ماشین چادر زدم یه سمت چادر ماشین بود یه سمت درخت تقریبا جای خوبی بودیم و پلاک ماشین هم که ایران ۲۴ بود هرگونه شک و شبه ای رو از چادر ما دور می کرد چون همه فکر میکردن یه خونواده در حال مسافرتیم.
به محض اینکه چادر آماده شد و پتوها رو انداختم کف چادر یه گوشه نشستم و زل زدم به ملیحه که هنوز چادرش رو از سرش درنیاورده بود دستاشو گرفتم و کشیدم سمت خودم دوست داشتم تو بغلم باشه با یه لبخند زل زدم تو چشماش و گفتم عزیزم میشه چادرتو برداری که با یه لبخند شرم آگین چادرو از سرش برداشت و گذاشت کنارش دستمو بردم سمت صورتش و با نوازش صورتش ازش خواستم که بیاد تو بغلم بشینه مثل یه کودک اومد و خودشو توبغلم جا کرد محکم چسبوندمش به خودم کمرش به سینم چسبیده بود و سرش رو بالا آورد و بهم لبخند زد با تردید مقنعه رو از سرش درآوردم و موهاشو بوسیدم و بو کردم و به نوازش موهای مشکی و بلندش مشغول شدم سرمو به گوشش نزدیک کردم و ازش اجازه گرفتم که ببوسمش سرشو بالا آورد و با چشمای اشکبارش لبشو روی لبام گذاشت نرمی و داغی لباش خستگی و بیخوابی رو از تنم بیرون برد.
به آرامی و با آرامش دراز کشیدم و ملیحه رو کشیدم تو بغلم و به پهلو خوابیدیم و چشم تو چشم بودیم سر و صورت و چشماشو میبوسیدم و دستمو زیر سرش گذاشتم و یه مقدار خودمو بالا کشیدم و بصورت نیم خیز رو سینش بودم قدش از من کوتاه تر بود و تو بغلم فرو رفته بود دستمو رو سینش گذاشتم و فشار ملایمی به سینش دادم پستون نرم و خوش فرمی داشت و دلم میخواست زودتر ببینمش و با لبام لمسش کنم غرق لذت و شهوت بودیم که صدای اذان ظهر از بلندگوی پارک بلند شد و با این صدا ملیحه سعی کرد خودشو از بغل من بیرون بکشه با تعجب گفتم چیه عزیزم چی شده؟ گفت وقت اذانه و باید نماز بخونم.
مقنعه و چادر رو سرش کرد و از چادر بیرون اومدیم و به سمت سرویس بهداشتی رفتیم نزدیک سرویس که رسیدیم یه صابون مسافرتی بهم داد و گفت آرش جان اینو بگیر شاید مایع دستشویی نداشتع باشه.
رفتم دستشویی و با همون صابون ملیحه آلتمو شستم و تمیز کردم و با دستمال خشکش کردم و اومدم بیرون منتظر ملیحه موندم اینو هم اضافه کنم بخاطر حفظ ظاهر چون چند تا خونواده تو پارک بودن آستینمو بالا زده بودم و کتمو رو دوشم انداخته بودم که مثلا وضو گرفتم ریش هم که داشتم و ملیحه هم چادری بود پس دیگه کسی به ما و رابطمون شک نمی کرد.
ملیحه اومد و با هم رفتیم سمت چادر و وارد چادر که شدیم دیدم جانمازش رو درآورد و مشغول نماز شد برام جالب بود دختری که تا چند دقیقه پیش تو بغلم بود و لبامو بوسیده بود حالا به نماز ایستاده غرق همین تفکرات بودم که نمازش تموم شد و با لبخند چادر و مقنعه رو از سرش برداشت و اومد کنارم نشست متوجه تعجبم شد گفت آرش جان من نمازمو میخونم و زندگیمو میکنم چون نماز میخونم دلیل نمیشه که دیگه بخوام خودم محدود کنم نماز بخاطر شکرگزاریه نه بخاطر محدود کردن خودم.
با لبخند حرفشو تایید کردم و به آغوشم دعوتش کردم این بار راحت تر و راغب تر اومد تو بغلم با این تفاوت که من خوابیدم و اون اومد رو سینم و از عشق و دوس داشتن گفت و شروع کرد به لب گرفتن و بوسیدنم با ریشام بازی می کرد و خودشو بهم فشار میداد کیرم راست شده بود و ملیحه هم کسشو رو کیرم فشار میداد هورمونهای جنسیمون به شدت فعال شده بود و فراموش کرده بودیم که کجاییم.
دستم از رو کمرش به سمت کونش رفت و لمبرای نرم و درشتش رو می مالیدم و لباش رو لبم بود یه احساس عجیبی داشتم هیچوقت اینقدر شهوتی نشده بودم و دلیل این شهوت ناله های ریز ملیحه بود ازش خواستم از رو سینم بلند بشه بلند شد و درست روی کیرم نشست نیم خیز شدم و صورتشو مابین دستام گرفتم و ازش خواستم که مانتوشو از تنش دربیاره دکمه های مانتوش که باز شد پستوناش از زیر تاپش اغواگری می کرد مانتو رو درآورد تاپش رو بالا دادم که از تنش دربیارمش اما مقاومت کرد و میگفت اینجا نمیشه لخت بشم به اصرار تاپش رو از تنش درآوردم و پیراهن و زیرپوش خودمو هم درآوردم حالا بالاتنه ی دوتامون لخت بود و ملیحه کمی خجالت داشت یه شرم معصومانه که چهرش رو جذاب تر میکرد چادرش رو برداشت و انداخت رو کمرش و چسبید به سینم تماس بدن داغش و پستوتای نرمش با بدنم باعث شد که حسابی داغ کنم و شهوتی تر بشم لبامون دوباره توهم قفل شد و دستام بدن عریانشو نوازش میکرد و بی اختیار رفت زیر شلوار لی آبی رنگش و اولین بار نوک انگشتام به کونش رسید و پوست نرم و لطیف کونشو لمس کردم همینجوری که مشغول لمس کونش بودم دستاشو زیر سرم قلاب کرده بود و با ولع لبامو میخورد و خودشو بهم فشار میداد و من هر لحظه به انزال نزدیک تر میشدم دستمو از زیر شلوارش درآوردم و سعی کردم دکمه ی شلوارشو باز کنم ملیحه کمی کونشو بالا آورد و تونستم دکمه و زیپ شلوارشو باز کنم اما باز هم دربرابر پایین کشیدن شلوارش مقاومت می کرد دکمه و زیپرشلوار خودمو باز کردم و شلوار و شورتمو باهم پایین کشیدم و از ملیحه خواهش کردم اجازه بده شلوارش رو پایین بیارم اما خجالت می کشید برای کم کردن خجالتش چادرشو کامل کشیدم روش و بالاخره شلولرش تا زیر کونش اومد پایین و خوابید روم این بار ملیحه بود که دستشو آورد زیر خودش و کیر منو گرفت و دقیقا زیر کسش گذاشتش و خودشو به کیرم می مالید و با این کارش یه لذت غیرقابل توصیفی رو به من می داد من هم به مالیدن کونش مشغول شدم و داشتم با انگشتم سوراخ تنگ کونشو نوازش میکردم که با فشار همزمان ملیحه به کیرم و قفل شدن لبش رو لبام حس کردم که شکمم خیس شد و عضلات کون ملیحه بشدت منقبض شد.
ملیحه ارضا شد و بی حال رو سینم افتاده بود همچنان نوازش کردم و بوسیدمش تا اینکه از رو سینم اومد پایین و مثل یه گنجشک کنارم دراز کشید و خودش رو زیر چادرش قایم کرده بود به پهلو خوابیدم و گرفتمش تو بغلم کیرم لای پاهاش قرار گرفته بود و آروم آروم داشتم لای پاهاش تلمبه میزدم ازش خواستم برگرده و پشت به من تو بغلم بخوابه کمی ازم فاصله گرفت و چادرش رو کامل کشید رو خودش منم خودمو کشیدم جلوتر و پشتش قرار گرفتم و رفتم زیر چادرش سر کیرمو هدایت کردم بین پاهاش و سمت کص خیسش اما به محض تماس کیرم با کسش خودشو جلو کشید و گفت اینجا نه من دخترم.
شیار کونش مقصد بعدی کیرم بود اما تنگی سوراخ کونش و دردی که ملیحه نمیتونست تحملش کنه باعث شد که نتونم کیرمو داخل کونش کنم اما کیرمو لای پاهاش گذاشتم و چند دقیقه بعد این آب من بود که لای پاهای ملیحه رو خیس کرد.
آبم اومد ولای پاهاش ریخت بی حال و خسته خودمو انداختم روش و همونجوری خوابیدم چند دقیقه ای گذشت و ملیحه با یه حجب و حیایی گفت که باید برم دستشویی بناچار از تن داغش جدا شدم و شلوارش رو بالا کشیدم و کمکش کردم لباساشو پوشید و خودم هم لباسامو پوشیدم و با هم رفتیم سمت دستشویی پارک.
از دستشویی برگشتیم نزدیک چادر ملیحه گفت آرش جان تو خسته ای برو بخواب من ناهار بگیرم بیام هرچی اصرار کردم فایده ای نداشت گفت میهمان منی برو بخواب یه کم خستگیت دربیاد وقت زیادی نداریم و باید قبل از غروب خونه باشم طفلک راست میگفت به بهوته ی مسابقات باشگاهی بیرون اومده بود و باید به موقع برمیگشت خونه.
رفتم تو چادر و خوابیدم نمیدونم چقد خوابیده بودم که با بوسه های ملیحه از خواب بیدار شدم و با لبخند قشنگش دعوتم کرد به ناهار، پیتزا گرفته بود خوردیم و دراز کشیدم ملیحه گفت آرش جان ساعت ۲ ظهره و من حداکثر باید ساعت ۶ خونه باشم و گرنه فردا نمیتونم بیام ببینمت بهتره به موقع بریم.
حرفاش منطقی بود منم پذیرفتم و گفتم چشم عزیزم هروقت بگی میریم ملیحه گفت سه چهار ساعتی وقت داریم میخوای اینجا باشیم یا بریم بیرون که من گفتم فکر کنم جایی بهتر از اینجا گیرمون نمیاد که اینجوری راحت باشیم پس بهتره همینجا بمونیم چون محیط پارک خونوادگیه راحت تریم ملیحه هم پذیرفت و اومد کنارم نشست
باز کشیدمش تو بغلم و مانتو و مقنعه رو باز کردم و درآوردم و لباشو مکیدم چشم تو چشم بهش گفتم فرصت رو از دست ندیم یه بار دیگه سکس کنیم سرش رو پایین انداخت و گفت باشه.
در چادرو بستم و پتوی زیر پامون رو مرتب کردم و لخت شدم فقط شورت پام بود ملیحه رو هم لختش کردم و چادرش رو انداختم روش اما دلم میخواست بدن لختش رو ببینم رفتم زیر چادر و خوابیدم رو سینش با بوس و لب شروع کردم به گردن و گوشش که رسیدم نفس نفس زدناش شروع شد و دستش رفت موهام و سرمو میکشید سمت صورتش این دختر عطش لب خوردن داشت و حرفه ای میخورد وقتی زبونش رو کرد تو دهنم داغی زبونش یه حس لذتی داشت که برام عجیب و دلچسب بود.
رفتم پایین تر و برای اولین بار پستونای ناز و نرم و اتاریشو تو دهن کردم و شروع کردم به خوردن و مکیدن و مالیدن پستوناش که دست ملیحه رفت رو کمرم و بعد از کمی نوازش و چنگ زدن کمرم دستاشو رو باسنم گذاشت و منو به خودش فشار می داد دستشو آورد لای پاهام و کیرمو گرفت و گذاشتش تو شیار کسش سر کیرم رو چوچولش بود و ملیحه بی تابانه کیرمو به چوچولش میمالید و منم داشتم پستوناشو میخوردم و می مالوندم بخاطر اینکه قدم از ملیحه بلند تر بود فشار زیادی به کمر و گردنم میومد و همینو بهانه کردم تا پوزینشو عوض کنیم ازش خواستم که 69 بشیم اما قبول نکرد و گفت با این شرایط نمیشه منم اصراری نکردم رفتم پایین تر که کسشو بخورم اما اینقد که کسش خیس بود دیدم بهتره که از خوردنش منصرف بشم چون دوباره ارضا میشد و نمیتونستم کونشو بکنم ازش خواستم دمر بخوابه وقتی دمر شد یه مقدار کمرشو بالا گرفتم و شروع کردم به مالیدن کسش و انگشت کردن کونش که خودش هم همراهیم کرد چند دقیقه ای که با کونش ور رفتم کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش و روش خیمه زدم بهش گفتم عزیزم یه کم تحمل کن اگه نتونستی تحمل کنی ادامه نمیدم با تکون دادن سرش تاییدیه رو ازش گرفتم آب کسشو کشیدم تا رو سوراخ کونش و باز با انگشت سوراخ کونشو باز کردم سر کیر خودم هم که حسابی خیس بود گذاشتم رو سوراخش و کمی فشار دادم ملیحه هم کمکم میکرد کونشو بالا آورده بود و خودش داشت کسشو میمالید کلاهک کیرم وارد سوراخش شده بود و درد و لذت رو میشد از چهره ملیحه دید سرمو بهش نزدیک کردم و لباشو بوسیدم و سعی کردم با ایحاد ارتباط چشمی قدرت تحملشو بالاتر ببرم زبونشو بیرون آورده بود و میخواست که زبونشو تو دهنم کنم منم همینکارو کردم و بعد از چند لحظه ازم خواست زبونمو تو دهنش کنم وقتی زبونم وارد دهنش شد به شدت شروع کرد به مکیدن زبونم و همزمان کونشو به کیرم فشار میداد و چند لحظه بعد زبونمو ول کرد و لباشو قفل کرد رو لبام.
کیرم تا نصفه تو کونش بود و این چند دقیقه من هیچ حرکت و فشاری به کیرم نداده بودم تا ملیحه خودش بتونه هرجور که راحت تره کیرمو توی کون تنگ و نرم و سبزه ش جا بده
دستمو بردم زیر شکم ملیحه تا کسشو لمس کنم که خودش داشت کسشو میمالید دستمو رو دستش گذاشتم و باهاش همراهی کردم و کمی از آب کسش رو مالیدم به کیرم و شروع کردم یواش یواش تلمبه زدم وجیهه سرش رو تو بالش کرده بود و سعی میکرد به من لذت بده با فشار دادن یه باره کونش به سمت کیرم ، کیرم تا انتها وارد کونش شد و برخورد پوست کونش با شکمم لذتمو چند برابر کرده بود برای چند لحظه بی حرکت مونده بودیم و تنها حرکت دست ملیحه با کسش بود تو همون حالتی که بهش چسبیده بودم سعی کردم به پهلو بخوابم تا هم بتونم ملیحه رو کاملا تو بغلم داشته باشم و هم این که به کس و پستونش دسترسی داشته باشم دست راستمو حایل بدنم کردم و دست چپمو بردم زیر شکم ملیحه و بهش گفتم همزمان با من برگرده هردومون به پهلو خوابیدیم و کمر ملیحه به سینه من چسبیده بود دست راستمو زیر سروگردنش رد کردم و آرنج دست راستمو تکیه گاه بدنم کردم تا بتونم نیم خیز بشم دست چپم رو بدن ملیحه بود گاهی پستوناشو لمس میکردم و گاهی شیار کونشو از هم باز میکردم تا حرکت کیرمو ببینم و لذت ببرم
کمی ملیحه رو کشیدم سمت خودم تا به پستوناش دسترسی داشته باشم و با زحمت تونستم دهنمو به پستونش برسونم با این حرکت ملیحه هم بیشتر باهام همراهی میکرد و صدای ناله های خفیفش که ناشی از درد و لذتش بود یه حس دوگانه ای تو وجودم ایجاد کرده بود هم از این که داشتم کون تنگش رو میکردم و بخشی از بدنم تو بدن ملیحه بود لذت میبردم اما از این که بخاطر لذت من داشت درد میکشید دچار عذاب وجدان هم بودم.
با همین حس دوگانه بانوک زبونم پستون ملیحه رو لیس میزدم و تو کونش تلمبه میزدم و گاهی هم باهاش همراهی میکردم و کسشو میمالیدم و از خیسی کسش بیشتر از کردن کونش لذت میبردم و سرعت تلمبه زدنام و بیشتر کردم داشتم به نقطه ی اوج می رسیدم و با شدت گرفتن سرعت تلمبه زدنام ناله های ملیحه هم بیشتر میشد و من با یه فشار آخر کیرمو تا انتهای کونش فرو کردم و برای چند لحظه متوقف شدم و آبم تو کون تنگ و گوشتی و نرم ملیحه تخلیه شد نفس نفس زنان سرمو چسبوندم به سر ملیحه و ازش تشکر میکردم و خیلی آروم داشتم کیرمو توی کونش حرکت میدادم و پستونشو میمالوندم که یهویی ملیحه ناله ی خفیفی کرد و خودش رو فشار داد به من و کونشو چسبوند به شکمم ملیحه ارضا شده بود و من دیگه هیچ حرکتی نمیکردم و داشتم از انقباض عضلات کون ملیحه که کیرمو فشار میداد لذت میبردم ملیحه رو سفت تو بغلم گرفته بودمش که بعد از چند لحظه دستشو گذاشت رو پهلوم و یواش یواش کون نرمشو از بدنم جدا کرد و کیر من هم نیمه راست و خمیده از سوراخ کون ملیحه بیرون افتاد
ملیحه رو دمر خوابوندم و با آرامش خوابیدم رو کمرش و چادر مشکیش رو کشیدم رو بدن لختمون.
با تکون تکون ملیحه و صدای نازش از خواب بیدار شدم ساعت نزدیک ۵ عصر خردادماه بود و باید ملیحه رو میرسوندم به خونشون تا برای فردا آماده باشه چون مسابقات دو روزه بود.

در صورتی که عزیزان تمایل داشته باشند خاطره ی روز دوم و خاطره ی شهریورماه خودم و ملیحه رو هم می نویسم.
بجز اسم من و ملیحه بقیه مطالب واقعی است ملیحه یه دختر فوقدالعاده هات و سکسی بود که متاسفانه عموی نامردش بخاطر حسادتش باعث شد تا ما نتونیم ازدواج کنیم.

ادامه...

نوشته: آرش


👍 43
👎 12
154401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

860147
2022-02-20 01:13:59 +0330 +0330

زیاد اصفهان میرفتی و خونه ای برای استراحت نمیشناختی؟
یادت باشه چادری ها به تمیز بودن چادرشون خیلی حساس هستن و اول اون رو میزارن کنار بعد کاری میکنن که کثیف نشه

2 ❤️

860152
2022-02-20 01:37:02 +0330 +0330

اردیبهشت بود یا خرداد؟ زیاد توهم میزنی عمو، جق هم روش، مخت گوزیده.
بردنت کردنت توی چادر و حالا داری وارونه میگی. کس نگو مومن. گوزو! الاغ!

4 ❤️

860156
2022-02-20 01:55:22 +0330 +0330

اردیبهشت یا خرداد؟
وجیهه یا ملیحه؟
نماز خوند؟ برا شکرگزاری؟ ممبرا رو هم که مثل بابا ننت خر فرض کردی؟
جقی، انقد جق زدی مغزت زایل شده

4 ❤️

860169
2022-02-20 02:23:19 +0330 +0330

باحال بود ایولا

1 ❤️

860178
2022-02-20 02:42:18 +0330 +0330

آفرین خوب بود یکی هم پیدا بشه حالی کنیم با هم میشه یعنی

0 ❤️

860182
2022-02-20 02:52:07 +0330 +0330

تا اخر نخوندم ولی فک کنم تو از اون دسته ادمایی هستی که یه دخترو چندین سال قبل کرده ای و چنین با اب و تاب تعریف کردی اگه یه خانم خوش هیکل میکردی فک کنم به روزنامه ها اگهی میزدی … و مطمینم الانم بیاد اون دختر از گلنار استفاده میکنی 😎

1 ❤️

860200
2022-02-20 06:29:14 +0330 +0330

دمت گرم جالب بود.موفق باشی

0 ❤️

860213
2022-02-20 11:09:06 +0330 +0330

نماز میخوند برا شکر گذاری؟
اونوقت چادرو از رو خودش ور نمیداشت ولی می تونستی کیرتو بکنی تو کونش؟ یعنی کیرم تو مغزت

1 ❤️

860217
2022-02-20 12:03:38 +0330 +0330

به یک فقره دختر که آنال دوست داره نیازمندم.
لطفن خصوصی پیام بده 😉

0 ❤️

860244
2022-02-20 16:53:52 +0330 +0330

با داستان کاری ندارم اما حشریتر و خوشمزه تر از دخترای چادری نمازخون نداریم. خدای سکس هستن

3 ❤️

860250
2022-02-20 18:10:33 +0330 +0330

ای بیشور همشهری منو میکونی
خره پیدات کردم چوق تو کونت میکونم تا بفهمی

1 ❤️

860263
2022-02-20 20:41:16 +0330 +0330

وجیهه کی بود این وسط ؟؟؟

1 ❤️

860318
2022-02-21 03:29:27 +0330 +0330

خوب بود حاجی، من عین این شرایط رو تجربه کردم قشنگ میفهمم چی میگی
ادانه بده👌

1 ❤️

860319
2022-02-21 03:29:36 +0330 +0330

بنازم…
داستان قشنگي بود، لذت بردم از خوندنش
خوشحال ميشم ادامشم بنويسي برامون

2 ❤️

860480
2022-02-22 04:34:09 +0330 +0330

وجیهه بود اسم جنده مگه نه

1 ❤️

860547
2022-02-22 20:23:27 +0330 +0330

درسته باورش سخته ولی خوب توصیف کرده بودی خداییش همچین پارکی که ایتقدر راحت توش سکس کردین توایران نوبره خداشانس بده

0 ❤️

860573
2022-02-23 00:22:58 +0330 +0330

من شهرکردم پارکو که راست گفت اصن واسه همینکاره😁😁

3 ❤️

860607
2022-02-23 02:20:54 +0330 +0330

متاسفم ک نتونستی تصاحبش کنی

0 ❤️

861001
2022-02-25 20:50:19 +0330 +0330

عالی بودولی وسطای داستان حسم پرید چراکه ملیحه یهویی شد وجیهه
دقت کن مومن موقع نوشتن دستتوازشلوارت بیاربیرون😂😂😂😂

2 ❤️

861130
2022-02-26 16:44:26 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود
کامنتها رو خوندم بعضیا فکر میکنن حالا چون طرف چادری یا مذهبیه شهوت نداره
اتفاقا اینجوری نیست زیر چادر خیلی چیزا هست که شما کص مغزها نمیدونید

2 ❤️

861480
2022-02-28 15:47:22 +0330 +0330

چطوری هم کیرت تو کونش بوده و هم کمرش به سینه‌ت چسپیده؟
!

0 ❤️