آنای مقتدر (1)

1394/02/08

قسمت اول – چراغ خوشبختی (توضیح تمام داستانهای من فانتزی و تخیلی هستن و صرفا جهت خالی شدن ذهنم می نویسم. این داستانها ترکیبی هستن از جادو، بی د ی اس ام، هنتای و شهوت به صورت سریالی میان بیرون و گاها ممکنه یک قسمت اون عاری از هرکونه سکسی باشه…)


رو تنها صندلی موجود تو خونه نشستم یک نگاه به دور و برم می کنم و بی اختیار اشکم سرازیر میشه این بار اما اشک شادی و امیده سرم رو میگیرم بین دستام و خنده سر میدم ترکیب اشک و خنده! دیونم من به خدا از تو جیبم سیگاری در میارم، مادوکس تلخ و سیاه مثل زندگی نکبتی که تا الان داشتم روشنش می کنم و چشام رو میبندم هنوز بی اختیار اشکام سرازیرن کل این 28 سال زندگیم از جلو چشام رد میشه تمام تحقیرها سختی ها تنهایی هایی که به خاطر ترنس بودنم کشیدم (توضیح اینکه ترانس یا ترانسسکشوال به کسی گفته میشه که به خاطر تضاد روح و جسمش و پس از طی مراحل دشوار روانشناسی و عملهای سخت و هورمون درمانی جسمش رو با روحش یکی میکنه یا به اصطلاح تغییر جنسیت میده).
-سرورم چه امری دارین؟ صدای نکره غول چراغ من رو از دنیای تلخ گذشته برگردون. چراغ رو تو زیر زمین خونه قدیمی که اجاره کرده بودم پیدا کردم. اومده بودم تهران تا بالاخره کارهای روند تغییر جنسیتم رو طی کنم ولی به خاطر گرون بودن اجاره خونه ها و شلوغی بیش از حد تهران اخرش کرج خونه گرفتم. تو یک منطقه خوب و اروم. یک خونه کوچیک و قدیمی اما تک واحد و مستقل در یک محله اروم. بنگاهیه گفته بود تو زیر زمین یک سری خرت وپرت هست که ممکنه به دردم بخوره و میتونم ازشون استافده کنم یا بندازم دور. بعد دو ساعت زحمت و از پله ها بالا پایین رفتن به طور اتفاقی چشم خورده بود به این چراغ قدیمی با خنده الکی لمسش کردم اولش کلی گرد وخاک پاشده بود اما بعد چند ثانیه چراغ تکون خورد و این نره غول ازش زد بیرون حالام وایستاده بود جلوم. یک سیگار دیگه روشن میکنم
-سروم
-خفه بابا دارم فکر میکنم میدونستم سه تا ارزو بیشتر ندارم میتونستم راحت ارزو کنم دختر بشم بدون نیاز به سختی کشیدن میتونستم ارزو کنم پول دار بشم و یا تا ابد جون بمونم میتونستم ارزو کنم خانواده ای که وقتی فهمیدن میخوام تغییر جنسیت بدم دست به قتلم بستن بازم دوسم داشته باشن می تونستم ارزو کنم قدم کوتاه بشه اه خدای من همیشه ارزو داشتم 20 سانت کوتاه تر بودم قد ایده الم 170 بود میتونستم ارزو کنم همه ترنسها برن تو جنسیت واقعیشون وای چقدر فکر و ارزو و انتخاب های محدود… سادیسمم یادم افتاد این که همیشه دوس داشتم بعد تغییر جنسیت میسترس بشم حتی بهمش فکر کرده بودم بعد رشد سینه هام یک مدت به عنوان شیمیل بگردم تا پول عمل نهاییم جور شه پسرهای زیادی هستن که حاضرن برای یک میسترس شیمیل کلی خرج کنن…
-خوب نره غول پس تو میتونی هر ارزویی رو براورده کنی؟
-بله سرورم به غیر از عاشق کردن، کشتن و زنده کردن
-خوب اگه من بخوام ترکیبی ارزو کنم چی؟ غول چشاش گرد شد و با تعجب پرسید چی سرورم؟
-گفتم ترکیبی احمق یعنی اروزی من دارای بندهای مختلف باشه و به شکل خاصی براورده بشه
-نمی دونم ارباب تا حالا کسی اینطوری ازم نخواسته بود

  • پس عمه من می دونه توله ؟ خیلی خوب یک سوال دیگه اگه من ارزویی بکنم و اون براورده نشه حق اروزی مجددم محفوظه؟
    -بله سرورم ممممم، با خوشحالی پاشدم سیگار رو انداختم زمین و چراغ رو برداشتم دستم رو روی چراغ گذاشتم و گفتم:
    -آرزو میکنم دو اروزی بعدیم رو بتونم به صورت ترکیبی ارائه بدم غول نگاهم کرد و گفت :
  • هر جور میل شماست سرورم، مکثی کرد و ادامه داد ارزوتون قبول شد بفرمایید ارزوهای بعدیتون رو اخ که از خوشحالی داشتم پر در می اوردم تا چند ثانیه دیگه به تمام خواسته هام میرسیدم چراغ رو بلند کردم و بدون اینکه بدونم چرا صدام رو میبرم بالا با قدرت فریاد زدم :
    -من آرزو میکنم قدرتی جادویی داشته باشم صد میلیون برابر قوی تر از قدرت تو غول چراغ بدون هیچ یک از محدودیتها و شرایط تو کاملا آزادانه و با کنترل کامل روی انها و تا ابد هیچ قدرتی در اسمانها و زمین اون رو ازم بگیره در حالیکه تا ابد سالم و جوان زندکی می کنم و ازشون به دلخواه خودم استفاده! غول از ترس قدمی به عقب برداشت و گفت سرورم رنگش پریده بود بعد تعظیمی کرد و با حالت خفه ای گفت امر امرشماست سرورم بلند شد و دستاش رو به روی من گرفت و جریان قرمز رنگی از انگشتاش به سمت من رفت و مرتب زیر لفظ کلمات عجیب غریبی می خوند خونه شروع کرد به تکون خوردن، سقف خونه ترک برداشت و یک نور زرد رنگ وارد خونه و بدن من شد کل وجودم رو در برگفت داشتم می سوختم و ناله میزدم توی تک تک سلولهای وجودم جریان یافتن انرژی قوی رو حس می کردم و درد وحشتناکی که تا حالا تجربه اش نکردم ثانیه ها به اندازه سالها میرفت و چیزی حدود چند دقیقه بعد انرژی کاملا توی وجودم قرار گرفت احساس کردم دارم می ترکم بدنم داغ شده بود و سر درد عجیبی داشتم از درد سرم رو گرفته بودم بین دستهام و داد می زدم سر غول داد زدم چه غلطی کردی تو صدام دو رگه بود و وحشتناک ابهت خاصی دشت ولی خیلی مردونه و خش دار شده بود حرصم گرفت با چشام که به قرمزی اتش شده بود به طرف غول چند قدم برداشتم که احساس کردم سرم گیح میره و بی اختیار افتادم روی زمین کم کم درد یادم رفت و به خواب عمیقی رفتم. ********** چشام رو باز کردم انگار سالها بود خوابیده بودم چشام می سوخت و سرم یکم درد میکرد دست کشیدم و سیگارم رو پیدا کردم روشنش کردم و نشسته تکیه دادم به دیوار. هوا دیگه داشت تاریک میشد باید به خاطر خستگی چند ساعتی رو خوابیده باشم، چه رویای عجیبی داشتم تصاویر مثل برق از جلو چشام رد میشدن، غول چراخ جادو! اون ارزوی دیوانه وار و بعدش کلی جادو گر که جلوم تعظیم کردن کلی قدرتهای جادویی که یاد گرفته بودم زبونهای جدید و مهارت های مختلف و علامت مخصوصی که روی بازوی راستم ظاهر شده بود و نماد همه قدرت های من بود یهو از جام پریدم با ترس و لرز به بازوم نگاه کردم باورم نمیشد نماد اونجا بود یک تاتوی قرمز، زرد، ابی و سیاه ترکیبی از اژدها، مار، گل سرخ و یک نوشته به زبان عبری باستان که معنیش میشد بینهایت و بدون حد و مرز پس واقعیت داشت یعنی من واقعا الان هرکاری دلم بخواد میتونم بکنم موفق شدم!؟؟ صبر کن ببینم اصلا من عبری باستان رو از کجا یاد گرفتم ؟؟!!! با شک و تردید صدا زدم آقا غوله؟ صدای لرزشی اومد سرم رو به طرف دیگه اتاق برگردوندم چیزی داشت تکون می خورد و دود سفیدی اومد و غوله ظاهر شد:
    -بله سرور قدرتمندم با چشای گرد شده حاکی از تعب نگاش کردم و خندم گرفت و گفتم قدرتمند دیگه چه صیغه ایه؟ گفت الان شما قویترین موجود روی زمین هستید من وظیفه دارم این لقب رو برای شما به کار ببرم ارباب قدرتمندم و تعظیمی حاکی از احترام شدیدش بمن کرد. خوشم اومد ناخود اگاه حس سادیسم شدیدم برگشت پوز خندی زدم و پاشدم شروع کردم به قدم زدن و گفتم:
    -یعنی الان من هر کاری دلم بخواد می تونم بکنم؟
    -بله سرور قدرتمندم، التبه به غیر زنده کردن مردگان.
    -ممم خوب ولی من هنوز قدرتهام رو نمشناسیم
    -سرور قدرتمندم شما الان به هر چیزی فکر کنید می تونید انجامش بدین حد و مرزی ندارین فقط بخواین تا انجام بشه
    -مممم خوبه توله خوبه، خوب بگو ببینم الان خطری هست من رو تهدید کنه عدم کنترل قدرتهام رقیب و دشمن ؟ عواقب بیماری تعهد هرچیزی
  • خیر سرور قدرتمندم شما روی قدرتهای جادویتون کنترل کامل دارین و طبق بند ارزوهاتون هیچ چیز و هیچ کسی نمی تونه اونها رو ازتون بگیره و هیچ جادو گری هم انقده احمق نیست بخواد با شما بجنگه
  • مگه کسی از وجود من خبر داره؟
    -بله ارباب قدرتمندم وقتی شما به وجود اومدین همه جادوگرها قدرتتون رو حس کردن و در مدتی که خواب بودین چندتا از بزرگترینهاشون امدن و ادای احترام کردن و رفتن مطمئنم تو دوره اموزشی نیروهاتون اونها رو ملاقات کردین
    -دوره اموزشی نیروهام چی می گی تو من سر ظهر تو رو پیدا کردم و ارزو کردم و بیهوش شدم الانم که غروبه بیدار شدم
    -خیر سرور قدرتمندم شما به مدت 17 روزه بیهوش بودین تا کل نیروهاتون رو جذب بکنین و مسلط بشین در ناخوداگاهتون الان به همه چیز واردین. ارباب قدرتمندم شما باید ذاتاً یک خاصیت جادویی داشته باشین وگرنه اینچنین حجمی از قدرتهای جادویی که تا حالا هیچ کس نداشتتش باید سالها شما رو به خواب می برد
  • ممم نمیدونم شاید برگشتم و روی صندلی نشستم خواستم سیگار روشن کنم که دیدم سیگارم رو زمین افتاده یک لحظه خواستم پاشم که گفتم وا من که الان کلی قدرت دارم به سیکار اشاره کردم و فورا اومد تو دستم یکیش رو در اوردم و بعد اروم روش فوت کردم سیگار روشن شد. وای چقدر باحالم من ^_^ شروع کردم به سیگار کشیدن و فکر کردن که نره غول باز شروع کرد به حرف زدن
    -ارباب قدرتمندم باید بگم که تو این مدت که شما بیهوش بودین من خیلی فکر کردم تو این دو میلیون سال و بین این همه سیارات که منتقل شدم تا حالا هیچ اربابی نداشتم که به باهوشی شما باشه و انتخاب کلماتتون برای ارزوتون بسیار هوشمندانه و کامل بود واقعا لذت بردم که این ارزو رو براورده کردم و باید اضافه کنم با اینکه بهش نیازی ندارین اما هنوز یک ارزوی دیگه دارین که باید براتون انجام بدم غول بیچاره گناه داشت چقدر باید تو این سالها تو اون چراغ خسته شده باشه و تنها این همه قدرت داره و بر عکس من که ازادم اون همیشه توی اسارته. اسارت رو خوب میفهمم توی این 28 سال همیشه حسش کردم در یک جسم مخالف، همراه با تحقیر و ازار همیشگی خانواده دوستان و همکلاسیها هی بچه خوشگل تو پسری یا دختر، جونم چه با ناز حرف میزنی، هوی حیون شل راه نرو مثلا مردی… خشم داشت بهم مسلط میشد دوست داشتم از همشون انتقام بگیرم بخصوص از پدرم و داداشم که سعی کرده بودن من رو بکشن و یک بار چاقو هم بهم زدن دوس داشتم نابودشون کنم خشم همه وجودم رو در برگرفته بود دیدم رنگ غول مثل گچ سفید شده و از ترس داره میلرزه و شعله های قرمز رنگی از مچ و انگشتهای دست راستم زبانه میکشن پس قدرتهام اینجوری کار میکرد فقط باید عمیقن بخوامشون. به نره غول که داشت مثل سگ میلریزد نگاه کردم میتونستم کاری بکنم مثل اون جلوم زانو بزنن و شکنجشون بدم تا مرگ میتونستم کاری کنم مثل سگ برام پارس کنن می تونستم با کنترل ذهن کاری کنم که فکر کنن میکشمشون و زندشون میکنم انقدر که هزاران بار مرگ رو بهشون بدم درست به اندازه هزاران شبی که با تنهایی و گریه خوابدیه بودم… ولی چه فایده من ادم بدی نیستم و حتی با این قدرتها نمیشد ذات واقعی ادمها رو عوض کرد دوست داشتن از روی ترس از خیانت هم بدتره… بهترین کار این بود ببخشمشون گذشته تاریکم رو فراموش کنم و با این قدرتهای جدیدم اینده شادی رو برای خودم رمق بزنم نفس عمیقی کشیدم و لبخندی زدم و روی خانوادم تمرکز کردم دوستام اشناهام همشون و از ته دل خواستم همشون برای همیشه فراموشم کنن اصلا فراموش کنن وجود داشتم و از بین عکسها و فیلم ها پاک بشم انگار هرگز تو زندگی اونها نبودم. چشمام رو که باز کردم دیدم غول با تعجب و احترام نگام میکنه گفتم ها چیه نره غول؟
    -ارباب قدرتمندم شما بسیار شریف و مهربونید و با شادی اضافه کرد خوشحالم که این قدرت به دست شما افتاده پا شدم و رفتم سمتش گفتم نره غول اگه تو میتونستی یک ارزو بکنی ارزوت چی بود؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت من؟ خوب معلومه ارباب قدرتمند و مهربونم ارزوم اینه یک انسان بودم یک انسان ازاد یک مرد واقعی تا بتونم عاشق بشم و زندگی کنم و از کسی که دوسش دارم حمایت کنم و مراقبش باشم و شادی و عشق رو براش به ارمغان بیارم.
    -مممممم جالبه بردگی تو ذاتته نره غول شروع کردم به طرف پنجره قدم زدن و گفتم :
    -میدونی نره غول من چرا این خونه رو گرفتم؟ تا بتونم با ارامش کارهای تغییر جنسیتم رو انجام بدم که الان دیگه نیازی به صبر و تحمل درد و رنج نداره

برگشتم و با لخند به صورت متعجبش نگاه کردم و گفتم افتخار این رو داری اولین کسی باشی خود واقعیم رو ببینی بعدش چشام رو بستم و به خوابهام فکر کردم شکلی که از خودم که همیشه تو خواب هام میدیدم. و روی همون تصویر رویاایی تمرکز کردم برای تغییر بدنم. چند ثانیه بعد موهام شروع کرد به رشد کردن و تا زیر رانوهام بلند شد و رنگشون به بلوند زیبایی تغییر کرد با یک حالت مواج خاص قد و سایز کل بدنم کوچیک شد و قدم شد 180 درسته کمتر دوس داشتم اما اینجوری قدرتمند تره و متناسب با شخصیت جدیدم، پوستم سفید و روشن شد و یک دست و صاف، استخون بندیم تغییر کرد عرض شونه هام کمتر شد و لگنم پهنتر سینه هام شروع کردن به رشد و در اومدن ممم سایز 80 خوبه با نوک های برجسته و گرد سفت و سر بالا و کیرم شروع کردن به کوچیک شدت تا حذف شد تا اینکه یک کس کوچولوی زیبا پدیدار شد صورتی و با لبهای پف کرده رشد رحم و تخمدان رو توی وجودم حس میکردم باسنم بزرگتر و پهنتر شد و یک حالت برجستگی شهوتناکی به خودش گرفت پاهام لاغر تر و صاف و یک دست با رونهایی پر و متناسب کل موهای بدنم حذف شد و پوست سفید و جذابم نمایان شد بینیم شروع کرد به کوچیک شدن تا یک حالت عروسکی خاصی گرفت دوس داشتم سیب گلوم حذف شد و گردنم باریک شد و بلندتر چشامهام درشتر شدن و رنگشون شد ابی پر رنگی که همیشه دلم می خواست، مژه هام پرپشت و بلند شد و ابروهام نازک و کشدیه تارهای صوتیم رو حس میکرم که تغییر می کنن نازک میشن و زنونه تغییر هورمونها رو توی بدنم حس میکردم و بالاخره که یک دست شدم حس زیبای زن بودم رو با تمام وجودم درک کردم. بی اختیار اشکی از شادی و ارامش از گونه هام خارج شد اما هنوز کارم تموم نشده بود. حالا وقتش بود لباسهامم تغییر کنه زیر پیرهنم تدبیل شد به یک سوتین مشکی جذاب با لبه های قرمز سکسی تیشرتم تبدیل شد به یک تاب مشکی جذاب با طرح تاتوی بازوم روش با همون رنگهای آبی قرمز و طلایی تصمیم گرفتم نوشته رو نذارم. شرتم تبدیل شد به یک شرت لامبادای ست با سوتینم و شلوار پارچه ایم تبدیل شد به یک جین ابی مدل برمودا که کون گندم رو حسابی تو دید مینداخت کفشام تبدیل شد به یک جفت صندل مشکی پاشنه یکسره هفت سانتی که انگشتای زیبای پام رو بیرون مینداخت که باید لاک زرشکی رنگی به ناخونهای دست و پام اضافه شد. لبخند زدم و چشام رو باز کردم و به غول کاملا حیرون نگاه کردم با دهن باز نگام میکرد.
-ها چیه بیا بخور من رو توله وووویی صدام همونجوری که انتظار داشتم سکسی شده بود.
-خانوم ارباب فدرتمند و مهربون و فوق العاده زیبام ببخشید من رو خرامان به سمتش رفتم و گفتم اشکال نداره کوچولو دستم رو روی سرش کشیدم و گفتم تو میخواستی ادم بشی پس ارزوی سومم منم همینه به چراغ نگاه انداختم تو هوا به راه افتاد و اومد تو دستام بلندش کردم و گفتم ارزوم می کنم تو ای غول چراغ تبدیل به یک انسان واقعی بشی، تبدیل شو به به یک زن زیبا جوان و خوشگل ، غول با تعجب نگام کرد و گفت چی زن؟ اما ارباب قدرتمند و… چراغ از دستام به پرواز دراومد به سمت غول حرکت کرد و تدیل به ذراتی از نور طلایی رنگ شد که روی سر غول ریخت غول در دودی طلایی رنگ فرو رفت و…
ادامه دارد…

نوشته: Sarah-Ts


👍 5
👎 1
107512 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

460426
2015-04-28 02:50:41 +0430 +0430

باحال بوود ممنون
امیدوارم ادامه داشته باشه

2 ❤️

460428
2015-04-28 03:34:06 +0430 +0430
NA

حرف نداااااشت…قلمتم عالیه…ادامه بده که بی صبرانه منتظــــــــــــــــریم

2 ❤️

460430
2015-04-28 04:16:19 +0430 +0430
NA

داستانت باحاله.تخیل خوبی داری…ولی بهتره بری یه کتاب تخیلی واسه نوجوانان بنویسی ^_^

1 ❤️

460431
2015-04-28 05:23:28 +0430 +0430
NA

کیر پلنگ صورتی انتهای فیها خالدونت
امدم جق بزنم

2 ❤️

460432
2015-04-28 05:47:28 +0430 +0430
NA

از خانمها کسی هست غولش بشم خخخخخخخخخخخ

1 ❤️

460433
2015-04-28 06:52:37 +0430 +0430
NA

به جرئت مي تونم بگم بعد از مدت ها يه داستان خوب خوندم كه بي شيله پيله بودن نويسنده داستان رو مي رسوند.اميدوارم اين روياهاي زيبات به حقيقت بپيونده.
شاد باشي


وايييييي خدا زن بودن هم نعمتيه كه ماها قدرش رو ندونستيم

1 ❤️

460434
2015-04-28 07:23:24 +0430 +0430
NA

نمیدونم نظر قبلیم اومد یا نه
عالی بود واقعا لذت بردم
اگه قسمت سکسش هم همین قدر پخته باشه عالی میشه
بی صبرانه منتظرم
kiss2

1 ❤️

460435
2015-04-28 08:44:13 +0430 +0430
NA

عالی بود لطفا زود قسمت بعدی رو بزاری

1 ❤️

460436
2015-04-28 09:34:07 +0430 +0430
NA

چرا داستان من نمیاد رو صفحه؟! صبرم تموم شده
هیشکی جواب پیام رو هم نمیده
البت اشاره کنم داستانت قشنگ بود؟! فقط زیادی تخیلی. :))

1 ❤️

460437
2015-04-28 14:10:31 +0430 +0430

‏‎ ‎دست به قلم و نوشتار خوبه تبریک

1 ❤️

460438
2015-04-28 14:50:14 +0430 +0430
NA

عالی بود…

تقریبا معرکه…

منتظر قسمت بعدی ام

1 ❤️

460439
2015-04-28 15:02:50 +0430 +0430

فقط میتونم بگم عجیب ترین داستانی بود که توی این سایت خوندم…!!

1 ❤️

460440
2015-04-28 16:50:41 +0430 +0430
NA

ممنون از همه give_rose سعی می کنم تا هفته بعد قسمت بعدش رو آماده کنم بفرستم kiss2

1 ❤️

460441
2015-04-28 17:04:05 +0430 +0430
NA

اقا یکی بگه چرا داستان من نمیاد رو صفحه؟! باو خیلی روز شده ها

1 ❤️

460442
2015-04-28 17:20:27 +0430 +0430

خوبه بازم بنویس…سبک و ساده مینویسی …تخیل و واقعیت رو سر هم کردی که اونم قابل قبوله…طنز هم داره…فعلا از پیش درآمد سکس هم خبری نیست.شاید بعدا این قوه سر هم بندیت بتونه یه‌ سکس محیرالعقول رو خلق کنه…فعلا خسته نباشی…

1 ❤️

460443
2015-04-29 03:31:11 +0430 +0430
NA

Edame bede…khayli jaleb bood

0 ❤️

460444
2015-04-29 03:46:06 +0430 +0430
NA

عالی بود kiss2

0 ❤️

460446
2015-04-29 09:09:11 +0430 +0430

به طور معمول یکماه یا بیشتر طول میکشه داستانی که برای اولین بار نوشته و ارسال شده روی سایت بیاد. با اینحال اگه فکر میکنی داستانت اینقدر خوب هست که مورد توجه قرار بگیره میتونی شماره داستانت رو برای ادمین سایت پیام خصوصی کنی تا در صورت صلاحدید خارج از نوبت منتشرش کنه.

0 ❤️

460448
2015-04-29 15:19:58 +0430 +0430

جالب بود آفرین

0 ❤️

460449
2015-04-29 21:44:16 +0430 +0430

خیلی باحال بود! دست مریزاد! همچین میسترس لاتی هم شد:)) غوله به فاک و فنا رفت رسمن:دی همیشه دلم میخواس کسایی که دوس دارن زن و میسترس باشن رو درک کنم. داستانت برام خیلی صادقانه بود.بنویس بیشتر.

0 ❤️

460450
2015-04-29 23:00:13 +0430 +0430
NA

منم شیشه میخوام بزنم برم تو فاز تا داستان های تخیلی بسرایم و داخل توهمات بزرگ بشوم و همگان مرا تشویق کنند :-o :-)

0 ❤️

460451
2015-04-30 02:54:20 +0430 +0430

لذت بردم اگه واقعا اين نوشته از خودته بهتره روي قضيه ي نويسندگي براي سن نوجوان فكر كني ممنون

0 ❤️

460452
2015-05-04 11:54:57 +0430 +0430
NA

بیا همچین استعداد هیایی داریم جلو پیشرفتشونو میگیرن

0 ❤️

758128
2019-04-02 22:02:35 +0430 +0430
NA

بی نظیر

0 ❤️

760074
2019-04-10 10:56:09 +0430 +0430

یه دختر میخااام کف پاشو بلیسم پولم میدم

0 ❤️

856599
2022-01-31 14:32:02 +0330 +0330

برده کم شنم و مطیع برا خانومام ای دی اینستام nazix67321

0 ❤️

951063
2023-10-04 02:50:59 +0330 +0330

منکه فقط میام قسمت نظرات فحش های جدید یاد بگیرم😂

0 ❤️