از اینجا شروع شد

1402/04/12

سلام
نمیدونم از کجا شروع کنم فکر کنید یه پسر 17 ساله که برای تابستون از تهران زده بیرون با خانواده برای تعطيلات رفتیم شهر خودمون یعنی تبریز .
زدم بیرون قشنگ یادمه یکم از خونه دور شدم که یه پسر ۱۸ یا ۱۹ ساله اومد کنارم گفت اون خرابه رو میبینی گفتم اره گفت توش پره لواشکه بیا بریم دوتایی برداریم منم خوب بچه بودم و عاشق لواشک گفتم باشه (راستی اسمم امیرِ) رفتیم تو خرابه همه جا تاریک بود گفت برگرد اون ور تا بهت لواشک بدم منم چرخیدم یکم بعد گفت چشماتو ببند برگرد طرف من منم بستم نمیبستمم تاریک بود چیزی معلوم نبود گفت دهنتو باز کن من لواشک رو میزارم تو دهنت فقط قول بده نجوییش فقط لیس یا میک بزن گفتم باشه دهنم باز بود دیدم یه چیزی تو دهنمه یکم میک زدم دیدم لواشکه بعد فکر کردم با خودم گفتم حتما لواشکو دور انگشتش کرده چون خودم هم همینجوری میکردم و میک میزدم بعد یکمم عقب جلو کرد منم میک میزدم دیدم یه چیزی مثل اب رفت تو حلقم منم قورت دادم انقدر میک زدم تا دیگه مزه لواشک نمیداد گفتم لواشک تموم شد دستتو بکش بیرون گفت باشه گفت چشمتو باز نکن یه لواشک دیگه بدم گفتم باشه گفت اینجا گرمه میخوای شرتکت رو در بیارم که یکم هوا خنک بشه منه احمق هم فکر میکردم چون من اونجام هوا گرمه گفتم اره گفت برگرد این دفعه باید من پشتت باشم تا لواشک رو بدم بهت برگشتم شرتکم هم پایین بود دیدم این دفعه انگشتش نازک تر بود منم دیگه خفه نمیشدم هی میک میزدم یه دفعه دیدم یه چیزی بهم از پشت مالیده میشه به خاطر لواشک هیچی نمیتونستم بگم یه دفعه با فشار رفت تو کونم از درد دیگه لواشک رو ول کردم جیغ میکشیدم پسره ولم کرد و فرار کرد منم یکم گریه کردم زدم بیرون رسیدم دم خونه مامان بزرگم دیدم یکم خون از کونم اومده پایید تا ساق پاهام شستمش رفتم خونه . من گذشته یکم تو خاطرم میمونه لحظات شادم یا غمگینم به خاطر اون این خاطره یادم مونده اینجا اولین بارم بود که کون داده بودم و از پلمپی در اومدم. چند سال گذشت من تو تهران دیگه واسه خودم پرویی بودم 20 سالم بود فکر میکردم کسی شدم اینم من خیلی پسره حشری بودم و هستم نصف رفیقامو کرده بودم اون موقع . باز تعطیلات شد رفتیم روستامون خونه خالم اینا ۲ تا خونه داشتن یکی رو تازه ساخته بودن یکی هم قدیمی بود همه رفتیم تو خونه قدیمی تا ساعت ۱ شب حرف زدن بزرگا منم با داداشم خونه رو گذاشته بودیم رو سرمون وقت خواب رسید که شوهر خالم گفت امیر با من پاشو بریم تو خونه جدیده بخوابیم خیلی شلوغ میکنی همه هم راضی بودن از خداشون بود گفتن اره توروخدا ببرش منم مجبور شدم و رفتم خونه جدیده دو تا تشک کنار هم انداختیم و خوابیدیم شوهر خالم اسمش جواده و اون موقع ۴۴ سالش بود ۶۰ کیلو هم شاید وزنش باشه خیلی لاغره سایزش هم ۱۸ میشه بلنده ولی کلفت نیست معمولیه .
ما خدابیدیم نصف شب من حشرم زده بود بالا تو خواب قشنگ یادمه کیرم بلند شده بود جواد هم پشت به من خوابیده بود من خوابم برد نگو تو خواب من ۱ ساعت میچسبونم به جواد اونم بلند میشه هر چی صدام میکنه بیدار نمیشم دوباره همونجوری میخوابه تا من راحت بمالونم بهش صبح که بیدار شدم دیدم از پشت چسبوندم به جواد ولش کردم برگشت با خنده گفت تا صبح بهم مالوندی منم از خجالت سرم پایین بود اونم با خنده گفت اشکال نداره اگه تو هم بزاری من بمالونم بهت به کسی چیزی نمیگم منم ترسیدم بره بگه گفتم باشه گفت حله من به پشت خوابیدم جواد اومد روم هر چی خودشو بهم مالوند هیچی نشد گفت نمیشه گفتم خوب چیکار کنم گفت شلوارتو بکش پایین بگم منم کشیدم پایین و خوابیدم اونم قشنگ یادمه کیرشو گذاشت بین پاهام و شروع کرد به لاپایی زدم یکم گذشت گفت اه نمیشه گفتم چیکار کنم گفت هیچی بخواب میگم بهت خوابیدم دیدم پاشد رفت وازلین اورد زد به سوراخم گفت فقط سرتو بکن تو بالشت دیدم کیرشو گذاشت دم سوراخم شروع کرد به فشار دادن یکم گذشت سره کیرش رفت توم من داشتم گریه میکردم کشید بیرون گفت بابا هنوز کاری نکردم که گریه میکنی گفتم نمیخوام گفت یکم وایسا الان تموم میشه سره کیرشو کرد توم بعد تا نصفه داد توم دیگه واقعا داشتم عربده میکشیدم همون نصف کیره شو میداد بیرون میداد تو تلمبه میزد یکم که گذشت ابش اومد ولم کرد گفت تموم شد بعد گفت وایسا من همونجوری موندم دیدم انگشتشو کرود تو سوراخم در اورد گفت پس خون کو گفتم چه خونی گفت تو اگه بار اولت بود الان باید خون بود اینجا من ساکت موندم گفت پس چرا الکی جیغ میکشی تو که بازی پاشد رفت منم خودمو مرتب کردم رفتم پایین نهار خوردیم جواد گفت میرم سر زمین امیر تو ام بیا رفتیم رسیدم سر زمین جواد یه زیر انداز پهن کرد گفت بکش پایین گفتم نه گفت نترس کاریت ندارم کشیدم پایین خوابیدم رو زمین اومد نشست روم دست و پامو قفل کرد که تکون نخورم دوباره کیرشو کرد توم تا نصفه تلمبه زد منم دیگه به نصفش عادت کردم عقب جلو میکرد منم ساکت بود ابش اومد ولم کرد شب هم به همین منوال گذشت رفتیم خونه جدیده و تا نصفه کرد توم .
فردا ظهر هم همین بود شب شد گفت بریم بالا گفتم نه به زور منو برد بالا گفت بکش پایین منم کشیدم اول وازلین بعد سره کیرش بعد تا نصفه بعد یهو همشو کرد توم دوباره درد پیچید بهم رحم نمیکرد تند تند تلمبه میزد تا ابش اومد و گفت الان دیگه مال من شدی میشه میکنمت . الان 24 سالمه ۱۷۵ قدمه ۷۰ وزنمه به لطف دادنام به جواد یه کون تاقچه ای دارم هنوزم بهش میدم تا الان ۵۰ بار به بالا بهش دادم اگه خوشتون اومد باز از جواد بهتون میگم.

نوشته: Amir


👍 3
👎 19
11101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

936016
2023-07-04 01:23:09 +0330 +0330

یکی تو خیابون بهم گفت بیا بریم تو خرابه بهت لواشک بدم فقط سر راه یه وازلین و یه بسته کاندومم بگیر، منم ساده، رفتم!
شب چون تو خواب حالیم نبود و چسبیدم به شوهر خالم، صبح گفت تا صبح مالیدی درم، اگه نذاری بکنمت به همه میگم!!! (چی میگه؟که تو خواب بودی حالیت نبوده چسبیدی بهش؟)
وقتی دلت میخواد کونی باشی ولی حتی قوه ی تخیل هم واسه داستان نویسی نداری، میشی این😐
حالا فردا تو کوچه یکی نبینتت بگه به مامان و آبجیت بگو شیو کنن و لباس زیر ست قرمز بپوشن، خودتم موهای کونتو بزن، بعد سه تایی بیاین بریم بهتون نوشمک بدم تو خرابه(تو هم که ساده) !!! 😂🤦‍♀️


936020
2023-07-04 01:46:27 +0330 +0330

قسمت اول داستانت غیرقابل باوره

0 ❤️

936031
2023-07-04 03:23:04 +0330 +0330

زیادی تخیلی بود

0 ❤️

936063
2023-07-04 13:11:30 +0330 +0330

امیدوارم که خودت رو احمق حساب کرده باشی چرت وپرت محض

0 ❤️

936101
2023-07-04 17:48:47 +0330 +0330

ننت گاییدم ،اتفاقا اکنون سب به اونم ازین لواشک گوشتیا دادم ،بعد اومد گفت حامله شدم اسمشم میذارم امیر

0 ❤️

936340
2023-07-06 04:30:14 +0330 +0330

مگه کوصه که پرده داشته باشه بگه اولین باره چرا خون نیومد چرا کسشر تفت دادی کونی

0 ❤️

936649
2023-07-08 03:34:06 +0330 +0330

چاخان

0 ❤️