انجماد مثبت 18

1401/07/23

طبق معمول هر چهارشنبه زنم باز رید به احوال خوشم با گیر دادن های الکی و خانواده کفرش…و منم قهر کردم و به دوست دخترم اکرم زنگ زدم حاضر بشه بریم شمال… ماشین رو برداشتم و رفتم دنبال ش…
کلا کارم اینه…هر وقت زنم میره رو اعصابم میرم پیش اکرم و خوش میگذرانم…اکرم هم یه دختر کاملا معمولی هست نه خیلی خوشگل نه باربی… ولی با هم خوبیم… البته میدونم با چند نفر دیگه هم هست ولی برام مهم نیست منم عین خیالم نیست اصلا زن دارم یا نه…بس که تکراری شده این کاراش برام…
جای همه تون خالی تو جاده چالوس یه ساک مشتی پشت فرمون برام زد و همه آب م رو قورت داد…خودش گفت میخوام کمرت خالی بشه وقتی رسیدیم حسابی منو بکنی …رسیدیم نور و تصمیم گرفتیم بریم… یه کلبه جنگلی بگیریم…
با دوستم جواد هماهنگ کردم و برامون یه جا حوالی آبشار پیدا کرد…چندتا کلبه بود و یکی دوتا ش معلوم بود مسافر داشتن…و حوالی عصر رسیدیم…
از راه که رسیدیم… چند شات ویسکی زدیم بالا و بلافاصله رفتیم رو کار و یه سکس حسابی با انواع پوزیشن ها کردیم… و خسته و کوفته لخت تو بغل هم افتادیم خوابیدیم…/…
یادم نیست چقدر خوابیدیم ولی فهمیدم یکی داره در میزنه… به هوای اینکه جواد دوستم هست… همونجور لخت یه
حوله گرفتم جلو کیرم و تلو تلو خوران رفتم در رو باز کردم… یه لحظه جا خوردم…
یه خانم بود و اونم با دیدن من جا خورد و فهمیدم دستپاچه شده… گفتم بفرمایید… گفتم… خیلی عذر میخوام بد موقع مزاحم تون شدم… این برق کلبه ما روشن نمیشه همین کنار شما هستیم…میشه بیان یه نگاه بندازید ببینید سر در میارید…
تو همین حین صحبت فهمیدم تو کلبه رو نگاه کرد و کون لخت اکرم رو دید…از یه طرف هواسم نبود… سر کیرم از گوشه حوله بیرون اومده بود و اونم واقعا نمیدونست دیگه کجا رو نگاه نکنه که تابلو نشه…راحت میشد دستپاچگی رواز چشماش خوند…
گفتم باشه میام… یه لباس دم دستی پوشیدم و رفتم… دیدم… فیوزش قدیمی از این پیچی هاست و چون همون روز بارون زده خیس شده… در آوردم و خشک کردم و جا زدم…برقش روشن شد…
زنه با شوهرش بود که خیلی تشکر کردن و خانم ش که اسم ش سپیده بود پیشنهاد داد اگر برنامه خاصی ندارید شب رو بیان با هم باشیم دور آتیش… تشکر کردم… و رفتم اکرم رو بیدار
کردم و دوش گرفتیم… کباب هم گرفته بودم…اوردیم بیرون کلبه …اونا هم اومدن و بساط قلیون و سیگار و مشروب و کباب رو راه انداختیم… خیلی زود با هم صمیمی شدیم… شوهرش اسم ش هادی بود و فهمیدم آژانس هواپیمایی داره و وضعش توپه و 3 سالی هست که ازدواج گردند…
…نمیدونم گرمی مشروب بود یا چیز دیگه همه مون حسابی پاتیل شده بودیم و انگار چند ساله هم رو میشناسیم شوخیای ناجور و جک های سکسی میگفتیم… گاهی اوقات هادی… به شوخی ممه های سپیده رو میگرفت و فشار میداد و لب میگرفتن … به اکرم گفتم هواست باشه اینا فکر کنم پایه ضرب باشن…
با هادی رفتیم قدم بزنیم و همانطور که سیگار میکشیدیم… بهم گفت… یه چیزی میخوام بگم امیدوارم ناراحت نشی… گفتم بگو داداش… راحت باش…
اصلا فحش بده…من به بی خیالی مشهورم… گفت که سپیده عصری تعریف کرده براش که که اومده در کلبه تون و شما دو تا رو لخت دیده… از عصری شهوتش زده بالا… بعد اینکه کلی سکس کردیم… بازم گیر داده به شما که پیشنهاد ضرب بهتون بدم…منم نمیخوام این سفرش
بد بگذره بهش… قول دادم باتو مطرح کنم… اگر پایه ای بهش بگم… گفتم هادی جون نمیگفتی هم خودم فهمیدم قصدتون چیه و من و اکرم هیچ مشکلی نداریم… هادی گفت…آخه این همه ماجرا نیست… منم واقعیت ش ازت خوشم اومده… شاخک م تکون خورد که بععله… اقا کونی تشریف دارن و بیشتر غصه خودش رو میخوره تا زنش… حقیقت ش جا خوردم و اصلا انتظار این
پیشنهادش رو نداشتم… من اصلا گی نبودم و تا حالا دست به کیر و کون هیچ پسر یا مردی نزده بودم… جوابی بهش ندادم… گفتیم حالا بریم تا ببینیم…
نفهمیدم دقیقا منظورش چیه … یعنی میخواد من بکنمش یا میخواد منو بکنه… من با حالت اول شاید مشکلی نداشته باشم ولی از دادن متنفر بودم…
برگشتیم پیش دخترا… هادی چون چراغ سبز از من گرفته بود… از راه رفت پشت سر اکرم و سینه هاشو گرفت تو دستش و ازش لب گرفت…فهمیدم اکرم جا خورد .و به من نگاه کرد…منم چشمک زدم که آره…حله…
صدای خنده های سپیده قطع نمیشد… هم مست کرده بود هم شهوتی شده بود… گفت بچه ها بریم تو کلبه ما… سریع بساط رو گذاشتیم… و رفتیم تو کلبه…
هادی از اون که فکر میکردم لاشی تر بود با قیافه غلط اندازش… دیدم همونطور سرپا اکرم رو لخت کرد و از پشت گرفتش و کیرش رو گذاشت تو کس ش و
شروع کرد به تلمبه زدن… سپیده هم چسپید به من و لب میگرفتیم و همزمان داشت کیرم رو میمالید… انصافا بدن فیت و ترکه ای با ممه 80 سفید و و خوبی داشت…
… تا به خودم اومدم دیدم داره برام ساک میزنه… از اون طرف هم جیغ اکرم بلند شده بود و حسابی داشت کیف میکرد… سپیده رو در چند پوزیشن مختلف گاییدم که چند بار ارضا شد بعدش روکرد به هادی گفت… ببین هادی کونی زن جندت داره کس میده… حسابی از دیدن این صحنه ها حشری شده بودم… من چون امروز این سومین باری بود که داشتم سکس میکردم آبم
دیر میامد…و این حسابی به سپیده حال میداد… تقریبا دیگه کم اورده بود و ازم خواش کرد که چند لحظه استراحت کنیم… حسابی داشت نفس نفس میزد… از اون طرف هادی خوابیده بود روی اکرم و لنگاشو داده بود بالا و داشت تلمبه میزد… سپیده بلند شد و کیرم منو گرفت و کشید دنبال خودش… نمیدونستم قصدش چیه تا اینکه منو کشوند کنار هادی و
اروم انگشت کرد تو کون هادی… انصافا کون گرد و خوبی داشت بدون مو… … بعد که کمی انگشت کرد…کیر منو گذاشت دم سوراخ کون هادی… و با اشاره گفت بکنش…
… منم دیدم هادی اعتراضی نداره… اروم کیرم و فرستادم تو کونش… بچه کونی حسابی گشاد بود و معلوم بود که کارش اینه… اگر چه احساس خوبی نداشتم… ولی از این تجربه جدید و دیدن سه ادم لخت دیگه حسابی حشری شده بودم…
گفتم بذار جرش بدم که دیگه هوس کون دادن نکنه… همونطور که خوابیده بود روی کس اکرم و تلمبه می زد… منم تو کون هادی تلمبه میزدم…ولی آبم نمی امد و نیاز داشتم حسابی یکی منو تحریک کنه… و خیلی هم خسته شده بودم…از سپیده خواستم که بیاد از پشت تخمام رو بماله …چون این کار رو خیلی دوست دارم… اونم اومد پش من و همونطور که کیرم تو کون هادی بود… تخمام روبه آرامی می مالید… احساس خوبی داشتم… ولی کافی نبود…یه دفعه یه حرکتی زد که برق از کله م پرید…
انگشت فاکش رو با آب کس ش خیس کرد و فرستاد تو کون من…اونجا بود که فهمیدم چه حس خوبی داره… شک کردم که نکنه منم کونی م و خودم خبر ندارم… آب م با شدت پاشید تو کون هادی… اونم آبش رو ریخت تو کس اکرم… این ارضای همزمان خیلی حال داد به همه مون…
هر 4 نفر ولوافتادیم و کلی خندیدیم… … بعد از چند دقیقه… لباس پوشیدیم و رفتیم شام خوردیم… و قرار شد دخترا عوض بشن جاشون و منو سپیده تو کلبه خودم تا ظهر روز بعد خوابیدیم…روز بعد هم سپیده رو کردم… بعد تحویل شوهرش دادم…
هنوز هم با هم در ارتباط یم و سکس های خاطره انگیزی با هم داریم اگر چه چند باری خواسته به کون من تجاوز کنه ولی من نمیذارم ولی عجیبه که با بازی کردن سپیده با کونم مشکلی ندارم و خیلی حال میده…

نوشته: الکس


👍 19
👎 7
36601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

898980
2022-10-15 01:10:25 +0330 +0330

کونت بدی دستش تا آخر فقط کونت میزاره و از کس محروم میشیا😂😂😂

0 ❤️

899016
2022-10-15 05:17:13 +0330 +0330

به نظرم کونت میخاره و خجالت میکشی
خجالت نکش بیا خودم رات میندازم

0 ❤️

899048
2022-10-15 15:44:58 +0330 +0330

کوس ک خود خود عشقع
عاشقشم ینی ازاین خاتوادع ها بود من تشنننع ی کوسم😍

0 ❤️

899126
2022-10-16 13:02:22 +0330 +0330

تو هن کونی هستی خبر ندار

0 ❤️

899131
2022-10-16 14:45:59 +0330 +0330

کمتر بزن همیشه بزن

0 ❤️

899538
2022-10-19 23:14:32 +0330 +0330

فکر کنم چون بدون کاندوم سکس کردی، دو ماه دیگه بیایی ادامه داستان را بنویسی انجمن اچ آی وی مثبت!

0 ❤️

900782
2022-10-29 22:37:53 +0330 +0330

خوب بودمرسی

0 ❤️

900995
2022-11-01 00:57:40 +0330 +0330

ریدم وسط داستانت

0 ❤️

915432
2023-02-16 00:34:49 +0330 +0330

داداش ت ک میگی از دادن متنفری بعدش میگی انگشتم میکنع خوشم میاد خودت با خودت چند چندی نکنع توام کونی هسی

0 ❤️