اولین سکس در آلمان

1390/07/15

دو سال پیش سی سالم بود و هیچ تجربه سکسی نداشتم. در آلمان درس می خواندم و هیچ دوست پسری نداشتم. توی کف یک کیر کلفت بودم. همه دوستای ایرانیم دوست پسرهای خفن داشتند و حسابی حال می کردند. من همش دعا می کردم که یکی پیدا بشه منو بکنه.
یک روز رفته بودم کفش فروشی کفش بخرم. در حال انتخاب کفش بودم که دیدم یک پسری داره نگام می کنه. فکر کردم شاید صاحب مغازه است و بهم مشکوک شده و می خواد ببینه چی کار می کنم.
برای این که مشکلی پیش نیاد از خیر کفش خریدن گذشتم و از مغازه بیرون زدم. به کافه سر خیابون رفتم و یک کافه سفارش دادم. سر میز نشسته بودم که دیدم همون مرد روبروم نشست و مودبانه سلام کرد. فارسی حرف می زد. از دیدن کسی که فارسی حرف می زد خیلی خوشحال شدم.
با هم دوست شدیم و منو به خونش دعوت کرد. منم بر حسب اعتمادی که به وجود اومده بود قبول کردم و باهاش به خونش رفتم. شام مختصری اماده کرده بود و با مهربونی به من هم تعارف کرد که بمونم و همراهیش کنم.
سرگرم صحبت بودیم و متوجه نشدم که خیلی دیر شده و من باید به خونم بر می گشتم. اون هم گفت چون فردا یکشنبه است بهتره که پیشش بمونم. من هم چاره ای نداشتم موندم.
شب توی اتاقی که برای مهمون داشت خوابیدم. ولی خوابم نمی برد. خیلی دلم می خواست که بیاد و یک حالی به کسم بده. ولی انتظار بی نتیجه بود.
صبح خیلی خسته بودم. بلند شدم و رفتم که یک دوش اب گرم بگیرم تا کرختی بدنم بهتر بشه. رفتم توی حموم و لیاس هامو در اوردم. خودمو شستم و می خواستم حوله رو بردارم که خودمو خشک کنم که دیدم در حموم باز شد و امد توی حموم. خیلی تعجب کرده بودم.
بدون مقدمه اومد و بغلم کرد و گفت. از دیشب تا حالا نذاشتی چشم روی هم بزارم. دیگه بسه می خوام بخورمت. می خوام بکنمت. از کس از کون. فقط بیا توی بغلم عزیز دلم. دلم کس تو رو می خواد.
منم که توی کف کیر بودم. صدامو خفه کردم که زودتر ترتیب کسمو بده. بغلم کرد و از حموم بیرونم برد و روی تخت انداخت. بعد افتاد به جون سینه هام. چنان می خورد که نمی تونستم فریاد زدنمو کنترل کنم. هر بار که اه و نالمو می شنید می گفت تازه کجاشو دیدی. حالا کاری می کنم که از لذت فریاد بزنی.
لباساشو در اورد و با شورت روبروم ایستاد. بعد شروع کرد به ماساژ دادن سینه هام. دیگه از شهوت داشتم از حال می رفتم.
بلند شدم و شورتش رو در اوردم یک کیر کلفت و شق کرده از نوی شورتش افتاد بیرو ن . منم کیرشو کردم توی دهنم. اولین باری بود که کیر می خوردم و هر لحظه ارزو می کردم که این کیر کسمو جر بده.
کیرش حسابی شق کرده بود. طاقتش طاق شد و به پشت خوابوندم و پاهامو گذاشت روی شونه هاش. باورم نمی شد که این کیر می ره توی کسم.
کیرشو گذاشت دم سوراخ کسم و با سرعت جاش کرد توی کسم. از ته دل فریاد زدم. یک دفعگی جر خورده بودم. از درد داشتم می مردم. کیرش رو در اورد و گفت دختر بودی؟ چرا نگفتی؟ کست پاره شد.
اشکم در اومده بود. دوباره افتاد به جون سینه هام. انگار که سیر نمی شد. پاهامو بلند کرد و دوباره کیر شق کرده شو با سرعت کرد تو کسم و شروع کرد به تلمبه زدن.
کیرش تمام کسمو پر می کرد و خالی می شد. کمرم درد گرفته بود. اما کیرش از تلمبه زدن نمی افتاد. دیگه کس برام باقی نمونده بود. ول نمی کرد. منم هیچ مقاومتی نمی کردم. کیرش حسابی به کسم حال می داد. انگار با کیرش کسمو تا ته ماساژ می داد. حتی خواب همچین کیری رو هم نمی تونستم ببینم. حالا داشت حال کسمو جا می اورد.
همینطور داشت کسمو جر می داد که یک دفعگی گفت. آب کیرم داره می اد بریزم تو کست؟ منم که حسابی توی اسمونا بودم گفتم اره خالیش کن تو کسم. کسمو جر بده.
یک دفعگی کیرشو تا دسته کرد توی کسم و همونطور فشار داد. خالی شدن کیرش رو توی کسم احساس می کردم. کیرشو از توی کسم در اورد و خودشو انداخت روی تنم. چند دقیقه ای همین طور باقی موند و گفت. حالا چی کار کنیم. کست پاره شد. چرا نگفتی که دختری؟
منم بوسیدمش و گفتم. خوب کاریه که شده. خودت خواستی که کسم کنی. مگه نگفتی که تا صبح بیدار بودی. خنده ای کرد و کیر کلفتشو که دوباره شق کرده بود کرد توی کسم.

نوشته:‌ ناهید


👍 1
👎 1
59597 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

301694
2011-10-07 01:02:51 +0330 +0330
NA

کجا با این عجله

0 ❤️

301696
2011-10-07 04:53:08 +0330 +0330
NA

تو هنوز خودتو خشک نکرده کی شورت پوشیدی که اون در اورد

0 ❤️

301697
2011-10-07 05:14:46 +0330 +0330
NA

يني ازاين به بعدهركي توخيابون سلام كرد بريم خونش ديگه شبم اونجايه حاضري دوره هم ميخوريم خلاصه خوش ميگذره!نه؟
آخه نميگيد پس فرداهزارتامريضي ميگيريد

0 ❤️

301698
2011-10-07 05:50:12 +0330 +0330
NA

توهم زدی عزیزم؟؟؟

0 ❤️

301699
2011-10-07 06:19:05 +0330 +0330

مطمئنی بار اولت بود؟
عزیزم اگر دختری بار اولش باشه میدونی چقدر طول میکشه تا بتونه سکس کنه؟به همین راحتی که نمیره تو
بهمین دلیل یا داستانت دروغ بود یا دختر نیستی
راستی چطور به کسی که نمیشناسیش راحت اعتماد کردی و رفتی خونشون؟چطور فهمید ایرانی هستی؟شما که با هم حرف نزده بودید؟

0 ❤️

301700
2011-10-07 08:27:12 +0330 +0330
NA

آخه وقتی حال ندارین بنویسین مگه کسی مجبورتون کرده!!؟

0 ❤️

301701
2011-10-07 08:39:52 +0330 +0330
NA

میخندیم.دختر30 ساله.بابا نجیب.

0 ❤️

301702
2011-10-07 12:19:34 +0330 +0330
NA

یعنی ریدی تا دسته…
خاک بر سرت با این داستانت…
مادرتو خر آلمانی گایید تا دسته…

1 ❤️

301703
2011-10-07 15:32:37 +0330 +0330
NA

به کجا چنین شتابان!!
ای ترشیده!

1 ❤️

301704
2011-10-07 18:10:08 +0330 +0330

agar o zan boodi va rast migofte hadeaghal 40 daghegh ta 1 saat tool mikeshe ,vali az zehnet khosham oomad man midoonam chi mikhahi

0 ❤️

301705
2011-10-07 19:23:17 +0330 +0330
NA

بقول مامشهدیها"یازدی یاتوی جیبت داری!

1 ❤️

301706
2011-10-08 01:00:01 +0330 +0330
NA

من میخواستم بدم اما کسی مرا نمیکرد ولی بالاخره یکی مرا کرد
اینو مینوشتی بهتر نبود؟خلاصه و مفید!!

1 ❤️

301707
2011-10-08 01:00:55 +0330 +0330
NA

راستی المان نکته ی انحرافی بود

0 ❤️

301710
2011-10-08 13:09:36 +0330 +0330

واقعا توهمات مسخره ای داری

0 ❤️

301711
2011-10-08 15:53:47 +0330 +0330
NA

=)) =)) =))

0 ❤️

301713
2011-10-09 18:14:02 +0330 +0330
NA

یه روز من جنده بودم و کسیم نبود منو بکنه؟!؟!؟! بعد آلمان هم بودم آ . بعدشم یکی اومد منو برد خونش و منم مجبور بودم اونجا بمونم چون فرداشم همون جمعه ی شما ها بود(هه هه هه) بعدش تا صبح که هیچی بعدش اومد منو حسابی کرد و بعدشم اینطور شد که ایدز گرفتیو عوضی شدی و …ک…م تو حلق داداشت .نمیخوام به یه خانوم فش بدم

0 ❤️

301714
2011-10-17 19:28:31 +0330 +0330
NA

من که خوشم اومد از داستان

واقعا برام مهم نیست واقعی بوده یا نه من برام تفکرات داستان نویس مهمه

چه خوب کاشکی همه ما به سرعت تو به راه راست هدایت می شدیم

در کل سکس یه نوع تعارفه هر کی دنالش باشه بالاخره بهش میرسه به هر قیمتی که شده

البته تو سن نوجونی محاله از فکرش بگذری و به راحتی بهش برسی

زمانی بهش میرسی که دیگه اون لذت رو نداره و هیجانش رو و برات فقط تکرار مکرراته

0 ❤️

544286
2016-06-09 20:13:37 +0430 +0430

عججججججججب کدوم شهرشی بگومنم بیام پیشت 😢

0 ❤️

648133
2017-08-28 18:09:40 +0430 +0430

داستان های کص و شعری ادامه داره

0 ❤️