باران خیس

1402/08/07

توجه: این نوشته تنها یک داستان است.


ناگهان از خواب پرید.
داشتم با آرامش به صورت معصوم و پر از شیطنتش که حتی توی خواب هم می‌شد حس کرد نگاه می‌کردم.
نگاهی به من کرد، دوباره دراز کشید و پتو رو کشید روی صورتش؛ وقتی که می خوابید نگاه کردن به اندامش برام لذت بخش بود ، پستی بلندی های بدنش منو به وجد می آورد.
رفتم بالای سرش ، پتو رو از روش کشیدم.
× بلند شو دختر ظهر شده
_خیلی خوابم میاد یکم دیگه
× می‌گم بلند شو! انگار کوه کنده
نشستم لبه تخت، تن لخت “باران” به چشمم چقدر جذاب بود، پوست سفیدی که به لطف دیشب بعضی قسمت هاش کبود شده بود، آروم بدنشو لمس کردم.
× بلند شو باران کوچولو
باران سرشو گذاشت روی پام، همیشه می‌گفت وقتی سرش روی پام می‌ذاره آرامش عجیبی حس کنه.
موهای بلند و قهوه ای رنگ باران نوازش می‌کردم؛دریایی مواج.
× صبحونه چی می‌خوری
_اوممم ، می‌شه پیتزا بخوریم
لبخندی زدم ، خم شدم و پیشونی باران بوسیدم.
× سفارش دادم چند دقیقه دیگه می‌رسه ، لباس بپوش ، تا حاضر بشی اومده
_چشممممممم
رفتم به سمت هال ؛ باران بلند شد، بدن خودشو توی آیینه برانداز کرد و چرخی زد.
× بدو دیگه تنبل
_اومدم، اومدم
هودی مشکی که من خوشم میومد پوشید ، اومد سمت هال، نگاهی به اندامش کردم ، آغوشم باز کردم ، خودش توی بغلم انداخت.
× گفتم لباس بپوش این چیه آخه پوشیدی
_خو اینم لباسه دیگه ، لباس نیست پس چیه برام خریدی!
گونه باران گاز گرفتم
× دختر شیطون
_آخ نکن، جاش می‌مونه فردا سر کلاس هی می‌خوان بپرسن چی شده
× فردا خودم میام دنبالت ، دوباره نزنه به سرت خیابونا رو متر کنی
قیافه مظلومانه به خودش گرفت و سرش فرو کرد توی گودی گردنم.
_اگه زد به سرم تو هستی پیدام کنی دیگه
با اخم نگاهی به باران کردم.
_خب باشه حالا اخم نکن
× ترجیح می‌دی اخم کنم یا جریمه بشی
_اوممم ، جریمه بشم
× بلندشو دستات بذار روی میز خودت به عقب خم کن
_چشم ددی
هودی باران زدم بالا ، دستی به کون کبود باران کشیدم ، دیشب انقدر اسپنک زده بودم کون دخترک کبود شده بود.
محکم با کف دست زدم همونجایی که کبود شده بود.
_آخخخخخ
× خودت انتخاب کردی، آروم چه خبره
دوباره زدم
_آخ ، حداقل بزن روی قسمتی که کبود نشده
موهای باران توی دستم جمع کردم ، سرشو کشیدم عقب
× من انتخاب می‌کنم کجا بزنم
محکم تر از ضربه قبلی زدم ، باران سعی کرد صداشو کنترل کنه ، ولی وقتی هم زمان موهاشو به عقب کشیدم نتونست و جیغ بلندی کشید.
_آییییییی
دستمو گرفتم جلو دهن باران.
× می‌دونی صدات نباید زیاد بلند کنی
_ببخشید ددی دست خودم نبود
همین حین بود که زنگ در خورد ، پیک بود، بلند شدم و به سمت در رفتم ، غذا رو تحویل گرفتم ، دیدم باران به شکم روی مبل دراز کشیده.
× انقدر یعنی دختر بدی بودی
_نخیر من دختر بدی نبودم ، ددی انگار زیاد از اون قسمت خوشش میاد
× کدوم قسمت ؟
_ددی همون قسمت
× می‌دونی باید اسمش بگی؟
_ددی اذیت نکن
× باران تا نگی خبری از غذا نیست
در جعبه پیتزا رو باز کردم و یک تیکه جلوی باران گرفتم ، چشمکی براش زدم.
باران اخمی کرد
_کونم ، خوبه ددی
× خیلی خوبه من می‌پسندمش
لبخندی زد، باران بغل کردم ، گونش بوسیدم ، یه تیکه از پیتزا برداشتم گرفتم جلو دهن باران.
× اینم از غذای مورد علاقه باران کوچولوی من
مثل یک بچه گربه خودش لوس کرد ، دهنشو باز کرد و یک گاز زد.
غذا که تموم شد دستی روی کون باران کشیدم.
× حالش خوبه؟
_می‌سوزه
× هودیت در بیار دراز بکش ماساژت بدم
_آخ جون
باران هودی رو در آورد و به شکم روی مبل دراز کشید ، وقتی به شکم می‌خوابید انحنای اندامش منو حریص تر می‌کرد ، روغن رو ریختم روی کمر باران و با دست روی سطح پوستش رو چرب می‌کردم.
_اووم خیلی خوبه
یکم روغن ریختم روی کونش و چربش کردم
_آخ می‌سوزه
× خوب می‌شه یکم صبر داشته باش
دست می‌کشیدم روی کونش و دو طرف کونشو فشار می‌دادم، دیشب انقدر منو وحشی کرد بود که نتونستم خودمو کنترل کنم.
× الان خیلی می‌چسبه اسپنک
_نه ددی تازه آروم شده
خودم کشیدم بالای سر باران و موهاشو کنار زدم و چندتا بوسه ریز به گردنش زدم.
پاشو از هم باز کردم آروم دستمو کشیدم بین درز کون باران.
_آه ددی
آروم درز کونش می‌مالیدم تا ناله های لذت بخش باران گوشم نوازش بده ، یکدفعه انگشتم فرو کردم تو کصش.
_آخ “اِرمیا”
× چی گفتی!
_ببخشید ، ددی از دهنم در رفت
× بخواب که باهات کار دارم ، صبر کن الان میان
یدونه زدم روی کونش، جیغ کشید؛ رفتم سمت اتاق بات پلاگ جدیدی که خریده بودم گذاشتم توی جیب شلوارم و رفتم پیش باران.
دست کشیدم روی بدنش
_آه ددی
کصش خیس شده بود ، درز کصش می مالیدم ، آروم ناله می‌کرد، آروم انگشتم فرو کردم تو کونش ، ناله همراه با دردی کشید.
_آخ
آروم کونش انگشت می‌کردم تا آماده بشه، بات پلاگ از جیبم در آوردم و می کشیدم درز کصش که با رطوبت کصش خیس بشه.
_ددی
× جونم کوچولوی من
_باته؟
گرفتم جلوی صورتش تا بتونه ببینه
× برای خرگوش کوچولو
چشماش برق زد ، یک بات دم خرگوشی صورتی، چون رنگ مورد علاقش بود برای اینطور وسایل.
_آخ خیلی قشنگه
× آره بره تو قشنگ تر می‌شه
انگشتم از کونش در آوردم، بات مالیدم روی سوراخ کونش
_آه، آروم لطفاً
× چیه دختر شیطون
که فشارش دادم تو.
باران جیغ می‌کشید که همون موقع صدای زنگ در اومد …

نوشته: Annihilation


👍 13
👎 7
13201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

955263
2023-10-30 03:43:45 +0330 +0330

💨🐖

0 ❤️

955377
2023-10-30 18:48:56 +0330 +0330

.❤️

0 ❤️