بدترین اتفاق زندگی مهسا (۱)

1401/08/28

زن۴۰ ساله ای هستم که بدترین اتفاق زندگیم رو براتون میگم شاید از لحاظ نوشتن خوب نباشه متنم به بزرگی خودتون ببخشید
زن مومنی هستم که از بچگی در خانواده ای مومن زندگی کردم و شوهرم هم مردی با آبرو و مومن و پولداره که ساختمان سازی میکرد مرد خوب و مهربانی بود
اون روز عجله داشتم سریع حاضر شدم بچه ها رو خانه مادرشوهرم گذاشته بودم رفتم جلوی آینه مثل همیشه یه رژ کم رنگ زدم و لباسهای که اماده کرده بودم پوشیدم که مثل هر چهارشنبه برم کلاس قران یه چرخی زدم تو آینه خودم رو دیدم پوست سفیدم در این لباس مشکی و سینه های ۸۰ که داشتم در این لباس خودنمایی میکرد از ته دلم خدا را شکر کردم که زندگی خوبی دارم و سریع رفتم بیرون از خانه پشت ماشیینم نشستم و هر چی استارت زدم ماشین روشن نشد که نشد منم خیلی عجله داشتم گفتم ولش کن با تاکسی میرم چادرم رو سرم کردم و از پارگینگ زدم بیرون تا سر کوچه چند قدمی راه بود که دیدم یه پراید رو روبروی من یه خانمی رو پیاده کرد که خانومه داشت پول بهش میداد منم قدم ها رو تند تر کردم هوا خیلی گرم بود رسیدم به ماشین و گفتم اقا دربست کار میکنید اونم گفت بله بفرمایید خلاصه ادرس رو بهش گفتم و سوار شدم هوا خیلی گر شده بود گفتم میشه کولر رو روشن کنید گفت بله ظاهرا ادم موجهی بود یه کم ریش داشت و قیافه معمولی داشت به نظر حدودا ۳۵ یا ۴۰ ساله بود در طول مسیر هیچ حرفی نمیزد فقط من فهمیدم آینه ماشین رو جوری تنظیم کرد که منو ببینه چون چادرم رو باز کرده بودم از گرما یه دفعه به خودم امد که داره نگاه میکنه البته چیز خواصی معلوم نبود ولی اون نگاه جستجو گرانه اش منو میترسوند بعد از چند دقیقه کنار یه دکه ایستاد گفت میخوام سیگار و آبمیوه بخرم شما میل دارین منم که خیلی گرمم بود اره ممنونم لطف میکنید رفت به سمت دکه منم گوشیم رنگ خورد دوسنای کلاس قران بودن گفتتن چرا نمیایی حاج خانوم میخواد شروع کنه گفتم دارم میام و خلاصه مکالمه چند دقیقه طول کشید تمام که شد دیدم راننده پشت به من وایساده یه کم پایین تر از دکه و انگار داشت ابمیوه ها رو از کیسه بیرون میاورد یا همیچین کاری که با خودم گفتم چرا نمیایی دیگه تو همین حال و هوا بودم که بازم گوشیم زنگ خورد و همون ماجرا تکرار شد پایان مکالمه راننده نشست پشت ماشین و استارت زد به من گفت فقط از این ها داشت میبخشید دیگه منم که اصلا برام مهم نبود چون خیلی تشنه بودم و یکی رو به داد ابمیوه کوچک پاکتی بود ولی خنک بود منم سریع خوردمش با ولع زیاد ولی برام جای تعجب داشت که نی رو برام زدع بود ردی پاکت و سورلخش کرده بود بیخیال بودم خیلی مهم نبود بهش گفتم قیمت این رو روی کرایه حساب میکنم گفت قابلی نداره خانوم و بعد از یه مدتی سرم گیج میرفت همه جا تاریک رو روشن بود صداها رو مبهم میشنیدم چادرم کامل افتاده بوده تمام قدرتم رو روی دستام گذاشتم که سرم کنم نمیتونستم با کلماتی بریده بریده میگفتم نگه دار حالم شدید بهم میخورد ولی نمیتونستم حرف یزنم سکوت همه جا رو فرا گرفت و دیگه هیچی نفهمیدم چشمام رو بلز کردم دیدم همه جا سفیده خدایا من کجام چقدر سرده اینجا یه کم بهتر دیدم دور و اطرافم رو به خودم نگاه کردم دیدم دستمام رو بستن و پاهام هم روی تخت فنری به لبه تخت بسته شده هیچی تنم نیست با شرت و سوتین روی تخت بودم هنوز منگ و گیج بودم زبانم خشک خشک بودم ته گلوم میسوخت از خشکی دهانم خدایا اینجا کجاست من چه جوری امدم اینجا اصلا نمیتونستم به یاد بیارم که کجا بودم و چقدره خوابم حتی تاکسی هم یادم نبود از ذهنم پاک شده بود حرفم نمیتونستم بزنم دیدم همون اقا با شلوارک و زیرپوش امد روی سرم کم کم داشت مغزم بالا میامد گفتم من کجام فکر کنم مردم اینجا کجاستم ؟؟،اونم خندید گفت حالت خوبه ؟؟؟به سختی گفتم نه اصلا ولی کلماتم گنگ و مبهم بود بهم گفت بخواب خوابیدم دستمام رو باز کرد و یک دستم رو به بالا تخت محکم بست یه لیوان آب دستم داد فورا خوردم تازه از گلوم باز شد حرف بزنم یه لیوان دیگه بهم داد اونم سر کشیدم از زیر دهنم آب ریخت روی سینه هام دنبالش کردم قطرات آب رو وای آب میریخت روی سینه هام من در تمام مدت عمرم اینجوری لخت نبودم شروع کردم به جیغ زدن کم کم فهمیدم که چه شده و چرا لختم فورا اون دستم هم بست بهم گفت داد بزنی میکشمت یه چاقو زیر گردنم گذاشت تیزی چاقو رو حس کردم و خفه شدم میلرزیدم و گریه میکردم که من شوهر دارم رحم کن به من اگر بفهمه.دارم میزنه گفت زود تمام میشه اگر همکاری کنی یه خدا چه کار باید بکنم یه چسب ۵ سانتی بست روی دهنم و شروع کرد سینه هام رو دست زدن خدایا من رو بکش این ادم که شوهرم نیست داره با اون دستهای کثیفش منو لمس میکنه سره چندش اورش رو اورد نزدیک صورتم با زبان زیر گلوم رو لیس زد و شروع کرد به لیس زدن سینه هام همه تنم مور مور میشد
گفت حیف عروسک من پول نیاز دارم تو رو فروختم فورا رفت یه دستماا کاغدی اورد سینه ام رو پاک کرد و گذلشت تو سوتینم کم کم داشتم میفهمیدم که چقدر بدبخت شدم فقط میتونشتم سقف رو نگاهم کنم به سختی از بینی نفس میکشیدم بعد از چند دقیقه امد لباسم رو اورد انواخت کنارم گفت میخوایی بپوشی با سرم گفتم اره یه دستم رو باز کرد و پیرهن رو تنم کرد و بعد دست بعدی رو انجام داد دکمه ها رو بست گفت این کسی که میاد مثل من مهریان نیست حواست رو جنع کن بعد چند دقیقه صدای چند نفر رو شنیدم که گفتن کجاست و اون یکی گفت اول پول بده اونم گفت اول ببینم بعد پول گفت بفرما تو ریس جان یه ادم هیکلی با دو متر قد و شکم گنده و موهای فر گفت افرین چی اوردی برامون یا خدا این تو بهشتم پیدا نمیشه امد روی سرم مثل وحشی ها سینه ام رو گرفت گفت عالیه ۸۰ سینه هاش بی پدر مثل برف سفیده به دزده گفت دست بهش زدی گفت نا والا اوردم شما اول بکنیش دست تو جیبش کرد مقدار زیادی تراول پرت کرد برلی همون دزده چسب دهنم رو باز کرد تا خواستم جیغ بزنم یه سیلی بهم زد که گوشام سوت کشید و سرم گیج رقت و بیهوش شدم به خودم که امدم دستام رو باز کرده بود پیراهن رو دراورده بود منم فقط اشک میریختم و قسمش میدادن که بهم دست نزن من بچه دارم شوهر دارم التماس میکردم بی فلیده بود سونینم رو دراورد دره گوشم گفت گه زیادی نخور اگر همکاری کنی زود تموم میشه و میری خونه و کتک هم نمیخوری خلاصه سرش رو برد روی سینه عام با ولع میخورد و گاز میگرفت و میگفت چه جنده ای هستی خدایا شکرت چه افریدی دهنش بوی گند الکل میداد من به پشت خوابوند کیر بزرگش رو تنظیم کرد و زد تو کسم مثل حیوان میکرد تو لامصب منم گیج و مات و مبهوت از درد کیر کلفتش تمام بدنم لرزید و داد زدم آخ لامصب محکم زد تو سرم هر دادی یا جیغی میزدم محکم تر میزدم تند تند کرد یه دفعه با تمام وزنش خوابید روم آبش با فشار روف توی کسم که خیس شدم از شدتش با خودم گقتم خدارا شکر که تمام شد همینجوری با اون وزنش روی من خوابید انگار ۲۰۰ کیلو بود بعد چند دقیقه که دیگه نفسم داشت میرفت از روم بلند شد کیرش کوچک شده بود از کسم بیرون کشید بهم گفت بشین با سختی نشستم و کیرش که ازش آب میچکید رو روی صورتم گرفت و گفت بخور گفتم خفه شو امکان نداره بخورم لجن زاده اونم شروع کرد به سیلی زدن اخرشم یه مشت زد زیر چشمم دیگه هیچ جا رو ندیدم خون از صورتم میریخت و اونم بلند بلند میخندید گفت ادمت میکنم حرامی دیدم که همون دزده با منقل و ذعال امو تو اتاق گفت حاضره ریس گفت تا من تریاک میکشم اینو میکنی جلوی من و میزنیش تا اماده بشه بی شرف اونم گفت چشم بهم گفت داگی بشین ببینم روبه ریس باش خودش رفت پشتم فورا گذاشت تو تا ته سینه هام هی میرفت و میامد هی محکم تر محکم تر خون صورتم بند نمیامد از صورتم میریخت روی تخت اون آشغال هم تریاک میکشید
پایان قسمت اول

نوشته: مهسا


👍 8
👎 18
27901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

903365
2022-11-19 01:53:05 +0330 +0330

داستان نبود و دروغ بود اول اینکه اگه آدم مومنی هستی اولش نمیومدی از اندامت بگی فقط میگفتی چجوری بهت تجاوز شده دوم اینکه آدمه خرم از دست غریبه خوراکی نمیگیره سوم اینکه یارو هم اومد صاف زد وسط خال گفت جوون سینه هاش هشتاده!!! چهارما تو اگ مومنی از کجا فهمیدی دهنش بوی الکل میداد ؟؟؟ در اخر بهت تجاوز شده بعد میای مو ب موی تجاوز رو میگی میخوای باورمونم بشه

3 ❤️

903377
2022-11-19 03:25:56 +0330 +0330

کس کش جقی یه مسافر چادری که سوار ماشینت شده واز اون چادری خوشگلا بوده و تو تو هپروتت به عشقش جق میزنی همون جقتو بزن ولی طوری بنویس قابل باور باشه.من که تا حالا اینطور لخت نشده بودم .پس حتماجای شوهرت پیش خر لخت می شدی و میکردتت احمق فکر کنم حتی نمیدونه کوس سبز میشه یا ابی

1 ❤️

903410
2022-11-19 07:55:22 +0330 +0330

داستان به نظر واقعی نمیاد ولی این یه مشگل جدی تو جامعه شده موارد تجاوز خیلی زیاد شده حتی زن به مرد

0 ❤️

903412
2022-11-19 08:07:12 +0330 +0330

شرم و ننگ بر خودت و اونایی که تربیتت کردن
که بین هزاران اسم مستعار، اسم مهسا رو واسه داستانت انتخاب نکنی، شماها نوشته هاتون هم بوی تعفن میده، حیوون به امثال تو شرف داره

2 ❤️

903425
2022-11-19 10:41:13 +0330 +0330

خودت حشری بودی جلسات بعد خودت ازشون خواستی بکنن

0 ❤️

903439
2022-11-19 15:04:45 +0330 +0330

تا اونجا خوندم که زن مومنی بودی
آخه کسمشنگ آدم مومن تو سایت سکسی چکار میکنه

0 ❤️

903447
2022-11-19 17:30:55 +0330 +0330

کاری ندارم دروغ گفت.ولی کلا تجاوز اصلا موضوع پسندیده و قابل هضمی نیست

0 ❤️

903461
2022-11-19 21:04:33 +0330 +0330

لطفادیگه ننویس،مذهبی بودی بعدسینه هات چطورزیرچادرخودنمایی میکرد؟

0 ❤️

903470
2022-11-19 23:27:59 +0330 +0330

دادا کمتر روزنامه بخون ، بعدشم بجای سنگ پا از شامپو بچه برای جلقیدنت استفاده کن.

0 ❤️

903658
2022-11-21 14:41:09 +0330 +0330

دهنش بوی الکل میداد بعد نشست تریاک کشید؟ آخرش زنده موند؟ الکل و تریاک باهم بکشن سنکوب میکنن. نمیدونس بدون

0 ❤️

903684
2022-11-22 01:15:48 +0330 +0330

واقعا معلومه آدم مومن و اهل کلاس قرآن هستی 😈

0 ❤️