نزدیک 9 ماهی میشد که بخاطر کارم مجبور شدیم بریم تهران و خونه پدر زنم زندگی کنیم . خونشون خیلی رفت و آمد داشت و تقریبا هر روز دخترو پسرش با همسراشون اونجا میومدن و خیلی وقتا شبم میموندن .اونقدی که بیشتر از خونه خودشون اونجا بودنو هر کدوم یه کشو پر لباس داشتن .
چند ماهی میشد که با زنم قهر بودیم و باهم سکس نمیکردیم این موضوع خیلی روم فشار آورده بود . از موضوع قهرما همشون اطلاع داشتن .نسیم (زن داداش خانومم) چند وقتی بود که توجه و محبتش بهم بیش از اندازه شد و من متوجه این موضوع شده بودم.از همون اوایل ازدواجش چون با خانواده شوهرش حال نمیکرد هر وقت میرفتیم تهران با من زیاد گرم می گرفت ولی من باهاش حال نمیکردم. بدن قشنگی داشت ورزش میکرد یه کمر باریک کون برجسته با سینه های 75 ازون سینه ها که همه میپسندن . بعد از تهران رفتنمون تازه چشمم گرفته بود قبلش زیاد بهش اهمیت نمیدادم چون سنش کم بود و اندامشم مثل الان نبود .ولی از وقتی رفتارش نسبت به خودمو دیدم بیشتر توجهم سمتش رفت و دیدم چه بدنی داره عاشق کونش بودم اونم متوجه نگاهای من شده بود و شلوارهای تنگو لباس های یقه باز میپوشید . زمانی که اونجا بود مرتب بهم سوئیس میداد و پذیرایی میکرد .توی جمع ک تنها بودم میومد پیشم مینشست و سر صحبتو باز میکرد . اکثر وقتا توی اتاق روی تخت دراز میکشیدم و تنها کارامو میکردم میومد لب تخت جلو آینه میشست موهاشو جلوم شونه میکرد یا بعد از حموم تو اتاق من سشوار میکشید و دلبری میکرد میومد کاغذ هامو بهم میریخت یا بالش سمتم پرت میکردو میرفت . گهگاهی گوشیشو میاورد از تلگرامو اینستا ازم سوال میپرسید . زمان غذا خوردن طوری می شست که روبروم باشه مرتب تو سفره خمو راست میشد سینه هاشو نشونم میداد . دیگه تا جایی پیش رفت که برام عکس لباس های لختی میفرستاد و نظرمو در موردش میپرسید که کدوم بهش میاد .همیشه فکر میکردم بهش پیام بدم بهش پیشنهاد بدم یا دنبال یه موقعیت بودم که تنها باشیم با هم و حسرت اون روزایی رو میخوردم که تنها بودیمو روش کراش نزده بودم ولی میترسیدم بی فکر کاری کنم از دستم بپره . یه بار قرار شد لبتاب شو بیاره تا براش درست کنم تنها رو تخت دراز کشیده بودمو با گوشیم ور میرفتم بقیه هم تو پذیرایی تلویزیون میدین که اومد گفت مهندس وقت داری یه نگاهی بندازی بهش .منم که از خدام بود قبول کردم . کنارم روی تخت نشست بوی عطرش دیوونم کرده بود . یه بالش گذاشته بود رو پاشو خم شده بود جلو طوری ک موهاش به بدنم میخورد راحت میشد سینه هاشو دید و شورتش که از پشت شلوارش زده بود بیرون .یه کم جابجا شدم گفتم چ خوش رنگه . پرسید چی گفتم همون بنفش توریه . خندید گفت هیز بیشعور و لباسشو کشید رو کمرش.کاملا متوجه نگاهم ب سینه هاش شده بود و هی میگفت حواست ب کارت باشه. داشتم دیونه میشدم بوی عطرش سینه های جذابش . عمدا دستم رفت روی رون پاشو گفتم بزنش ب شارژ. از روم رد شد جوری ک سینه هاش مالیده شد به صورتم .کیرم داشت منفجر میشد همش داشتم بدن لختشو تصور میکردم تا نشست دیگه نفهمیدم دستمو بردم تو یقش اصلا به این فکر نکردم ک کجام . شروع کردم به دستمالی سینه هاش شوکه شده بود و کاری نمی کرد . دست کردم زیر سینش نوکشو از سوتین دادم بیرون شروع کردم مک زدنو لیسیدن سینه و گلوش عطر روی بدنش دهنمو تلخ مزه میکرد . ولی من مدتها منتظر این فرصت بودم. همینطور ک لم داده بودم پتو رو کشیدم رو پام دستشو گرفتمو از تو پاچه شلوارک گذاشتم رو کیرم .با دستای کوچیکش سر کیرمو کف دستش گرفته بود میمالید میترسیدم ارضا بشمو گند بزنم ب خودمو لحاف تشک و اینکه چند ساعت قبلش حموم بودم و ضایع بود دوباره برم .کاملا تحریک شده بود اگه شرایطش بود همونجا میکردمش دوس داشتم برقا قطع شه تا تو تاریکی برام ساک بزنه داشتم ارضا میشدم دلم نمیخاست به این زودی تموم بشه که یکی از تو پذیرایی صدامون کرد که بیاین چایی بخورین تازه به خودمون اومدیم ک چکار خطرناکی کردیم . یهو دستشو کشید بیرون کف دستش خیسه خیس بود لیسیدش گفت قربون ابت بشم مهندس من.سینش کرد تو سوتینشو رفت بیرون . منم که شق بودم وایستادم وقتی خوابید رفتم پیش بقیه . اون شب تا موقع خواب روبروی هم رو مبل نشستیمو در مورد اون اتفاق چت کردیم و حرفای سکسی زدیم من از سینه های نرمو خوردنیش اونم از گرمی و سفتی کیر من . رضایت میشد از تو نگاهاش و لبخند های شیطنت آمیزش بهم فهمید با این که من ازون اتفاق حس پیروزی میکردم ولی انگار نسیم برنده اصلی بود که تونسته بود با لوندیاش به خواستش برسه و این تازه شروع ماجراهای منو نسیم بود …
نوشته: slash1100
زن داداش زنم هم، چپ راست میاد سینەهاشو طوری میزنە بە تنم کە من بە غش مردگی میوفتم ولی مگە جرات دارم کاری کنم؟؟؟؟ مادر زنم چهار چشمی دوتامون رو میپاد.