سلام به همه خواننده های عزیز.
خاطره ایی که در حال مکتوب کردن آن هستم برای نه خیلی سالهای دوره و برای اولین باره این خاطره رو در جایی نقل و قول میکنم …
خیلی وقت بود دنبال ی بهونه ایی میگشتم که این فایله تو مغزو خالی کنم تا شاید ی جلایی به قلبم داده باشم و به قولی به دوران برو بروی خودم ی چنگی بزنم
شاید شروع بد ی داشته باشم چون نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم… بهتره اول از خودم شروع میکنم .
من اسم اصلییم سیاوشه تابستونه سال ۱۳۸۰ که ازدواج کردم ۲۲ ساله بودم و تنها دوست دوران کودکی ام مجید ست که دو سال کوچکتر از منه والان سه چهار سالی هستش که سالی یکبار عیدو تبریک میگیم به هم .
مجید اون زمان ی خونه مجردی داشت و از وضع مالی خوبی برخوردار بود .همیشه هم دوست دخترهای خوبی داشت منم با تمام این که جلوگیری میکردم از فرو رفتن تو باتلاق خانم بازی ولی هر یکی دوسال با ی نابی رفیق میشدم.زنمو خیلی دوست داشتم اون زمان هنوز که هلاکشم ممنونم ازش بخاطر صبر زیادش که باعث شد ۱۰ ساله توبه کردم وتنها چشایی که نگامو قفل میکن چشای زنمه .
درست تو دورانی که مجید هیچ زیدی نداشت با (عشقی) بنام الهام ( واقعا عشق بود)رفیق شدم که باطل کرد تمام دوست دخترهای قبلیه خودمو دوست دخترهای مجید رو.
منو الهام دیگه اول هفته آخر هفته یا خونه مجید بودیم هر سه تایی یا خونه الهام .زن ما هم ازونجایی که
فوق العاده وابسته به مادرش بود کاری به کار ما نداشت . (تو ی کوچه زندگی میکنیم هنوز ما و خانواده خانمم).
یواش یواش مجید گیر داده بود به الهام و تو دلش هم الهامو حلال خودش کرده بود و با فکر این که سیاوش زن داره تکو توک زیداشم میبینه از دوستهای دوست دختر های منم که کم وبیش فیض میبره الان باید الهامو حولش بده طرف من (که بعدها دقیقا همین جمله رو اعتراف کرد).
ی شب تو ی مستی سه نفره برای اینکه میخ رو بهتر بکوبه و حجت تموم کنه و راهی برامون نگذاره و بخوبی میدونست به این آسونیها الهامو از دست نمیدم رفت تو کونده گری ( ببخشید از این بهتر کلمه ایی نیافتم که مطلبو برسونم). وبا گریه که تا اونروز اولین بارش بود همچین فاضی برداشته بود که من عاشق الهام شدم و حتی میخوام ازدواج کنم باهاش و این جور حرفها سیاوش اگه میشه کمکم کن الهام هم بخواد .
همون موقع الهام ناراحت شد رفت تو اتاق خوابی که همیشه با هم میرفتیم .
بعد رفتن الهام به مجید گفتم بابااااا دیوونه من با الهام صد دفعه خوابیدم چندین بار از اتاق خواب جیغ زدم دستمال کاغذی ازت خواستم .
الهام لخت مادر زاد بغلم میدیدی زمانی که برای اوردن دستمال کاغدی وارد اتاق میشدی بعدا در میزدی که برای یک لحظه هم که شده اندامشو ببینی منم که بدم نمیومد یخورده بدنشو بارانداز کنی و بفهمی چه کوسی دارم میزنم زمین.
بعد گفتن های زیادی که یاسین تو گوشش میخوندم گفت من میخوامش.
(حالا چه اتفاق هایی افتاد که الهامو مجید رسیدن به نقطه عروسی بماند.)
یکسال تمام بعد از عروسی مجید و الهام من بیشتر شبا با الهامو مجید بودم حالا تو این مدت نفراتی هم میومدن و میرفتند .مجید سحرخیز بود و به کارش علاقه خاصی داشت ساعت هفت مثل کارمندا میرفت سر کار اما کارمند نبود کاسب بود بعد رفتنش از
صبح تا بعد از ظهر الهام تو بغلم بود مجید همچیو میدونست اما به روی ما نمیزد البته ناراحتم نمیشد تا شبی که الهام مست کرد و جلوی مجید رو میز ناهار خوری نشست رو زانوهای من جلوی مجید لباشو گذاشت رو لبام منم نامردی نکردم برای اولین بار جلوی چشای مجید تو حال الهام رو لخت کردم و یکی از یهترین سکسامونو ترتیب دادیم اون بنده خدا هم حتی کیرشم راست نشد .که بعد چند روز ازون اتفاق من دیگه هر روز بیشتر ازشون دور شدم که دیگه به ندیدن مطلق رسید.
الانم میدونم زندگی خوبی با هم دارند سالهاست کیش زندگی میکنند. به منم سالی یکی دوبار زنگ میزنند با کلی قسم و خواهش( بیشتر از طرف الهام )که چند روز برم کیش که منم همش بهونه میتراشم برای نرفتن .خدا منو ببخشه.
نوشته: سیاوش
عجببببب
مرزهای تخیل و به تنهایی فرسنگها فرسنگ جابجا کردی
تو این لحظات عرفانی نیمه شب و با دیدن اعتراف و توبه جنابعالی منم میخوام همینجا یه اعترافی بکنم؛
همون شبی که الهامو جلو دوستت گاییدی منم مشغول کردن زنت اونم از کون بودم.
اصل داستان
مست کرده بودید داشتی الهام رو دید مي زدی
مجید فهمید
کونت گذاشت
از اون به بعد هم دوست داره باز یه حالی باهات بکنه
ولی تو می ترسی و فرار میکنی ازش
داستانت تخیلی بود
ولی اگر یک درصد هم راست باشه
تو چقدر آدم کثیف و هرزه ای هستی که هم نمک میخوری هم نمک دان میشکنی
هر کجا محرم شدی چشم از خیانت باز دار
چه بسا محرم که با یک نقطه مجرم می شود
حسودیت میشه الان وضع مالی شون خوبه، خوشبختند و کیش زندگی میکنند؟
خواستی بگی با اینکه اون شاسی بلند سواره من پراید، اما زنشو کردم؟😏😏😏
بد جور ازمجید کینه به دل داری ها یا خالیش کن یا فراموش کن واسه ما هم از رویاهات ننویس
بدبخت میخان تو کیش تلافی کنن سرت
نری که کون دوست داشتنیتو به باد میدی 😂 😂
چه راست باشه چه دروغ ریدی با این زندگی کردنت والبته اون مجید کسکش.
سلام
Arash&Anna
خیلی از زنت تعریف میکنی
اگه پایه هستی تا شماره بدم رنگ بزنی
آرزو دارم یکی پایه باشه زنشو بده بکنمش
یا چرت گفتی یا خیلی خری من که بهترین لذتم با زوج بوده و هستش
منم با یه خانم بار اول با شوهرش و دو سه دفعه هم جلو شوهرش(بدون مشارکتش) سکس داشتم. واقعا هیچ موقع نفهمیدم چرا اون لذت میبرد ولی خب میبرد. بخصوص اینکه یارو کیرش کوچیکترم بود. شاید خلا خودشو در طرف مقابلش میدید. نمیدونم.
خلاصه درسته داستانت کسشعر بود ولی قشنگ بود. یاد دوسه سال پیش افتادم
من کم کم دارم شوکه میشم از خوندن چنین داستانهایی و به این نکته پی میبرم که توی این مملکت با چه حیوونایی داریم زندگی میکنیم.بابا خیلی کثیفید شماها.اسم خدارو هم به هیچوجه نیارید که بی احترامیه به اون اسم.درکل ناموستو…
اول از همه اینجا جای خالی کردن کسشعرای توی مغزت نی
این الهام دوست دخترای مجیدم باطل کرد عجب زید مشترک ینی بعد توعه لاشی ده سال توبع کردی که فقط با زن خودت باشی بعدش با اون الهام رفیق شدی که همه دوست دخترای داشتت با اینکه زنم داشتی رو باطل کرده و و الهامم میکردی.
فقط جمله آخرت خدا منو ببخشه
من دیگه حرفی برای گفتن ندارم
صد بار زنه رو جلوش کردی بعد باهاش عروسی کرد؟ تازه طرف دخترباز حرفه ای هم بود؟ کستانت بوی انتقام میده…