تقصیر کیه؟

1400/01/15

مادر و پدرم قرار بود با هم برن مسافرت برای همین طی یه مذاکره تصمیم گرفتن منو تا یه هفته بزارن خونه یکی از عموم های عوضیم با اینکه دوازده سالم بود اما بچه نبودم خیلی اصرار کردم که مادرم بیخیال بشه اما
نشد
همیشه بچه سرد مزاج و تلخی بودم این چیزی بود که بابام همیشه بهم میگفت چون توی فراغتم رمان های زیادی تو گوشی میخوندم احمق نبودم
مهم نیست چی میخونی چون نوشته ها همیشه
تو رو با تجربه میکنن
حتی یه مدتی بود که ناول های اروتیک میخوندم
هر وقت به اسمات هاش میرسیدم جریان نرم حشر رو توی پایین تنم حس میکردم اما تحمل اینکه به خودم دست بزنم رو نداشتم میدونم دیره ولی … من یونس هستم نه فروتنی به خرج میدم نه به سقف خسارت میزنم در کل چهره بامزه دارم اما زشت و بی ریخت نیستم با این که هنوز ریزه میزم اما همش دوازده سالمه مطمئن باشید جا واسه رشد دارم تازگی ها این سایت رو پیدا کردم و یه عالمه چیزای جدید یاد گرفتم اخر شب ها همیشه یه چرخی تو سایت میزدم
خونه عمو اینا که میموندم معذب بودم. زن عمو یه جور نگاهم میکرد که انگار دزد گرفته یا قراره کار اشتباهی کنم عمو هم که خونه نبود خدا رو شکر و گرنه اونقدر بهم پس سری میزد که اگه خونریزی مغزی نمیکردم صاف میرفتم تو دیوار میمردم…
حس غربت و تنهایی میکردم
پسر عموم یاشار با این که مثل عموم بیشتر مواقع بیرون بود اما حداقل غیر از اینکه لپامو مثل ادامس میکشید ازار دیگه ای نداشت همین که گوشیمو داشتم میتونستم توی اون کشتارگاه دووم بیارم
البته فکر کنم درست باشه که میگن از ان نترس که های و هوی دارد از اون بترس که سر به تو دارد ؟؟؟
اره همین فکر کنم همین یاشار بود که این اخرا اهریمن عذابم شده بود
دو روز اول همه چیز عادی بود تا اینکه یاشار گفت
دیگه زمین نخوابم و بیام باهاش روی تخت بخوابم
منم فکر کردم یه مو از خرس کندن غنیمته نمیدونستم که گربه محض رضای خدا موش نمیگیره مثل اوسکلا رفتم رو تخت خوابیدم به خیال خودم فکر میکردم خیلی زرنگم شب با حس گرمای شدید از خواب بیدار شدم با دست و پا سعی کردم از بغل یاشار بیام بیرون خواب الود گفتم : ولم کن گرممه منو با بالشت اشتباه گرفتی داداش.
اخرشم رفتم روی همون زمین خوابیدم .
روز سوم هم يه رمان قاجاری میخوندم روی تاپ نشسته بودمو تو گوشیم غرق بودم تا اینکه زن عموم صدام کرد برم ناهار … وقتی رمانم تموم شد
اومدم از بازار یه رمان دیگه دانلود کنم که دیدم بستم تموم شده و اشتهام برای ناهار کلا پرید
دلم نمیخواست از عمو و زن عمو بخوام برام شارژ بگیرن حس میکردم دلشون با من همچینم صاف نیست حداقل یاشار قابل تحمل تر بود
اخر شب وقتی از یاشار رمز وای فایشو پرسیدم اولش عین اوسکولا خندید بعد گوشیمو گرفت که رمزشو بزنه :اینا چيه ميخونی ؟اینا که به سن تو نیست ندیدی زده بالای بیست سال
رنگ از صورتم پریده بود نمیدونم تنظیمات وای فای چه ربطی به گوگل داره دلم میخواست بهش بگم به تو چه ربطی داره اخه مردک فوضول ولی چون اتو داشتش مجبور شدم دهنمو ببندم
برعکس چیزی که فکر میکردم زیاد دعوام نکرد در عوض با حرفای بدی که میزد سربه سرم میزاشت
اخرا دیگه حس بدی داشت بهم دست میداد کاش روم تو روش باز نمیشد یاشار داشت یکی از داستانای سایتو تو گوشیم میخوند با این که چراغا خاموش بودن اما قصد خوابیدن نداشت یاشار ۲۲ سالش بود نمیتونستم حرفشو به خودش پس بدم
دنبال بهونه بودم که گوشیمو ازش بگیرم برم بخوابم . تو همین فکر ها بودم که دیدم یاشار با یه دست داره کونمو فشار میده با تعجب برگشتم دستشو گرفتم پرسیدم داره چیکار میکنه
نیشخند زد و گفت : فکر کن یکی از بازی های همین سایته خودت که باید وارد باشی
اومدم بلند شم که نزاشت کاش دهنمو باز نمیکردم از این یاشار اوسکل چیزی نمیخواستم چمیدونستم اخرش دستم تو پوست گردو میمونه حتی نمیتونستم داد و بیداد کنم اون زن عمو و عمو احمقمو صدا کنم اخرشمو همه چیو مینداختن گردن من تا ادم بده شم درواقع بزار رو راست باشم
(یکم) از عمو میترسیدم کاش مامان و بابام اینجا بودن میدونستم از اون قوم ظالم هیچ خیری به من نمیرسه
یاشار از پشت اونجاشو … کیر بزرگشو (از مال من که بزرگتر بود دیگه بقیشو نمدونم)شایدم کوچیک
میمالید لای کونم و شلوارمو کشید پایین
اصلن دلم نمیخواست گریه کنم اصلن هم گریه نکردم متوجه میشدم که داره پشتمو با تف خیس میکنه اما خودمو زدم به جون سختی و کونم سفت کردم با حرص بغل گوشم گفت:
شلش کن توله سگ
وقتی به حرفش گوش ندادم لوپ کونمو بشکون محکم گرفت با این حال اصلا گریه نکردم
حتی وقتی که کیرو میکرد توی کونم هم ،راست میگم اصلن گریه نکردم خیلی زیاد درد گرفت اما حتی جیکمم در نیومد
وقتی جلو عقب میکرد انگار مامانم روحمو مثل پیاز رنده میکرد اونقدر درد داشت که ایندفعه حتی اگه میخواستمم جیکم در نمیومد هیجوره تصورشو نمیکردم که پسر عموم بتونه انقدر عوضی بشه
انتظارشو نداشتم گفتم شاید لاپایی بزنه اما این که
تا اینجا پیش بیا حتی تصورشم نمیکردم باید از همون تفه مقاصد شیطانیشو میفهمیدم
دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره بالاخره که تموم میشه احمقم اگه به مامانم نگم
یه انتقام مشتی ازش میگیرم که خودش تو کفش بمونه فکر کرده با ببو طرفه هه
بعد از اینکه کارش تموم شد کونمو سرویس کرد
کشید بیرون بی سرو صدا با درد خیلی خیلی زیاد رفتم دسشویی حتی نمیتونستم درست راه برم
اونموقع فکر میکردم فلج شدم حتی از لای کونم خون میومد مجبور شدم با اب سرد بشورم که صدای اب گرم کن اون زن عموی خرفتمو بیدار نکنه از همشون متنفرم دلم میخواست در و باز کنم و از اون خونه مزخرف فرار کنم
یا اینکه تو کونم وایتکس بریزمو تمیزش کنم
لذت ببرید اینم یه تجربه مزخرف واسه شماها

نوشته: یه مزخرف


👍 4
👎 6
9801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

801601
2021-04-04 00:18:12 +0430 +0430

تجاوز الکی و فیک.
لحن روایتت بیشتر فان بود برام.

0 ❤️

801626
2021-04-04 00:52:10 +0430 +0430

نیتجه ای که از این کستان میگیریم: شهوانی نیاید ، کونتون میزارن!!

2 ❤️

801641
2021-04-04 01:25:21 +0430 +0430

فکر کردم میخوای بگی دلم میخواست درو باز کنم و همشونو بکشم.ولی ریدی…گفتی دلم میخواست درو باز کنم و فرار کنم .خخخخخخخخ ریدم انقد خندیدم

0 ❤️

801661
2021-04-04 03:25:33 +0430 +0430

واقعی نیست یا حداقل من اینجوری حس می کنم دقت کردین همه پدر مادرا توی داستان هاشون می رن مسافرت یا ماموریت بسه دیگه تا کی می خوایید دروغ بگید

0 ❤️

801695
2021-04-04 09:24:12 +0430 +0430

لااقل یه دور مرورش کنین و غلط املاییش و بگیرین.
اخه بیشگون!!!
و
عجب اصطلاحی
روحمو مثل پیاز رنده میکرد!

0 ❤️

801763
2021-04-04 16:58:00 +0430 +0430

معمولا پدر و مادر هرجا میرن بچه های کمتر از16/17سالو با خودشون میبرن!چه پدر و مادر بی خیالی داشتی که تولشونو نبردن هر گورستونی که میخوان برن!!

بله حاجی همونجور که گفتی یه مضخرف بیش نیستی

1 ❤️