تو واقعا باکره ای؟

1402/03/15

(بر اساس ماجرایی واقعی)
یه جوون تازه ریش بودم که به عنوان کارگر جنسی سر از فاحشه خونه زیرزمینی در آوردم. واسه این که نرم سربازی منو فرستاده بودن خارج، خام بودم و ندید بدید و آخرش افتادم به تور جنده جماعت. وقتی پولم ته کشید بهم گفتن می تونم از کیرم پول در بیارم. این طوری بود که کارگر جنسی شدم. خیلی وقته کارم اینه. اینجا سرویس جنسی در مقابل پول غیرقانونیه. فرقی نمی کنه جنده باشی یا کونی، فقط بُکن باشی یا شیمیل. واسه همین، ما توی فاحشه خونه های مخفی کار می کنیم. بیشتر مشتریای ما اونایی هستن که نمی تونن یا نمی خوان پارتنر آشنا داشته باشن، به دلیل سن، قیافه یا مخفی کاری. من اگه قیافهء ظریف تری داشتم می تونستم با لباس زنونه کار کنم. با این کیر ختنه شده فابریک نونم تو روغن بود. دو سره بار می کردم! بگذریم، فعلا تخصصم اینه که به پیر و پاتال و بی ریخت جماعت و مردایی که کونشون میخاره سرویس بدم. مشتری معمولی هم هست: یه دفعه یه دختری که می خواست خیانت دوست پسرشو تلافی کنه به تورم خورد. خیلی مال بود. خاک تو سر دوست پسرش. یه دفعه هم زن جوونی رو که با شوهرش مشکل داشت کردم. ولی اینا پول قلمبه نمیدن.
کاری که من می کنم همچین آسونم نیست. سفت کردن کیر واسه یه زن بدقواره پا به سن یا یه کله طاس اُبنه ای خودش داستانیه. در ضمن باید چارچشمی مواظب باشی. شده که پلیس به اسم مشتری بهمون رکب زده. اینجا مملکت گل و بلبل نیست که بتونی با رشوه و کرشمه قسر در بری. من به اسم باغبون و نظافتچی می رم مکان مشتری. نرخ کار بالاست چون واقعا خطریه. فقط مساله پلیس و بگیر و ببند نیست، پیرزن بوده که زیر کیر از هیجان سکته کرده و رو دست بُکنش مونده!
توي همه کارايي که کردم يکيش استثنائيه که داستانشو مي گم. یه روز خانم رئیس گفت برام یه مشتری خرپول داره. حس زدم طرف باید حسابی زاغارت باشه. گفت: زنه نسبتا جوونه، ولی ویلچیریه. هواشو داشته باشی مشتری میشه.
رئیس ما سر و زبون خوبی داره. بالاخره یه چیزی می گه راغب بشی. از پولی که می گریم نصفش می ره جیب خودش ولی حقشه. زن بامعرفتیه و به موقعش هوامونو داره، واسه مسایل اقامت و وکیل اگه جایی گیر کنیم مایه می ذاره. البته این کار جنبی منه. واسه نون خوردن مجبورم لوله کشی هم بکنم، تنها کار دیگه ای که ازم بر میاد. عجب گهی خورديم نرفتيم سربازی!
این کار یه فوت و فن هایی هم داره. نباید خودتو طوری تخلیه کنی که واسه دور بعدی کم بیاری. کیرت باید سه سوت آماه کار باشه. باید طوری به طرف حال بدی که خوش خوشانش بشه ولی لت و پارش نکنی. عین جنده ها لبخند بزنی و خوش زبونی کنی. انگاری کون آسمون پاره شده و شما دوتا مثل لیلی و مجنون افتادین تو بغل هم.
تخصص من گائیدن پیرزنه. این که گفتن پیرزنو از کیر کلفت نترسون یه ضرب المثل اشتباهه. اینا کس و کونشون خشکه، آماده پکیدنه، اگه ناشی بازی در بیاری ممکنه جر بخورن. این طوری نیست که مثل یه جوون با ممه ها یا کسشون ور بری خودش لیز بشه. باید قبل از کردن حسابی با ژل و کرم روونش کنی. اینم یکی از همون فوت و فن های کاره که باید بلد باشی.
با همهء تجربه ای که داشتم بازم دل نگرون بودم. قضیه ویلچیر رو مخم بود. تر و تمیز کرده بودم و شورت و تی شرت سکسی پوشیده بودم. کیف وسایل رو برداشتم: ژل ، کاندوم روغنی، ویاگرا و اسپری. خنده داره، از یه طرف باید ویاگرا بزنی تو رگ که کیرت درست و درمون سیخ شه، از طرف دیگه اسپری بزنی یه وقت بی هوا تلنگت در نره.
پشت آیفون خودمو سیف از موسسه خدمات باغبونی معرفی کردم. این اسم مستعار به خاطر شرقی بودنش و شباهتش به سیف انگلیسی تصویر خوبی از آدم میده: یه کیرکلفت خونگرم ختنه شده و کاردرست. در که باز شده یه خانم خندون، دوروبر چهل، رو ویلچیر کنترل به دست بهم خوشامد گفت. خوشکل نبود ولی لباس شاد و بدون آستینی که پوشیده بود ظاهر خوبی بهش میداد. در کل بهتر از چیزی بود که خودمو واسش آماده کرده بودم.
پرسید: چیزی می خوری؟
هنوز یه کم وقت لازم داشتم تا ویاگرا کارشو بکنه. گفتم: کس با نوشیدنی.
این واسه واز شدن یخ رابطه لازم بود. خدا نکرده نیم ساعت دیگه باید می رفتیم لای لنگ و پاچه هم.
پرسیدم: تنهائیم دیگه؟ از سوالم جا نخور، بعضی وقتا می ریم سراغ یکی می بینیم دوتان.
ریز خندید: نه، تنهام. از یه ساعت قبل گوشیم خاموشه، به پرستارم و هرکی ممکن بود موی دماغم بشه گفتم که امروز تعطیلم.
گفتم: خوبه، راستی یه سوال، دفعه اولت که نیست.
غش غش خندید، اوه، نه، یعنی آره، بالاخره تصمیم گرفتم تجربه کنم.
گفتم: پس چرا اول گفتی نه.
سرشو انداخت زیر. صورتش گل انداخته بود. شرمگین گفت: هروقت بهم فشار اومده مجبوری با خودم ور رفتم، ولی کسی باهام نبوده.
گفتم: اوف، پس با یه دوشیزه باکره طرفم. می تونی رو من حساب کنی عزیزم.
قبل از این که حرفی بزنه لبامو گذاشتم رو لباش و چند لحظه مکیدمشون. وقتی ازش فاصله گرفتم با دهن باز بهم خیره موند: اوف…
منم اوف.
دستشو گرفتم و گذاشتم رو خشتک شلوارم که بالا اومده بود: گفتم که، می تونی رو من حساب کنی!
کنجکاو لمسش کرد: وای خدای من.
صندلیشو چرخوند طرف من و افتاد به جون زیپ و کمربند. چیزی رو که دنبالش بود آزاد کرد و بهش زل زد.
دستامو گذاشتم دوطرف سرش: تمیز و پاستوریزه س، راحت باش.
دو دستی گرفته بودش و از قدش بالا و پائین می رفت. روش نمی شد بکنه تودهنش.
تصمیم گرفتم بقیه یخا رو باز کنم: بخورش دیگه، جنده خانم!
نیشش باز شد: اگه بهت بر نخوره، جنده تویی که پول می گیری!
گفتم: چرا بهم بر بخوره، این شغلمه.
همونطور که می لیسید و میک می زد گفت اوهوم. از تماشای کارش خوشم میومد ولی کیرم بی حس بود و تحریک نمی شدم. نمی شد مثل مجسمه نگاش کنم. رفتم تو جلد حرفه ای. با صداها و اداهای سکسی همراهیش کردم و دستامو بردم توی یقه ش. ور رفتن با سینه های کوچیکش بهم حال داد. وقتی نفسش تند شد گفتم: هر وقت خواستی بریم رو تخت.
بدون اینکه کارشو قطع کنه سرشو تکون داد. به نظر منم که یه مرد هستم خوردن کیر چیزی نیست که بتونی راحت ازش دل بکنی. روی تخت طاقباز دراز بود. یقه شو دکمه کن کردم. من تو کار لب و سینه بودم و اون دستش به پپائین تنه م بند بود. وقتی دامنشو بالا زدم از این که شورت پاش نبود جا خوردم. این که یه دختر شورت پاش نباشه یه جورایی تحریک کننده است. به زبون بی زبونی میگه بیا منو بکن. کسش یه کم تپل بود و ظاهر تمیزی داشت. می گفت یالا منو بخور. یه کم پاهاشو فاصله دادم. سکانس بعدی با پوزیشن 69 کلیک خورد. خیلی زود بدنش شروع کرد به جواب دادن، با لرزش و پرش. فهمیدم موقع کار اصلی رسیده.
سختیش این بود که نمی تونست پاهاشو بالا نگهداره. باید خودم بلندشون می کردم. سوراخ کسش لیز بود ولی هنوز چیزی جلو نرفته به مانع برخوردم: تو واقعا بکره ای؟
صورتش از حیا قرمز شد. با چشم بسته سر تکون داد. خیلی آروم و میلیمتری جلو رفتم. از شانسم راحت باز شد. حتمی قبلا یه کارایی با خودش کرده بوده. بعد از چند دقیقه حرکات رفت و برگشتی آثار لذت رو توی صورتش دیدم ولی خودم هنوز حسی نداشتم. وقتی فهمیدم ارضا شده یواش یواش بیرون کشیدم و شق و رق کنارش دراز شدم. با تعجب به معامله سیخ مونده م نگاه می کرد. گفتم: آره، ما اینیم دیگه.
خندید یه وری بغلم کرد و گفت: اونم مثل خودت حرفه ايه، جناب سیف.
چند دقیقه بعد که با مزه مزه کردن آبجو و خوش و بش گذشت اشتهاش دوباره برگشته بود. وقتی دستی به سر معامله م کشیدم متوجه شدم بی حسیش رفته. باید از کاندوم استفاده می کردم تا بتونم جلوی ارضا شدنمو بگیرم. این جزو اصول کارمون بود. باید واسه دور بعدی یا مشتری بعدی خودتو نگهداری. در ضمن احتیاط شرط عقله. حاملگی و…
دور دوم بی پرواتر و صمیمی تر جلو رفت. بهم چنگ می انداخت و با ناله ها و حرفهای سکسی اتاقو رو سرش گذاشته بود: راستس راستی داری منو میکنی… عجب کیری، اوف، آره، محکمتر.
دستاشو دور گردنم حلقه کرده بود و به طرف خودش می کشید. سر و صداش حتا وقتی لب تو لب بودیم قطع نمی شد. این ادا و اطوارا باعث شد با همه کنترلی که روی خودم داشتم حسابی تحریک بشم. کار از این که فقط بخوام سرویس خوبی بهش بدم گذشته بود. داشتم واقعا حال می کردم. مثل خودش از خود بیخود شده بودم. وقتی به خودم اومدم که بعد از یک ارضای کامل و کشدار توی بغل هم نفس نفس می زدیم. از لذت محشری نشئه بودم. لذت کام گرفتن از یه دختر باکره. از جنس حالی که توی اولین هماغوشی عروس و داماده. محکمتر بغلش کردم و گفتم: عروسکم…
بعد از این که نفسش سر جاش اومد گفت: خیلی عالی بود، مرسی. حیف که می سوزه، وگرنه دلم می خواست یه دور دیگه…
گفتم: آره،محشر بود. به منم زیادی خوش گذشت. قرار بود من به تو سرویس بدم ولی انگار تو به من سرویس دادی. سورپریزم کردی.
این پا و اون پا می کردم. دلم می خواست بازم پیشش بمونم. سابقه نداشت این طوری پابند کسی شده باشم. دختر ساده و بی شیله پیله ای بود. بهش یه حس خاصی پیدا کرده بودم.
شروع کرد به نوشتن چک: شنبه یکشنبه به کسی قول نده. دوباره بیا پیش خودم.
چک رو پس زدم: پول لازم نیست عزیزم، اگه بیام، که حتمی میام، فقط و فقط به خاطر خودته.
چشماش برق زد. بغلشو باز کرد و نیم خیز شد. رفتم تو بغلش. محکم همیگه رو بغل کردیم. دوباره توی چشمام نگاه کرد. می خواست فکرمو بخونه. هیچ فکری که نبود. محبتی بین ما شکل گرفته بود که دست خودمون نبود. نیازهای پنهان آدمهاي تنها کار خودشونو کرده بودن.
نمی خوام روده درازی کنم. مری شد معشوقه و عشق من. واقعا سراغ کس دیگه ای نرفتم. نمی تونستم. مجبوری کارم رو با خانم رئیس هم فیصله دادم. خداییش برام خوشحال هم شد. واسه ازدواجم با مری کادوی خوبی بهمون داد. این طوری مساله پادرهوایی و اقامتم واسه همیشه حل شد. قبلا همش نگرون فردا بودم و چیزی از زندگی نمی فهمیدم. حالا احساس خوشبختی می کنم. مری با این که ویلچیریه از کار خونه کم نمی ذاره، توی رختخوابم که نگو، هر دفعه یه کاری می کنه که کم بیارم. به نظرم اونم یه رگ شرقی داره. انصافا خیلی خوبه.

نوشته: مدوزا


👍 141
👎 2
79301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

931528
2023-06-05 00:35:56 +0330 +0330

درست می بینم ؟!مدوزا؟!
باعث افتخاره که بعد مدت ها باز دست به قلم شدید!

7 ❤️

931532
2023-06-05 00:41:31 +0330 +0330

دمت گرم کاری با ثواب و این چیزاش ندارم ولی خوشحال کردن این مدل افراد واقعا حس خوبی داره

5 ❤️

931540
2023-06-05 01:06:26 +0330 +0330

اصلا سکس پبر زن و فرد معلول دروازه های بهشتو نشونت میده

5 ❤️

931543
2023-06-05 01:14:13 +0330 +0330

خوشهال شدم دوباره داستان نوشتی

1 ❤️

931546
2023-06-05 01:29:47 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

931547
2023-06-05 01:31:16 +0330 +0330

خوشحالم هنوز می‌نویسی و چراغ داستان قدیمیا، به دستت، هنوز روشنه!
خیلی صاف و ساده، روون، صمیمی و باورپذیر بود. یه روایت داستانی درست! یه لالائی خواب‌آور، یه قصّه سکرآور، یه افسانه‌ی واقعی!!
خوشحالم هنوز می‌نویسی ولی کاش به املای کلمات بیشتر دقت کنی!
فکرمو، خودمو، داستانمو، خودشو، ویلچرشو و… اشتباهه. فکرم رو، خودم رو و… درسته!
شاد باشی! 🌹

6 ❤️

931549
2023-06-05 01:32:53 +0330 +0330

پس شانس آوردم سربازی رفتم 😂😂😂

1 ❤️

931578
2023-06-05 06:21:36 +0330 +0330

چقدر عالی نوشتید…محشرید…بالاترین لایک به شما

1 ❤️

931584
2023-06-05 07:31:42 +0330 +0330

از همه دوستاني که نظر دادن و راهنمايي کردن واقعا ممنونم. همون طور که از عنوان فرعي قصه معلومه از يک ماجراي واقعي الهام گرفته شده. يه دختر ويلچيري از يک موسسه کار چاق کني در خواست اسکورت (پارتنر موقت پولي) مي کنه اونام براش مي فرستن. مطلب به انگليسيه اگه کسي بخواد ببينه اين لينکش هست:

https://www.bbc.com/news/disability-65422489

5 ❤️

931590
2023-06-05 08:15:43 +0330 +0330

چخبر کم پیدایی

1 ❤️

931593
2023-06-05 08:27:25 +0330 +0330

محشر
نثر روان و ساده و به دور از کوچکترین لغزش
سناربو جذاب و دنبال کننده و‌تحریک کننده
والبته منتقل کننده حس شهوت و به دور از غلوهای الکی…

شما و سپید دندان دو تا از بهترین نویسنده های سایت هستید.
ممنون از جفتتون

3 ❤️

931605
2023-06-05 12:50:40 +0330 +0330

داستانی عجیب و بی نقص

1 ❤️

931634
2023-06-05 17:04:06 +0330 +0330

داستان عالی و بی نقص حیف زیاد نبود از گردشها و صحبت‌های عاشقانه زیادتر می نوشتی ولی در کل داستان بکری بود👍👍

1 ❤️

931657
2023-06-05 22:29:19 +0330 +0330

خیلی عالی 👌 😎

1 ❤️

931667
2023-06-06 00:05:40 +0330 +0330

ذوقیدم

1 ❤️

931748
2023-06-06 07:19:24 +0330 +0330

سلام بر مدوزا
نزدیک به یک سال از آخرین داستان شما میگذره. تشکر ازت
داستان یا بهتر بگم این اقتباس واقعی رو دوست داشتم و خوندنش هم لذت اروتیک داشت و هم لذتی از جنس فهم و آگاهی

1 ❤️

931797
2023-06-06 12:52:29 +0330 +0330

مثل همیشه عالی

1 ❤️

931802
2023-06-06 13:44:02 +0330 +0330

سلام،خیلی خوب بود
من از خوندنش کیف کردم

1 ❤️

931837
2023-06-06 20:14:53 +0330 +0330

سلام،
قبلا از شما ی داستان خوانده بودم عالی بود، همون که مراسم ختم یک دختر هست و خواهرش اومده کسی او را نمی شناسه همون که میگفت مادر بزرگش نور آفتاب رو دیده…
این داستان خیلی خوشم اومد ازش،،بدون هیچ حاشیه ای کامل دلچسب و مجبور ت میکنه تا تهش بخونی وقتی هم تموم شد، پشیمون نیستی.
مرسی
امضاء:اینجانب

1 ❤️

931852
2023-06-06 22:23:40 +0330 +0330

End Again
ممنون از لطفت ولي داستاني که اشاره کردي مال من نبوده. اگر اسمش رو يادت باشه ميشه نويسنده ش رو پيدا کرد

0 ❤️

931883
2023-06-07 02:20:54 +0330 +0330

مطمئنم که شما نویسنده اون داستان بودید، اما به احتمال ۱۰۰درصد من نتونستم که درست بیان کنم موضوع داستان رو،
مهم نیست ، این مهمه دوباره شما داری می نویسی.

1 ❤️

931951
2023-06-07 11:44:08 +0330 +0330

سایز بزرگ باشی کار و کاسبی بهتر نمیشه؟😂😂

1 ❤️

931953
2023-06-07 12:25:56 +0330 +0330

لذت بردم حس خوبی داد

1 ❤️

932756
2023-06-12 18:31:43 +0330 +0330

طیب انفسکم
احسنت برادر

1 ❤️

933540
2023-06-17 19:11:55 +0330 +0330

عاااالی نفرسوم خوش فیس پیام بده

0 ❤️