ربایندگان (1)

1391/11/16

چشمام رو باز میکنم خورشید طلوع کرده و و نوری که تا وسط اتاقم هست نشون میده لنگ ظهره.
از رختخوابم بیرون میام و به دستشویی میرم ، آبی به دست و صورتم میزنم ،توی اینه نگاهی میکنم و لبخند مرموزی میزنم ، به طرف پذیرایی حرکت میکنم و مامانم رو صدا میکنم وقتی جوابی نمیشنوم تصمیم میگیرم به اتاقم برگردم، توجهم به کاغذی که روی در اتاقم چسبیده جلب میشه ، کاغذ رو از روی در اتاق میکنم و میخونم.
روی کاغذ با خطی خوانا و بزرگ نوشته شده ‌:"عزیزم ما میریم مسافرت و معلوم نیست کی برگردیم… دوستت داریم . پدر و مادرت"‏‎ ‎وقتی به عقلم رجوع میکنم متوجه میشم این اتفاق غیر ممکنه، سابقه نداشت پدر و مادرم برای من نامه ای بزارن ، اگر قرار بود جایی برن منو با لگد زدن بیدار میکردن و میگفتن میخوایم بریم فلان جا …
نکته دیگه ای که وجود داشت این بود که پدر و مادر من هیچ وقت از الفاظ عزیزم و دوستت داریم واسه من استفاده نمیکردند و لقب هایی مثل:
‏“هوی ، با توام ، تن لش و … " صدام میکردن…
مشکوک‎ ‎‏ میشم ولی چیزی به ذهنم خطور نمیکنه …
تصمیم می گیرم اولین کاری که به ذهنم میرسه رو انجام بدم ، امان از این افکار شیطانی.
تصمیمم رو گرفتم، شلوار و شورتم را با هم پایین میکشم،آب دهنم رو کف دستم میندازم و بر قامت بلندای آلت میکشم ، شروع به جلق زدن میکنم . موقعی دست از جلق زدن برمیدارم که بیهوش روی تخت افتادم، دیگه نایی برای جلق باقی نمونده، همه نوع جلق رو امتحان کردم : "
‏۱ جلق با کاندوم(با طعم!های مختلف)
‏۲ جلق با روغن ترمز
‏۳ جلق با اب لیمو
‏۴ جلق با نوشابه
‏۵ جلق خشکه(دردش زیاده)
‏۶ جلق با تنباکو میوه ای(دوسیب آلبالو)
و …”
روی تختم دراز میکشم تا کمی استراحت کنم ,وقتی چشمام رو باز میکنم تقریبا بعد از ظهر شده، تصمیم میگیرم برم بیرون. میخوام به دوست دخترم زنگ بزنم که یادم میاد من اصلا دوست دختر ندارم. میزنم بیرون ولی خیابونا اینقدر خلوتند که دلم میگیره و سریع به خونه برمیگردم،
میخوام دوباره شروع به جلاقی کنم ولی بیخیال میشم ، یاد پدر و مادرم میفتم، گوشی هر دو خاموشه.
دلم برای پدر و مادرم تنگ شده دلم میخواد با صدای بلند بگم:“مامانم رو میخوام” ولی از اون جایی که توی یک آپارتمان بزرگ زندگی میکنیم و فرهنگ آپارتمان نشینی داریم خودم رو کنترل میکنم و خیلی آروم پای تلویزیون میشینم و سریال زمانه رو تماشا میکنم .
وقتی به ساعت نگاه میکنم عقربه هاش ساعت ده رو نشون میده ، به سمت اتاقم میرم . به محض اینکه داخل اتاقم میشم کل لباسام رو در میارم ، اولین باره که توی خونه میتونم آزاد باشم و شب لخت بخوابم
خودم رو روی تخت پرت میکنم،
شروع به بازی با آلتم میکنم تا از خواب زمستانی بیدار بشه و آماده جلق رسانی بشه!
صدای گوشیم من رو به خودم میاره وقتی صفحه گوشی رو نگاه میکنم اسم بابام رو میبینم، به صورت ناخداگاه دستم رو از روی آلتم برمیدارم و جواب میدم،
الو…الو… بابا؟
صداهایی نامفهومی میشنوم وقتی با دقت گوش میکنم این صداها رو میشنوم:
‏‎ ‎ااایاش دیژ پوووو ‌گوجی مو کون تو پارس شیمبیلی شامبو
وقتی صدای بابام رو نمیشنوم در جوابش میگم؛
کون خودت پارس عوضی چرا فحش میدی چرا درست صحبت نمیکنی؟
باز هم همون صدا :
اوووووژژژژی موژژژی کوززز اللل بااو نوژی توش
گوشی رو قطع میکنم احتمالا بازم بابام گوشیش رو گم کرده و یک کسخول پیداش کرده…
آلتم به حالت استندبای رفته و باید دوباره به حالت اول برگرده…
به محض اینکه آلتم رو لمس میکنم گوشیم دوباره صداش درمیاد . بدون اینکه توجه کنم ببینم کیه گوشیم رو خاموش میکنم…
در اوج جلقیدن هستم و استایل های مختلف جلق زدن رو امتحان میکنم، صدای در من رو به خودم میاره، قلبم میریزه توی شرتم ، خایه هام جفت میشن!
یعنی کی میتونه باشه؟ اونم این موقع شب، بدجور ترسیدم ، نکنه پدر و مادرم باشن و میخواستن منو امتحان کنن ببینن درنبودشون چیکار میکنم.
بدون هیچ حرکتی روی دیوارهای اتاقم رو با سرعت نگاه میکنم، اه پس کوش؟ دنبال دوربینی میگردم که همه کثافت کاری هام رو ضبط کرده و قراره ابروم رو جلوی پدر و مادرم ببره!
چشمم به میز کامپیوترم میخوره به وبکمم مشکوک میشم، یک لبخند شیطانی روی لبام میاد ، به سرعت به سمت وبکم میدوم و با یک مشت محکم خوردش میکنم. دستم بدجور درد گرفته ولی ارزشش رو داره،
سریعا به سمت شلوارم میدوم تا قبل از رسیدن کسی لباس بپوشم، با یک شیرجه بلند خودم رو به شلوارم میرسونم ولی دیر شده و در اتاقم باز شده …
شلوار توی دستم مونده و من روی زمین افتادم چشمام از حدقه داره میزنه بیرون،سریع از جام بلند میشم و فقط فرصت میکنم دستم رو روی کیرم بزارم ، نصف تخمام از زیر دستم بیرون زده و کلاهک کیرم هم از دستم در رفته…
وقتی در کامل باز میشه متحیر میشم، توی چارچوب در یک پری خوشگل میبینم،به قول بعضی از دوستام اسبیه واسه خودش، بعضی دیگه از دوستام اسم این داف ها رو شاسی بلند میزارن، وقتی به صورتش خیره میشم میتونم تعجب و ابهام رو توی چشماش ببینم.
کمی به خودم میام ، دستم رو از روی کیرم برداشتم، به کیرم خیره شده، توی چشماش میشه خوند که کیر میخواد …
لبخند زیبایی روی صورت داره و به طرفم میاد و در فاصله سی سانتی من می ایسته ، بدون هیچ حرفی زانو میزنه و کیرم رو با دستش نوازش میکنه ، بعد از چند بار عقب جلو کردن ، توی دهنش میزاره و شروع به ساک زدن میکنه…
طوری ساک میزنه که از خود بیخود میشم توی یک دنیای دیگه ام ، واقعا حرفه ایه ، بدون اینکه یک ذره از دندوناش به کیرم بخوره.توی ذهنم علامت سوال هایی رژه میره ،
وقتی به خودم میام آبم رو میبینم که دهنش رو پر کرده ، با یک نفس آبم رو میبلعه و یک لبخند مهمونم میکنه.
علامت سوال ها توی ذهنم پررنگ تر میشن، این دختره کیه؟، از کجا اومده؟
توی خونه ما چیکار میکنه؟
دوباره به خودم میام و هنوز لبخند رو روی لباش میبینم…
از روی زمین بلندش میکنم و روی تخت میشینم . کنارم میشینه و شروع به صحبت میکنم …

ازش میپرسم: “تو کی هستی؟اینجا چیکار میکنی؟”
وقتی شروع به صحبت کردن میکنه میشه تعجب رو توی چشمام به وضوح دید، توی صحبت هاش میگه:
اجوجی بوگی نووو شاواف دوری موی انوز گوژی بوژ
گیج شدم، شبیه همون کسی که از گوشی بابام زنگ زده بود حرف میزنه،
وقتی حرفاش تموم میشه از روی تخت یلند میشه ، منم همراهش از روی تخت بلند میشم و توی چشماش ذل میزنم، منو هل میده ، روی تخت پرت میشم ، کمی میترسم ولی وقتی چشماش رو نگاه میکنم شهوت رو توی چشماش میبینم.به سرعت لباس هاش رو درمیاره و خودش رو روی من پرت میکنه، لباش رو روی لبام میزاره و بی امان شروع به مکیدن میکنه ، از خودم جداش میکنم ، به محض اینکه میخوام حرفی بزنم کیرم رو توی یک جای تنگ احساس میکنم،آهی از سر لذت میکشم
و هیچ حرفی نمیزنم.کیرم رو توی کسش کرده و بالا پایین میپره!،با هر بار که کیرم کامل توی کسش میره صدایی شبیه جیغ از خودش درمیاره…
تند تند بالا پایین میره ، چشماش از خوشحالی برق میزنه!
بعد از چند لحظه چشماش رو میبنده و خودش رو از روی من کنار میکشه،
بعد از اینکه کمی سرحال میشه شروع به حرف زدن میکنه:
‏"تنوجی بوگی جوج نوژی ابو ‌کوجو موهن دسو "
نمیزارم ادامه بده حرفش رو قطع میکنم و میپرسم؛“تو کی هستی؟”
لبخندی میزنه و با دوتا دستاش سینه هاش رو میگیره و میمالونه، اعصابم بهم میریزه ، به محض اینکه میخوام دهنم رو باز کنم و فحش نثارش کنم شکه میشم.
پوست سینه هاش رو به طرف بالا میکشه و مثل یک لباس از تنش درمیاره.
وای خدایا این چیه؟!!
ترس عجیبی توی وجودم حس میکنم . تمام بدنم شروع به لرزیدن میکنه ، دختری که خوشگلیش رو هیچ جا ندیدم حالا تبدیل به یک موجود عجیب شده ، موجودی که روی صورتش فقط یک چشم و یک دهن کوچیک دیده میشه … وقتی بیشتر توجه میکنم چشمم به سینه هایی کوچیک که با یک سوتین فلزی صورتی پوشونده شده میفته با چشمام براندازش میکنم ، شورت فلزی و صورتی که ست با سوتینشه توجه ام رو جلب میکنه،بدنم همچنان میلرزه خودم رو به گوشه ای از تخت میکشم و دستام رو دور زانوهام میندازم،خودش رو بهم نزدیک میکنه ، دستش رو یه طرف کیرم دراز میکنه، توی این اوضاع وقت گیر آورده و قد الم کرده،بعد از اینکه کمی با کیرم ور میره ، روی تخت دراز میکشه و اشاره میکنه به طرفش برم .لای پاهاش میشنم ، دستم رو روی شرتش میزارم تا درش بیارم ، هر کار میکنم تکون نمیخوره، جنس شورتش از فلز درجه یک ساخته شده و این کار رو واسه من سخت میکنه، درحالی که کلافه شدم دستش رو روی شرتش میاره و دکمه ای که روی شرتش تعبیه شده رو فشار میده،شورتش مثل در سفینه های فضایی باز میشه ، دهنم از چیزی که میبینم باز میمونه، چیزی که من میبینم هیچ کس توی عمرش ندیده و نخواهد دید، در این شکی ندارم…

ازش میپرسم: “تو کی هستی؟اینجا چیکار میکنی؟”
وقتی شروع به صحبت کردن میکنه میشه تعجب رو توی چشمام به وضوح دید، توی صحبت هاش میگه:
اجوجی بوگی نووو شاواف دوری موی انوز گوژی بوژ
گیج شدم، شبیه همون کسی که از گوشی بابام زنگ زده بود حرف میزنه،
وقتی حرفاش تموم میشه از روی تخت یلند میشه ، منم همراهش از روی تخت بلند میشم و توی چشماش ذل میزنم، منو هل میده ، روی تخت پرت میشم ، کمی میترسم ولی وقتی چشماش رو نگاه میکنم شهوت رو توی چشماش میبینم.به سرعت لباس هاش رو درمیاره و خودش رو روی من پرت میکنه، لباش رو روی لبام میزاره و بی امان شروع به مکیدن میکنه ، از خودم جداش میکنم ، به محض اینکه میخوام حرفی بزنم کیرم رو توی یک جای تنگ احساس میکنم،آهی از سر لذت میکشم
و هیچ حرفی نمیزنم.کیرم رو توی کسش کرده و بالا پایین میپره!،با هر بار که کیرم کامل توی کسش میره صدایی شبیه جیغ از خودش درمیاره…
تند تند بالا پایین میره ، چشماش از خوشحالی برق میزنه!
بعد از چند لحظه چشماش رو میبنده و خودش رو از روی من کنار میکشه،
بعد از اینکه کمی سرحال میشه شروع به حرف زدن میکنه:
‏"تنوجی بوگی جوج نوژی ابو ‌کوجو موهن دسو "
نمیزارم ادامه بده حرفش رو قطع میکنم و میپرسم؛“تو کی هستی؟”
لبخندی میزنه و با دوتا دستاش سینه هاش رو میگیره و میمالونه، اعصابم بهم میریزه ، به محض اینکه میخوام دهنم رو باز کنم و فحش نثارش کنم شکه میشم.
پوست سینه هاش رو به طرف بالا میکشه و مثل یک لباس از تنش درمیاره.
وای خدایا این چیه؟!!
ترس عجیبی توی وجودم حس میکنم . تمام بدنم شروع به لرزیدن میکنه ، دختری که خوشگلیش رو هیچ جا ندیدم حالا تبدیل به یک موجود عجیب شده ، موجودی که روی صورتش فقط یک چشم و یک دهن کوچیک دیده میشه … وقتی بیشتر توجه میکنم چشمم به سینه هایی کوچیک که با یک سوتین فلزی صورتی پوشونده شده میفته با چشمام براندازش میکنم ، شورت فلزی و صورتی که ست با سوتینشه توجه ام رو جلب میکنه،بدنم همچنان میلرزه خودم رو به گوشه ای از تخت میکشم و دستام رو دور زانوهام میندازم،خودش رو بهم نزدیک میکنه ، دستش رو یه طرف کیرم دراز میکنه، توی این اوضاع وقت گیر آورده و قد الم کرده،بعد از اینکه کمی با کیرم ور میره ، روی تخت دراز میکشه و اشاره میکنه به طرفش برم .لای پاهاش میشنم ، دستم رو روی شرتش میزارم تا درش بیارم ، هر کار میکنم تکون نمیخوره، جنس شورتش از فلز درجه یک ساخته شده و این کار رو واسه من سخت میکنه، درحالی که کلافه شدم دستش رو روی شرتش میاره و دکمه ای که روی شرتش تعبیه شده رو فشار میده،شورتش مثل در سفینه های فضایی باز میشه ، دهنم از چیزی که میبینم باز میمونه، چیزی که من میبینم هیچ کس توی عمرش ندیده و نخواهد دید، در این شکی ندارم…

ادامه …


امیدوارم از این قسمت خوشتون اومده باشه!!!
توجه داشته باشین این داستان جنبه طنز داره!!!
لطفا اگر خوشتون اومده امتیاز لازم رو بدین تا بتونم قسمت بعدی رو هرچه سریعتر آپ کنم …
جا داره از ادمین محترم سایت هم تشکر کنم!

‏((نویسنده : سامی شهوتی))


👍 0
👎 0
56022 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

357873
2013-02-04 05:08:13 +0330 +0330

یکه یکه :D

0 ❤️

357874
2013-02-04 05:10:01 +0330 +0330

به جون مازیار تا الان 5 دور خوندمش
خیلیم عالی :D

0 ❤️

357875
2013-02-04 05:11:57 +0330 +0330
NA

كوفت :phbbbbt:

0 ❤️

357876
2013-02-04 05:13:25 +0330 +0330

من ۱۰۰ بار خوندمش به جون مهنس!
خیلی زیبا
دست شما درد نکنه سامی جان
افتادي رو دور هی داستان میدی ها

0 ❤️

357877
2013-02-04 05:16:45 +0330 +0330
NA

اصلا خنده دار نبود اما جالب بود

0 ❤️

357878
2013-02-04 05:17:43 +0330 +0330
NA

سامی جان نمی دونم الان کجای دلم بذارمت . :))

خب چرا 2 بار تایپ کردی ؟ من شخصا شمارمو می دم فردا برام اس ام اس کن . :D

به ادمین زحمت نده.

موجود از فضا اوردی دادا؟ :D

ادمین جان سریعا مهندس گلی جون اسپم کن .کامنت اول شد .

0 ❤️

357879
2013-02-04 05:18:43 +0330 +0330

مازیار تیلیت شه 150 بار خوندمش :D

0 ❤️

357880
2013-02-04 05:27:49 +0330 +0330

شادی :> :D :P ;;)

0 ❤️

357881
2013-02-04 05:36:41 +0330 +0330
NA

مهندس :D
:nottalking: 8|

0 ❤️

357882
2013-02-04 05:45:52 +0330 +0330
NA

خواجه مواظب خودت باش 1وقت ازفضا میان میدزدنت:-D
اصولآشرت واسه راحتیه!
این فضایی ها شرت پوشیدنشونم مثل آدمیزاد نیست!
احتمالأبشه رودکمه شرت کلید و پسوورد هم نصب کرد که واسه ممانعت از تجاوزوحفظ امنیت اجتماعی بسیارمفیده:-D

0 ❤️

357883
2013-02-04 06:26:20 +0330 +0330
NA

آخه میرزا ET چه داند
که باسن درپشم بهتربماند
من از پادادن ET به سامی همی بدانستم
که باشرت فلزی هم جنده در امان نمیماند

0 ❤️

357884
2013-02-04 06:45:30 +0330 +0330

خیلی خیلی چرت بود!!! کوتاه بود اصلا هم خنده دار نبود!!!واسه چی الان داستانت امتیاز کامل گرفته!! داستان قبلیت خیلی قشنگ تر و بهتر بود!!! حالا دیگه هیچ داستان زمینی نداری که گذاشتی تو کون فضایی ها!!!زل نه ذل!! موفق و سربلند باشید.

0 ❤️

357885
2013-02-04 06:51:28 +0330 +0330
NA

Z21x:

اینجا هیچ داستانی غیر از پریچهر و ارا لیاقت 5 قلب نداره .

اما بعضی وقتها یک دوست مجازی لیاقتش از 500000000000000000000 قلب هم بیشتره.

واسه این امتیاز کامل گرفت گلم.

چون کامنتها لبخند به لبت می یاره عزیزم.

0 ❤️

357886
2013-02-04 06:57:27 +0330 +0330

ادم باید هوای رفیقشو داشته باشه درسته ولی وقتی امتیاز بالا میدی رتبه داستان میره بالا و حق اونی که داستان باحال و قشنگی داشته پایمال میشه و تو ذوقش می خوره و دیگه نمی نویسه و دوباره باید بریم داستان چرت بخونیم!!! دروغ میگم؟؟؟

0 ❤️

357887
2013-02-04 06:59:30 +0330 +0330
NA

Z21x:

به اونا هم رفاقتی نمره می دم عزیزم. هیچ کدوم پازلشون درست نیست.

ناراحت اونا نباش . بعد از یک مدت خسته می شن دیگه داستان نمی ذارن.اینجا نویسنده ثابت

نداره.

0 ❤️

357888
2013-02-04 07:02:11 +0330 +0330
NA

توی تخت بودم یه صدای گفت :بو جو چع حو کا می سولا
گفتم :تو کی هستی؟
گفت:یادنمداقثشلدتازریغقغسطاربنذ ا برذ رردهدردمسنبد
نفهمید چی گفت و لی کیرم تو کسش داشت حال میکرد
دوباره گفت:تد نسر س هتردتن دذخ رهاخهر سبیردن ردند لرذمد سیرل ی له
بلد نبودم چی میگه ولی کون لقش تا این که پوست انداختو بعد شرت مکانیکی با کلید اکترونیکی (فقط احیانا سامی جان پسوورد نداشت؟)
دراز کشید گفت:ایب سقبلا سقیبرا سیبار سقیا سیار ال خ ل خ اخا خ اعاااا ا
بله داستان تموم شد
و من اطمینان کامل دارم سامان فیلم مردان گرگ نما رو دیده و این داستان رو نوشته آلبته همونی که تو فرانسه ساختن چون دختره زبونشو با چاقو اول فیلم میبرن نمیتونه خوب حرف بزنه و بعدشم اون تیکه پوست انداختنم سَم بدبخت میرینه به خودش یه کم همزاد پنداری کن سامی جان حالا بعدا برای شعرم خدمت میرسیم

0 ❤️

357889
2013-02-04 07:02:44 +0330 +0330

هر جور صلاحه من که چیزی نگفتم!!!

0 ❤️

357890
2013-02-04 07:04:12 +0330 +0330
NA

Z21x:

دعوا نکردم. شما هم حق داری نظرتو بگی .فقط من یک توضیح کوچیک دادم. عذر خواهی می کنم.

ناراحت نشید.

0 ❤️

357891
2013-02-04 07:11:58 +0330 +0330

نه بابا از صبح تا حالا بیرون بودم خوابم میاد گفتم کوتاش کنم بتونم یه چرتی هم بزنم اگه خوابم نمیومد تا صبح هم جواب میادی جواب میدادم!!!ناراحتی؟؟؟ یه لحظه به جمله هات نگاه کن من که چیز ناراحت کننده ای توش نمی بینم!!!

0 ❤️

357892
2013-02-04 07:12:25 +0330 +0330
NA

جاى امامزاده شهوانى خاليه، دادا بيژن كوجاست؟ :S

0 ❤️

357893
2013-02-04 07:23:49 +0330 +0330
NA

جوجو امام زاده مشغول گره گشاییست از زوار شهوانی :D
کارش داری شما هم یک زیارتی ازش بکنی جواب میگیریا
از من گفتن بود

0 ❤️

357894
2013-02-04 07:32:02 +0330 +0330
NA

بیخود.فقط جونور واقامیرزادوستتون دارم

0 ❤️

357895
2013-02-04 07:33:20 +0330 +0330
NA

ميخواستم وجوه نقدى نذورات مؤمنين و مؤمنات شهوانى رو بهش بدم,حالا كه نيست مجبورم فداكارى كنم،نوش جون خودم :D

0 ❤️

357896
2013-02-04 07:35:19 +0330 +0330
NA

ادمین قسمت دوم داستان رو اپ کرده من دو قسمت رو فرستادم تا با هم ادغام بشه ولی دومیه اپ شده
بزودی درست میشه!

0 ❤️

357897
2013-02-04 07:38:02 +0330 +0330
NA

بیا بیژن بیا برما نظر کن
گره از در د بی درمان دوا کن
کنون جای تو خالیست یا اماما
بیا حالا بیا اکنون برما
نباشی اندر این جمع مجازی
خورد غصه شادی جوجوی ما

0 ❤️

357898
2013-02-04 07:55:39 +0330 +0330

سلام برو بچ
فعلا درگير كارم نرسيدم داستان رو بخونم ولى تو كامنتا ديدم يه جورايى داره پا ميره تو كفش من، ميرزا اينا با فضا چيكار دارن؟

0 ❤️

357899
2013-02-04 09:09:44 +0330 +0330
NA

ألا یا ایهاالمیرزا
عجب شعری تواورا بنما
که هرچندنویسندگی دشوار بود
ولی بسیار باشند خواننده ها!
دوستت دارم آمیزا

0 ❤️

357900
2013-02-04 09:18:55 +0330 +0330

سخن سربسته گو ميرزا قشمشم
به قربان حكايت گفتنت شم
اگر دكتر كپى گشته فضايى
مرا با او نباشد اقتضايى
ازآن پرواز وهم انگيز او من
گرفتم يكصدو بيست هزار تومن
كه آن هم جاى حرف بسيار دارد
سر تقسيم يك جا خار دارد
به مرئوسان رسد گوزش وليكن
رئيسان را رسد چك توى زونكن

0 ❤️

357901
2013-02-04 09:35:26 +0330 +0330
NA

الا ای سامیه کسخل کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
تا دیروز هی به خودم میگفتم این سامی شهوتی کسخل میزنه
هی وجدانم میگفت نه اشتباه نکن سامی کسخل نیست
گذشت و گذشت
تا امروز هی عقل و وجدانم درگیری داشتن سر سامی شهوتی
تا امروز که ای نوشته سامی رو خوندم وحین خوندن خوابم گرفت
حس کردم یه نفر داره صدام میکنه .بیدار شدم . دیدم وجدانمه اومده میگه
پاشو سامی کسخل داستان نوشته

0 ❤️

357902
2013-02-04 09:35:50 +0330 +0330
NA

دوستان دوبار داستان رو از اول بخونین
امیدوارم خوشتون بیاد

0 ❤️

357904
2013-02-04 09:46:20 +0330 +0330

در جواب افسانه 19

مانند تو افسانه ، کسی شانه ندارد
یک شانه ی لخت این همه افسانه ندارد!

برعکس تو در شانه ی من نیست شکوهی
تا جمع کنم گرد خود از جلوه گروهی

در ظاهر اگر اهل تو افسانه پرستند
در باطن خود مردکه ها شانه پرستند

بیننده ی عکس لب سرخ تو شود لوس
لب بر لب ِ لپ تاپ گذارد بکند بوس

ای کاش مرا نیز لب و سینه و ران بود
یک سیر از این بود و دو کیلو هم از آن بود

از شعر من و شانه ی تو خلق ملولند
یک عده صبورند و دگر عده عجولند

گویند رفیقان مرا رانده ای از بزم
گرز قلمت بزم سخن کرده پر از رزم

گویند گرفته ست تو را جو ریاست
من هم شده ام متهم سهو و سیاست

گویند که ادمین تو مثل شکلات است
با تلخ ِ نود درصدی اش عین دوات است

گویند زند طعنه به انواع علامت
تا جوجه زند جیک ، نویسد به سلامت

0 ❤️

357906
2013-02-04 09:47:16 +0330 +0330
NA

تو را دارم سوالی یا میرزا
کنون درمان شدست اسهالت آیا
اگر تر تر به قوت خود باقیست
برو سنجد بخور بلکه شود سفت

0 ❤️

357907
2013-02-04 10:01:09 +0330 +0330
NA

کنون احضار کنم بنده مهندس
بیاید بکند تو و شمشیرتو نص
اگر جنبه نداری یا میرزا
بکش بیرون دسته شمشیرت ازما

0 ❤️

357908
2013-02-04 10:04:05 +0330 +0330
NA

به قول بعضی نخوندم معلومه تو خودت آدمینی ما رو سر کار گذاشتی!
ما یه ماه تو صفیم تو زرتی میای داستان جق میدی!

0 ❤️

357911
2013-02-04 10:14:29 +0330 +0330
NA

سامی نازنین :

جالب بود برام .ادامه بده ببینم اخرش باید کجای دلم یزارمت. :D

0 ❤️

357912
2013-02-04 10:37:47 +0330 +0330
NA

نباش غمین تو ای پروازی
برو به مکتب میرزا تا شعر آموزی

0 ❤️

357913
2013-02-04 10:40:04 +0330 +0330
NA

MerOaa:

:S

خیلی نامردین .من شعر بلد نیستم.

امیرزا بیا بریم اتاق بغلی کارت دارم. :D ;)

0 ❤️

357914
2013-02-04 10:45:55 +0330 +0330
NA

نکن صدا آمیرزا را
گرفته بخسبیده آن آقا

0 ❤️

357915
2013-02-04 12:23:36 +0330 +0330
NA

ندارم دگر شعری از خود کنون
دهم من به تو پند بی چندو چوند
نکن دیگر کتابت تو ای نازنین
نکن سو استفاده از ادمین
شدست ناراحت از دستش دکستر
ولی همه چیز هست زیر سر مهندس

0 ❤️

357916
2013-02-04 12:58:03 +0330 +0330
NA

میرزا آمد شاد آمد
با لبخندش جان آورد
با او روشن شد اینجا
ما شاگرد او شد استاد

0 ❤️

357917
2013-02-04 13:27:46 +0330 +0330
NA

دراین جمع شعرای شهوتی
زبان عاجز شد از هرصحبتی
به فدای آن میرزای ملک الشعرا
که آورد برلب خسته ام لعبتی
مرا بسیار باشد داستان آبکی
به فدای آمیزا و سامی شهوتی
مرسی آمیزا که تونستی با این دل گرفتم لبخندی به لبام بنشونی

0 ❤️

357918
2013-02-04 13:35:12 +0330 +0330
NA

خاجه جان دعوت نامت رسيد
كار داشتم دير اومدم
معذرت
بى داستان نان خوشيم گلدى
و اورگيم شاد اولدى
نويسنده دن خوشيم گلدى و اميد وارم خوش اولا
“مهندس گل پسر” و “آميرزا” نين كامنت لرى هميشه كيمى گوزليدى
هاموز 100 مين ايل ياشيون
هر وقت معناى حرف هاى
اون فضايى رو گفتيد منم معنى اين ها رو ميگم

0 ❤️

357919
2013-02-04 13:42:35 +0330 +0330
NA

مهندس قديما يه كتاب تخم شناسى داشتى چى شده بهش؟

0 ❤️

357920
2013-02-04 14:26:01 +0330 +0330

خوب من اومدم

0 ❤️

357921
2013-02-04 14:29:12 +0330 +0330
NA

دادا ميرزا زود قضاوت نكن

0 ❤️

357922
2013-02-04 14:29:37 +0330 +0330

ببينم يك نفس كش نيست اينجا
به تنبان شما كش نيست اينجا

0 ❤️

357923
2013-02-04 14:30:27 +0330 +0330
NA

نرو میرزا بیا تا شعر گوییم
منم هستم بجز تو با بروس لی
که بس دیشب همه بیدار بودند
برفتند امشب از این شاهوانی

0 ❤️

357924
2013-02-04 14:37:29 +0330 +0330
NA

هیچ کس راجع به داستان نظر نداد
دست همتون درد نکنه
خوش باشین
شب بخیر

0 ❤️

357925
2013-02-04 14:39:05 +0330 +0330

بديدم ليديك آزرده كرديد
به سان خودرويى اسقاطه كرديد
اگر قاطى نموده آب و روغن
تون آپش ميكنم اينجا خود من
شما درگير چرخ خويش باشيد
كه پنچر گشته و دل ريش باشيد

0 ❤️

357926
2013-02-04 14:45:28 +0330 +0330
NA

نشو چرکین دل از دست ماها
بسی زیبا بدی داستانت آقا
که ما یک سامیک بیشتر نداریم
ببوسم بنده اکنون روی ماهت

0 ❤️

357927
2013-02-04 14:51:22 +0330 +0330
NA

کنون که همه جمعند در این محفل
نباش خاموش میرزا ای عزیز دل
بیا بسرا شعر ی از برای مان
تا بشویم شاد ما اندر منزل

0 ❤️

357928
2013-02-04 14:55:45 +0330 +0330

سلام من بسى بلند بالا
به ياران قديم مروآ آميرزا
عجب دارم من از اين رسم ظلى
كه از خارج شده شاعر بروس لى
تراكتور نيز كه جاى خويش دارد
هزاران كار خوش در پيش دارد

0 ❤️

357929
2013-02-04 14:59:45 +0330 +0330
NA

فکر میکردم اکر یک تنوع توی داستانها ایجاد بشه میتونه جالب باشه
یه داستان تخیلی !
از همتون ممنونم!
آمیرزا ببخش پیامت رو ندیدم
میشه چیزی نگم ؟
گفتم دوست ندارم به اینجا کشیده بشه!

0 ❤️

357930
2013-02-04 15:04:40 +0330 +0330

بدان سامى كه من دستان نخواندم
به عمر خود جوكى اين سان نخواندم
به محض اينكه داستانت بخوانم
نظر را ميدهم اى جان جانم

0 ❤️

357931
2013-02-04 15:05:27 +0330 +0330
NA

سلام تو را می دهم پاسخ
منم سرگشته ام از این تناسخ
بروس لی که در ینگه دنیاست
چگونه گذر کرد بر این شاهراه
تراختور که جایی ندارد در اسیا
درود بر استقلال صدر جدول هورا

0 ❤️

357932
2013-02-04 15:05:37 +0330 +0330
NA

:))
اسمش رو بذار سکس با آل(موجودی مونث از طایفه جنیان که به زن زائو آسیب می رساند)…داشتیم؟؟؟ تو به اجنه هم رحم نمی کنی؟نکنه پارانویی هستی؟ نکنه فکر کردی اینجا مجله گل آقاست؟برو یه دعانویسی،رمالی خودتو معرفی کن تا بخور ک… بهت بده تا شفا پیدا کنی و به زندگی عادی برگردی…جلاق اکبیری
لازم نکرده بنویسی
بچه ها شما دیگه چرا؟ این همه شمارو اسکل کرده…

0 ❤️

357933
2013-02-04 15:14:44 +0330 +0330
NA

بیفکنم تقصیر ها را به گردن میرزا
که گسترد بساطش را در اینجا
پریشان بکردست خاطر سامی
نشو غمین ای عزیز شهوانی

0 ❤️

357934
2013-02-04 15:18:09 +0330 +0330
NA

شاعر جونود آمد:
همی آمدم حالتان بگیرم
شعر تمام شود روزی که بمیرم
فعلا همه دولا راست شوید
تا برایتان قاقالی لی بخرم

0 ❤️

357935
2013-02-04 15:20:10 +0330 +0330

هرچند كه اوضاع اخير مملكت آشوب است
بي پولى و كمبود خريد منكوب است
من بوى خوش خاك وطن را ندهم
بر هرچه كه در خارج ايران تو بگويى خوب است

0 ❤️

357936
2013-02-04 15:33:31 +0330 +0330

ارادت دارمى ليدى چه بسيار
كه سنگينست بهرت اينهمه كار
تو خانومى بكن در اين ميانه
حساب كارو درهم را به مرد خانه بسپار

0 ❤️

357937
2013-02-04 15:46:55 +0330 +0330
NA

سلام بر تو باد یا میرزا
کجا بودی ای شیطون بلا
شدست دلتنگ خواجه مروآ
بگو جریانو زودتر ناقلا

0 ❤️

357938
2013-02-04 15:48:30 +0330 +0330
NA

شاعر جونور براتون میگه:
کسی نبود برام قلدر بازی در آره؟
کله پوکشو به تیغ اشعرم بسپاره
کسی انگار نمیشه رستم واسم
چون دیشب همه شدن خراب و پاره
(ببخشید واسه جور کردن قافیه آدم مجبور میشه دیگه )شکشلک نیش تا بنا گوش باز

0 ❤️

357940
2013-02-04 16:19:51 +0330 +0330
NA

نان قرض ندین بهم بابا
هنوز بچه بنشستست اینجا
اگر ادامه بدی آقای میرزا
کنم داغت رو تازه همون فونت فارسی را

0 ❤️

357941
2013-02-04 16:25:45 +0330 +0330
NA

تو ای جونوور زیبا
برو سوادت رو درست کن بیا
نگویی جای جونوور جونود
گر بگویی اسم من بود فرنود
اهای ای امیرزای پر شهوان
مدد رسان مرا بی امان

0 ❤️

357942
2013-02-04 16:33:15 +0330 +0330
NA

تو ای میرزای شهوان
مرا یاری برسان
کن روایت حکایت این داستان
چون نکردی ان را کامل عیان
ای مرواو یاری برسان
به این سامی پر توان
‎ ‎

0 ❤️

357943
2013-02-04 16:35:56 +0330 +0330
NA

شاعر جونور دست به کار شد:
کسی با من ندارد کل کل شعر؟
که گویم برایش مدتی من کسشعر
کسی جرات ندارد در این پهنای سایت
بیاید نا که مغزم نشود جرواجر
در ضمن سامی جان ما به غلط املای داستان تو گیر دادیم که تو به من گیر میدی

0 ❤️

357944
2013-02-04 16:56:35 +0330 +0330

زدست راضیم همواره میرزا
برم لذت ز اشعارت آمیرزا
شدم ناخواسته بیمار من دوباره
که صد لعنت به قلب پاره پاره

0 ❤️

357945
2013-02-04 17:01:27 +0330 +0330
NA

الا ای جونوور ساقی
مشو ناراحت از سامی
تو گر شوی یاغی
سامی رود به باغی
‎ ‎‏…‏
جونوور جون حکایت داستانم رو که نقل کردی!
دقت کردی داستان کامل شد یا همون نصفش رو خوندی؟

0 ❤️

357947
2013-02-04 17:02:09 +0330 +0330
NA

سلام و سلام وسلام و سلام !

منم عاشق خوشگلا یک کلام!

من آن سرتق هرکجایی نی ام!(نیستم)

که سرکوک شد در سه گاه آن نی ام! ( آلات موسیقی)

زنم شاد و گنج فریدون کنم!

غم از خاطر شخص بیرون کنم!

همه وقت دنبال دلبر نی ام!(نیستم)

که باشد همه دلبرم آن نی ام! ( نی : آلات موسیقی)

که شعر است بر لب چو احباب پاک1

مرا تا حبیب است نیست هیچ باک!

که شعر است برلب چو آبی روان!

کند پاک چون آب هرگون روان!

حونور بکن فکر سازندگی!

که دارندگی داد برازندگی!

به فکر کل هستی؟ سیاه است بخت!

به فکرت رسان یاد یک تاج وتخت!

شوی قدرت مطلق بیحریف!

اگر خویشتن را ندیدی ضعیف!

0 ❤️

357948
2013-02-04 17:12:30 +0330 +0330
NA

الا یا ایها الآمیرزا ، خواجه!

من آیا نیستم در عرض باجه؟

چرا هی باج دادی به همه کس!

ولی اشمرده ای منرا حد خس؟

مگر من ساقی دیرین نبودم؟

مگر من لیلی و شیرین نبودم؟

چرا با این همه الطاف بی حد!

گرفتی جزر از من جای هر مد!

مرا اینقدر در این کش و قوسا!

نپیچان که ز چشمم ریخت درسا

مرا یاری نکردی هی آمیرزا!

چنانچه بردی از یادت دل ما!

0 ❤️

357949
2013-02-04 17:25:03 +0330 +0330
NA

شاعر جونور در جواب hadizized میفرماید:
درودی فرستم من به هادی
تو که بازم به اینجا پا نهادی
برو مشقت نویس ای طفل زیبا
مفام شعر داری ولی در توهماتی
سامی جان نخوندم ولی کلا امشب باید بخونمش

0 ❤️

357950
2013-02-04 17:31:53 +0330 +0330
NA

نکن تعریف ازمن شیخ آمیرزا!

فراموشم نکن … ای شیخ برنا!!!

که من در حد این و آن شمردن!

بلد هستم فقط یک بگذر از من!

ز تعریف فراوان شرمسارم!

من از کبری بلند عاری بدارم!

0 ❤️

357951
2013-02-04 17:42:10 +0330 +0330
NA

شاعر جونور برای آمیرزا و هادی و بیژن عزیز :
سلام ای بیژن ای آغای فرهاد
عجب رویت به ماهم خوش نشان داد
و هادی هم که باز آمد به عرصه
هر از چند گاهی آید بهر پرسه(قدم زدن)
دلم لک زد از بس شاعر ندیدم
غمگین شدم چونکه حریف ندیدم
هادی بیامد قدم رنجه کرد
که جونور با او پیکار پنجه کرد

0 ❤️

357952
2013-02-04 17:48:02 +0330 +0330
NA

برای درس دادن پیر گشتم!

اگر ازخیر جونور گذشتم!

نه ای جونورم ! فکری دگر کن!

برو شب را به شعر من سحر کن!

همه ظرفی درو معنی نگنجد!

بدون وزن هست این شعر ها بد

توهماتی و هادی،ات و اد!

حروف و شکل قافیه ندارد

عروض و محور درس ادب را!

بکن آغاز بی وقفه عزیزا!

جونور جون ! بدان این جا همه کس!

برون اند از گروهان کم و خس!

همه شیخ اند و درویش اند و عالی !

تو هم بنداز بر دو شانه شالی!

اگر شابی و ناپخته بماند

که این باید که ناگفته بماند!

مفاعین مفاعیلن مفاعیل

عروض شعر من باشد همین ایل

تتن تن تن تتن تن تن تتن تن!

فراگیر این کلاس عشق سهواً

0 ❤️

357953
2013-02-04 17:50:55 +0330 +0330

شنیدم گفت شاگردی(1) به استاد(2)

مبر هنگام نمره، مخلص از یاد

بده یک نمرۀ بیست دوقبضه

که تا روحم شود در زندگی شاد

اگرچه از کلاست جیم بودم

و بودم همره عشقم پریزاد

و یا بودم درون سینمائی

که فیلمی داشت از لیلا و بهداد!

و یا دنبال وامی می دویدم

به وضعی بس خفن، با سرعت باد!

و یا یک مدتی افسرده بودم

ز قید هر دو عالم بودم آزاد

ولی فرصت نکردم تا بیایم

کلاست، ای امان و داد و بیداد

کنون یک حس مثبت گویدم که

نباشد غیبتم یک مشکل حاد!

در این لحظه، ز بس حرصش درآمد

بزد استاد همچون غول! فریاد

برو خوش باش، صفری کلّه گنده

همین الان استادت به تو داد

1:بیژن
2:آمیرزا

0 ❤️

357954
2013-02-04 17:58:42 +0330 +0330
NA

شاعر جونور در جواب هادی:
عزیز من ندارم در اشعرم رقیبی
تو از فهم اشعارم بی نصیبی
من اول کردم اندر شعر کاغذی کار
و این شد آغار برای فهم اشعار
درست است وزنش ردیف نیست
ولی بند بندش با هم یکیست
ز اول تا به آخر معنی اندر شعر است
نگو بر من تو شعر کارت همسان شِرک است

0 ❤️

357955
2013-02-04 18:03:56 +0330 +0330
NA

تو رامن دوست می دارم آمیرزا

ز بیزاریت بیزارم آمیرزا!

فقط اینجا تورا دارم آمیرزا!

تو گفتی که کارت دارم آمیرزا!

تو من را وارد اینجا نمودی!

تو همراهی و همیارم آمیرزا

کنون که شاعری وارسته گشتی!

شدی همخوان و همکارم آمیرزا

مرا ترسیست که یادم بری زود!

روی از پیشم کنارم آمیرزا!

0 ❤️

357956
2013-02-04 18:24:32 +0330 +0330
NA

نیست کبر و غرور شایسته!

گوشهایت ز کبر شد بسته!

گوش کن حرف پیر راهت را!

گوش کن این صدای دلخسته!

نیست معنی به باب بی میزان!

شعر از درب وزن شد رسته!

لیک انشا نویس جای شعر!

بشو از انشاد خود خجسته!

شعر بی معنی است بی وزنش!

وزن و قافیه راست وابسته!

شعر نو … دکلمه است! مصرع هاست!

آن وزین است و زیب و پیوسته!

شعر نو شعر کهنه هرچه که هست!

شهر شعرم به وزن بنشسته!

0 ❤️

357957
2013-02-04 20:11:33 +0330 +0330
NA

شاعر جونور برای هادی نوشت:
من خاک کویت باشم شبی اندر این خلوت
مرا هم به مجلس اشعارتان راه دهید
این سبک برای هادی جدید باشد،در این سکوت و خلوت
کش میخورد ،کم میشود ابیات شعر
من از لافنتن تقلید دارم این سبک شعر ،اما برایم شما شوید پیشکسوت
خلوت به هم زدم از غمی عشقی
هادی رو خدایت کند هدایت

0 ❤️

357958
2013-02-04 20:14:40 +0330 +0330
NA

سلام؛
اول داستان: داستانو مرتب نوشته بوديد، درواقع من با موبايل ظاهر مرتب و استفاده درست از علائم نگارشي در متن داستان ديدم. سوژه اش هم به نظرم جديد و جالب بود. اين همه داستان جون عمم رئال ديديم، اينم يه افسانه سورئال (لطفا در مفهوم سورئال بحث نكنيد!)! البته بايد ببينيم چه پيش خواهد آمد، ولي من خوشم اومد! خصوصا ازون منوي اول داستان! ضمنا رمز داستان تو يكي ازون مكالمات نامفهوم بود ولي لو نميدم الآن!

دوم شعر: حال و وقت ندارم منظوم بگم. اساتيد ببخشن.
يه پيشنهادي دارم كه با عرض پوزش از همه مطرح ميكنم، اونم اينه كه اين مشاعرة الشعرا رو زير يكي از داستاناي الكي بندازيد! علت حرفم هم اينه كه يه عده داستانشون واسشون مهمه، حق هم دارن. اين مشاعره داستانا ميذاره تو حاشيه كه خيلي جالب نيس و به هرحال اينجا بخش داستاناس! البته جسارتم رو ببخشيد. متوجه هستم كه سامان خان روابط حسنه دارن با شعرا ولي حرف من كلي ه. بازم هرجور صلاح ميدونيد.
يه چيز ديگه: مكان رو اعلام كنيد يا يكي مرام بذاره منم خبر كنه!
و چيز سوم: همه عالي ان ولي بعضياتون يه چيز ديگه ايد!

0 ❤️

357959
2013-02-04 20:21:23 +0330 +0330
NA

و چيز ديگر:
قربون شما ميرزا! هم مكان گفتيد هم جواب سؤال لاينحل هويت اين امامزاده رو واس ما پيدا كرديد.
عذر ديركرد
نت مسخرمون كرد!
قافيه تيم به مولا!

0 ❤️

357960
2013-02-04 23:23:12 +0330 +0330

سامى جان بلاخره داستانت رو خوندم
امتيازتم دادم عزيزم نظرم هم اينه:
بالاب بوليب رادو وى تا كورتا!!!
خودت ترجمش كن.
.
.
.
.
شوخى كردم خوب بود يكم زياد حاشيه رفته بودى ولى قالبش بد نبود جا براى كار داره
مرسى

0 ❤️

357961
2013-02-05 00:48:10 +0330 +0330
NA

دوستان صبح همتون بخیر منکه به خیر نبود اول صبحی اومدیم 20/30 عکس آپ کردیم تو تاپیکمون ولی 3 نفر بیشتر بازدید نکرد از این رو اعلام میدارم امروز به شدت سگ تشریف دارم پاچه نیز امروز برای خودم هر 8 ساعت تعدادی تجویز کردم
لدفن برید یه دوتا نظر بدید شاید از این شکست در بیام و یکم عقده هام فرو کش کنه

0 ❤️

357962
2013-02-05 00:48:42 +0330 +0330

سلام ميرزا تو اى انسان دانا
بدون شك خطا كردست همانا
حضور مرد تنها هيكلش نيست
اياب و رفتن و لم دادنش نيست
خدا داده به مردان اين امانه
كه باشند بانوان را پشتوانه
اگر ليدى ما غر زد كمى زود
دليلش خستگيه ديشبش بود
او از مرد فيزيكى بى نياز است
كه آغوش شويش همواره باز است
گلايه ش بهر ناز روحيش بود
كه اميدست دارد رو به بهبود
در اين اوضاع از دست گرانى
تو خود دانى كه سخت است زندگانى
همى قاطى شده كارو كمى هم كار منزل
عنان از كف بداده كرده است فرياد از اين دل

0 ❤️

357963
2013-02-05 00:55:37 +0330 +0330
NA

خب یکی از اون 3 نفر شما بودید ننه جون

0 ❤️

357964
2013-02-05 01:16:57 +0330 +0330

دلم خون شد الا ياران خدارا
دلى پر درد باشد هر دوتا را
اگر اين لابه ها درد رياليست
بدان ميرزا كه جيب جمع خاليست
خدا را شكر سالم گشته ايم ما
ره دارالشفا گم كرده ايم ما
اگر سخت است خوردن نان خالى
به از مرغى كه بلعى با ملالى
سر صبحى كمى دلشاد باشيد
ز بند غصه ها آزاد باشيد

0 ❤️

357965
2013-02-05 02:55:49 +0330 +0330
NA

ندانستم که میرزا بود زن ذلیل چنین
بگیر به گوش نصیحت قلب مسین
برو شکر کن ای آمیرزا کنون
که تا از دستت نرفته آن نازنین

0 ❤️

357966
2013-02-05 03:04:40 +0330 +0330

اگر همسرت بيند اين شعر تو
درد(بدرد) با تبر اشكم سير تو
تو درد تجرد ندانى كه چيست
كه سوپ سه شب مانده هم خوردنيست
اگر بينى اوضاع و احوال ما
محال است نالان نگردى تو بر حال ما
وليكن سعادت همين لحظه هاست
نديدن و دنبال آن رفتنش اشتباست
دريغا جوانى چو آهو به دشت
دمى بر هم زدم چشم و از من گذشت
كنون گرد پيرى نشست بر سرم
به افسوس بايد جامه بر تن درم
به دى چون توانستم ندانستم چه سود
و امروزى كه دانستم توانستم نبود

0 ❤️

357968
2013-02-05 03:12:07 +0330 +0330
NA

Khoob bood .

0 ❤️

357971
2013-02-05 04:21:00 +0330 +0330
NA

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخD:

0 ❤️

357972
2013-02-05 11:11:06 +0330 +0330
NA

سامی اون داستانه یادته؟ همون که در مدح مهندس گل پسر نوشته بودی،که کامنت دادم پنج تا قلب بهت امتیاز دادم،میخواستم بگم لیاقتشو داشتی چون این داستانتو دوس داشتم کلا از داستان تخیلی خوشم میاد.پنج تا قلب هم به این داستانت میدم فقط با ادمین هماهنگ کن که دو سه روز یه بار آپ بشه که زیاد تو کف نمونیم

0 ❤️

357973
2013-02-05 20:04:09 +0330 +0330

:D سامی خوب بود مخصوصا اونجایی که گفتی آلتت رفت رو حالت استند بای !!! با اینکه با داستان قبلیت بیشتر حال کردم ولی اینم خوب بود تخیلات خوب و نگارش خوبی داری حسو میرسونی اون صدا هارو چه جوری تایپ کردی توش موندم خدایی! دمت گرم داستان بعدیتو پر احساس تر بنویس مثل قبلیت موفق باشی

0 ❤️

357974
2013-02-06 14:50:30 +0330 +0330
NA

دمت گرم.خيلي سره كاري بود.كلي خنديدمممممممممممممممممممممم

0 ❤️

357979
2013-02-28 04:18:39 +0330 +0330

داداش عالی عالی بود خیلی خندیدیم ممنون اذت راستی اینجاشو خوب اومدی (دوست دخترم زنگ بزنم که یادم میاد من اصلا دوست دختر ندارم)

0 ❤️