آس دانشگاه رو من کردم

1390/11/11

سلام به همگی دوستان شهوانی. میخوام یکی از خاطرات سال های تقریباً دور خودم رو واستون تعریف کنم. امیدوارم که خوشتون بیاد. اگرم نیومد …
این داستان مربوط میشه به سال چهارم دانشگاه من تو ساری. اون زمان (هفت سال پیش) من 22 سالم بود. خیلی انرژی داشتم و مثل الان بگا رفته نبودم و خیلی هم تو کف بودم. دانشگاه ما یه دانشگاه نسبتاً کوچیک بود که تقریباً همه همدیگه رو میشناختن و اون زمونا خیلی میشنیدیم که مثلا فلانی تق فلان دختر رو زده یا … مد هم بود که پسرایی که ترتیب یه دختر رو میدادن میومدن واسه دوستاشون از هنرنماییهاشون تعریف میکردن که بگن آره ما اینیم. خلاصه سهم من یکی فقط شده بود این که داستان این دوستان رو بشنوم و شب برم تو حموم خوابگاه آرش و کیارش رو بریزم تو چاه حموم. آخه من همیشه پسر خجالتی بودم و با اینکه هم تیپ و قیافم خوب بود هم درسم خوب بود و هم تو دانشگاه تو کانون فیلم فعالیت میکردم و با دخترای زیادی در ارتباط بودم، اما نمی تونستم از یه حدی به دخترا نزدیک تر بشم و همیشه تو یه چارچوب فرمال میموندم. حتی اگه دختری هم احتمالاً از من خوشش میومد به خاطر نحوه برخورد من بعد از یه مدتی می پرید.
خلاصه روزها میگذشت و همچنان دست به کیر مونده بودم من. نزدیکای آخر سال شده بود و من احساس میکردم یه جورایی دارم زیر سوال میرم. واسه همین که خودم رو حداقل به خودم ثابت کنم این فکر تو سرم قدرت گرفت که نکرده نباید از دانشگاه فارغ التحصیل بشم. وقتی میدیدم هر ننه قمر آسمون جلی با دخترای تیکه میپره کونم بیشتر میسخوت. آخه اون زمان که سال های آخر خاتمی بود، فضای دانشگاهها خیلی بازتر از الان بود. بچه ها تو این کانون ها خیلی به هم گره میخوردن و … قربونش برم کانون پشت کانون هم بود که از اونجای ننشون اختراع میکردن: کانون عکس، فیلم، موسیقی، تمدن ها و … و کس شعر تر از همه کانون فضای سبز.
به خودم گفتم خوب من که هیچ کمی از این کس ننه ها ندارم خیلی هم سرترم. باید دست به کار بشم. تو کانون فیلم ما اون زمان یه دختری بود به اسم آذر (مستعار). بچه تهران بود. هم خوشگل و خوشتیپ بود هم خیلی مایه دار. خدا میدونه که با یاد همین آذر چه جق های شیرینی که نزدم. خیلی ها تو کفش بودن اما اون خیلی تک پر بود. دوره ای دوس پسر عوض میکرد. اما فقط با پسرای به قولی اسمی دانشگاه که بچه مایه بودن و … می پرید. اون زمان این آذره تازه با یکی از پسرا به هم زده بود و همه پسرای دانشگاه مثل کفتار دور و برش میپلکیدن که بلکه مخ بزنن. تو خوابم نمیدیدم که این آذره بخواد یه روزی با من یه چایی تو تریا بخوره چه برسه به سکس. اما گفتم بادا باد. یه ترای میکنم یا میگه برو گم شو یا اینکه یه چیزی میشه خلاصه دیگه. البته ناگفته نماند من چون یه رابطه فرمال تو کانون با همه داشتم یه جورایی مورد اطمینان (کبریت بی خطر) بودم و واسه همین دخترایی که با من کار میکردن یه احترام خاصی واسم قایل بودن. شاید همین احترام کیری باعث شده بود که به خودم اجازه ندم از یه حدی جلوتر برم.
خلاصه فکر پیشنهاد دوستی و بعد از اون سکس با آذر تو سرم میچرخید و منتظر موقعیت بودم. چند باری هم موقعیت داشتم که باز کسخلی میکردم و از دست میدادم. یه روز عصر وسط هفته بود که ما تو تاریکخونه نمایش فیلم داشتیم. بچه ها اومدن و فیلم رو اکران کردیم و خیلی هم اون فیلم مورد استقبال قرار گرفت. بعد بچه ها رفتن و بچه های کانون موندن که کارا رو ردیف کنن و برن خونه. کارا تقریباً جمع شد و بچه ها تک تک خدافظی میکردن و میرفتن. چند نفری مونده بودیم که دیدم آذرم دارم وسایلشو برمیداره و از بچه ها خداحافظی میکنه. منم تا این صحنه رو دیدم سریع خودم جمع کردم و گفتم بچه ها منم دارم میرم یه کمی خستم. خلاصه همزمان با آذر کانون رو ترک کردیم و تو مسیر با هم شدیم.
سریع یه کسشری راجع به فیلم گفتم و یه کم بحث فنی فیلم کردیم و با هم از ساختمون اومدیم بیرون. عصر بود و حیاط دانشگاه سگ پر نمیزد. با خودم گفتم ببین از این موقعیت بهتر دیگه گیرت نمیاد. هر گهی میخوای بخوری همین الان باید بخوری، وگرنه فکر کردن رو از سرت بیرون کن که تو اینکاره نیستی. حیاط ما حیاط بزرگی بود و یه چند دقیقه ای طول میکشید تا از در بریم بیرون. دهنم داشت یه سری حرفای روتین میزد اما فکرم داشت آنالیز میکرد که چجوری شروع کنم. یه آن گفتم راستی با فلانی چرا بهم زدی؟ یه نگاهی بهم کرد و گفت آدم نبود کثافت و از این جور حرفا. هی گفت و گفت و گفت تا جایی که تو یه نقطه از حیاط ایستادیم و شروع کردیم به حرف زدن. باورم نمیشد که چرا داره این همه با جزئیات واسم تعریف میکنه. اما یه احساس خوبی بهم دست داد که داره این حرفارو به من میزنه. یه جایی رسید که دیدم داره از چشاش اشک میاد. منم احساساتی شدم و یه کم دلداریش دادم و با دو تا انگشتام اشکاشو پاک کردم. نه خودم باورم میشد که همچین کاری کردم نه اون. خلاصه خداحافظی کردیم و اون رفت و من احساس کردم قدم خیلی مهمی برداشتم. تو دلم به خودم یه دمت گرم گفتم و رفتم سمت خوابگاه. اونم ماشین گرفت بره سمت خونش (تو ساری با یه دختر تهرانی دیگه خونه دانشجویی داشتن).
رسیدم خوابگاه و دراز شدم کف اتاق و همیجوری وقایعی که با آذر میگذشت رو دوره میکردم. کم کم چشام گرم شده بود که دیدم گوشیم زنگ میزنه. دیدم آذره. گوشیو برداشتم و دیدم با یه صدای لرزون میگه میشه بیای یه جایی ببینمت؟ منم از خدا خواسته گفتم بله حتما. یک ساعت بعد یه جایی تو ساری قرار گذاشتیم و من رفتم یه کمی اونجا صبر کردم دیدم آذر با همون تیپ دانشگاه از دور داره میاد. اومد سمتم و تا رسید به من با چشم گریون پرید تو بغلم. من که شکه بودم دستمو دورش حلقه کردم و یه کم نوازشش کردم که احساس کردم همه خلق دارن به ما نگاه میکنن. گفتم آذر جان ملت دارن به ما نگاه میکنن که اونم خودشو از من جدا کرد و گفت یه چیزی بگم باورم میکنی؟ گفتم حتما. برگشت گفت “دوست دارم”. اونقدر غیرمنتظره بود که حتی نتونستم جوابشو اون لحظه بدم. یه کم تته پته کردم و گفتم واقعیتش منم همین طور. باورم نمیشد اون چیزی که داشت میگذشت.
خلاصه اون شب تو ساری یه کمی گشتیم و با هم حرف زدیم و شام خوردیم و ساعت گذشت تا موقع خداحافظی رسید. خواستم ازش جدا بشم که دیدم میگه تنهام نذار. من که کیر و کس و کونم همزمان جشن گرفته بودن گفتم خوب آخر شبه چیکار کنم؟ گفت بیا خونمون. گفتم آذر!!! گفت تو رو خدا بیا امشب تنهام نذار. گفتم هم خونه ایت نیست مگه؟ گفت چرا اما کاری به کار ما نداره. ما میریم اتاق من اون تو اتاق خودشه. آدم فضولی هم نیست. یعنی برنامه ریزی که من واسه یه مدت طولانی کرده بودم ظرف چند ساعت همش داشت عملی میشد.
خلاصه سرتون رو درد نیارم. ما رفتیم خونش و تا رفتیم تو اتاقش دیدم چسبید به من و لبشو گذاشت رو لبم. منم مثل وحشیا بلاشو میخوردم. نفهمیدم چند دقیقه داشتیم لب میگرفتیم. کم کم دستم کار افتاد و شروع کردم به مالوندن تنش از رو لباس. سینه هاشو میمالوندم و دستمو میبردم لای کونش بالا پایین میکردم. اوففف چه کونی داشت. زندگی بود. وااای اصلا قابل توصیف نیست که اینجا بگم چه حسی بود ولی خودتو بگیرین دیگه. کم کم لباساشو درآوردم. لخت لختش کردم. باورم نمیشد چی میدیدم. یه بدن سفید خوش تراش با سینه های سفت کوچیک و یه کون قلمبه که اآذر واسه کمر لاغرش زیادی سنگین بود. رو تختش به پشت درازش کردم و خودم رفتم روش. کم کم شلوار و شرت خودمو درآوردم و کیرمو آروم به سوراخاش میمالوندم. نمیدونم حس میکردم کیرم از همیشه بزرگتر شده. اونم هی اوفف اوفف میکرد. یه کم اظطراب داشتم از اینکه بلد نباشم چجوری بکنمش. اما همه چی پرفکت پیش رفت و باور نمیکردم بتونم اینقدر خوب بکنمش. البته خودشم کمک میکرد. به خاطر اظطرابم آب اولم یه کم دیر اومد اما دیگه راه رو که یاد گرفته بودم آب دومم پشت بندش اومد. بعد آب دوم باز شروع کردیم به لب گرفتن و عشقولانه در کردن. تو همین فازا بودم که دیدم یه صدایی میگه ممد پاشو شام بخور، پاشو دیگه کونی اینقدر میخوابی؟؟!! بلند شدم دیدم بلههههههههههههههههه. همش خواب ناز بود و من کف اون خوابگاه کیری دراز افتادم. آذری هم در کار نیست و چهار تا کیر خر دورم رو گرفتن یکی از یکی کیری تر :(

نوشته:‌ ممد


👍 1
👎 0
67352 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

310103
2012-01-31 23:24:06 +0330 +0330
NA

خيلى قشنگ نوشته بودى،آخرشم كه رو دست خوردم
اگه تونستى بازم بنويس

0 ❤️

310104
2012-02-01 00:29:12 +0330 +0330
NA

اگه خوشمون نیومد چی ؟؟؟ صد دفعه گفتم اینجور مقدمه ننویسید بابا اصلا مقدمه نمیخوایم یه راست برین سر اصل مطلب
من که کیر و کس و کونم همزمان جشن گرفته بودن عجب :? :? :? :O :O :O :/ :/ :/ فکر نمیکردم یکی همزمان همه اینا رو داشته باشه
ایول خوشم اومد آخرش متفاوت بود

0 ❤️

310105
2012-02-01 00:59:49 +0330 +0330
NA

کوس کش عوضی آخرین بارت باشه طنز مینویسی

0 ❤️

310106
2012-02-01 01:06:37 +0330 +0330
NA

یک چی کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ترای؟

تا همین جا خوندم فهمیدم جو گیری بیخیال شدم.

0 ❤️

310107
2012-02-01 01:12:09 +0330 +0330
NA

سرکاریه باحالی بود دمت گرم ادامه بده.

0 ❤️

310108
2012-02-01 02:23:50 +0330 +0330
NA

همه ی داستانا همین پایانو کم دارن! والا! دستت درد نکنه خوب شروع نکردی اما خوب تموم شد!

0 ❤️

310109
2012-02-01 03:05:21 +0330 +0330
NA

ای ولا :)

0 ❤️

310110
2012-02-01 03:23:28 +0330 +0330
NA

با حال بود.دمت گرم.

0 ❤️

310111
2012-02-01 03:57:54 +0330 +0330
NA

انتر مگه مريضي ،اما جالب بود

0 ❤️

310112
2012-02-01 04:02:14 +0330 +0330
NA

جدی میگم تو حقته که فقط بری تو حموم وکف دستی بری،البته میتونی یه خورده بری جلوتر!!!میتونی بیای پیش خودم تا بکنمت تا تو باشی که خلق رو سرکار نذاری،کله کیری،فکر نکنم حتی تو خوابم عرضه این غلطا رو داشته باشی،کوننننننننننننننننننننننننننننییییییییییییییی!!!

0 ❤️

310113
2012-02-01 04:17:44 +0330 +0330
NA

jooooooooooooooooooooooooooooooonam dastan
eyvalaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa
bazam benegarrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrr

0 ❤️

310114
2012-02-01 04:30:07 +0330 +0330
NA

آرزو بر جوانان عیب نیست جالب بود بازم بنویس خوشم امد از طرز نوشتنت

0 ❤️

310115
2012-02-01 05:41:32 +0330 +0330
NA

koskeshe avazi
avvalan unja shomale dokhtare aas nadare hamashun jendan
dovvoman kos nagu dg

0 ❤️

310116
2012-02-01 05:46:19 +0330 +0330
NA

دمت گرم داداش واقعا خوشم اومد.

0 ❤️

310117
2012-02-01 06:28:53 +0330 +0330
NA

هاها حال کردم! ایول سرکاری خوبی بود(=*_^=)

0 ❤️

310118
2012-02-01 06:44:37 +0330 +0330
NA

bahal bud khandidam

0 ❤️

310119
2012-02-01 06:48:50 +0330 +0330
NA

خیلی خوب بود آفرین.
من تازه اومدم اینجا راستی :)

0 ❤️

310120
2012-02-01 08:03:10 +0330 +0330

کسکشششششششششششش =))
نمیگی یه پسر 15 ساله مثه من با داستانت داره جق میزنه ؟
اخرشو که خودنم کیرم شد مثه هسته خرما =))
دوبار از این داستانا به تورم خورده بار سوم دیگه جقو ترک میکنم :))

0 ❤️

310121
2012-02-01 08:51:07 +0330 +0330
NA

کونی داشتم با کیرم ور میرفتم که جق بزنم.پیش کیرم خجالت کشیدم .به هر حال قشنگ بود.مرسی

0 ❤️

310122
2012-02-01 09:38:25 +0330 +0330
NA

خیلی قشنگ بود مخصوصا آخرش…

0 ❤️

310123
2012-02-01 11:18:59 +0330 +0330
NA

قشنگ نوشته بودي ازاين خواباهمه دانشجوهاي پسرميبينن.

0 ❤️

310124
2012-02-01 13:52:24 +0330 +0330
NA

من یه سوال دارم،دانشگاه ساری جنده کده است؟چرا هرکی اینجا کرده از دانشگاه ساری بوده؟؟
در مورد داستان:مطمئن هستم خیلی تو کفه دختری،با همین آذر خانوم یه خورده برو جلو،شاید محلی بهت گذاشت!

0 ❤️

310125
2012-02-01 15:23:39 +0330 +0330
NA

اگه جمله آ خر داستان را ننوشته بودی
الان فحش باران شده بودی!

0 ❤️

310126
2012-02-01 16:27:10 +0330 +0330
NA

بابادمت گرم خیلی باحال بود کلی خندیدم

0 ❤️

310128
2012-02-01 17:04:20 +0330 +0330
NA

خیلی باهات حال کردم
والا

0 ❤️

310129
2012-02-01 17:32:17 +0330 +0330
NA

گوز گفتي اي گوز گفتي
الان يه ملتي دارن بارفيكس ميزنن با كسشري كه يو گفتي
با اين حال داستان باحالي دادي
كسخل بودي شكفتي!!!

0 ❤️

310130
2012-02-01 18:06:42 +0330 +0330
NA

داداش دمت گرم خوب بود ضد حال اساسی خوردی و به ما هم ضد حال بدی زدی

0 ❤️

310131
2012-02-01 19:46:14 +0330 +0330
NA

کیری ویری انقد جق زدی مغزتو ریختی تو فاضلاب رفته پی کارش؛ دول کوچولو خواب بود یا قصه های مجید؛ باحال بود ولی در کل

0 ❤️

310132
2012-02-01 21:01:20 +0330 +0330
NA

سلام مرسی داداش خدایی خیلی خندیدم.بازم خوبه گفتی اخرش خواب بود بعضیا دیگه خوابشون و واقعیت میگن لاشیا.موفق باشی ایشالا لبت همیشه خندون باشه.

0 ❤️

310133
2012-02-02 00:33:08 +0330 +0330
NA

واقعا عالي بود در واقع بايد بگم اولين داستان واقعي بود كه تو شهوانی خوندم ايول بازم بنويس

0 ❤️

310134
2012-02-02 02:14:57 +0330 +0330
NA

Khab didi kheyr bashe.shaba kamtar bokhor ke az khaba nabini . az bas zadi kamaret chasbide bikhe shekhamet :D

0 ❤️

310135
2012-02-02 04:45:39 +0330 +0330
NA

ای ول داری داداش

0 ❤️

310136
2012-02-02 06:07:01 +0330 +0330
NA

yani kheyli bahal bod thankes

0 ❤️

310137
2012-02-02 10:49:07 +0330 +0330
NA

خنده دار ترین داستان سکسی عمرمو خوندم دمت گرم بازم بنویس مملی جون !!!

0 ❤️

310138
2012-02-02 10:57:40 +0330 +0330
NA

کسشیر نوشتی مخند

0 ❤️

310139
2012-02-02 10:59:58 +0330 +0330
NA

:T x-( کسشیر نوشتی مخند

0 ❤️

310140
2012-02-02 11:20:44 +0330 +0330
NA

ای کیرم به ذاتت که خرابه عین عمت…
ولی باحال بود دمت گرم

0 ❤️

310141
2012-02-02 14:05:33 +0330 +0330
NA

ای ول خوب بود کله کیری من . بازم بنویس . همین جوری طنز اما ایندفعه از کون هایی که تو اون دانشکاهتون دادی بنویس. =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))

0 ❤️

310142
2012-02-02 16:46:58 +0330 +0330
NA

خوشمان امد
افرین افرین
مرحبا <:P

0 ❤️

310143
2012-02-02 18:24:45 +0330 +0330
NA

هه شانس از کون اوردی که اول کامنت هارو خوندم و فهمیدم سرکاریه ! اگه میخوندمش و میدیدم سر کاریه شلنگ انُ میگرفتم روت

0 ❤️

310144
2012-02-02 18:36:17 +0330 +0330
NA

عالی بود,خدا خیرت بده جوون

0 ❤️

310145
2012-02-02 19:58:35 +0330 +0330
NA

Vaghean damet garm jesarat dari gofti khab bode khili bahal naneveshte bodi moghadamash tolani bod ama payanesho ghogha kardi

0 ❤️

310146
2012-02-03 00:20:48 +0330 +0330

باحال بود. کیر تو کون آذر

0 ❤️

310147
2012-02-17 05:45:14 +0330 +0330

درست صحبت کن

0 ❤️

310148
2012-02-20 17:40:38 +0330 +0330
NA

Dar pasokh be kasi ke darmored dokhtare shomal chizi ke barazande madar khaharesh bodo goft bayad begam ke bebin dadash on madar o khahare to hastan ke jendan na dokhtaraye shomal . Dokhtaraye shomal aas hastan ama tarife to az aas bodan jendegie ke in khososiato to khanevade khodet mitoni peyda koni na to shomal. Madar jende khar koste

0 ❤️

310149
2012-02-28 20:31:11 +0330 +0330
NA

ببینم جنب نشدی ان آقا؟

0 ❤️

310150
2012-03-01 18:50:26 +0330 +0330
NA

:))
دمت گرم

0 ❤️