ماجرای من و زنم و دوست دختر سابقم

1403/02/11

سلام دوستان این اتفاق طی چند ماه اخیر برای من پیش اومد و اینجا مینویسم دقیق عین چیزی که اتفاق افتاده را و نمیدونم بازخورد خواننده ها چی هست ولی برای من همه جور احساسی از اول تا آخرش پیش اومد . اسم من احمد هست و با خانمم سایه ۷ سالی هست ازدواج کردیم . من یه دوست دختر داشتم زمان مجردی به اسم عاطفه و هم سن و سال هستیم که با همدیگه همه جور خاطره ای داشتیم و خدایی عاشق هم بودیم ولی خب بخاطر مشکلات خانوادگی موافق به ازدواج نشدیم و نمیتونم دروغ بگم که واقعا دوسش داشتم و خیلی تلاش کردم ازدواج ما سر بگیره ولی نشد که نشد که نشد .
بعد از چند سال زندگی مشترک من و زنم و عاطفه و شوهرش گاهی بهم پیام میدادیم یواشکی و گاهی حرف میزدیم و هر دو اون حس اولیه را بهم داشتیم اما چه میشه کرد و راهی نبود که بهم برسیم و دوباره با هم کانکت شدیم و سکس می‌کردیم. البته ماهی یکی دوبار سکس داشتیم ولی واقعی میترکوندیم و یه جورایی خودمون را تخلیه می‌کردیم یا شاید راضی می‌کردیم. (اصلا قصد عادی سازی یا اعمال نظر به خواننده ی ماجرای خودم ندارم پس لطفا جبهه نگیرید و کامنت بزارین که فلان و چنان و تنها دلیل گفتنش بیان اون حس واقعی و درونی من هست که اون که میخونه درک بیشتری از احساساتم بکنه ) .
به خاطر بی ملاحظگی و بی دقتی در کارام و دوستی با عاطفه زنم بو برده بود ولی به رو نمیاورد تا درست و سر وقتش مچ منو بگیره (بعدا زنم بهم گفت فلان وقت فلان سوتی را دادی و فلان جا فلان چیز را جا گذاشتی و چند تا سوتی که داده بودم را بهم گفت) . یه روز با عاطفه دوست دختر قدیمی روی کار بودیم خونه ی ما و زنم سر رسید و لو رفتیم و عاطفه را بخاطر اینکه دورآدور می‌شناخت و محل کارش را بلد بود شناخت و زیاد دعوا درست نکرد و عاطفه رفت و زنم هم قهر کرد و رفت خونه مادرش و دو سه روزی قهر بودیم و خب عاطفه و من حسی که بهم داشتیم فراتر سکس خالی بود و این چند روز هم دو بار همدیگه را دیدیم و حال کردیم . زنم را با هر زبونی بود نرم کردم و اومد سر زندگیش و کلی حرف زدیم . ولی یه ماه بعد باز متوجه شد که منو عاطفه با هم هنوز ارتباط داریم و زنم پا شد رفت محل کار عاطفه و خصوصی باهاش حرف زده بود و عاطفه هم بدون اشاره به جزئیات گذشته به زنم گفته بود دوستی ما یه هوس نبوده و سالها این حس بوده بین ما و یه جورایی زنم را عصبی تر کرده بود . البته عاطفه قصد بدی نداشت اما سایه تاب شنیدن واقعیت را نداشت و بد جور ترش کرد و باز رفت قهر خونه مادرش اینا و منو عاطفه باز حال کردیم و میتونم بگم‌ تنها راه تخلیه احساسی من توی اون شرایط حرفای عاطفه بود و خدایی اونم با من لذت واقعی می برد . زنم یه هفته باز قهر بود و من فکر نمیکردم برگرده به این زودی و با عاطفه میرفتیم خونه و حال همدیگه را مثل قدیم ها جا می‌آوردیم. زنم آمار منو از طریق کنترل محل کارم گرفته بود و متوجه شده بود سر کار نیستم و حدس زده بود
کجا هستم و باز اومد خونه روی کار بودیم با عاطفه و مچ ما را گرفت و عاطفه را فرستادم رفت و با زنم بحث و جدل خیلی کردیم . زنم گفت تنها راه ما دیگه طلاق هست وگرنه مهریه و دردسر هاش را باید بجون بخری و بیا به زبون خوش از همدیگه جدا بشیم . خب چند روز بحث داشتیم ولی خانم من دیگه قهر نرفت و خواستیم با هم به یه نتیجه مشترک برسیم که مشکل را حل کنیم . حدود یک ماه گذشت ولی فقط یه جورایی با سایه هم خونه بودیم و حرف هم زیاد نمیزدیم و خبر داشتم خانواده سایه بشدت با طلاق اون مخالف بودن و اونم راه پس و پیش نداشت و توی برزخ گیر کرده بود .( اینا از فال گوش وایستادن وقتی تلفن میزد به خانواده و دوستاش فهمیدم ) . بعد یه ماه باز حرف زدیم با سایه و بهم گفت آخرش میخوای چیکار کنی و بعد اینکه گفتم من و عاطفه زندگی خودمون را جدا داریم و فقط گاهی اون حس هست که با هم لذت می‌بریم و ما نمی‌خواستیم دوستیمون زندگی اون یکی و حتی کسی را خراب کنه ولی حالا شده و پیش اومده و ببخشین و عذرخواهی کردم . سایه گفت میخوای با عاطفه بازم باشی ؟ میخوای گاهی همون حس را تخلیه کنی؟ بعد بحث زیاد سایه گفت منم بگم به مرد دیگه حس دارم تو چی میگی ؟ گفتم غلط میکنی ولی بعد دو سه روز بحث دوباره سایه گفت من هم میخوام یه دوست مرد داشته باشم و اگه سردرد و مهریه و دادگاه پاسگاه نمیخوای و دوست داری که با عاطفه باشی باید قبول کنی منم دوست مرد داشته باشم و مثل تو خودم را گاهی تخلیه احساسی بکنم . سایه یه هفته وقت بهم داد و گفت بعد روی جواب خودت تصمیم میگیرم ادامه بدیم یا دردسر میخوای و بعد یه هفته که با خودم کلی کلنجار رفتم و حتی با عاطفه مشورت کردم به این نتیجه رسیدم که به سایه هم امتیاز بدم . با سایه حرف زدم که قبول ولی شرط دارم و اینکه طرف را بشناسم و آشنا نباشه و بچه نباشه و آدم دردسر دار و تابلویی نباشه و شر بپا نشه و حتی گفتم‌ متاهل باشه که خودش هم پی سردرد نگرده و سایه قبول کرد . یه مدت گذشت و سایه یه روز بهم گفت چند تا کیس در نظر گرفتم و باهات مشورت میکنم خودت بگو کدوم بهتره از نظرت و مجبور شدم که گزینه ها که گفت را بررسی کنم و حتی برم ببینم و یکی از اونا به اسم محسن که مغازه فروش و تعمیرات کامپیوتر داشت را قبول کنم . سایه با من اتمام حجت کرد و گفت اگه بخوای نامردی کنی و شر درست کنی منم برای تو و عاطفه شر درست میکنم . قبول کردم و قول بهم دادیم که اگه جایی هم مخالف هم بودیم دو نفره با زبون خوش حل کنیم . یه هفته بعد سایه بهم گفت میخواد با محسن برای دفعه اول قرار بیرون بزاره و با هم چت کردن و دوست شدن و برن دور دور و روز جمعه میرن جایی بیرون شهر که کسی نبینه و برمیگردن . مجبور بودم قبول کنم و جمعه صبح سایه به خودش رسید حسابی و با محسن رفتن بیرون شهر و بعد از ظهر برگشت خونه و دید که یه جورایی بد فرم دلخور و باد هستم بهم گفت قرار نشد که بخوای تلافی کنی و خودت هم خواستی با عاطفه برو بیا و حتی حال خواستی بکنی من نه نمیارم . بعدم گفت بجون مامانم فقط دور دور رفتیم و در حد بوس و لب و دست مالی با محسن باهم حال کردیم و چون دفه اول بود باهاش سکس نکردم تا بهتر بشناسمش و خواستم بهش بدم بهت میگم . من هم پس فردای اون روز به عاطفه گفتم بیاد خونه و حال کردیم و سایه کاملا در جریان بود . بعد ۴ روز سایه گفت احمد من میخوام بگم محسن بیاد اینجا و حال کنیم و دوس داری باش و دوس نداری ساعتی بگم بیاد که تو نباشی و بعد هم قرار شد خودم خواستم باشم و نخواستم برم بیرون تا سایه کارش را با محسن بکنه . خیلی فکر کردم و گفتم بهتره باشم بنا به دلیل اینکه بعدا سایه نتونه حذفی بزنه و انکار کنه و بگه فقط، در حد بوس بوده و کاری نکردیم . یه روز سه شنبه بود و قرار سایه و محسن ساعت ۲ ظهر بود خونه ی ما و یه جورایی سایه به محسن حالی کرده بود که شوهرم مشکلی نداره با دوستی برم بیام و محسن هم ترسیده بود هم تعجب کرده بود هم هیجان زده شده بود . از ظهر بعد ناهار سایه بخودش حسابی رسید و رفت حمام و تمیز کرد حسابی و به خودش رسید و آرایش کرد و یه تاپ و شلوارک فسفری پوشید و محسن هم ساعت ۲ اومد و زنگ زد روی گوشی سایه و اومد بالا پیش ما و سایه رفت استقبال از محسن و منم با محسن دست دادم و سلام احوالپرسی کردم و مثلا الکی یعنی محسن اومده یه نسخه آنتی ویروس برای سایه روی لپ تاپ که ویروس داره نصب کنه و هر ۳ نفر مون میدونستیم قراره چی بشه . یه نیم ساعت پذیرایی و حرفای الکی و کاری و آب و هوا و سیاست زدیم و بعد سایه رفت لپ تاپ را آورد و گذاشت روی میز جلوی مبلی که محسن نشسته بود و محسن هم یه کیف سی دی و فلش همراهش بود در آورد و شروع کردن با سایه حرف سیستم را زدن و دوتایی کنار هم نشستن روی زمین و لپ تاپ هم روی میز پذیرایی و سایه عشوه و ناز و بگو بخند می‌کرد و حتی شونه و پای خودش را یه جورایی می‌چسبوند به محسن که مشخص بود هم حشری شده هم دلش میخواد هم نرسیده هم نمیدونه چیکار کنه و چی بگه و از خجالت سرخ شده بود . اول کار برای من حالت بد و سخت و عجیبی داشت . کمی هم عصبی بودم ولی سعی کردم واکنش تندی نشون ندم . سعی می‌کردم نشون بدم که برای من این حرفا عادی شده و حساسیتی ندارم . ته دلم هم میگفتم شاید سایه میخواد فقط منو اذیت کنه . تا اینکه سایه پا شد بساط چایی را از روی میز پذیرایی برداره (یادم رفت بگم سایه تپل و سفید هست ) و دیدم که جوری شلوارک را از لای درز پاش از عقب و جلو گرفت کشید که مشخص بود اون زیر چه خبره و آب از همه جای زنم راه افتاده و واقعی دلش رفته که به محسن بده . دیگه اونجا یه لحظه فقط فکر کردم حالا که سایه واقعی دلش میخواد حال کنه من چی بگم آخه و بهتره درک کنم بعد این همه مدت رابطه نداشتن با من و اون شدت شهوتی که سایه داشت براش شاید نیاز واقعی هست . سعی کردم دیگه خیلی نگاه نکنم بهشون و توی گوشی خودم الکی مشغول شدم که یعنی من کاری ندارم به شما و راحت باشین و اونجا بود که سایه دست بکار شد و دست انداخت گردن محسن که مثل لبو سرخ شده بود ولی کیرش دیگه طاقت نداشت . بعد یکی دو دقیقه سایه بلند شد و به من گفت میگم ما میخوایم بریم اتاق خواب و اونجا یه کم کار داریم. منم گفتم راحت باشین و بفرمایین و مشکلی نیست . محسن هم گفت ببخشین با اجازه و بلند شد و با سایه رفتن اتاق خواب ولی در را قفل نکردن و چند لحظه بعد صدای ماچ و ملوچ و بوس آبدار نزدیک در اتاق خواب میومد . با اینکه سخت بود ولی رفتم داخل اتاق خواب تا خودم ببینم سایه واقعی میخواد چیکار کنه . وقتی داخل شدم محسن محکم سایه را بغل کرده بود ( محسن لاغر و قد بلندتر از سایه و سبزه و حسابی پشمالو بود) و همون مدل ایستاده بهم لب میدادن و چند لحظه هر دوتاشون ساکت شدن و بدون اینکه حرفی بزنن لب همدیگه را خوردن و بدن همدیگه را از روی لباس مالش میدادن و سایه از روی شلوار جین کیر محسن را چنگ میزد و منتظر بود تا بپره روی کیر و خودش را حسابی حال بیاره . یه جورایی قبلا همه ی حرفا را سایه به محسن زده بود و کاملا توجیه کرده بود کارش و محسن را چون که انگار دقیق می‌دونستن چطوری حال کنن و من بدون حرفی نشستم روی صندلی میز آرایش جلوی تخت و محسن سایه را بلند کرد و لبه تخت نشوندش و تاپ و شلوارک زنم را توی ۳ ثانیه در آورد. سایه نه سوتین بسته بود نه شورت پوشیده بود و مشخص بود خودش بی تاب حال کردن بوده و محسن هم سریع پیراهن و زیر پوش خودش را در آورد و سایه هم کمک کرد شلوار محسن را کمربند و دکمه ش را باز کرد و محسن هم‌ سریع در آورد شورت و شلوار را و همونجا لبه تخت پاهای زنم را جوری بالا گرفت که راحت میشد دید سایه چقدر حشری شده و خیس کرده و آبش از همه جا آویزونه و کوس سفید و تپل و بی مو را آماده کرده که بده محسن بکنتش و محسن هم چند تا بوس از همه جای سایه کرد و رسید به رون و کوسش و چه بوس آبدار و با معنی کرد و نفسی میزد که مشخص بود خیلی وقته کف کرده برای این لحظه و شروع کرد به مکیدن و لیس زدن‌ چوچوله و کوس آبدار زنم و یه صدایی در آورده بود که هر کسی میشنید می‌فهمید یه نفر داره کوس یه زن را میخوره با شدت هر چه تمام تر و شهوت به اوج رسیده و هوم و آه و ناله و عشوه سایه را هم در آورده و واقعی خیلی مهارت داشت توی خوردن کوس زن جماعت و دیونه می‌کرد سایه را با خوردنش و قشنگ سایه توی فضا بود . شاید حس بد پشیمونی و این جور احساسات روی من تاثیر داشت ولی وقتی اون شوق و لذت و از خود بی خود شدن زنم را دیدم یه جورایی گفتم بزار حالا که دلش رفته و خواسته کارش را تموم و کمال بکنه . زبون محسن توی کوس زنم و حتی کونش راحت فرو میرفت و کمری که سایه میزد مشخص بود تشویق میکنه محسن بازم اینکارا را واسش بکنه . سعی کردم خیلی حرکتی نکنم حرف نزنم و رفتاری نکنم که حس سایه از بین بره . حدود یه ربع فقط محسن واسه سایه لیس زد و بعد با التماس سایه ولش کرد تا سایه هم بتونه ساک بزنه برای محسن و سایه بلند شد و حالت داگی شد روی تخت و خم شد روی کیر محسن و کیر کوچیک و قلمی محسن را خوره و چه ساکی زد همه جوره برای محسن تا زیر تخمتش را هم می‌خورد و راحت می‌بلعید و مشخص بود باید حتما به محسن میداده تا درد هوسش فرو کش کنه و محسن همون مدل که ایستاده بود کنار تخت و کیرش توی دهن زنم بود سعی می‌کرد سر سایه را نوازش کنه و کنترل کنه و به بدن سایه دست بزنه و حدود ده دقیقه هم فقط سایه واسه محسن ساک توپ زد و بعد با خواهش محسن خوابید و پاهاش را بالا گرفت تا محسن دوباره براش کوسش را لیس بزنه و محسن چند ثانیه دوباره برای زنم خورد و پرید روی سایه و راحت کیرش را توی کوس تپل زنم تا تهش کرد و شروع کردن بهم لب دادن و محسن کمر میزد روی کوس زنم و سایه هم کمر و گردن محسن را بغل کرده بود و بهم حرفای عاشقانه میزدن و قربون همدیگه میرفتن . پاهای سفید و تپل سایه دور کمر لاغر محسن حلقه شده بود و همه جوره داشتن بهم حال میدادن . اینقدری که آب از کوس زنم اومده بود و صدا میداد که خودم یادم نمیاد واسه من اینجور حشری شده باشه و همونجور که پاهاش بالا بود و محسن می‌کرد توی کوسش سوراخ کون سایه از شدت شهوت انگار باز باز شده بود و محسن هم با همه قدرتش فرو می‌کرد. محسن حدود یه ربع سایه را کرد و از حرکات و صداها و چیزایی که از سایه میدیم می‌فهمیدم واقعی خوشش اومده و ادا در نمیاره و همون مدلی که زیر محسن پاهاش بالا بود از محسن خواست تندتر و محکمتر بکنتش و افتاده به ناله و التماس ارضا شدن و محسن هم کم نیاورد و جوری حالش آورد که نزدیک به حالت گریه شادی بود و سفت محسن را بغل کرد و چند دقیقه روی هم خوابیدن بدون حرکت و بعد محسن به سایه گفت داگی شو عزیزم م و سایه هم جوری خوابید حالت داگی که محسن راحت بکنه و بعد چند دقیقه دوباره محسن از سایه پرسید میشه خواستم حال بیام بکنم کون؟ و سایه نه نیاورد و فقط گفت بکن و محسن هم گفت مرسی و چند لحظه همون حالت داگی که سایه جلوش بود سرش را برد و سوراخ کون سایه را لیس زد و بعد پا شد و آروم کیر کوچیکش را گذاشت دم سوراخ زنم و آروم آروم کرد توش و گفت ببخشین من زنم از کون بهم نمیده واسه همین خیلی کون دوسدارم و یواش تا ته کیر را به سایه فرو کرد که اولش ناله کرد و بعد راحت به محسن کون داد و دو سه دقیقه محسن نرم تلمبه زد و بعدش به سایه گفت میریزم داخلش عزیزم و سایه بدون حرفی گفت بریز کونم اشکال نداره و آبش را با کلی آه و ناله ریخت توی کون سایه و بعدش تمیز کردن و لباس پوشیدن ولی هیچ کدوم توی صورت من نگاه نکردن و اول سایه رفت دسشویی و خودش را تمیز کرد و وقتی توی دسشویی بود محسن به من گفت احمد آقا شرمندم بخدا و سایه خانم خودشون اصرار کردن که اینکار را انجام بدیم و ببخشین اگه زحمت دادم و سریع لباس پوشید و بعد سایه رفت دسشویی و برگشت چند دقیقه نشست و یه لیوان آب هم خورد و خداحافظی کرد و رفت . نمیتونم توصیف کنم چی شد ولی فقط بعد رفتن محسن با سایه یه کم حرف زدیم و سایه از من تشکر کرد و یه جورایی آشتی کردیم و یه دست کوس حسابی بهم داد و قرار شد دیگه بهم گیر ندیم و با هم رو راست و راحت باشیم .

نوشته: احمد


👍 26
👎 24
40101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

981766
2024-05-01 00:13:49 +0330 +0330

گوزو . گوه نخور این قدر

1 ❤️

981767
2024-05-01 00:20:57 +0330 +0330

مهمونی به این مهمی شربت ندادین؟ 😂

3 ❤️

981775
2024-05-01 00:43:20 +0330 +0330

غیریت فوران میزنه

1 ❤️

981777
2024-05-01 00:50:05 +0330 +0330

كاش از اينا تو دبي گير من بياد

0 ❤️

981783
2024-05-01 01:12:37 +0330 +0330

حالا که قرار شده‌گیر ندین شمارشو بده منم زنتوبکنم

1 ❤️

981791
2024-05-01 01:37:47 +0330 +0330

یعنی شاشیدم وسط زندگی مشترکتون 😂😂

4 ❤️

981796
2024-05-01 01:55:46 +0330 +0330

ب نظرم واقعی بود

0 ❤️

981798
2024-05-01 02:09:43 +0330 +0330

عالی بود باید زن و شوهر با هم رفیق باشن

0 ❤️

981804
2024-05-01 04:00:33 +0330 +0330

خوب چه کاریه الان گناه شوهر عاطفه چیه این وسط
شما سه نفر که اینقدر اوپن و آزاد هستین اقلا اون بدبخت رو در جریان میزاشتین و هفته یکی دو بار ضربدری میزدین یا زناتون رو تاخت میزدین و باهم عوض میکردین اگه هرکدوم سر بود به دیگری از جهت گشادی و تنگی و زشتی و زیبایی به دیگری پولش رو میداد

0 ❤️

981807
2024-05-01 04:39:10 +0330 +0330

مبارکه

ببخشید فقط یه سوال داشتم

کوصکش به کی میگن ؟

1 ❤️

981811
2024-05-01 05:16:47 +0330 +0330

چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده

1 ❤️

981828
2024-05-01 14:43:23 +0330 +0330

کس وشعر میگی چرا نمیگی یارو آمده مثل سگ خودتو کرده آخه تو خودت کونی بعد دوتا کس داری اون دوست دختر دریدت مگه شوهر نداشته اون کجا بوده چرا اون کونت نذاشت…

0 ❤️

981831
2024-05-01 15:14:51 +0330 +0330

چقدر تو کس کشی شلغم

0 ❤️

981833
2024-05-01 15:25:30 +0330 +0330

جوون ترها لطفاً باور نکنن این کسشر هارو!
مطمئن هستم این نوشته به سفارش نوشته شده ، این مزخرفات زاییده ذهن یه سری متوهم روش عن فکر پنداره!

2 ❤️

981847
2024-05-01 19:42:36 +0330 +0330

خاک ✋

0 ❤️

981895
2024-05-02 02:21:45 +0330 +0330

عالیه

0 ❤️

981925
2024-05-02 08:24:30 +0330 +0330

این کارتون که با هم مشورت کردید که به خواسته های هم احترام گذاشتید خیلی خوبه 🤗🤗🤗🤗

0 ❤️

981927
2024-05-02 08:29:07 +0330 +0330

و این شروعی برای سکس های موازی و ضربدری و انواع تریسام بود؟
یه جورایی حسهایی رو که گفتی رو تجربه کردم. البته تا یه جاییش رو.
داستانت رو باور میکنم برعکس همه، چون خودمم تجربه کردم تا یه جاییش رو.
حسش قابل توصیف نیست. مشخص نیست غیرته شهوته ترسه عصبانیته یا خوشحالیه یا اصلا چیه این حس لعنتی

0 ❤️

981968
2024-05-02 16:37:27 +0330 +0330

تاحالاکوس از نزدیک دیدی عمرا توزن داشته باشی

0 ❤️