وقتی صیغه ی شوهر دوستم شدم

1403/02/30

تازه دبیرستان رو تموم کردم. میخواستم کنکور بدم. همون موقع ها بود که خانوادم به من یه پسر رو معرفی کردن و گفتن قراره شوهرت بشه. منم چاره ای نداشتم. اون موقع ازدواج کردم و بعدش رفتیم یه شهر دیگه واسه زندگی و البته دانشگاه من.
اوضاع بدی نداشتیم ولی نبود هیچ تفاهمی و علاقه ای بین ما دو تا باعث شد بعد از سه سال طلاق بگیریم. از چشم خانوادم افتاده بودم.
بهشون اهمیت نمیدادم. با مول مهریه یه خونه تو یه ساختمون گرفتم واسه خودم. دانشگاهم رو هم تموم کردم و در نهایت شدم معلم تربیت بدنی.
چندین سال تنها تو یه شهر دیگه زندگی کردم و از شغلم راضی بودم. خانوادم رو هم توی عید یا مراسمات خاص میدیدم. براشون مهم نبودم دیگه.
تو این چندین سال دوستای زیادی پیدا کردم. حتی یه مدت طولانی یه دوست پسر داشتم ولی آخرش اون هم نتیجه نداشت و کات کردیم.
برای خیلی کم پیش میومد برم سمت دوست پسر پیدا کردن.

الان 32سال دارم. خونه ام رو عوض کردم و اومد توی آپارتمان های فرهنگیان. خیلی نگذشت که با یکی از همسایه ها جور شدم. مریم بود دو سال از من بزرگتر بود و اونم معلم بود. شوهرش هم اشکان بود اسمش. یه مرد خوش تیپ و معمولی که توی اداره آموزش و پرورش شهر کار میکرد و کارمند بود.

وقتی از اوایل دوستی من و مریم گذشت و فهمید داستان زندگیم چیه، باهام صمیمی شدیم. یعنی در حدی که انگار خواهر هستیم باهم دیگه. باهم میرفتیم خرید، مسافرت و… و شوهرش هم مثل داداشم بود و اونم هوامو داشت.

بعد از دوسال که از دوستی ما گذشته بود مریم حامله شده بود.
مریم چهار ماه از باردار شدنش می گذشت که اومد خونه ام. دعوت کردم داخل و شب بود.
ازش پذیرایی کردم و بعد از یه خورده حرف های معمولی گفت محدثه میخوام یه چیز بهت بگم یه پیشنهاد، گفتم بگو چی شده.
گفت راستش میدونی که من باردارم و نمیتونم رابطه جنسی داشته باشم با اشکان. گفتم خب اره.
گفت اشکانم دلش رابطه میخواد و خیلی فکر کردیم که چیکار کنیم تو این مدت و بهش پیشنهاد دادم بره یا زن بگیره یا تحمل کنه. گفتم خب الان ناراحتی از دستش؟
گفت نه بهش حق میدم اخه نیاز داره ولی اشکان گفته تو زنش بشی.
مریم که اینو گفت همزمان عصبانی شدم و کلی خجالت کشیدم.
بهش گفتم مریم بس کن و همین‌ الان گمشو از خونه من بیرون.
مریم هم خجالت کشید و با عذرخواهی پاشد رفت.

شوکه بودم از این پیشنهادش. کسی که به عنوان بهترین دوستم میشناختم همچنین پیشنهادی داده بود بهم.
چندین روز گذشت جواب مریم رو نمی دادم دیگه. تا اینکه اشکان اومد پشت در. زنگ رو زد از چشمی دیدم اشکانه. اشکان گفت میشه در رو باز کنی میخوام یه لحظه حرف بزنم. چند باری خواهش کرد و در رو باز کردم گفتم بفرما حرفی داری بگو من هزار تا کار دارم.
گفت مریم چند روزه خیلی ناراحته و همه اینا تقصیر منه اون اصلا مقصر نیست.‌
گفت خیلی شرمنده هست و …
خلاصه کلی حرف زد و عذرخواهی کرد و رفت.
بعد از حرفای اشکان وقتی دیدمش اینبار دیدم نسبت بهش عوض شده بود. به هیکلش و چهره و… خیلی دقت کردم. انگار خودمم دلم میخواست. خیلی وقت بود سکس نداشته بودم.

فرداش بعد از مدرسه که اومدم خونه رفتم یه کیک درست کردم و بعد از ظهر رفتم خونه مریم.
در رو زدم و اشکان در رو باز کرد.
رفتم داخل و مریم تا منو دید خیلی خوشحال شد. سریع بغلش کردم و گفتم دلم برات تنگ شده بود اشغال.
بعد به اشکان گفتم بره تو آشپزخونه بشقاب و چنگال بیاره تا کیک رو بخوریم.
تا اشکان رفت به مریم گفتم مریم راست من حاضرم انجام بدم اگه تو راضی باشی
مریم گفت چیییی تو راضی شدی؟ نه به اون روز نه به حالا
گفتم ناراحتی نمیشم.‌گفت نه من راضیم.
راستی یادم رفت از خودم بگم. پوستم سفیده قدم 164 و وزنم هم 66 کیلو. سینه هام هم سایز 70 هست. چهرمم خوشگله نه زشتم نه خیلی داف و موهام هم همیشه کراتین میکنم مشکی رنگه.

خلاصه مریم به اشکان گفت و اشکانم خیلی خوشحال شد. گفت فردا بریم صبح صیغه کنیم؟ گفتم باشه من مرخصی میگیرم و بریم.
صبح ساعت ده بود تو مدرسه بودم مرخصی گرفتم و اشکان و مریم اومدن دنبالم و رفتیم. تو دفترخونه و اونجا یه آخوند بود. شرایط رو توضیح دادیم و بعد صیغه مارو خوند. قرار شد صیغه شیش ماهه باشه و واسه مهریه هم قرار پنج میلیون باشه.
وقتی تموم شد. رفتیم بیرون اشکان گفت خانومای من بریم رستوران ناهار بخوریم؟ گفتیم باشه.
رفتیم یه رستوران سنتی و روی تخت ها نشستیم تا سفارشمون رو بیارن.
اونجا چادر و مقنعه ام رو برداشتم و اولین بار بود اشکان منو بدون حجاب میدید. حتی توی چند بار مسافرتی که رفته بودیم من همیشه شالم رو سرم بود.
مریمم یه خورده مسخره بازی میکرد. مثلا میگفت الان شوهرمو میدزدی و… خلاصه بعد از کلی حرف و خنده دیگه راه افتادیم سمت خونه.
تو اسانسور اشکان گفت امشب میام گفتم باشه با اجازه مریم البته که مریم گفت دیگه الان شوهر توام هست و خندیدیم.
رفتم خونه یه ساعتی خوابیدم بعدش بلند شدم رفتم حموم و کامل خودمو شستم و همه موهای بدنم رو زدم. بعدشم یه تیشرت نیم تنه سفید پوشیدم با یه دامن کوتاه مشکی و یه جوراب فانتزی رنگی هم پوشیدم.
یکمی هم ارایش خیلی خیلی کم کردم و دیدم اشکان نیومد. ساعت نه شب بود گفتم دیگه حتما امشب نمیاد. گشنمم شده بود گفتم پاشم‌ شام درست کنم بعدشم بخوابم صبح باید برم مدرسه. تقریبا شامم اخراش بود که دیدم اشکان اومد‌
در رو باز کردم گفتم انقدر دیر اومدی گفت ببخشید و همونجا تو دم در بغلم کرد و شروع کرد لبامو خوردن.
لبامو مثل وحشیا میخورد و چنان صدای ماچ ماچی میکرد که خودم کشیدمش تو و در رو بستم که یهو کسی تو راهرو نبینه مارو.
اومد تو گفت چه بوی غذایی میاد عشقم. گفتم میخوری برات بکشم گفت نه من دلم تورو میخواد.
گفتم باشه صبر کن گازو خاموش کنم. تو اشپزخونه رفتم اونم اومد و شروع کرد بغل کردنم و دست زدن به ممه هام و گردنم رو خوردن.
منم خیلی داغ و حشری شده بودم. جوری که گردنم رو میخورد دست و پاهام شل شده بود.
یهو دستش رو گذاشت رو پاهام و دامنم رو زد بالا و کرد تو شورتم.
کصم خیس خیس شده بود.‌داخلش هم لزج و داغ.
کشوندمش سمت اتاق خوابم و افتادم رو تخت.
میگفت یه عمرم منتظرت بودم و حالا بهش رسیدم و چقدر تو خوبی. با این حرفاش منو حشری تر میکرد.
خیلی وقت بود کسی قربون صدقم نرفته بود. چقدر دلم برای سکس تنگ شده بود
اشکان شلوارشو و لباساشو در اورد.
کیرشو که دیدم داشتم از خود بی خود میشدم. کیرش یه کیر معمولی و ولی کله اش مثل قارچ کلفت بود.
اشکان اومد دانم رو زد بالا و شورتم رو کشید پایین میخواست کصم رو بخوره ولی بهش گفتم نمیخوام من الان کیرتو میخوام بن توش دارم اتیش میگیرم.
گفت باشه کاندومش رو در اورد و سریع کشید رو کیرش و با یه فشار محکم کرد تو کصم.
کس تنگم جر خورد ولی چه لذتی داشت مخصوصا سر کلفتش روانیم میکرد.
انگار این مدتی که سکس نداشته بودم حس جنسیم از بین رفته بود ولی الان فقط دلم کیر میخواست.‌
وقتی تلمبه میزد افتاده بود روی من و لباسم رو در اورد و ممه هامو میخورد.
حین تلمبه زدن هاش ارضا شدم ولی اون هنوز ادامه میداد. تا یهو ارضا شد و افتاد روی من.
هر دو خیس عرق بودیم و نفس نفس میزدیم.
یکم که اروم شدیم اومد منو تو بغلش گرفت و شروع کرد نازم کردن و بوسیدنم.
بهم گفت راضی بودی؟ گفتم عاشقش بودم بازم میخوام. گفت واسه امشب بسه کمرم خالی شده دیگه نمیتونم بزار پنجشنبه شب که فرداش تعطیله تا دلت بخواد میکنمت. گفتم باشه
گفتم بیا باهم بریم دوش بگیریم و شام بخوریم و همینجا بخواب پیشم.‌گفت نه مریم تنهاست تو خونه.
گفتم باشه اشکان پاشد رفت و …

دوستان‌ اگه ببینم دوست داشتید و درخواست داشتید قسمت دوم هم میزارم میدونم طولانی شد و خواستم همه چیزو توضیح بدم.

نوشته: محدثه


👍 101
👎 31
160301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

984431
2024-05-20 00:36:15 +0330 +0330

هر کی بنویسه امشب روح رئیسی شش کلاسه بیاد سراغش ایشالله.


984432
2024-05-20 00:39:25 +0330 +0330

اگه واقعی باشی، از یک خانم معلم همچین نگارشی واقعا جای تاسف داره، واسه همین بچه هااین همه درس میخونند اما روز به روز بیسوادتر میشوند

  1. داستان رو به زبان محاوره ای نمی نویسند
  2. یکبار حداقل میخوندی غلطهای املایی ونگارشی اش رو میگرفتی
    ووووو
    جان مادرت راستش رو بگو یک اق پسر ملجوق نیستیی

984435
2024-05-20 00:59:26 +0330 +0330

قشنگتر این بود که همان موقع که رفتی خونه مریم و بهش گفتی راضی هستی همون لحظه شوهرش جلو زنش میکردت و به محضر نمی کشید

2 ❤️

984440
2024-05-20 01:12:24 +0330 +0330

همون موقع خانوادم گفتن قراره شوهرت بشه 😂 مگه مثل صدسال پیشه که دختر رو همینجوری بفرستن خونه شوهر!امثال تو و اشکان زیاده ولی اینجوریشو ندیده بودم که زن برا شوهرش هوو و صیغه بیاره 😂بیچاره اشکان که طاقت دوری کوس رو نداره اینجوری میکنه؟؟؟واقعا ریدم تو این داستانت،دگ ادامه نده

2 ❤️

984441
2024-05-20 01:16:27 +0330 +0330

خاک بر سر خودت و رفیقت

1 ❤️

984443
2024-05-20 01:22:46 +0330 +0330

یاد حضرت مریم افتادم
وخداوند فرمود که ما حضرت مریم را حامله کردیم
والا منم میتونم اون حامله کنم شما اگه راست میگی بیا حضرت عیسی را حامله کن تا ایمان بیاوریم

3 ❤️

984445
2024-05-20 01:25:48 +0330 +0330

چه با فرهنگ 😂😂😂

0 ❤️

984450
2024-05-20 01:41:11 +0330 +0330

خوب بود ولی جای کار بیشتر داشت

1 ❤️

984454
2024-05-20 02:16:57 +0330 +0330

این کصتانی که بافتی توی سریالای ترکیه ای هم قفله

3 ❤️

984456
2024-05-20 02:27:11 +0330 +0330
  • بن توش
  • نداشته بودم
    کص، کس
    برو از ابتدایی یاد بگیر بعد بیا ترشحات موقع جق ذهن پر از آب کیرتو اینجا خالی کن
1 ❤️

984472
2024-05-20 07:54:27 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

984473
2024-05-20 07:56:03 +0330 +0330

آفرین به تو😂
ادامه بده

0 ❤️

984480
2024-05-20 11:36:46 +0330 +0330

نه دوست نداریم ادامه نده مجلوق کیر ندیده بدبخت

0 ❤️

984485
2024-05-20 13:38:28 +0330 +0330

محدثه جون عالی بود خوش به حال شوهرت که دو تا زن داره
خدا قسمت ما هم بکنه

2 ❤️

984491
2024-05-20 14:11:23 +0330 +0330

تورو ب روح رئیسی قسمت میدم ننویس. وقت مارم بیخودی نگیر

0 ❤️

984496
2024-05-20 15:24:08 +0330 +0330

من من حال کردم با داستانت و مطمئنم بیشترش واقعیت ون همچین برنامه‌ای برای منم دقیقاً پیش اومد و منجر به سکس سه تاییمون شد و چقدر از اون به بعد ما بیشتر همدیگرو دوست داریم اگه ادامه داره حتماً بنویس برای من که تجدید خاطره شد و کیرمم حسابی شق شد

0 ❤️

984511
2024-05-20 21:01:42 +0330 +0330

ببین اگه واقعا دختری که خیلی کسخولی راحت دولنگو دادی بالا اگه پسری هم که نوووش جون مرد همسایه که کونت گذاشته… آخه گوه میخوری دوستم مثل خواهرم آمد گفت من حامله ام تو به شوهرم بده والا زنا نمیزارن مگس ماده از کنار شوهرشون رد بشه بعد میاد این پیشنهاد رو میده … گوه میخوری کجای این کهکشان زنه واسه شوهرش کس کشی می‌کنه اوسکول

0 ❤️

984512
2024-05-20 21:02:19 +0330 +0330

من کیشم دوست داشتی بیا دایرکت صحبت کنیم مرسی

0 ❤️

984515
2024-05-20 21:26:45 +0330 +0330

بزرگی میگفت ازدواج خواستی بکنی با پرستار و دکتر و … نکن با یه معلم ازدواج کن با حیا و با وفا هستن بیا بخون ببین با سریالای ترکی چجوری تر زدن تو فرهنگ و بنیان خانواده ریدم تو افکارت مرد 😀 😁
البته اگه داستان رو هم از رو سریال ننوشته باشه

0 ❤️

984549
2024-05-21 01:17:40 +0330 +0330

این قرمساق اشکانه داره چرت و پرت مینویسه 😂😂😂😂

0 ❤️

984602
2024-05-21 09:31:23 +0330 +0330

خانوم معلم میلف به تور من خورده میدونم‌ دروغ نیس نوشته ت. بنویس

0 ❤️

984612
2024-05-21 12:59:05 +0330 +0330

در حد یک کاندم ازت استفاده کرده!
سلام کاندم!!

0 ❤️

984659
2024-05-22 00:12:58 +0330 +0330

حتمابزار ادامشو

0 ❤️

984740
2024-05-22 15:06:17 +0330 +0330

باقیش رو ادامه بده ببینیم دیگه چیکارا کردی ، هوو خانم

1 ❤️

984753
2024-05-22 18:12:34 +0330 +0330

خوب بود.

0 ❤️

984853
2024-05-23 14:13:41 +0330 +0330

به نظرت باید باور کنیم
یک مشت کوسشع. نوشتی

0 ❤️

984874
2024-05-23 22:25:22 +0330 +0330

دو سال و نیم تو رو با رو سری دیده
رفتی رستوران چادر و مقنعه رو در آوردی بعد همه ببینن
جنده هم باشه طرف رعایت میکنه 😅😅😅
یه عده کس لیس هم میان لایک میکنن داستان و چون طرف کس بوده نوشته

0 ❤️

984991
2024-05-24 19:31:35 +0330 +0330

سفارش داستان از حوزه علمیه قم (دوستانتان را برای شوهرانتان ردیف کنید تا رستگار شوید)

0 ❤️

985469
2024-05-28 18:41:48 +0330 +0330

کاش بامن هم باشی!

0 ❤️

985470
2024-05-28 18:43:32 +0330 +0330

کاش بامن هم باشی!

0 ❤️

985649
2024-05-29 21:33:22 +0330 +0330

مرسسی قشنگ بود

0 ❤️

985766
2024-05-30 17:11:50 +0330 +0330

عالی بود خیلی خوب حستو گفتی

0 ❤️

986138
2024-06-02 21:03:27 +0330 +0330

خیلی خوب بود واقعا جالب و جدید بود برام دوست دارم از ادامشم بشنوم

0 ❤️

986340
2024-06-04 12:06:42 +0330 +0330

این هم خیانته و کثافت و انحراف.اون خانم بدبخت ۹ماه زجر بکشه و بچه یک زوج رو حمل کنه و با هزار چالش روبرو بشه،بعد پارتنر اون نتونه تو این راه پا به پاش بیاد و صرفا بخاطر مسائل جنسی چنین کاری کنه؟یکی از مشکل من با دین همین جاست.چون انسانی نیست،آخه حیوان هم نمیکنه این کارو…آخه این چهار کلمه عربی چجوری میتونه کاری کنه ان بوی عود بده…

0 ❤️