لذت رفاقت با یک بی غیرت(۲)

1402/11/18

...قسمت قبل

سلام به دوستان عزیزم🤍🌻بابت باگ های سری اول داستان معذرت میخوام،نمیدونم چی شد که این اشتباهات فاحش برام پیش اومد
و اینکه روی صحبتم با منتقدانه،خب برادر من تو وقتی دیدی ژانر داستان بیغیرتیه چرا میای میخونی که فحش بدی؟
خب نخون
بگذریم بریم سراغ ادامه داستان🤍

حمید شرت مشکی رو که پر شده بود از آبکیر غلیظ من برداشت و گذاشت توی کمد،
شورت سفیدم رو تو دستم فشار داد
حمید:«برا خودت داداش»
از اتاق رفتیم بیرون یه حس سنگینی داشتم،
هم از یه طرف دلم‌ میخواست با خاله طاهره باشم چون واقعا هیچکس نمیتونست جلوی همچین اندامی مقاومت کنه.
هم از یه طرف میترسیدم از اینکه رابطم با این مادر و پسر که صادقانه و عاشقانه دوستشون داشتم خراب بشه.
حمید رفت رو مبل جلوی تلویزیون نشست و منم صدا زد.
نشستم،حمید داشت با گوشیش و تلویزیون همزمان ور میرفت.
یه فیلم ۳۰/۴۰ دقیقه ای رو روشن کرد.
دوربین یجای ثابت بود،داشت از خونشون فیلم میگرفت.
مبل جلوی تلویزیون کنار زده شده بود
بجاش یه تشک یوگای آبی رنگ روی زمین بود.
داشتم چی میدیدم!
خاله طاهره با یه ست ورزشی اومد جلوی تلویزیون.
زد کانال آموزش یوگا
اما اینا برای من مهم نبود،تنها چیزی که برای من مهم بود دیدنش توی اون ست مشکی رنگ فوق العاده چسبون بود.
ممه هاش و کونش کاملا مشخص شدن بودن.
سنگینی یه دست رو روی شلوارم حس کردم،حمید بود.
خواستم بهش یه چیزی بگم
اما دستش رو به علامت سکوت روی لبام گذاشت.
حمید:«فقط فیلمو نگاه کن»
شلوارمو کشید پایین.
کیرم انگار فنر از جا در رفت.حمید لباشو پیچید دور کیرم!آروم سر کیرمو میک میزد،انگار که سالها کارش ساک زدن باشه حرفه ای بود.
حمید و به حال خودش ول کردم،شروع کردم به نگاه کردن طاهره
تو یه پوزیشن خیلی سکسی بود
داشت داگی استایل تمرین میکرد؟چقدر کونش خوشگل و خوش فرم بود
چرخید به سمت دوربین!
حرکتشو انجام داد،دوباره چرخید،کونش سمت من بود
چقدر خوشگل کونش رو میلرزوند.
انگار که واقعا حس میکردم دارم دیدش میزنم.
ده دقیقه از فیلم گذشته بود،حمید مرتب برام جق میزد و ساک میزد
خاله طاهره تلویزیونو خاموش کرد.
تیشرتش رو از تنش درآورد،خدای من!بدنش مثل بلور سفید بود
خط سینه اش مثل خط استوا تقسیم بندی کرده بود.
نوک سینه هاش از زیر سوتینش معلوم بود.
بدنش مثل الماسی که آب روش باشه،عرق کرده بود و میدرخشید
چیییی؟!!
سوتینشو در آوورد
دوتا ممه خوش فرم،سنگین و سفت،با نوک قهوه ای رنگ و هاله ای صورتی.
یه حوله برداشت،شروع کرد به خشک کردن بدنش!
آخخ وقتی که حوله رو روی سینه هاش میکشید.
انقد از حمید غافل شده بودم که نفهمیدم کی لخت شد؛جلوی داگی استایل شد
من:«حمید داری چیکار میکنی؟»
حمید:«قرار شد هیچی نگی!فقط بکن توش»

به تلویزیون نگاه کردم،خاله طاهره شلوارشم در آورد
لمبرای کونش مثل موج دریا میلرزیدن
سفید مثل مروارید؛حشر امونم رو برید،نشستم پشت کونش،
حمید:«داداش هم خودمو تخلیه کردم،هم با آب گرم خودمو تمیز و نرم کردم،هم داخل خودمو با لوبریکانت چرب کردم»
چقدر آماده کون دادن بهم بود!

از حق نگذریم حمید بچه خیلی خوشگلی بود و به مامانش کشیده بود؛
ولی نه در این حد،هرگز فکر نمیکردم قراره بکنمش!
هربار که تلوزیونو نگاه میکردم حرکت کردن خاله تو حال،اونم فقط با یه شرت
عقل از سرم می پراند
آروم کیرمو کردم تو سوراخ کونش،سرشو گذاشت داخل،
حمید محکم گفت:«اوففففف»
من:«دردت اومد؟»
حمید:«نه فقط تقه بزن لطفا»
آروم مابقی کیرمو کردم داخل؛تا دسته داخل حمید بود
یه نگاه به تلوزیون کردم،خاله طاهره شرتش رو کشید پایین یه لحظه کس صورتیشو دیدم و بعد از ۲ ثانیه،خودمو تو سیاهی تلویزیون دیدم که دارم حمید وتو پوزیشن داگی استایل میکنم.

یه لحظه برای همیشه چشمم رو روی همه چیزای قدیم بستم، برای همیشه!
با اولین تقه من تو کون حمید،رفاقت ما شکل جدیدی به خودش میگیره؛
شروع کردم به عقب جلو کردن
بعد از شیش هفت بار عقب جلو کردن،حس کردم راهم باز شده
شروع کردم محکم تلمبه زدن
جوری که صداش توی خونه میپیچید،دقیق یادمه تو تقه دهمی حمید با صدای بلند داد زد:«کیرت تا دسته تو کون مادر جندم»
انقدر این جمله روی شهوتم تأثیر گذاشت،که هم سرعتم زیاد شد و هم قدرتم
با همه توانم تقه میزدم تو کونش؛حس ارضا شدن که بهم نزدیک شد
گردن حمید رو گرفتمو صورتشو با شدت کوبیدم به زمین
کیرمو تا جایی که میشد چپوندم تو کونش،
آبمو خالی کردم توی روده هاش؛آروم کشیدمش بیرون
سریع برگشت،کیرمو گذاشت تو دهنش و برام تمیز تمیزش کرد.

نوبتی دوش گرفتیم و از زیر آب اومدیم بیرون،بعد از حمید رفتم زیر دوش،
دوشم که تموم شد،با یه حوله کوچیک از کمرم تا زیر زانوم رو بستم
همین که اومدم بیرون عطر تن خاله طاهره رو حس کردم.
همه چیز فرق کرده بود،دیگه بهش به چشم خاله طاهره نگاه نمیکردم
حالا فقط با چشم شهوت نگاهش میکردم.
نگاهم خشک شده بود رو کونش.
پایین پله ها بود،داشت با حمید که بالای پله ها بود صحبت میکرد،
حمید که متوجه شد دارم با چشمام کون خاله طاهره رو میخورم
سعی کرد از موقعیت سواستفاده کنه و مامانش رو بیشتر به حرف بگیره
کونش اینقدر داخل شلوار پارچه ای تنگ خوشگل افتاده بود،که نمیشد ازش دست برداشت.
انگار داشت زور میزد که شلوار رو پاره کنه و بیاد بیرون و با صدای بلند بگه
بیا منو جررررر بده!
خاله طاهره همین که برگشت خودمو جمع کردم،کیرم شق شد بود و کامل از زیر حوله معلوم بود،
دستم رو گذاشتم رو گفتم:«سلام خاله»
خاله طاهره در حالی که چشمش رو دستم که رو کیرم بود قفل شده بود گفت:«سلام خاله جان،عافیت باشه»
:«ممنون»
با یه ببخشید از کنارش رد شدم و از پله ها رفتم بالا و خودمو رسوندم به اتاق،همین که درو بستم،یه نگاه به فضای اتاق کردم!!!
اتاق خاله بود؛فوری اومدم بیرونو بدون اینکه به جایی نگاه کنم رفته داخل اتاق حمید!
چه فاجعه ای بود،لعنت بهش.
حمید اومد تو اتاق و یه لبخند کج به صورتش داشت
حمید:«دیوونه شدی یا کصخل؟»
_:«نمیدونم نمیدونم»
حمید:«من میدونم چت شده،عاشق مامانم شدی،دلت میخواد شوهر طاهره باشی،شبا رو تخت بیفتی رو اون کون گندش،مثل سگ بهش تلمبه بزنی،انقدر که همه همسایه ها بیان دم در»
_:«چی واسه خودت میبافی کصخل،محو کونش شدم»
حمید:«اونم به زودی میکنی،خیلی زود.حالا گوش کن؛میری تو آشپزخونه به بهونه کمک کردن باهاش لاس میزنی فهمیدی؟»
_:«بنظرت واقعا جواب میده؟»
حمید:«تو برو نگران نباش حواسم بهت هست»
بعد از عوض کردن لباس و سشوار کشیدن رفتم پایین.

_:«سلام خاله،خسته نباشی،کمک نمیخوای؟»
طاهره:«سلام عزیزم،نه خاله جون برو بشین استراحت کن»
_:«نه خاله جون من استراحت کردم،شما خسته ای بفرما بشین رو صندلی به من بگو چکار کنم.»
طاهره:«باشه چون خیلی دوست داری کمک کنی،بیا من ظرفا‌ رو میشورم،توهم آب بکش»
رفتم کنار وایسادم به زور تا سرشونم میرسید!
یه تیشرت سبز و صورتی پوشیده بود
یه دامن تا زیر زانو
موهاشم گوجه ای بسته بود
همین که کنارش وایسادم،بوی تنش‌ تا سینوس های مغزم رسید.
تکون خورد کیرم تو شلوارم،حتی نبض زدن پروستاتم رو حس میکردم.

طاهره:«بیا بگیر آب بکش،حمید کجاست؟»
_:«بالا خوابه»
میدونستم داره دزدکی نگاهمون میکنه،ولی فعلا فقط دلم‌ میخواست طاهره رو مال خودم بکنم
طاهره:«چقد این پسره تنبله،کاش مثل تو بود،زرنگ،باهوش،پر انرژی قوی
_:«نه بابا دیگه اینقدام نیستم»
طاهره:«چرا خیلیم هستی؛مطمئنم کلی دوست دختر داری»
چشاش برق عجیبی داشت
با خنده گفتم:«نه خاله جون،من اصلا از دخترا خوشم نمیاد،دخترا فیس و افاده این،خیلی غرور دارن،بنظر من پسر باید با خانوم بزرگتر از خودش قرار بزاره»
خاله با خنده گفت:«اوهوه چه غلطا،چرا اونوقت؟»
جدی ادامه دادم:«معلومه دیگه،چون قدر آدمو میدونن،مهربونن،الکی بهونه نمیگیرن قهر نمیکنن،اصلا دلم میخواد یکی مثل شما دوست دخترم بشه»
خاله مثل اینکه جا خورده باشه گفت:«حالا چرا یکی‌ مثل من؟»
گفتم:«خب شما هم مهربونی هم خیلی خوشگلی هم…»
خاله منتظر گفت:«هم‌ چی؟»
آروم گفتم:«هم خوش استایلی و بدنت زیباست»
بر خلاف تصورم خاله بهترین لبخند زندگیم رو تحویلم داد.
آروم گفت:«به یه شرط دوست دخترت میشم»
منتظر گفتم:«چه شرطی؟»
گفت:«فقط حمید نباید بفهمه قبوله؟!»

سری به نشانه تاکید تکون دادم و جو آشپزخونه کاملا ساکت شد؛
حمید که فرصت رو غنیمت شمرد تا نذاره نظر مادرش عوض بشه،پرید تو آشپزخونه؛
حمید:«بهههه داداااش،میبینم که خانومی شدی واسه خودت.»
طاهره:«بیخود،خیلیم آقاس،تو که به من کمک نمیکنی»
حمید:«جوون،حالا دیگه شدی طرفدار ایشون؟»
طاهره:«آره،خیلیم دوسش دارم تازه»
منی که فقط با لبخند وایساده بودم!ولی نمیدونستم که حرف هاش از سر شوخیه یا جدی.

بعد از شام حمید اومد پیشم،میخواست برنامه گاییدن مادرش رو برام مرور کنه.
حمید:«ضایع بازی در نیاریا،من میگم سرم درده میرم بخوابم،توهم دوباره شروع میکنی لاسیدن حله؟»
گفتم:«آره بابا برو نگران نباش»
حمید سر درد و بهونه کرد و رفت اتاق بالا،طاهره از آشپزخونه اومد صاف نشست کنارم.
طاهره:«منظورت چی بود از اینکه گفتی اندامم خیلی خوشگله؟»
گفتم:«خب بدنت خیلی خوشگله خاله جون،هیچ زن و دختری حتی به گرد پاتم نمیرسه»
طاهره:«یعنی مثلا کجام انقدر خوشگله که تو میگی؟»
گفتم:«خب روم نمیشه»
طاهره:«من الان دوست دخترتم پس نگران نباش عزیزم»
گفتم:«خب اول از همه گردن کشیدت،که هرکسی میبینه دلش میخواد ببوسه،بعدش سینه های خوشگلتون که مثل مروارید سفید و خوشگله.
بعدش کمر باریک و بوسیدنیت،بعدش کون بزرگ و خوشگلتون که واقعا دل همه براش میره»
طاهره گفت:«دوست داری به کدومش دست بزنی؟»
با اینکه جا خورده بودم خودمو حفظ کردم:«کونت»
گفت:«یعنی انقد کونمو دوست داری؟»
گفتم:«آره»
رو مبل دراز کشید و منتظر شد.
آروم رو کونش دست میکشیدم!دستمو از رو دامن بردم رو چاک کونش
چقدر نرم بود،با یه حرکت هم شرت و هم دامنشو کشیدم پایین
چقدر سفید و نرم بود.دلم میخواست لیسش بزنم
انگشتم رو بردم رو سوراخاش،آه و ناله ریزی کرد
انگشتمو با کصش خیس کردم
آروم سوراخ کونشو انگشت کردم،یواش یواش عقب جلو میکردم،و طاهره فقط ناله میکرد و میگفت عشقم،آرومتر
شلوارم رو کشیدم پایین
خم شدم و کیرمو با کصش تنظیم کردم…

حمید:«هوووووییییی شتررررر،حواست کجاست»
همه رشته افکارم یجا جر خورد
حمید:«کصخل،چت زدی؟مگه قرار نشد بری پایین با طاهره جون لاس بزنی؟»

پایان قسمت دوم

نوشته: م.د


👍 95
👎 8
120601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

969973
2024-02-07 23:17:20 +0330 +0330

هر موضوعی رو سکسی ننویسین لجن پراکنی میکنین بااین داستانها و تابو هاتون…بابا به خدا قسم دوتا نابالغ داستانو میخونه فکر می‌کنه واقعیه…افکارش می‌ره سمت افرادی تو زندگیش که نتیجش واسفا(مادر،خواهر،پدر،برادر)…نکنین ننویسن هر چرت و پرتی که به ذهنتون میرسه…حیوون که نیستیم فانتزی هم قاعده داره


969985
2024-02-08 00:39:33 +0330 +0330

مادر ج بیشتر مینوشتی خب

1 ❤️

969998
2024-02-08 02:37:35 +0330 +0330

سوژه داستان رو که کاملا از روی داستان من رونویسی کرده
داستان :کص قلمبه مامان دوست کونیم
با تگ بیغیرتی راحت می شه پیداش کرد

حالا خداکنه ، خودت نوشته باشی و از جایی کپی نکرده باشی

0 ❤️

970009
2024-02-08 04:41:18 +0330 +0330

سوپر داستانى زياد ميبينيا شيطون😂

0 ❤️

970053
2024-02-08 14:59:51 +0330 +0330

برای نویسنده عزیز که اول داستان ی سوال پرسیده
دوست عزیر علت فحش دادن اون دوستان نه برای ژانر نه موضوع و متن ونه حتی به نویسنده این داستانهاست که ژانرش رو میبینند و وارد میشن علتش بعد خوندن به سرعت ارضا شدن و اومدن ابشونه که با تصور خودشون جای کارکتور اصلی داستان سریع ابشون اومده و باید برن بخوابند و اعصابشون خراب میشه و قبل خواب شروع میکنند به فحاشی.

1 ❤️

970079
2024-02-08 20:59:03 +0330 +0330

بر شرفت لعنت 🤣🤣
فکر کردم واقعاً دارع میکنع 😅🤣
خیلی خوب بود قلمت رو دوست داشتم ادامه بده❤️❤️ خیلی میخوام بدونم بقیه‌اش چی میشه…

فقط ی جایی شو نفهمیدم این که بعد سکس رفتن حمام مادره آمد ؟! مگه شیفش چقدر کمه ؟!

2 ❤️

970131
2024-02-09 01:47:56 +0330 +0330

کیگه

0 ❤️

970591
2024-02-11 17:24:24 +0330 +0330

ادامه بده داشم♥️😂

0 ❤️

970638
2024-02-12 00:32:05 +0330 +0330

kamel benevis

0 ❤️

970642
2024-02-12 00:34:29 +0330 +0330

منتظر پارت بعدی

0 ❤️

970877
2024-02-13 15:56:46 +0330 +0330

تو چند ساعت مخشو زدی؟؟؟ بعد اومد کنارت نشست؟ گفت دوس داری ب کجام دست بزنی؟ تو گفتی کونت؟!!! اونم سریع دمر دراز کشید؟؟؟!!! عجبا🤔

0 ❤️

970942
2024-02-14 02:27:04 +0330 +0330

هنوز منتظر قسمت ۳ ام

2 ❤️

970964
2024-02-14 07:11:38 +0330 +0330

کاش منم ی همچین دوستی داشتم باشم البته اونم همچین مامانی داشته باشه ها

0 ❤️

971332
2024-02-16 17:19:38 +0330 +0330

پس قسمت سوم؟؟

0 ❤️

971776
2024-02-19 10:57:15 +0330 +0330

کونکش چرا اینقدر لفتش میدی . قسمت سوم رو زودتر منتشر کن

0 ❤️

973028
2024-02-29 03:10:10 +0330 +0330

چون خیلی وقته قسمت سوم رو منتشر نکردی معلومه داستانت دروغه و نتونستی ادامه داستان رو بهم ببافی
لطف کن وقتی چهارچوب داستان رو نبستی چیزی رو ننویسی

0 ❤️

973271
2024-03-01 22:33:57 +0330 +0330

بزار قسمت بعدی رو دیگه

0 ❤️

974151
2024-03-07 21:15:48 +0330 +0330

قسمت بعدی رو بزار لفتش نده

0 ❤️

975015
2024-03-14 08:20:35 +0330 +0330

عوضی توی اوج لذت داستان رو خراب میکنی هنوز داری برنامه میریزی رفیقتم توی عالم خواب مادرت رو گایید و بچه دار شدن

0 ❤️

977247
2024-03-29 03:25:09 +0330 +0330

قسمت جدید رو بزار دیگههههههه

0 ❤️

977934
2024-04-02 18:13:05 +0330 +0330

عالی 😍
ادامه بده 🤤

0 ❤️

978363
2024-04-05 02:41:07 +0330 +0330

منتظر قسمت سومم بنویس دیگه 🥵🥵🥵🤤🤤🤤🤤

0 ❤️

979110
2024-04-10 01:07:00 +0330 +0330

عاااالی بود ادامه بده

0 ❤️

979896
2024-04-16 01:07:55 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود لطفا ادامشو زودتر بزار خیلی دیر شده

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها