این داستان که میخوام تعریف کنم، مربوط به حدود ۱۰ سال پیشه و کاملاً واقعیه. من سعی کردم بهش طنز هم اضافه کنم تا از درد و غم خودم کم کنم، ولی سکسی توش اتفاق نمیافته و کاملاً آموزشیه. هدفم اینه که به شما جوونای بی تجربه بگم که مثل من کس خل نباشید، بیشتر فکر کنید و بعد گالرو باز کنید.
من بچه شهرستانم، از اون شهرستانای کیری و مذهبی. ته دوس دختری که داشتم، ساعت ۲ ظهر قرار بریم مرکز استان، که خودش ۱ ساعت راه بود، ببرمش سینما و انگشتش کنم و با خاطرش یه مدت سوژه جق داشته باشم. گفتم بدونید، همچین چشمو گوش باز نبودم اون موقع، و به کیریترین حالت ممکن هم خجالتی.
بخاطر رشته تخمی دانشگاهیم، بعد خدمت کیری سربازی رفتم تهران که اونجا بگا برمو کار کنم. تو شهرستان میخواستم بمونم، باید گونی پهن میکردم، کنار خیابون البوم ابی یا شادمهر میفروختم، یا سیدی کپی میکردم با کیفیت HDCAM… خوشبختانه من از کون اوردم و زود تونستم کار پیدا کنم، یه کار ااییی خوب تو یه شرکت خیییلی بزرگو… بیشترین کونی که آوردم این بود که تو تیمی که شروع به کار کردم، همه بچهها خوب با مرام لاتیو، از این جور کس شعرا که خدایی هنوزم رفیقم باشون.
تو تیممون دختر پسر داشتیم، خیییلی لاتی رفیق. همه هم پشم ریزون با مرام، زن شوهر دار و مرد زن دارم داشتیم. (دیگه خایه مالی کردن بسه، برم سر داستان)
گذشت یه ۶ ماهیو من دیگه با تیم اوکی بودمو با یه سری ادمای دیگه هم آشنا شدمو بچه هایی که قبلا تو این تیم بودنو رفتنو شناختم.
تا اینکه یکی از بچه ها تولدش بود و منم دعوت کرد. منم بچه شهرستان پشمام از یه هفته قبلش ریخته بود که من دارم میریم مهمونی مختلط تو تهران و قرار برا اولین بار بکارتمو از دست بدمو مشروب بخورم اینجا قراره برقصیمو از این کارا… همه ماها هم از این گروها داریم که فقط رفیقا پسر تو شیمو کس شعر میگیم منم دارمو تو اون کون تک تک بچه ها رو تا پس گردن پاره کردم از یه هفته قبلش که جاکشا من رفتم تهرانو عشقو حال کونتون پاره بشه… بگم من تو این زمان ۲۴ سالم بوده بیشترین سکسی که داشتم با دست راستم بوده و بعضی وقتا برا اینکه دیرتر بیاد با دست چپم.
خلاصه، شب ماجرا فرا رسید، و یکی از بچهها، یه پسره خوشتیپ و خوشهیکل، گفت میام دنبالت. من، خونه از اینا که یه اتاق ۶ تا تخت بود گرفته بودم، ۱۰ مین پیاده با میدون انقلاب فاصله داشتم. این اومد دنبال من با ۲۰۶ بچه مایهدار، ولی بچه مایهدار خوب، نه لاشی… رفتیم سمت خیابون ولیعصر شمال دنبال دوس دخترش… دوس دخترشم اومد و منم برگام ریخت ، که بابا من چه کس خلیم، اینا همه میدونن دوست دختر داره. مامان بابا ها همه در جریان. منم تو شهرستان میرفتم پادگان گوشیو خاموش میکردم، تو کیس کامپیوتر میذاشتم، کسی نره سراغ گوشی بگا برم، قبلشم که دیگه بهتره صحبت نکنم در موردش، چه کونایی که ندادم…
خلاصه، دوس دخترش اومد، من رفتم عقب نشستم، این پسره کس خل شرو کرد به بوسیدنش. البته نه لب صورتش، ولی تابلو حشری بود. دختره لباس مهمونی پوشیده بود، و خدایی خوب بود قشنگ خوش تیپ. یه ۲ دقیقه تو ماشین اینو بغل کرده بود و میبوسید ته کوچه که دختره با شوخی گفت که مهدی بسه دیگه، اشکانم اینجاس، یکم با من سلام علیم کرد و رفتیم سمت مهمونی… یادم نی کجا بود، ولی رفتیم تو و کم کم همه بچهها اومدنو، اونجا همه یا با دوست دختر اومده بودن، یا با زن یا شوهراشون. من بودم و ۲ تا دختر که تک بودیم، یکیشم تولدش بود، اون یکیم بار اول بود داشتم میدیدم…
خلاصه، اونجا آهنگ گذاشتن و بزن برقص بودو، من برای اولین بار با طعم کیریه عرق سگی آشنا شدم. وقتی خوردمو صورتو کجو راست کردم، یکی از بچهها که پیکو داد دستم، یه نگا کرد و گفت کیر خرخوردی مگه کونی، عرقه خودم گرفتم!! :))
من این وسط با اون دختره یه ریز لاس میزدم، که به والله یه درصد هم فکر نمیکردم دارم لاس میزنم. از اینکه چند وقته کارو عوض کردی چیکار میکنی و از این کس شعرا…
اون گفت رفته یه شرکت دیگه و خونه گرفته سمت اون شرکت گرفته که راحت بره، ولی خونش از اینجا یه ذره دوره.
بعدشم یه ریز رقصیدیم، که من رقصیدنم بلد نیستم، و مثل کسخلا پا تکون میدم، البته که کماکان همینجوری مونده و استعداد تخمی من در رقصیدن زبان زده خاص و عامه.
ما موندیم، اخرای شب طرفای ۱۲ اینا بود که دیگه میخواستیم بریم. من دنبال این پسره مهدی بودم، که بریم بچهها یه سریا رفته بودن، منم یکم موندم خونه رو کمک اون دختر متولد تمیز کنیم، که دیگه مهدیم اومد گفت امادهای بریم، داشتیم جم میکردیم دم در بودیم، منو مهدی و دوست دخترش اونورش بود، دختر متولد هم کنارم داشت تشکر میکرد و از این کس شعرا که موقع خدافظی باید بگیم، دوس دختر تیم لیدرمونم یه ریز دورتر بود که اون دختره اومد سمت من و گفت که میخوای منو تو با هم تاکسی بگیریم بریم… من عین یک عدد گوساله برگشتم و اینو گفتم:
–نه مرسی، من با مهدی اومدم، با هم میریم!
همهی ادمایی که اونجا دورو ور ما بودن همه اینجوری منو نگاه کردن :|:|:|
خود دختره هم یهو همینجوری ساکت شد، یه لحظه منو نگاه کرد، مهدیم که کنارم بود داشت با دختر متولد صحبت میکرد روشو برگردوند سمت منو با حالت برگاااااام تو کی هستی منو نگا میکرد.
منم با یه لبخند کسخلانه که اصلا نفهمیدم چی شده و من چی گفتم، کفشامو پوشیدم و سر عین یه گاو انداختم پایین، خدافظی کردم رفتم.
تو راهم، مهدی و دوست دخترش یه دمت گرم به من گفتن، منم که اصلا نمیدونستم ماجرا چیه، یه قربون شما گفتم.
فرداشم که رفتم شرکت، همه یه جوری احترام طور با من حرف میزدن که داداش دمت گرم، تو چقدر خفنی!
چند روز بعدش، یکی از بچهها برام تعریف میکرد که اون دختره که تو شب تولد کیرش کردی اینجا کار میکرده، اوایل خییییلی مذهبی بوده، بعدش کم کم شل شده تا اینکه وا داده و بیشترین دلیلی که رفته از شرکت این بود که با ۲ نفر بوده و خیلی ضایع بوده، الانم خونه گرفته تنها زندگی میکنه!
اونجا بود که کم کم ۲زاری من افتاد که آیییی کیر بخوره به اون دهن من. من گه بخورم بخوام کیر کنم، بابا من نمیدونستم اصلا ماجرا چیه، من فک میکردم واقعا میگه تاکسی بگیرم منم با خودم فک کردم کسخلم مگه پول بدم منو مهدی اورده با مهدیم میریم… ولی دیگه دیر شده بود و من کیر رو تا دسته خورده بودم و گه هم میخوردم دیگه فایده ای نداشت.
ولی من اینو به بچهها نگفتم و هنوز اونا فک میکنن که من با وجود بچه شهرستان بودنم به کیرم احترام میزارم و تو هر سوراخی فرو نمیکنم. ولی این واقعیت نداشت و من اگه میدونستم ترک دیوار هم میتونه آب منو بیاره ترک دیوار رو هم میکردم!! فقط امان از زبون… امان که زبون ادم چقد بد میتونه ادما کیر کنه!!
جوونا… از من به شما نصیحت در موقعیت قرار داشتید سریع دهن کیریو باز نکنید… یه ۱۰ ثانیه فک کنید که مثل من بعد ۱۰ سال هنوز به این فک نکنید که اون شب علاوه به عرق… کس هم میتونستم بکنم، نه هر کسی یه کس خوووب!! یه کس مست که میگفتن خوب هم حشریه!
هی روزگار.
نوشته: اشکان
داستان کسخولانه خوبی بود. اگه کلمه کیر از داستانت کم میکردی حجمش نصف میشد
چرندیاتی که مثل احمد فقط کیر بزرگ، بزرگ زیاد دیده، اما کوس ندیده
چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده
معلومه عاشق کبری و تو داستانت اینو ثابت کردی کیر دوست
عالی بود اشکان جان ،حال کردیم ،تو شهوانی اگه مسعود فراستی هم بیاد داستان بنویسه یه عده کسشعر میگن …
از اینکه واسه نشوندن خنده رو لب هایی که بهش نیاز دارن تلاش کردی ممنونم و دمت گرم
اما دوست عزیز طنز نویسی با اینکه توی متن خودت رو سوژه تحقیر(البته دور از جونتون) قرار بدی فرق میکنه
به هر حال مشخصه بجز علاقه یه استعدادی هم تو طنز داری و بهت میکنم کارهای شاه.ایکس رو که پایبن صفحه داستان ها توی تگ ها میتونی پیداش کنی رو بخون
اشکان جان حرص نخور برو یه دست جق بزن یادت میره با دست چپت بزن دیر تر بیاد 😘😘