روی مبل زیر پتو نشسته بودم و در حال دیدن تلویزیون بودم . همون لحظه علی که رفته بود آب بخوره از آشپزخونه اومد و نشست پیشم
پتو رو روی خودش کشید و بغلم کرد .
کز کردم تو بغلش
چه قدر گرم و نرم بود…
صداش تو گوشم پیچید
_آخییییییشششش
لبخند گنده ای زدم و دستاش و گرفتم و بوس کردم
_صحبت کن باهام امروز چیکارا کردی
_اوم…کار…مثل همیشه …تو چی ؟
_امروز خیلی خسته کننده بود همش در حال خمیازه کشیدن بودم…
_خوابت میاد ؟
_خوابم که میاد… دلم نمیاد بخوابم
_چرا؟
بهش نگاه کردم
دستام و گذاشتم دو طرف صورتش
_چون دلم برات تنگ شده
لبخند مهربونی زد
_قربون دلت بشم… بیا خودم بخوابونمت
سریع خودش و کشید طرف انتهای مبل تا بتونه به درازاش بخوابه و منم به سمت خودش هدایت کرد و پتو رو کشید رومون و بغلم کرد.
روی موهام و بوس کرد و گفت
_بخواب
_برام لالایی بگو !
_بلد نیستم
_بلد شو.
_لالا لالا لا یه سمانه بود که نمی خوابید و شوهرش و اذیت میکرد . یهو یه گرگ اومد از پنجره تو و خوردش !
زدم زیر خنده
_این الان لالایی بوووود؟؟؟؟؟
_لالایی و قصه رو باهم مخلوط کردم قشنگ خوابت ببره
و چشماش و بست
_علی
با چشم بسته گفت
_جونم
_الان آخه چه خوابی ساعت پنج بعد از ظهر … باید پاشم شام درست کنم …
_حالا پا میشی…
چند ثانیه تو سکوت گذشت
دلم خواست شیطونی کنم…
شروع کردم به بوسیدن گردنش
خندید ولی توجه نکرد
آروم دستم و از رو شلوار گذاشتم رو کیرش
نفسش و صدا دار داد بیرون
_نکن بچه !!!
_خب تو بکن…
_سمان پامیشم جرت میدما…
_خب بده…
چشماش و باز کرد و یهو جامون و طوری عوض کرد که من زیرش باشم …
سنگینیشو انداخت روم و لباشو گذاشت رو لبام و وحشیانه بوسید
سرشو گرفتم عقب
_ترووووخدا محکم نه کبود میشه ! درد میگیره آبروم میرههههه
_دیگه خودت خواستی…
_یکممم آروم
_من آروم بلد نیستم
دوباره شروع به بوسیدنم کرد و منم دیگه وا دادم
دستامو دور گردنش انداختم و بدتر از خودش جواب بوسه هاش و دادم .
سینه هام و میمالید و فشار میداد
صدای نالهم بالا رفت .…
تو یه حرکت یهو سینههام و از سوتین و تاپ بیرون آورد و شروع به خوردن کرد
تقریبا جیغ زدم و سرش و به سینه هام فشار دادم…
_زن خوشمزه من کیه؟؟؟؟؟؟؟
زدم زیر خنده
_مننننن
همزمان از پایین داشت کصم و هم میمالید و دیوونم میکرد
دوست داشتم زودتر بکنه توش
نوک سینه هام و که می مکید جونم از تنم در میومد…
هی ته دلم میریخت…
بعد چند دقیقه رفت پایین و خواست شلوارمو در بیاره که خودم بلند شدم و رفتم سمت شلوارش
_بخورمش!
خندید
_باعث افتخارشه …
شلوارش و از تنش پایین کشید و نشست
کونم و قمبل کردم و سرم و بردم سمت کیرش و روش تف کردم و دستم و آروم روش کشیدم…
ناله آرومی کرد که دلم رفت …
تو چشماش نگاه کردم و همزمان که براش میمالیدم گفتم
_همینطوری دوست دارم…
_چی؟
_آه و ناله کردنت و
خندید
_اووووووووف
سرم و جلوتر بردم و زبون زدم…
ناخودآگاه منقبض شد و بیشتر خودش و بالا آورد
شروع کردم به خوردن…
بالا پایین…بالا پایین…
از زیرم نرم نرم خایههاش و میمالیدم …
داشت دیوونه میشد … از صداش میفهمیدم …
نمیدونم چقدر گذشت که گفت
_بسه دیگه نمیتونم نگه دارم
رفتم عقب و دراز کشیدم
سریع شلوارم و در آورد
کصم و یکم مالید
از ترشحاتم خیس خیس بود
یهو در لحظه کیرشو فرو کرد توم و شروع به تلمبه زدن کرد ! آه بلندی کشیدم
_علیییییی
_جونمممم
_بکن جرم بده … جرم بده عشقم …
داشتم دیوونه میشدم …
اومد روم
دستامو دورش حلقه کردم
همزمان گردنم و میخورد
داشتم کم کم میلرزیدم …
هر لحظه بیشتر میخواستمش
فهمید دارم ارضا میشم
نفسام تند تند شده بود
سرعتشو زیاد کرد و محکم تر تلنبه زد …
بعد از چند ثانیه اسمش و با ناله صدا زدم و ارضا شدم
خیالش که ازم راحت شد بیرون کشید
کیرش و تو دستم گرفتم و شروع کردم تند تند مالیدن…
_آی…سمان…داره میاد …
_بذار بیاد
یهو آبش پاشید رو سینه هام و یکم رو صورتم و انگار که شیره وجودش و کشیده باشن افتاد روم…
نفس نفس میزد…
کتفش و نوازش کردم و با رضایت گفتم …
_حالا بخوابیم!!!
نوشته: گابلین
اشتباه زدی داداش
اسم داستان با تم داستان جور نیست
اسمش جوریه ک انگار راوی یک مرد ولی دلستان از زبون ی زن بیان شد
ای خدا ، چرا هیچی سر جای خودش نیست
قشنگ بود!❤️❤️ حال به شدت خوبی داشت…
ولی کیر تو زندگیای که یه سمانه هم ازش سهم ما نمیشه…👨🦯🥲😂😂💔
بازم بنویس جناب گابلین😃🌹❤️
چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده که
منم از اینا داشتم چه حالی میده بعدش
کلا اگه اولش زنا شروع کنن خشن میشه سکس اخه اونا زمانی اینجوری میشن که شهوتی باشن و سکس خشن بخوان
جووون داستان خوبی بود
کونی ام هر که حضوری پایس بم پیام بده
پولم نمیگیرم💦
ادبیاتت کامل معلوم بود پسری
دلت میخاد از دادنت بگی چرا خجالت میکشی بگی پسری و عاشق دادن
نوشته ی یه کیر به دست جقی