روز اول عروسی پسر خاله

1390/12/04

سلام
از اون جایی که من از وراجی خوشم نمیاد یراست میرم سر اصل مطلب -
باسمه تعالی:
پسرخالم حدودای سال 83 بود که میخواست زن بگیره و خالم یه دختر محجبه به اسم زهره که از فامیلای یکی از همسایه هاشون بود رو براش انتخاب کرده بود . خلاصه با مامانم و خود پسرخالم رفتن خونشون و اونم همون نگاه اول گفته بود نمیخوامش . وقتی اومده بودن توی خونه خالم - از بس مامانم از زهره تعریف کرده بود که حسین پسر کوچکتر خالم طالبش شد و یک هفته بعد دوباره رفتن خواستگاریش و شد .
چونکه مامانم زیاد از زهره خوشش اومده بود و خداییشم دختر خوش اخلاق و مومنی بود - زیاد میومدن خونمون و وقتی هم میومدن من به بهانه های مختلف مثل جک و رقص و اینجور کارا نمیزاشتم بهشون بد بگذره و خدارو شکر پسرخالمم رقاص خوبی شد .
یه شب حدودای ساعت 10 داشتم توی اتاقم نماز میخوندم که از در اومد تو و گفت : سرت به نمازت باشه تا من لباسام رو عوض کنم میخوایم بریم . وقتی دوباره پا شدم از توی شیشه کتابخونه جلوام پشت سرم کامل معلوم بود داره چه کار میکنه و بدن ناز و تمیزش رو تا میشد دید زدم . نمازم که تموم شد داشت چادرش رو مرتب میکرد - بهش گفتم جلوی کتابخونه هم میتونی مرتبش کنیا . تا این رو گفتم یهو بلند و کشیده گفت وااااااای! منم زدم زیر خنده - مامانم داد زد چی شد ؟ خود زهره گفت : هیچی دوباره عماد جوک تکراری تعریف کرد . بهش گفتم تو هم که از این جکا بدت نمیاد . گفت تو رو خدا به کسی نگیا ! گفتم نه گلم ناراحت نباش . وقتی داشتن میرفتن توی پارکینگ تا برن - توی راه پله یه دستی به کونش زدم و اونم یه خنده ای کرد و با چادرش زد بهم.
خلاصه رابطومون در حد بوسه و دستمالیهای یواشکی و اس ام اسای قایمکی شروع شد . دو سال بعد از عقدشون تا محرم و صفر رد شد حسین خان یه آپارتمان ناز دست دوم توی محله ای که خیلی خلوت بود خرید و عروسی کردن .( جاتون خالی )
صبح " روز اول عروسی پسرخالم " با مامانم رفتیم خونشون کمک خالم تا هم خونشون رو ترتمیز کنیم و هم چون عصرش مهمونا میخواستن هدیه هاشون رو بیارن خونه رو آماده کنیم .
داشتم اونجاها ور میرفتم که حسین گفت توی ماشینت آچار داری تا قفل درب اتاق خواب رو درست کنیم ؟ گفتم چشه؟ گفت: وقتی میبندیش باد که بهش میخوره خودبخور باز میشه . گفتم آچار رو بیارو اوراقش کنبم تا ببینبم چی میشه . آچارا رو آوردم داشتم بهش ور میرفتم خواستم چکش کنم که درب رو بستم و نکبت باز نشد . کلی بهش ور رفتم تا دوباره بعد نیم ساعت باز شد . حسین گفت چش شده؟ گفتم آچار آلن 3 میخواد منم ندارم حواست باشه اگر رفتی تو اتق خواب فعلآ درب رو نبندی تا من برم ببینم ای حدودا ابزارفروشی هست بخرم یا نه . توی اون شهرک اون موقعا توش تعویض روغنیم نبود . داشتم با داداش زهره میگشتم که یه فکرایی به سرم زد و زود برگشتیم خونه .
به حسین گفتم اینجا که نبود فعلآ یه تلاشی میکنیم تا ببینم چی میشه. زهره رو به بهونه شربت کشوندم توی اتاق - میخواست بره که بهش گفتم ضبط رو روشن کن - اونم که خبر از جایی نداشت چون میز ضبط پشت درب بود درب رو بست و دوباره قفل شد .
حسین گفت حالا باید چه کار کنم گفتم باید آچار آلن رو جور کنی تا با سری کوتاهش پوسته قفل رو باز کنی تا بشه باهاش قفل رو قلوه کن کرد .تازه قفلشم دیگه به درد نمیخوره باید عوضش کرد . گفت از کجا بخرم : گفتم اینجاها نیست یا میری سمت خیابون حکیم نظامی یا میری خیابون سجاد . زودم برو تا ظهر نشده اونام تعطیل کنن .
اونم با داداش زنش رفتن . مامان زهره گفت حالا ما چه کارکنیم ؟ گفتم شما کاراتون بکنید منم اینجا میرقصم تا داماد گلت آچار رو بیاره من و زنش رو نجات بده .
زهره تقریبآ فهمیده بود میخوام چه کار کنم .اونم ضبط رو زیاد کرد و شروی کرد به کف زدن منم سر و صداهای بیخودی که مثلا دارم میرقصم . زودی لخت شدیم و بعد کلی ساک زدن زهره خانوم و ممه خوردن من . چنان از جلو و عقب کردمش که از کوندرد اون شب به بهونه خستگی به آقاداماد نداده بود . حسینم بعد سه ربع ساعت یه باکس آلن خریده بود چون نمیدونسته بود چی به چیه و تا ما داشتیم لباسامون رو تنمون میکردیم قفل رو قلوه کن کرد . زهره هم برای اینکه بهش شک نکنه نشسته بود جلوی جانماز که یعنی نماز میخونه . حسینم اصلآ نگفت آخه تو توی این اتاق کجا وضو گرفتی !

از اون روز تا حالام هر وقت از زهره خواستم بکنمش اگر مهمونی یا کاری نداشته دستم رو رد نکرده . (بازم میام . عماد)


👍 0
👎 0
106582 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

312317
2012-02-23 05:23:12 +0330 +0330
NA

baba khobe ama kamel kardaneto tozih bede bare bad msrc

0 ❤️

312318
2012-02-23 07:28:35 +0330 +0330
NA

“باسمه تعالی” رو خوب اومدی.ولی دفعه دیگه یادت باشه خواستی داستان سکسی بنویسی،وضو هم بگیر که ثوابش بیشتره

0 ❤️

312319
2012-02-23 08:28:28 +0330 +0330
NA

خیلی کسوشعر گفتی

0 ❤️

312320
2012-02-23 08:35:28 +0330 +0330
NA

یعنی دختره به همین راحتی پا داد ،عجب معلومه مجردی خیلی بهت فشار اورده

0 ❤️

312321
2012-02-23 09:22:35 +0330 +0330
NA

با دیدن باسمه تعالی مردم از خنده , دیگه نتونتستم بخنونم. ما ایرانیها هرگز مزه آزادی را نخواهیم چشید با این افکار پوچ و واهی

0 ❤️

312322
2012-02-23 09:49:10 +0330 +0330
NA

خیلی کسشعر بود کلمه ای در خور این چرندیاتت پیدا نکردم فقط کیرم تو دهن تو وزهرا کسده واون پسر خاله کسکش نفهمت.برو جقتو بزن کونکش =))

0 ❤️

312324
2012-02-23 10:03:30 +0330 +0330
NA

ای به کمرت بزنه اون نماز. تو نماز هم چشم چرونی؟؟؟ بابا عجب حیون کثیفی هستی

0 ❤️

312325
2012-02-23 10:24:16 +0330 +0330
NA

حتما زهره خانم قبلنا هم جنده بوده که قبل عروسی اومده از جلو و عقب بهت داده…کس شعر محض بود.همین.

0 ❤️

312326
2012-02-23 13:25:56 +0330 +0330
NA

فکر کن زهره داشته ساک میزده همزمان دست هم میزده!!! کلاً مردشور هرچی خر مؤمن الکیو ببرن که تا یه تار موی یه زنو میبینن از بس ندیدبدید و عقده ایین که زود راست میکنن. زهره از اولم میخواسته بهت بده وگرنه نمیومد پشت سر تو لباس عوض کنه. گیریم کور بوده و متوجه انعکاس تصویر خودش نشده، مگه جا قطع بود؟ تازه بلافاصله هم دستمالیش کردی خوشش اومده! این پسرایی که میرن دختر آفتاب مهتاب ندیده میگیرن بدونن رفتن زیر خواب یکی دیگه رو گرفتن.
تو دانشگامون یه دختر چادریه بود که چون هیکلش خیلی قناس بود زیر چادر قایمش میکرد. فاصله بین زنگها هر بار میدیدی با یه پسر رفت تو یه دانشکده. خبر کون دادناش هم بین همکلاسی ها پخش شده بود، آخرم با یه یکی ازدواج کرد که طرف خیلی خوشحال بود زن نجیب نصیبش شده!!!

0 ❤️

312327
2012-02-23 14:22:05 +0330 +0330
NA

عماد جون پسرم بابا مشقاتو نوشتی؟

0 ❤️

312330
2012-02-23 20:35:55 +0330 +0330
NA

خجالت نکشیدی سر نماز به جای سجده به شیشه نگاه میکنی که زن مردم رو دید بزنی خوب مشنگ به اون جنده آدمی مثل تو باید بکه مومن دیگه اون مومن بود تو هم که مومن که شد…بیناموس چقدر زیاد شده مرد هم چقدر کم مگه دختر قعطیه که میری زن شوهر دار اونم زن پسر خالتو میکنی بدبخت.

0 ❤️

312331
2012-02-23 23:13:36 +0330 +0330
NA

كس كش لاشي تو كه نميتوني داستان بنويسي ننويس ديگه. تو برو جلقتو بزن عقده اي معلوم شد چقدر عقده اي هستي كيرم تو كون تو و كس زهرا

0 ❤️

312332
2012-02-23 23:15:55 +0330 +0330
NA

كس كش لاشي تو كه نميتوني داستان بنويسي ننويس ديگه. تو برو جلقتو بزن عقده اي معلوم شد چقدر عقده اي هستي كيرم تو كونت

0 ❤️

312334
2012-02-24 04:28:04 +0330 +0330
NA

داستان تخمی تخیلی جالبی بود
راستی اگردرب حمامتان خرابه برو تو دستشویی جقتو بزن

0 ❤️

312335
2012-02-24 08:04:31 +0330 +0330
NA

ریدیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
بازم ریدییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
بخور نوش جونت

0 ❤️

312336
2012-02-24 14:00:56 +0330 +0330
NA

هر غلطی دوست دارین بکنین ولی خواهشأ پای نماز رو وسط نکشین!
حرمتشو نگه دارین!

0 ❤️

312337
2012-02-24 14:15:40 +0330 +0330
NA

lovelorn1987راس میگه حرمت نگه دارین بچه ها

0 ❤️

312338
2012-02-26 04:13:11 +0330 +0330
NA

حالم از جنده هایی که با چادر چاقچول ادا دخترای پاک و نجیب درمیارن بهم می خوره این واسه اون زهرای جنده…
کس کش آخه چرا دروغ می گی عروس روز عروسی تو خونه چیکار می کنه…کیر نداشتم تو کونت

0 ❤️

312340
2012-02-26 04:41:00 +0330 +0330
NA

eliii جون منظورش پاتختی بوده

0 ❤️

312341
2012-02-27 07:58:09 +0330 +0330

بچه کونی برو جلقتو بزن و هذیان نگو. کیرم تو گلوت.

0 ❤️

312343
2012-02-29 00:59:10 +0330 +0330
NA

خيلي كس شعر بود! آخه يارو اگه جنده خيابوني هم باشه روز اول عروسيش به كسي كه كس نميده! اگه ميخواين بنويسين تخيلتون رو بيشتر كنين تا داستانتون به واقعيت نزديكتر باشه. اينا همش يه مشت دروغ و كس شعر بود كه بلغور كردي! ضمنا" وقت مردم ارزش داره آقا جون…!!! X(

0 ❤️

312344
2012-02-29 01:01:11 +0330 +0330
NA

خيلي كس شعر بود! آخه يارو اگه جنده خيابوني هم باشه روز اول عروسيش به كسي كه كس نميده! اگه ميخواين بنويسين تخيلتون رو بيشتر كنين تا داستانتون به واقعيت نزديكتر باشه. اينا همش يه مشت دروغ و كس شعر بود كه بلغور كردي! ضمنا" وقت مردم ارزش داره آقا جون…!!!

0 ❤️

312345
2012-11-22 20:10:11 +0330 +0330
NA

بدبخت بیچاره مجردی کیرو مغزشو ترکونده بجای که بگم خدا شفات بده میگم خدا بهت زن بده جون مادرت دیگه ننویس

0 ❤️