زندگی پس از طلاق (۵ وپایانی)

1402/01/14

...قسمت قبل

داشتم لباسام رو عوض میکردم که صدای بابا میومد :رویا بابا بیا کارت دارم .روم نمیشد برم پیشش.چشمام بعد از سکس خمار میشدوجز حمام رفتن از اون حالت درنمیومد ومشخص بودکه ارضا شدم ولی چاره ای نبود .کنارش نشستم که درست نتونه تو چشمهام نگاه کنه .ازش خجالت میکشیدم .دیشب تا حالا چیا به سرش آورده بودم .من مقصر بودم یا اون یا هیچ کدوم؟ این حس که تقصیر کیه ؟ شاید همش رو من مقصرم ؟ شاید باعث همه اینها من بودم .این حس خود متهم کردن داشت روان منو داغون میکرد …‌…
-برای چی رفته بودید تو اون فرعی؟
-از باغ باباش تعریف کردم یه زمین بود حسام گف ببینم دوس دارم یانه که بخره وباغ کنه
-اونجا؟ اون تیکه که همش بیابونه
نمیدونم توقع داشت چی بشنوه
-گف یکی بش پیشنهاد داده رفتیم ببینیم نگاهی که میدونم دروغ میگی بم انداخت وادامه داد
-بابا جون آتیشی که زن ومردی که همو نخاند توش میسوزند از آتیش جهنم بدتره .خدانکنه من بخام دخترمو بندازم تو آتیش .چی بود اینا که صبح بمن گفتی ؟ هان ؟ داداشمه دوستش دارم برام عزیزه ولی نه اندازه دخترم .تو پاره تن منی .من که نمیام دخترم رو فدای داداشم کنم .همون روز مهمونی حسام اومد گف عمو من برم دنبالش بیارمش ؟ میخام باش حرف بزنم گفتم نه . ۱ماه پیش اومد دم مغازه باز گف عمو من اومدم ایران دلم میخاست رویا رو ببینم ،دوست دارم با هماهنگی شما باشه .بش گفتم هر وقت تونسی مادرت رو راضی کنی بیا سراغ من .دیگه تنهایی نیاسراغ رویا روبگیر .رویا الان داغونه وهنوز تو عده شوهرشه.بخدا اگه من میخاستم به این سرعت تو رو شوهر بدم ولی وقتی خودم گفته بودم با مادرت بیا ،وقتی اومد دیگه نمیتونسم نه بگم چون اونموقع تنور داغ بود اگر نه منم نمیخاستم اینطوری صیغه بشی که بیای بگی یه کاری میکنم اونا بگند نه. بگی یه کاری میکنم پشیمون شید .
-غلط کردم بابا .بخدا از عصبانیت گفتم .خودم میدونم زیاده روی کردم .من که نمیام انقدر شما رو تو منجنیق بزارم .از یه طرفیم میترسم کارم با حسام نشه چون مامانش مثل مامان علی منو نمیخاد.چون مثل علی خیلی ادعا داره .چون این بالاتر از علیه .دلم میخاد اگه قراره یه روزی هم شوهر کنم به یه لیسانسه به یه کسی که قد واندازه خودم باشه نه بالاتر .بخدا بابا میترسم اگه طوری بشه هیچ کی نمیگه تقصیر حسام یا مامانش بود ،همه میگند این رویا بسازنیس .مشکل از رویاست .
-تو حسام رو با علی مقایسه میکنی ؟ حسام خود ساختس .سرد وگرم چشیدس .مردیه برای خودش .هیچ وقت پشت تو رو خالی نمیکنه چکار داره به علی؟ من همون روز اول خواستگاری بت نگفتم علی بدرد تو نمیخوره ؟ نگفتم ؟ من دم اون مغازه که غاز نمیچرونم روزی صدتامرد میبینم .همونطور که گفتم علی برا تو شوهر نمیشه الان بت میگم حسام مرد خوبی میشه برای تو.واقعا تو رو دوست داره .از نگاهش معلومه. نه الانا .از همون قبلنا .تو همون خارجشم خارسو ،عروس رو نمیخاد .تو یکم بدبین شدی .قیاس مع الفارق میکنی آخه ژاکلین چه دخلی داره به مامان علی ؟
-میدونی بابا من خودم غدم .زیر بار نمیرم .سنگ زیر آسیاب نمیشم اینام که خواستگار منند یکی از یکی بیشتر سنگ روی آسیابند .دلم میخاس اگه قراره یه روزی شوهرم کنم به یکی آرومتر وپایین تر از این دوتا .دیگه حسام چه خودش چه خونوادش از علی بالاترند .
-الله اکبر .همه دنبال اینند پیشرفت کنند دختر منو ببین .دنبالشون که نفرستادیم .برو از مامانت بپرس حسام خودش اوندفعه جلوی مرد وزن گف دلم برای رویا تنگ شده حالا م باباجون لج نکن. لقد به بختت نزن .نمیگم زوری باش زندگی کن .ولی یه مدت دم پرش باش ببین میتونی یانه .شانس همیشه در خونه آدمو نمیزنه ها .
-چشم بابا ولی
-دیگه ولی بی ولی
-امید بخدا
اومدم پاشم که گف رویا چی شد که یهو حسام خاست برگرده ؟ قرار بود امشب اونجا بمونید
-بش زنگ زدند فراخوانش کردن .
بابا با پوزخند گف شب جمعه ای ؟
-اره بابا تو اتاق بودیم بش زنگ زدند
خودم از دروغام خندم گرفته بود .سریع رفتم تو اتاقم .پیرهنی که ژاکلین اورده بود رو کاور کردم باید یه کاری میکردم بام خوب میشد .یه کیک براش بفرستم ،یکی هم برای آشتی با قاسمی ،یکی هم برای خودمون .
ساعتی درگیر بودم وبعد رفتم سر دفاتر .صفحه گوشی روشن شد .ازصبح برای مراسم که گوشی رو سایلنت بود همونجور مونده بود .حسام بود اس داده بود بیداری
-اره
زنگ زد .
-رویا بگو من چکار کنم ؟ الان به زور وبا دعوا مامانم رو از اتاق بیرون کردم .کوتاه نمیاد تو بگو من بش چی بگم ؟
-خوب بگو عصبیش کردم حق داشت
-قبول نمیکنه میگه تو هر چی گفته باشی .بش میگم بابا شوخی بود کوتاه نمیاد
-بیخیال یادش میره
بابای منم پیله کرده که چرا تو نموندی؟ تو فرعی چکار داشتید ؟فکر می کنه من تو رو وادار کردم برگردیم .باورش نمیشه تو خاسی برگردیم
-رویا چرا انقدر اینا دخالت میکنن؟بمامانم میگم خودم میدونم وزنم .تو بکش کنار .من پس اون برمیام کمک تو رو نمیخام .رویا انگار نه انگار .سرم درد گرفته
-زمان حسام .آخر مادرته باش بحث نکن بدتر میشه
-رویا تو هم یکم تو رفتارات دقت کن من هیچ جوره نمیتونم جمع کنم
-تو هم باید تو حرف زدنت دقت کنی هر حرفی رو نزن
-تو شروع کرده بودی تو ناربط گفتی حالا یادت رفته؟
-من از کجا میدونستم پشت پنجره اند ،من وقتی برگشتم دیدم پرده افتاد اصلا فکرشم نمیکردم یکی بیاد ما رو بپاد
-دیگه فکر همه چی رو بکن .مامانم وقتی چیزی رو بفهمه حتما ببابام میگه ،مامانم رو بیرون کردم بابام اومده میگه مشکلت رو رویا میدونه؟ اصلا تو رو میخاد ؟ مشکلت تا چه حده؟ ۲ساعت رفتیم باغ اندازه ۲ساعت جواب پس دادم رویا تو
پریدم وسط حرفش ببخش حسام معذرت میخام دیگه تکرار نمیشه
-نمیگم که معذرت خواهی کنی این چه اخلاقیه که تو داری چرا فکر میکنی تو مقصری
-فکر نمیکنم مقصرم ،حوصله بحث ندارم ،میدونم آخرشم کوتاه نمیای میگم بزار اول خودم کوتاه بیام
-از کجا میگی کوتاه نمیام ؟
-خوب داری میگی دیگه مواظب رفتارات باش
-رویا دارم کلی میگم ،منم نباید اون حرف رو میزدم دیگه وقتایی که خانواده هامون هستند باید بیشتر مواظب باشیم میترسم بابام بره ببابات بگه هر چی باشه باهم برادرند بعد دخالتا دو جانبه بشه .اینا فکر میکنن کمک میکنن ولی فقط اوضاع رو بدتر میکنن.من خودم با تو کنار میام همونطور که تو داری تلاشت رو میکنی . ولی پای خونواده ها بیاد وسط دیگه از کنترلمون خارج میشه .من نمیخام زندگی شخصیم تو دست پدرومادرامون باشه.زندگی من وتویه .ما باید بسازیمش .نمیخام دیگه مشکلی مثل امشب پیش بیاد .اگه من انقدر عصبیت کردم که بزنی تو گوشم نه باید مامان من بفهمه نه مامان تو …
چقدر فرق داشت طرز فکرش باعلی .علی همیشه کوچیکترین مساله خصوصیمون رو بااینکه بش اصرار میکردم به مادرش نگه ،سریع خبر میبرد .حتی یه شب قهر کردم وشام نپختم ،سریع رفت پایین ودیر وقت اومد بالا واز متلکهای چند روز بعد خارسوم فهمیدم حتی موضوع دعوای ما رو میدونه .واقعا که پسر بچه ننه عمری باید بشینه ور دل ننش ونه خودش رو عذاب بده نه یه زن دیگه رو
صبح تو حمام بااینکه دیلدو رو برده بودم تا خیلی حریص کیر حسام نباشم ولی اصلا دلم نیومد حتی یک بار هم ازش استفاده کنم ،تخمک گذاریم بود وکسم بیشتر از همیشه پر آب .از شرطی که برای حسام گذاشته بودم ،پشیمون بودم .چقدر دلم میخاست کیرش رو تو کسم حس کنم .بابا جمعه ها دیر میرف سر کار ولی اونروز یا واقعا کار داشت یا بخاطر حسام ساعت ۱۰ زد بیرون .داشتم کیکها رو خامه کشی میکردم که حسام اومد .مامان گف زشته وچون بار اوله میاد اینجا برم استقبالش . تو حیاط محکم بغلم کرد وبهم چسبید .این گرمای بدنش بدجوری منو دیوونه میکرد .یه دستش کمرم رو گرفته بود وبخودش فشار میدادودست دیگش موهایی که تو صورتم ریخته بود رو ببازی گرفته بود وتاب میداد .لبام رو که رها کرد ،لباش رو تو لبام گرفتم واون با جون گفتن ،زبونش رو توی دهنم چرخوند .حسام از تیپ وقیافه کمتر از علی بود ،همیشه فکر میکردم باید یکی هم سطح یا حتی بهتر از علی باشه تا من بتونم باش سکس کنم ولی الان بااینکه از اجبار حسام برای عقد فوری وتوجه نکردنش به خواسته های من ،هنوز دلخور بودم ولی باز از بغل وآغوشش لذت میبردم .نمیفهمیدم از عشق بود یاغریزه .از دوست داشتن بود یا کنجکاوی برای تجربه کردن یه کیر متفاوت .
-کمک نمیخای ؟
-نه بشین برات چای بیارم
کنار من ایستاده بود وبه فیلینگها ناخنک میزد .حالا چرا اینهمه زیاد ؟
-یکیش مال خونواده شماست ،یادت باشه ببری
مامانم تعارف کرد که حسام بشینه تا پذیرایی بشه که گف من نقش ناظر رو دارم اینجا .نا ندارم فقط زر میزنم .مامانم گف پس ارث عمه طاهره خوب بت رسیده که حسام کلی خندید وگف: نه دیگه تا اون حد .مادر خدایی منو کنار اون نزارید .مامان تا مجبور نمیشد اصلا با علی حرف نمیزد ولی الان دوتایی با هم شوخی میکردند وحسام خیلی خودمونی رو بمامانم میگف نمیدونی که من فکر میکردم بعد ۱۰سال که میام ایران ،خیلی چیزا عوض شده باشه ولی مادر روز اولی که فامیل رو دیدم وبعد تو ماشین بحثهای مامان وبابا بود ،فهمیدم هیچی عوض نمیشه .همه همونی اند که هستن ،بدتر میشند که بهتر نمیشن .عمه ما که بچه بودیم به لباسهای ما گیر میداد ،این بار هم اومده تو گوش من میگه عمه قربون قد وبالات برم من .تو چشم وچراغ فامیلی ،من جلو حشمت خان خجالت کشیدم ،بچه داداشم که …
مامان برای کیکهای من تو یخچال جا باز میکرد وهمچنان با حسام در مورد فامیل بابا بحث میکردند .حسام هنوز داشت حرف میزد که مامان برای پیاز آوردن راهی حیاط شد .
-دلم کیک خامه ای خاست بیار بخوریم
-تو بیا اینو بخور
درحالیکه تو چشماش زل میزدم واون ناباورانه بمن نگاه میکرد ،لپش رو بوسیدم وگفتم منم کیر خامه ای میخام .بهتش زده بود وهمونطور که داشتم خودم رو ازش جدا میکردم ،دستش رو روی کونم گذاشت وبخودش فشار داد ودرحالیکه پیشونیم رو میبوسید گف: عاشقتم رویا .اینجوری که باشی دیوونت میشم
-برو تو اتاق تا مامانم نیومده
لخت روی تختم نشسته بود وبا لپ تاپش کار میکرد .کیک رو که روی میز گذاشتم باعشوه گفتم : خجالت نمیکشی همش این باهاته وسرت توشه .این رو باید بعنوان هوو تحمل کنم یه عمر؟صدای آهنگ که پخش شد گف بخاطر تو آوردمش ،صدات بیرون نره .بیا اینجا
از کشو چشم بند خوابم رو درآوردم وبی توجه به اعتراضهای حسام که نکن ومیخام ببینمت ،روی چشمش گذاشتم .الان میتونسم یه دل سیر کیرش رو ببینم که به ثانیه نخورد ؛ پا شد وبغلم کرد .لباش روی گردنم نشست وشروع به بوسیدن ومکیدن کرد .دستش که روی شکمم نشست وبعد وارد شلوارم شد وبا خیسی کسم تماسس گرف ،دیگه نفسهام بلند شد .اونروز مامانم بریونی گذاشته بود وصدای چرخ گوشت که بلند شد ،هیچ دلیلی برای حبس کردن ناله ها ونفسهام نداشتم .حسام رو زمین نشست وشلوارم رو دراورد میخاست نشسته کسم روبخوره که بش گفتم بخابه روی تخت .دستش رو گرفتم وبه سمت تخت بردم
-حسام بشینم رو صورتت ناراحت میشی ؟
-نه دیگه. من تا کتک خوردنم بتنم صابون زدم فقط زود بیاسریع تا صدا هست
کسم رو روی لباش گذاشتم وبا دستام تاج تخت رو گرفتم .حسام همه شکاف کسم رو تو دهنش گرفته بود ومیمکید .فقط ناله میکردم ولذت میبردم .زبونش رو تو کسم میکرد وبعد لبها هاش رو میمکید .شصتش که روی چوچولم اومد دیگه تحمل کردن وزنم روی زانوهام کار سختی شد وکامل نشستم روی صورت حسام .دماغش روی چوچولم بود وبا تکون دادن سرش ،بیشتر تحریک میشدم .کسم نبض میزد وکیر میخاست .یکمی فاصله دادم وشروع به بالا پایین کردن کسم روی دهنش شدم .حسام خیلی خوب میخورد وهمین شهوت منو خیلی بیشتر میکرد .سینه هام رو چنگ میزدم وحسام حسام گویان ،کسم رو تو دهنش فرو میکردم که پاهام خالی شد ولرزید طوریکه اصلا نمیتونسم تو اون حالت بمونم .کنار حسام روی تخت ولو شدم تا از اون بی حسی چوچولم نهایت لذت رو ببرم .حسام وسط پاهام جا گرفت ودوباره شروع به مکیدن کسم کرد .انگشتش صاف رفته بود سراغ نقطه جی ومیمالیدش وزبونش ضربه ای به کلیتوریسم میخورد واز خود بیخودم میکرد .صدای چرخ گوشت قطع شده بود وحسام دست دیگش رو روی دهنم گذاشت .کف دستش رو لیس میزدم وبا تحریک بیشترش ،شروع به مکیدنش کردم .کسم بدجور دل دل میکرد نبض میزد وحالت انقباضیش داشت دیوونم میکرد .نشستم وحسام رو کشیدم تو بغلم بعد از بوسیدن ولب گرفتن ازش ،دستم رو روی بازوی مردونش گذاشتم و تو آغوشش دراز کشیدم وآب کسم رو از روی لباش مکیدم .هر کاری کردم نتونسم خودم رو کنترل کنم واز کنار تخت دیلدو رو درآوردم ویک ضرب تو کسم فرو کردم .دوباره ناله هام جون گرف وحسام دستش رو روی دهنم گذاشت وبا دست دیگش دیلدو رو از دستم قاپید وخودش شروع به حرکت دادنش کرد .دوباره وسط پاهام نشست وکسم رو بوسید ومکید .ملافه زیرم رو چنگ میزدم و تحمل اینهمه شهوت برام سخت بود .تا حالا همچین چیزایی رو تجربه نکرده بودم .سخت بود که صدام رو پایین بیارم .همیشه دیلدو رو درست تو کسم میکردم طوریکه تخماش روی سوراخ کونم میومد ولی ایندفعه حسام یا مخصوصا یا چون نمیدید ،دیلدو رو برعکس تو کسم میکرد وبرخورد تخمهاش با چوچولم ،طاقتم رو طاق کرده بود .حسام داشت هنوز بالای کسم رو میخورد که رعشه تو بدنم افتاد وقویتر از قبل با لرزیدن تمام بدنم وخیس شدن بیشتر کسم ،جیغ خفیفی زدم وارضا شدم .حسام دست از کارش بر نمیداشت وهمینطور ادامه میداد .وقتی دستش رو گرفتم ودیلدو رو در آوردم ،باز بخوردن کسم ادامه داد .نفسهام داشت آروم میشد والان تمام حواسم به کیر سفید وکلفتش بود .تو دلم بخودم لعنت میفرستادم که چرا همچین شرطی گذاشتم .حسام تو سکس خیلی واردتر از علی بود .بااینکه زن بودم ولی هیچ وقت توجیهی برای اینکه یه زن بره با یه مرد دیگه ،پیدا نمیکردم .تو فکر من مردها همه یه جور بودند .شاید قیافه وهیکلشون فرق میکرد واز مردای شکم گنده ای که زودتر از خودشون شکمشون از در تو میومد وتواداره مون کم نبودند ،متنفر بودم ولی همه مردها رو یه جور میدیدم ‌.با خودم میگفتم همشون یه کیر دارند حالا یکی یکم بزرگتر یکی کوچیکتر .الان میفهمیدم چقدر مهارت مرد توی سکس مهمه .علی هیچ وقت نتونسه بود انقدر منو تو اوج ببره واینطور پشت سرهم ارضام کنه .
بوسیدمش وتو گوشش گفتم مرسی عالی بودی حسام .الان برات بخورم یا کیک بخوریم بعد؟
-اگه میشه میخام ببینمت وقتی میخوریم .
-پس صبر کن یه لباس بپوشم
-از اون بازا بپوش شلوار نپوشیا شلوار مال مرده
یه پیرهن کوتاه با یقه دکلته پوشیدم .رژلبم رو تو آینه چک کردم وچشماش رو باز کردم .از روی میز کیک رو برداشت واول بطرف من گرفت ووقتی دیدم میخاد بخوره گفتم نمیخای دهنت رو بشوری ؟ که گف نه بو نمیداد انقدر شستی این بدبختو اصلا حس نکردم دارم کس میخورم .رویا تو سکس یکم پلشتی باحالترش میکنه وباز بم کیک داد .دستم رو روی کیرش گذاشتم وفشار دادم .حتی بافتش هم با علی فرق داشت .محکمتر وداغتر بود .
-یه تبصره بزار ،بزار توش کنیم .رویا تو ازاون زنایی هسی که تا ۷بار ارضا میشند وهر دفعه بیشتر از قبل
-نه حسام ۵ماهی بود نداشتم امروز هم تخمک گذاریم بودیه آهی کشیدم وبا یادآوری گذشته گفتم نه بیشتر از ۵ماه
اواخر زندگی متاهلیم ،علی هر کاری میکرد وهر تلاشی میکرد ،نمیتونست منو ارضا کنه واین مساله اوایل عصبیش میکرد وبعد مثل یکی که یه چیزی رو پذیرفته ،باش کنار اومده بود .
تو دانشگاه یه دوست داشتم که خیلی مخالف ازدواج بود وهمیشه باهم بحث داشتیم .میگف ازدواج کلاه است چه آن را خود بر سر خود بگذارید چه دیگران بر سر شما بگذارند در هر دوصورت ازدواج کلاه است .از شانس بد من تو یه ربات مجازی به نام جفت عضو شده بود وبقول خودش مردها رو دست مینداخت .یک سال پیش بود که برام اسکرین شات از چتاش تو جفت فرستاد با عکسی از علی .که علی به عنوان یه مجرد توش درخواست آشنایی داده بود .واقعا باورم نمیشد وبش گفتم چون علی زیباست حتما از عکسش استفاده کردند .ومطمینم که اونی که پشت این ماجراست علی نیس .وقتی خلافش بم ثابت شد ،دیگه از سکس با علی لذت نمیبردم .دیگه انقدر فکرهای مختلف توی سرم اومده بودکه نمیتونسم تو سکس تمرکز کنم ولذت ببرم .اوایل فیلم بازی میکردم وسعی در فریب دادن علی داشتم که ارگاسم شدم ولی وقتی بم فهموند که میدونه کارام الکیه ،منم دست برداشتم .
-چقدر لذیذه رویا.آفرین .من بازم میخام
-بزار بعد ناهار مامانم غذاش رو کم بخوری دلخور میشه
وسط پاهاش نشستم وکیرش رو تو دستم گرفتم .کش موهام رو باز کرد و دستاش رو تو موهام فرو کرد وشروع به جمع کردنش کرد .بهش نگاه کردم واون با گفتن فدات بشه حسام برام بوس فرستاد .سر کیرش رو بوسیدم و بعد چند تا زبون زدن به پایین کیرش ،تخماش رو لیس زدم .یه دستش یقه لباسم رو باز کرد وسینم رو چنگ کرد .داشت نفساش بلند میشد که نصف کیرش رو تو دهنم جا دادم و شروع به جلو عقب کردن لبهام روی کیرش شدم .دودستی سرم رو گرفته بود وموهام رو پشت سرم به شکل دم اسبی جمع کرده بود وهر دفعه یه فشار ریزی به سرم میدادو کیرش رو بیشتر تو دهنم هل میداد .کیرش کلفت بود واصلا نمیشد بیشتر از نصفش رو خورد .سعی میکردم تو هر رفت وبرگشت قسمت بیشتری از کیرش رو بخورم که نمیشد وسر کیرش به ته حلقم میخورد .حسام مرتب با جووون گفتن وقربونت برم که انقدر خوب میخوری ،آره همینطوری دوس دارم ،واقعا بیشتر ترغیبم میکرد به خوردن کیرش .چقدر بده که هنوز تو موقع سکس ،یاد سکست بانفر قبلی بیفتی .علی اکثرا آروم بود وتو سکس حرف نمیزد .سعی میکردم فکر علی رو از ذهنم دربیارم ولی نمیشد .صدای حسام که با دستاش صورتم رو تکون میداد ومیگف رویا داره میاد، رویا با توام درش بیار ، منو از فکر بیرون آورد .کیرش رو بیشتر تو دهنم فرو کردم ودستاش رو گرفتم .زبونم رو به زیر کیرش فشار دادم وجهش آب کیرش رو ته حلقم حس میکردم.دستاش رفت پشت سرم وبازسرم رو فشار داد وانگشتام رو دور کیرش حلقه کردم وبالا وپایین کردم .دهنم از آبش پر بود .دلم میخاست کیرش رو دربیارم که فشار دستش روی سرم نمیگذاشت.نفساش آروم شد ودستش رو برداشت .بلند شدم وتمام محتویات دهنم رو تو چند تا دستمال خالی کردم که حسام از پشت بغلم کرد وبوسیدم .
-مرسی رویا .خیلی خیلی دوست داشتم .
برگشتم سمتش وتوآغوشش خودم رو رها کردم .تو گوشم گف: خیلی عزیزیا رویا .هر روز بیشتر از روز قبل .عاشقتم رویا خیلی بیشتر از اونچه فکرش رو بکنی
-منم دوستت دارم .تو هم عزیزی بزار برم برات موز بیارم گشنت نیس ؟
-نه بمون دوس دارم تو بغلم باشی
بعد از چند دقیقه بوسیدن ومحکم فشار دادن من بخودش ،اجازه داد برم .داشتم تو دستشویی دهنم رو میشستم که صدای زنگ اومد .حتما باباست ،باز یادش رفته کلید ببره .دم ظهر جمعه ای که کسی نمیاد خونه ما .با صدا زدن مادرم که رویا بیا سریع خودم رو توی هال گذاشتم .از آیفون تصویری چیزی رو که میدیدم ،باور نمیکردم .علی با یه دسته بزرگ گل نرگس پشت در بود .تازه یاد قولی که برای ناهار جمعه از من گرفته بود ،افتادم .
-مامان تو برو دست بسرش کن تا منم برم نزارم حسام
هنوز جمله ام تموم نشده بود که در اتاق باز شد وحسام اومد کنار ما
دستپاچه رو به حسام گفتم : اون شب که اومده بود چون باهاش حرف نزدم خودش وعده گرف جمعه بریم بیرون ناهار یعنی زورم کرد من اصلا یادم رفته بود
-پس چرا در رو روش باز نمیکنید؟
-نه بزار الان زنگ بزنم بش میگم نیستیم خونه
-نه برای چی تکلیفش رو معلوم نمیکنی؟ هان ؟
-باشه باشه زنگ میزنم میگم شوهر کردم
دست حسام رفت روی دکمه آیفون و گف بزار بیاد با چشماش ببینه .
-حسام نه. باز دعواتون میشه .مامان برو بش بگو من نیستم برو باش حرف بزن
دستش رو گرفتم وگفتم بیا ما بریم مامان خودش حل میکنه
-اونی که باید بره تو اتاق فقط تویی .زود باش تا نرسیده .
-حسام تو روخدا خواهش میکنم
-همین که گفتم تحت هیچ شرایطی هم بیرون نمیای
دستم رو گرفت وتا دم در اتاق برد .دررو روم بست ومن دنبال گوشیم بودم تا ببابا زنگ بزنم .از صبح انقدر درگیر کیک وآرایش ووابیلیس موهام بودم که اصلا اونروز سر گوشیم نرفته بودم .گوشیم لای دفاتر مونده بود وبسختی پیداش کردم .از دیروز صبح که رو سایلنت بود دیگه تغییرش نداده بودم .تو تماسها علی ۶بار زنگ زده بود .ببابا زنگ زدم وازش خواهش کردم زود خودش رو برسونه که گف نزدیکه ومیاد .
حرفای اولیه اشون رو نشنیدم نفهمیدم حسام چی گف که علی با صدای بلند بش گف اگه الان اینجایی بدون بخاطر خودت نیس رویا تو رو دوس نداره فقط بخاطر اعتبار پدرته که اینجایی
-به اعتبار پدرم اینجا باشم سگم شرف داره بتو که با دروغگویی وزدن مخ یه دختر با ۱۰۰ تا پیام الکی وچاخان کردن دل یه دختر رو به دست بیارم وبعدهم برم دنبال خانم بازیم .
لباسهام رو عوض میکردم تا اگه بابا اومد یا دعواشون شد منم برم تو پذیرایی که صدای علی دوباره اومد
-خیلی بدبختی که حاضری به اعتبار یکی دیگه براخودت زندگی بسازی
-ساختم تو خبر نداری .الان زنمه .صیغه نامش تو داشبورد ماشینمه .بیابریم نشونت بدمت
-تو غلط کردی اون هنوز تو عده منه نمیشه که
پرید وسط حرفش وگف تو اصلا از مامانت اجازه گرفتی واومدی بیرون از خونه یا الان باید زنگ بزنی اجازه بگیری برگردی خونه ؟ برای همین نمیری نه ؟ خوب زنگ بزن اجازت رو بگیر وبزن بچاک. چون زنم لخت تو اتاق منتظرمه .بیا این کلید تنهایی برو ببین
-تو یه کفتاری که تا شنیدی من با زنم بمشکل خوردم پاشدی اومدی وسط زندگی ما واز هم پاشوندیش برای همینم به رویا شک داشتی چون خودت باش در تماس بودی ترسیدی یکی دیگه
-زر مفت نزن منو پلیس اینترپل از ترکیه کت بسته با هواپیمای اطلاعات آورد ایران. مگه تو اون خراب شده درس نمیخونی از شریف تهران بپرس بخاطر تموم شدن مهلت بورسیه ام وبرنگشتنم دستگیر شدم اگر نه اومده بودم خونوادم رو ببینم.
-رویا خدا لعنتت کنه اینهمه سال دروغ گفتی که عاشقمی منتظر بودی عشقت از خارج بیاد وبپری بغلش .همون سال اول از فامیلتون گفتند این عشقش رفته خارج ومحلش نزاشته
-چرا چرت میگی مردک .اون حتی منو تو اینستا فالو نکرد چطور
اومدم تو حال .درست رو به روی علی .همیشه بش میگفتم یاسی خیلی بش میاد واون در جواب میگف همه چی بش میاد .یه پیرهن یاسی با کراوات هم رنگش با رگه های کرم ویه کت شلوار کرم رنگ که معلوم بود تازه خریده بود ،حسابی جذاب وخواستنیش کرده بود .بوی ادکلنش تمام فضای پذیرایی رو پر کرده بود .زل زدم تو چشماش وگفتم فکر کنم الان ۱سالی میشه که تو جفت با بهاره تو پارک خ فرایبورگ وعده کردی .میدونی چرا نیومد ومسدودت کرد ؟ چون من تو ماشینش بودم وباورم نمیشد تو میای .باش شرط بستم که تو نیسی ولی وقتی دیدمت دیگه مهرت از دلم بیرون رفت .همون روز اومدم همین جا وگفتم میخام برگردم ولی به زور برم گردوندند . تو وقتی جای دست پدرم رو روی صورتم دیدی بعدش انقدر وقیح وپررو شدی که اصلا نمیشد نشست وبات حرف زد .وقتی مطمین شدی من دیگه راه برگشتی به خونه پدرم ندارم هم خودت هم مادرت منو تو فشار بیشتری گذاشتید . چون عادتم داده بودی همیشه من مقصرم نشستم گفتم تقصیر من بوده سرم به درس وکار بوده اونم بم خیانت کرده . اومدم بت بیشتر محبت کردم ،با مامانت کنار اومدم ودیگه هر چی تو گفتی رو گوش دادم ،یادته میگفتی داری گرمی زیاد میخوری .هی خودمو روی تو کشیدم تا اگه کمبودی داری اگه مقصر منم ،جبران کنم ولی چی شد ؟ کاش همون روز بت گفته بودم وجدا شده بودم که امروز نیای بگی بخاطر اومدن پسرعموم گذاشتمت کنار .لااقل کار به اینجا نمیرسید که اون زن داداش پتیاره ات بره تشت رسواییت رو از پشت بوم بندازه وتو فامیل بگه رفتی دنبال دختر عمه اش .من با چه رویی باید بمونم تو فامیل شما ؟
-اون از حسادتش گف .همه گفتند دروغ میگه. از لجش به تو اون دروغا رو درآوردکه تو زندگیتو ول کنی وبری تو هم که خوب اونو بمنافعش رسوندی ومهره اش شدی .اول تو رو انداخت جلو الانم قباله خودش رو گذاشته اجرا
-بقیه شاید گفتند دروغه ولی من که میدونستم حقیقته .من تلاشم رو کرده بودم برای هرز نرفتنت .ولی فایده نداش
-یک کلمه همون روز میومدی بم میگفتی تا من یه گلی به سرم بگیرم رویا من تو رو دوست دارم زندگیمونو دوست
-وقت برای من داشتی ؟ جواب پیامامم نمیدادی .چی بت میگفتم وقتی اصلا برات مهم نبودم .من سیگاری شدم شبا تو خواب گریه میکنم .منتظر بودم بیای بگی تو چته؟همین بابات اومد بالا گف من عذاب وجدان دارم تو اینجا خوشت نیس .قدیم صدای خوندنت میومد الان صدای گریه وبوی سیگارت .حتی بابات پرسید که تو چته ولی تو نه .فقط گفتی مامانم گفته الان که زنت سیگار میکشه مواظب باش بچه دار نشید گفتی مامانم گفته زنت داره افسرده میشه ببرش دکتر
-نگفتم بریم روانشناس ؟نگفتم تو از من لذت نمیبری بریم دکتر ؟
-نگفتی بریم اگه گفته بودی میرفتیم، گفتی برو منم نرفتم. یعنی باز من مقصر بودم . من تو خونه تو تنها بودم تو همسر من نبودی همراه من نبودی .
دیگه به گریه افتاده بودم .
-میدونی علی تو منو روانی کردی .گیجم .نمیفهمم کجا مقصرم کجا نه .هنوزم همه جا خودم رو مقصر میدونم همه جا اول معذرت خواهی میکنم بااینکه مقصر نیستم .تو منو نابود کردی .الان دارم کلی کلاس ومشاوره میرم تا بتونم اون ۳سال رو پاک کنم .حتی ۱لحظه نمیخام بات باشم .چطور وقتم رو با آدمی بگذرونم که خاطراتش تا حد مرگ آزارم میده .چطور بخام با کسی زندگی کنم که ۳سال زندگیم رو ازم گرف .
-تو خودت نرمال نبودی .یه زنی که واقعا شوهرش رو بخاد وقتی خیانتش رو بفهمه قیامت میکنه نه اینکه بره تو لاک خودش .همون روز میگفتی تا من دست وپام رو جمع کنم تا نکشه به اینکه
-میخاستم بات زندگی کنم علی .میخاستم حرمت باشه تو زندگیمون .میخاستم روت باز نشه که بیشتر بری .میدونستم بگم باز هم میکنی گفتم نگم ونزارم بری .یه طوری شرایط رو بچینم که نری ولی اشتباه کردم رفتنی میره
-همیشه سرخود بودی همیشه برای خودت تصمیم میگرفتی واجراش میکردی اگه من همسر تو نبودم تو هم نبودی توهم منو دوست نداشتی تو
-من مقصرم تو ببخش حالام برو تا بابام نیومده
صدای بابام از راهروی ورودی اومد من خیلی وقته اینجام ودارم اراجیف داماد سابقم رو گوش میدم در حالیکه اومد داخل رو به حسام گف بده عمو جون کلید ماشینت رو من راهنماییش کنم
علی از در پذیرایی رفت بیرون ودر رو محکم به هم زد .فکر اینکه بابام تمام حرفای منو شنیده ،دردی رو توسرم پیچوند .داشتم سمت اتاقم میرفتم که حسام گف : رویا مگه قرار نبود از اتاق بیرون نیای ؟ اینطوری حرف گوش میدی ؟
بی توجه بش اومدم تو اتاق ودر رو قفل کردم .صداش میومد که ببابا میگف : میبینید بابا اصلا جواب منو نمیده بار اولشم نیس
نشستم پشت در وبا اینکه میخاستم بلند بلند گریه نکنم ،بلندتر از همیشه گریه کردم .این همون حسام بود که دیشب میگف پای خونواده هامون رو از رابطمون ببریم .حالا جلوی خودم داشت بپدرم گلایمو میکرد .زندگی متاهلی فقط سکس و لذت نبود .شاید پریسا راست میگف که برای بودن وزندگی با به مرد اصلا باید فکر کنی وجود نداری .نه علاقت نه خواسته هات نه غرورت ونه حتی وجودت .لجم میگرف که چقدر ساده لوحانه فکر میکردم حسام چون خارج بوده ،آزادی بیشتر وبرابری بیشتری برای من به عنوان زنش قایله .واقعاسمانه بخاطر طلاق گرفتن خودش ،میخاست منو اول جلو بندازه یاباید این اتفاق میفتاد .از طلاق گرفتنم پشیمون نبودم علی حقش بود ،بعضی آدما رو حتما باید ازشون فاصله بگیری ،چون فقط حرومت میکنند .علی الان آدم شده وادعای خوب بودن داره ،پاش بیفته ومن برگردم اگه بدتر از قبل نشه بهتر هم نمیشه .ولی ازدواجم با حسام انگار از چاله دراومدن وتوچاه افتادن بود .
وقتی یاد تحکماش ورفتار مستبدانه اش میفتادم واینکه چرا بعد شاکی بود بحرفش گوش ندادم ،میفتادم گریه ام بیشتر میشد .الان ما موقتیم وتو خونه بابامم ،نباید خودش رو اینطوری نشون میداد ،خدا به داد وقتی برسه که من دایم زنش باشم وتو خونه خودش …
صدای تلنگر به در اومد.
-مامان جون من وبابات میریم نون وریحون بخریم ۱ساعت دیگه میاییم آبجوش گذاشتم پاشو یه چای دم کن .بیا بیرون رویا .گذشت وتموم شد .بیا مامان
دلم یه حموم میخاس ،داشتم لباس وحوله میزاشتم که حسام اومد پشت در
-رویا این لپ تاپ منو بده
دررو باز کردم
-حسام تو چشمای منو ببین، خمار میشه بعد سکس نمیخاستم بابام منو تو اون حال ببینه واقعاروم نمیشد . بعدشم دم گریه بودم بغض داشتم اگه جوابت رو میدادم میزدم زیر گریه .تو یه پا آخوندیا دیشب میای میگی فقط خودمون دو تا .امروز جلوی خودم داری ببابام
بااینکه فکر میکردم الان عصبی بشه ورو اشتباهش پافشاری کنه سرش رو انداخت پایین وگف
-من عصبی شدم رویا .خودمم نمیدونم چرا اینطوری کردم .بابات هم گف وقتی یکی عصبیه تو دیگه آروم باش .خودم از خودم خجالت کشیدم ولی یه لحظه نمیدونم چرا حسادتم گل کرد .یه لحظه حس کردم تو اونو بیشتر از من میخای .انگار هنوز دلت بااونه .دلم میخاس اون از تو متنفر باشه نه اینکه بیاد دنبالت .دلم نمیخاد ببینه تو رو .هیچ وقت فکر نمیکردم زنم رو مثل مایملکم ببینم .امروز حس میکردم انگار یکی بی اجازه رفته سر لپ تاپم یا ماشینم یا داره اونو ازم میگیره.میدونی رویا عاشق حسوده خیلیم حسوده تو ببخش
اون موقع که گف اعتبار بابات ،یه لحظه نمیدونم چرا یادم افتاد تو بچگی تو گوشای منو مسخره کردی بمن گفتی گوشفیلی ( حسام گوشهای بزرگ ویکم رو به جلویی داشت بقول اصفهانیا گوش دامبویی)یه لحظه حس کردم واقعا تو منو نمیخای
بار اولی بود که میدیدم یه مرد معذرت خواهی میکنه .علی دنیا دنیا هم که مقصر بود فوقش ساکت میشد وحرفی نمیزد ولی معذرت وبخشش اصلا البته تا قبل از طلاق
-بخدا اصلا یادم نمیاد همچین حرفی رو .تو همیشه برای من وبقیه بچه های فامیل الگو بودی ،اگه دوستت نداشتم زنت نمیشدم ،اگرم میگفتم نه خودتم دیدی میگفتم صبر کنیم،دلم میخاس عده ام تموم شه .اینا رو آخوندا برای هرزگی خودشون دراوردن که صیغه طوری نیس . اگرم اومدم بیرون وبش گفتم چون هم عمری تو دلم میموندکه بش نگفتم بقیه برام خبر نیوردند ،خودم باچشمهای خودم دیدم ، هم خیلی لجم گرف که گف من بخاطر تو ازش جداشدم یا اینکه تو مثل کفتار اومدی ، هم اینکه حسام یکی تو فامیل باباست تمام خبرا رو به این میده .اونروزم که حامد رو گرفته بودن بخاطر مواد من بش نگفتم ۲شب بعدش اومد گف بم .گفتم الان میره به اون رابطش میگه اونم فامیل بابا رو پر میکنه
اومد جواب بده که از کنارش رد شدم وگفتم من یه دوش بگیرم
صدای دوش نزاشت بفهمم که بعد از من اومده تو .از پشت بغلم کرد ودوش رو بست .یه لحظه ترسیدم ولی وقتی صورتم رو برگردوند سمت خودش ولبام رو تو لبهاش گرف ،آروم شدم .
-میشه بکنمت بش واقعا احتیاج دارم ؟
-نه حسام لطفا میترسم سایزت بزرگه
لبخند پیروزمندانه ای زد وگف همش استرس اینو داشتم هم سایز من باشه وجفتمون از هم لذت نبریم ازت هم پرسیدم جواب نمیدادی رویا ایستاده خیلی دوس دارم بزار یکم
-منم دوس دارم ولی بزار برا شب ۳شنبه که جواب میاد اونم ایستاده نه جر میخورم
-پس برم هووم رو بیارم
تا بره بدنم رو کفی کردم .خیلی دوست داشتم یکی تو حموم بدن کفیم رو ماساژ بده .بعد از ۳سال زندگی خیلی چیزا برلی من حسرت یا حتی عقده بود واین خیلی بد بود .چرا باعلی نتونسم ؟ یعنی با حسام میتونم؟ حسام اومد ومن دوش رو باز کردم ،خودش گف بزار تا کفه بشورمت .سینه هام رو که از پشت چنگ کرد ناله ام بلند شد .دیلدو رو چسبوند به دیوار وباز با دستاش سینه هام رو ماساژ داد ،سرش رو جلو آورد ولبهام رو مکید .گردنم رو بوسه بارون کرد وبینش گف عاشقتم رویا .خیلی خاستنی ای .باورم نمیشد سکس با عشق اینقدر بتونه به یه مرد لذت بده .سکسایی که باتو دارم روح وجسمم رو ارضا میکنه ،دیشب میگفتی سکس بی روح ،سکس فیزیکی .امروز دارم میفهمم چی میگفتی .انگار تمام وجودم برای تویه .ارضاهام خیلی عمیق تره .همین که نگاهت میکنم لذت میبرم .همین که مال منی ،همین که آخر بدستت آوردم.
منم دوستت دارمی گفتم وسرم رو به عقب چرخوندم ولبهاش رو تو لبام گرفتم .کونم رو دادم عقب تر تا کیرش رو حس کنم .یه دستش رفت روی کسم ودوتا انگشت وسطیش که حالا کفی شده بود ،هل داد تو کسم .لباش رو بیشتر مکیدم واون شروع به حرکت انگشتاش تو کسم کرد .خودم رو بش فشار دادم واون محکمتر وتندتر ،انگشتاش رو تو کسم جا میداد .تو ذهنم اومد من تو این ۳سال چیکار میکردم ؟ چرا یکی از این سکسا رو نداشتم ؟ چرا بااینکه از علی میخاستم منو سرپا بکنه جز یه بار اونم کوتاه وبدون ارضا شدن من ،برام انجام نمیداد .حسام نفس نفس میزد .دستم رو دور گردنش بردم وبیشتر بخودم چسبوندمش .
-حسام عاشقتم .عالی میکنیم .خیلی دوست دارم انگار میدونی من چی میخام ،بااینکه بت نگفتم .با دستش رو کسم ضربه زد وگف : نمیزاری حالت بیارم .بزار ۲شنبه کیرمو بکنم تو کست اونوقت میفهمی بزرگترین اشتباه زندگیت رو کردی که اینهمه ناز کردی
پاهاش از پشت ،پاهام رو به سمت جلو کشوند یکم خم کرد منو ولی باز دیلدو پایینتر بود .اوردش بالاتر و یه ضرب تو کسم فرو کرد .کیرشق شدش روی لمبرای کونم ،شهوتم رو بیشتر میکرد .ناله میکردم .حسام ،عزیزم
بازوهام رو گرفت وکشید عقب ودیلدو ازم خارج شد وباز دوباره کامل تو کسم فرو کرد .۵باری تکرار کرد وبعد شروع کرد تا نصفه فرو میکرد وبعد درمیورد .دیگه الان سینه هام براش یه دستگیره شده بود که با حرکتش پایین تنه ام رو کنترل میکرد وعقب وجلوم میکرد .از صبح هر لذتی میبردم میگفتم این دیگه آخرشه ولی الان هر لحظه بیشتر از قبل لذت میبردم .چسبوندم به دیوار والان کیرش بود که وسط لمبرای کونم حرکت میکرد وبا تعریف از هیکل واستایل بدنم واینکه مثل آینه شفافه ،شهوتم رو دوچندان میکرد .دستش رو که به چوچولم برد ناله هام بلندتر شد وخودم شروع به حرکت کردم .بزرگی کیرش روی کونم وسوسه ام میکرد که باش سکس کنم ولی دلم نمیخاس روی حرفم نمونم .داشت روی بغلای کونم ضربه میزد که تمام بدنم لرزید .دیوار رو محکم گرفته بودم و حسام از پشت بغلم کرده بود
-جونم رویا عشقم رویا نمیدونی وقتی حال میای من چه لذتی میبرم وشروع ببوسیدنم کرد .دورت بگردم نفسم عزیزم
چقدر حرفاش آرومم میکرد .چقدر به اینها نیاز داشتم .نمیفهمیدم از سکس وارضا شدنم بیشتر لذت برده بودم یا حرفهای بعدش .
هر چقدر اصرار کردم که گوشش رو عمل نکنه گف نه رو مخم رفته ودیگه نوبت گرفتم وپول واریز کردم .شنبه رو هر دو تا شب سر کار بودیم .۱شنبه رو با هم تهران رفتیم تا هم گوشش رو به سرش نزدیکتر کنند وهم رفتیم سکس تراپ تا ژاکلین هم مطمین بشه که یه مشکلی هس .خیلی دلم میخاس دنبالش برم تو مطب تا بفهمم چه خبره ولی منو فرستاد کافی شاپ روبه رو وبعد اومد دنبالم .تو تهران از یه مغازه کلی بات ولیسر ودیلدو ووسیله های دیگه خرید .حسام خوش مشرب بود ومسافرت باش لذت داشت .
دوشنبه عصر قرار شد تا فردا صبح ۳شنبه بریم باغ.بقول خودش که میگف ایرانی سکس کنیم وتوجه بیشتر رو بدیم به ممه .بعد از لیسیدن ومکیدن سینه هام ،وسط پاهام جا گرفت وشروع به مکیدن کسم کرد .خوب میدونس باید کی فشار بده ،کی بلیسه ،کی انگشتم کنه .خیلی استرس داشتم چون کیرش یک ونیم برابر دیلدویی بود که من استفاده میکردم .بخصوص اینکه آخرش کلفت تر میشد
-حسام تو رو خدا تا آخرشو نکنیا
-فقط تا آخرش. اصلا من از آخرش حال میام تخمامم میخام بکنم توش
یه بار تو سرچ اینترنتی خوندم که اندازه سایز مرد تاثیری تو ارگاسم زن نداره واون مهارت وصبوری مرده که بتونه یه زن رو پله پله شهوتی کنه وتایه ارگاسم خوب پیش ببره .ولی وقتی کیر حسام تک تک سلولهای کسم رو از هم باز میکرد وفشار کیرش به دیواره های کسم ،لذت تو وجودم میریخت ؛ فهمیدم همه اون تحلیلها الکی بوده .با اینکه حسام مواظب بود من اذیت نشم و آروم آروم فرو میکرد ولی با ورود کیرش چنان درد ولذتی به بدنم تزریق میشد که اصلا با علی حتی نصفش رو هم تجربه نکرده بودم .انقدر به نفس نفس افتاده بودم وازم انرژی گرفته بود که یک لحظه فکر کردم نفسم بالا نمیاد.حسام رو از روم کنار زدم وبا وجود سردی هوا پنجره رو باز کردم .حسام دارویی استفاده کرده بود که به هیچ عنوان ارضا نمیشد ومن دیگه خسته شده بودم .انقدر تو کسم تلمبه زد ومن رو چند بار ارگاسم کرد که آخر به گریه افتاده بودم .تنم نمیکشیدونمیتونسم اینهمه ارگاسم پشت سر هم یا تلمبه های سنگین حسام رو هندل کنم
-بزار بخابیم حسام .من نفسم میگیره امشب. نمیدونم چرا تا حالا اینطوری نشده بودم
بااینکه از روز ۴شنبه که قرار شده بود ماعقد کنیم دعا دعا میکردم که کاش جواب آزمایشمون منفی دربیاد ومن راحت بتونم از دست حسام خلاص شم ،حتی نذر برداشته بودم ولی الان با خودم فکر میکردم اگه خدایی ناکرده جواب منفی باشه وما نتونیم باهم ازدواج کنیم من باید چکار کنم ؟ دیگه بدون حسام نمیتونسم .یه جورایی تو همین کمتر از ۱هفته بش عادت کرده بودم .انقدر بم محبت کرده بود،انقدر مثل یه ملکه بام رفتار کرده بود که حتی نمیخاستم فکر کنم شاید نشه کنارش بمونم
حسام در حالیکه بوسم میکرد گف:
-کسم یه سوراخه که ازش نفس میکشی دیگه .تنفس که فقط از دماغ نیس، امشب من راهش رو بستم نفس کم آوردی دفعه دیگه دهنت رو باز بزار تا کم نیاری
راضیش کردم که بخابیم چون انقدر ضعف کرده بودم وخالی کرده بودم که توانایی ادامه نداشتم .دم صبح با بوسه ها ونوازشاش بیدار شدم .لوبریکانت زد وگف رویا ببخش نمیتونم تحمل کنم .خیلی تو کفم .
۵دقیقه ای تلمبه زد وهمزمان با ارگاسم خودم ومنقبض شدن کسم اونم ارضا شد .هنوز کیرش تو کسم بود که باز خوابم برد وصبح با صدای گوشیش از خواب بیدار شدیم .آزمایشگاه بود حسام سپرده بود زنگ بزنند وقبل ارسال جواب به ایمیلش ،نتیجه رو خبر بدند .جالب بود که مامثل دو تاغریبه بودیم وازدواج ما باهم مشکلی نداشت . بعد از قطع گوشیش سرم رو روی سینه اش گذاشتم وگفتم خداروشکر .نمیدونی چقدر رواعصابم بود که ممکنه جواب منفی باشه
حسام در حالیکه بشکن میزد گف یا ننه من خطا کرده یا ننه تو .تو بگو ننه من بوده منم میگم ننه تو
-شایدم کار کار ننه طوبی باشه وننه های ما بی تقصیر باشن
در حالیکه دستش رو روی چاک کسم میکشید گف : تو برو سولاخ کس خودت رو بگیر موش توش نره، نمیخاداصل وریشه مون رو زیر سوال ببری
از حرفش جا خوردم دستش رو برداشتم وگفتم خیالت راحت از کنارش بلند شدم ورفتم آبجوش بزارم .یه سیگار تو جیبم موندا بود که بدجور وسوسه ام میکرد که بکشمش .رفتم بیرون ورو پله ها نشستم پک دومی بود که حسام اومد بالا سرم
-رویا ناراحت شدی؟ شوخی کردم بات
-نه باید قبول کنم .الان امروز خوشحالی وهنوز عقد نکردی بم تیکه میندازی ،فردا که دایم عقدم کردی وباهم دعوامون شد همینها رو میکوبی تو سرم ومیگی تو همونی
-من غلط بکنم تو زنمی عشقمی چرا بخام اذیتت کنم
-حورا بم گفته بود تو بعد ۱سال برمیگردی آمریکا ،بابام بم نگفته بود تو سراغ منو ازش گرفتی .من حتی به ذهنمم خطور نمیکرد تو بخای بمونی وبا من ازدواج کنی اگر نه اونروز تو رو نمیبردم تو اون خونه
-تو منو وادار به ازدواج نکردی من با زور تو رو راضی کردم خودم خواستم به فرضم یه روز گفتم تو بگو چشمت کور میخاسی نیای بعدشم رویا قرار نیس که با هم دعوا کنیم قراره؟
-حسام دوتا استکان هم کنار هم بزاری جیرینگ صدا میده دیگه منو تو که دوتا آدمیم .الان رو نبین بعد غد بازیا ویه دندگیا ومن اینو گفتم چرا گوش ندادی وهمه اینا شروع میشه ولی حسام اینکه تو بمن بدبینی .اینکه هر لحظه فکر کنی من شاید برم دنبال هرزگی .روانت رو داغون میکنه .در حالیکه دو تا پک عمیق پشت هم به سیگار زدم وزیر کفشم با حرص لعش کردم گفتم : هنوز که جواب آزمایش رو نگفتی بیا بگیم نمیتونیم ازدواج کنیم
دستم رو گرفت وفشار داد : چی داری میگی رویا اصلا میفهمی ؟ به من نگاه کن .حرف که میزنم فقط بمن نگاه کن
-من بتو اعتماد صد در صد دارم .
به گریه افتادم
-حسام همیشه یه نقطه ذهنت میگی این ممکنه
-بس کن چرا انقدر تکرار میکنی ؟ اونروز که ازت جدا شدم با اینکه خیلی کار روسرم بود ولی ذهنم آزاد نبود .کار من طوریه باید تمام مغزم به کار باشه .به دادا زنگ زدم وبش همه چیز رو گفتم .وصل شد روی خط تو وتمام اطلاعاتش رو گرف گف براش فلش ببرم تا بریزه .بااینکه ما با دوربین چک میشیم وبعد هر دومون رو حراست خواست وتوبیخ گرفتیم ولی برام مهم نبود .تا وقتی که اومدی دنبالم تمام پیامهات تو تمام برنامه هات رو چک کردم .باورم نمیشد یه دختر بتونه انقدر پاک بمونه .انقدر مرد تو زندگیش نباشه .حتی شک کردم به دادا زنگ زدم چک کن خط دیگه ای نداره یا پیام پاک شده که اینجا نیاره گف نه همش همینه
دیگه حرفاش رو نمیشنیدم پس تمام این ایستادن کردنا ،چیزایی که من دوس داشتم ومیگف خودش دوس داشته ،همه وهمه رو از پیامهایی که به علی داده بودم ،میدونست .وای من چقدر ساده بودم که زودتر نفهمیدم .وقتی یاد حرفای سکسی که با پریسا رد وبدل میکردیم یا نفرینایی که به اون که کلاه سرم گذاشته بود وبراش پول ریخته بودم ودیلدو برام نفرستاده بود ،وقتی یاد دعواهام با علی ،باهمکارم ،با دوستام میفتادم ،دیگه روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم .من چرا زودتر متوجه نشدم .دیروز ازم پرسیده بود علی که دیگه پیام نمیده ومن به دروغ گفته بودم نه ،در حالیکه هر روز بیشتر از ۲۰تا پیام میداد بااینکه جوابی دریافت نمیکرد .وای یعنی تونسه اکانت منو تو شهوانی ببینه ؟ چتهام رو .البته که با کسی وعده نکردم اصلا ودنبال لز بودم .نکنه تو راه تهران که میگف اگه برای زندگی بیاییم اینجا ،همه چیز بیشتر وبهتر در دسترس هست ودرجواب من که گفتم مثلا چی ،گفته بود روابط آزاد ،لز ، گی ،گروپ
نکنه میدونه وای خدای من
منو تو بغلش کشید رویا بار آخرت باشه از رفتن میگی ،من تازه پیدات کردم ،میخام کنارت پیر بشم ،میخام هر جاباشم تو هم باشی
شربتی تلخ تر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
لباش ،لبام رو مکید .ذهن من درگیر گوشیم وپیامهایی که اینهمه مدت توش رد وبدل شده بود ،بود
نمیتونسم جز گوشیم به چیزی فکر کنم لبهام رو جدا کردم
-حسام هنوزم گوشیم رو چک میکنی ؟
-من نمیتونم ولی دیروز فایل کارکردت رو از اون روز گرفتم
زل زدم تو چشماش
-چرا بم دروغ میگی رویا؟ میدونی چقدر دوست دارم با من صادق باشی
-میترسم جو گیر شی
-چرا بلاکش نمیکنی مثل بقیه؟ مثل اونایی که خوشت نمیاد ازشون
-هم میترسم از لجش بره به اون آشنایی که توفامیل بابا داره همه چیز رو بگه ،هم راستش انقدر تحقیرم کرده که انگار الان که التماسم میکنه کمبودهام جبران میشند،نمیدونم یه جور عقده .
-چرا جمعه که پرسید بامن سکس داشتی و چشمات خمار بوده ،تو حاشا کردی؟
-حسام خودمم نمیدونم هم ترسیدم ازش هم خاستم غیرتی نشه یا شایدم خاستم هنوز التماسم کنه چون میدونم بفهمه سکس کردیم دیگه میره کنار ،البته حسام به خدا گفتم بزار فکر کنه باهم نبودیم که نره آبرومون رو تو فامیل ببره
نگاهی باتاسف بم کرد وگف یا شایدم هنوز دوسش داری ؟ نه؟
-نه جون حسام نه .
-بعضی وقتا فکر میکنم شایدم علی راست میگه من نبودم تو برمیگشتی سر زندگی سابقت .فقط خاسی یه مدت گوشمالیش بدی وبرگردی ؟
-نه حسام اصلا
-رویا نمیخام وادارت کنم منو انتخاب کنی وقتی دلت با یکی دیگس یا
-چی میگی حسام تو هم نبودی من به اون زندگی برنمیگشتم .مگه پیامهامون ،دعواهامون رو نخوندی .ما باهم خیلی مشکل داشتیم
-ولی انقدر میخاسیش که چشم رو خیانتش ببندی وباش ادامه بدی وتلاش کنی برای نگه داشتنش
-نه حسام بابام نگذاشت ،گف من آبرو دارم
-مگه بعد هم مخالف نبود پس
-حسام الان هم دارم با تو کنار میام بااینکه میدونم پارتنر داری پس تو رو هم دوس دارم
-پارتنر ندارم چه پارتنری
-میدونم با دادا ارتباط جنسی داری
-داشتم ۱هفتس ندارم بااینکه خیلی اصرار کرده تو از کجا میدونی؟
-خیلی چیزا مشخصه
-نه از کجا میدونی ؟ اومده حرفی بت زده؟
-نه از نگاهش به من اونروز تو اون خونه فهمیدم نگاهش پر از کنجکاوی والبته حسرت وحسادت بود، بعد که گفتی گی هسی فهمیدم بااینی .چون مشخص بود خیلی هم دوستت داره
-اره خیلی. وابستس بمن ،فقط با منه .جمعه گریه میکرد که نمیتونه دوری منوتحمل کنه
بازوش رو گرفتم وبه سینم چسبوندم .منم عاشقتم حسام .گفتی عاشقم میکنی فکر کردم چند ماه طول میکشه یا بخاطر شرایط ومشکلات من نتونی تو دلم جاباز کنی ولی از وقتی تو هواپیما ،اونموقع که گفتم خیلی خسته ام ؛ بم گفتی سرت رو بزار رو شونه من وبه هیچی فکر نکن وبخاب .انگار حس کردم تموم قلبم از تو پرشده .یادته بوست کردم ودعوام کردی که زشته نکن .حسام من دوستت دارم.این ارضاهایث عمیقی که باتو دارم رو بار اولیه که تجربه میکنم.مگه من از سنگم ؟ میتونم محبتای تو رو ببینم وعاشقت نشم؟
-پس چرا میگی بگیم جواب آزمایش منفیه
-خارکسدگی
دوتایی خندیدیم .
-رویا این چه طرز حرف زدنه
-اگه یه روزی گفتی تو بدکاره ای یااز انتخابت پشیمون شدی بگم من که گفتم بگیم جواب آزمایشمون منفی بوده تو قبول نکردی یا اگر یه روزی خیلی اذیتم کردی هی بت بگم کاش گذاشته بودی اونروزمیگفتیم جواب آزمایش منفی بوده
-خیلی بدجنسی رویا .از بچگی هم بدجنس ومرموز بودی .آدم از کارات سر در نمیاره ولی رویا با من رو بازی کن .هیچی رو از من مخفی نکن
-چشم رییس
دو هفته بعد تو فامیل ،ازدواج ما سر زبونها افتاد وما به محض تموم شدن عده ،دایم عقد کردیم .

پایان

نوشته: رویا


👍 22
👎 3
32101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

921621
2023-04-03 02:48:05 +0330 +0330

عالی بود خیلی کیف کردم بی نظیری

0 ❤️

921654
2023-04-03 09:28:09 +0330 +0330

میشه بمن دایرکت بدین یه صحبتی دارم باهاتون

0 ❤️

921670
2023-04-03 12:48:17 +0330 +0330

واقعا عالی بود. یکی از بهترینایی بود که خوندم. خیلی لذت بردم

1 ❤️

921677
2023-04-03 14:25:47 +0330 +0330

نوشتاری خوبه اما اشتباهات املایی داشتی. منجنیق برای پرتاب کردن هست نه تحت فشار گذاشتن، اونی که تو دنبالش بودی منگنه بود نه منجنیق. موفق باشی

0 ❤️

921678
2023-04-03 15:12:06 +0330 +0330

ای ،. بدک نبود.
ولی چشمای ما به گارفت دست تو دیگه حق داشته اگه جایی ‍کم و زیادی شده .
نوش

0 ❤️

921690
2023-04-03 16:52:23 +0330 +0330

دوستان کسی کامنت نزاره اینجا اصلا هم ب بهش پیام ندید
حسام میاد میبینه ناراحت میشه
ولی واقعا خوش حالم ک خوش حالی
کاش تمام دختران و مردان ایران کنار زندگیشون سکس واقعا خوبی داشته باشن

0 ❤️

921691
2023-04-03 16:54:17 +0330 +0330

من خودمم الا جند ساله متاهلم
زنم اصلا هات و پایه نیست
فقط میخوابه و میگه بکن توش خیلی هم زود ارضا میشه
و من با تمام فاتزی هایی که دارم واقعا دارم عذاب میکشم
ولی هیچ وقت نمیتونم ترکش کنم چون نمیخام بخاطر فانتزی های من نابود بشه
و سعی میکنم باهاش کنار بیام

0 ❤️

921773
2023-04-04 02:53:01 +0330 +0330

اوایل خوب بود الان شد چرندیات

0 ❤️

922117
2023-04-06 07:53:29 +0330 +0330

بسیار دوست داشتم
موضوع جذاب به همراه پرداخت جدید
بسیار جای بهتر شدن داره.
بعد از مدت ها داستانی خوندم که به دلم چسبید. موفق باشی و امیدوارم باز هم ازت بخونم.
این سری داستانی لیاقت بسیار بیشتری داره

0 ❤️

922208
2023-04-07 00:31:59 +0330 +0330

یه سلامم‌میکنم خدمت اقا حسام عزیز
داداش با چه فیلترشکنی وصلین که هک میکنین
احیانا اون شخص مشکوک داستان اقای دادا
بسیجی نبودن
از دوستان سایبری

ولی واقعا با داستان حال کردم

0 ❤️

964771
2024-01-01 19:31:20 +0330 +0330

سلام منم اهل اصفهانم چشمای سبز و قدبلندی دارم اگه مایلی باهم صحبت کنیم

0 ❤️

979843
2024-04-15 19:00:36 +0330 +0330

جنده من اتفاقات دیروز یادم نمیاد، چجوری پنج قسمت این همه کصشر تایپ کردی و همه چیو مو‌ به مو نوشتی ؟!
فقط قسمت آخر خوندم. یه روزی میرسه که از حسام هم مث علی خسته میشی و دلتو میزنه. چرا ؟!‌‌ چون تو یه جنده ای
یه جنده تنوع طلب

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها