سراسر لذت،سراسر شهوت (۳)

1403/02/08

...قسمت قبل

سلام امروز می‌خوام سومین سری از داستان هایی رو براتون بگم که واسه من سراسر شهوت و سراسر لذت بود.
تو این قسمت می‌خوام داستان اینکه چطور تو خونمون توسط حسن کیر کلفت گاییده شدم و واستون بگم.
اگر میخواهید شخصیت ها و روال داستان دستتون بیاد بنظرم اول از قسمت های قبلی این داستان شروع به خواندن کنید.
طبق معمول باید بگم این داستان ها پر از جزئیات ، صحنه های اروتیک، فتیش و طولانی هست. بنظر شما ممکنه حقیقت باشه و یا اینکه تخیل باشه که شما مختار هستید برداشت خودتونو داشته باشید.

خب بریم سراغ داستان. اول باید بگم که بعد از اون سکس و برگشتن به خونه من فیلم های دادنم به حسن و پدرام رو ریختم روی لب تاپم و هر روز با نگاه کردن بهشون شعله های شهوت و تو خودم بیشتر از قبل میکردم و تو این بین دیگه رابطم با پدرام خیلی کم شده بود اول بخاطر اینکه خودش تمایلی نشون نمی‌داد و دوم اینکه من حالا یه کیر کلفت و‌مردونه و درست و حسابی داشتم که همیشه با اشتیاق زیاد سراغ کون قشنگم و می‌گرفت و ما تو این حدود شش ماه گذشته چندین و چند مرتبه باهم سکس های مختلف داشتیم یعنی من به بهونه های مختلف خونه رو میپیچوندم و میرفتم ویلا تا با حسن سکس کنیم، من در واقع معتاد کیر حسن شده بودم و باید خودم میرسوندم زیرش وگرنه حال روحیم خراب میشد .اما باید بگم همه این سکس ها و فانتزی هایی که ما اجرا میکردیم همش تو ویلا بود،مکانی امن برای هردو ما،ایندفعه اما فرق داشت، آخر هفته بود و من حدود سه هفته بود فرصت نکرده بودم برم ویلا پیش حسن و خب حشرم طبق معمول رو هوا بود ،اوبم بالا زده بود و کونم میخارید ، اون شب جمعه با بچه ها جمع شده بودیم باغ یکی از بچه ها و مشغول عیش و نوش و عرق خوری بودیم،اتفاقا پدرامم بود ،ولی خب اصلا نمیشد کاری کرد چون ریسک بالایی داشت و من اصلا نمی‌خواستم کسی دیگه ای بفهمه واسه همین اصلا کاری نکردیم و تا صبح گفتیم و خندیدیم و صبح حدود ساعت ده من رفتم خونه،دیدم بابام نیست ،از مامانم که حس میکردم یکم سرحال و شنگول و شادابه پرسیدم مامان ،بابا کجاست که گفت صبح پاشد رفت شمال ویلا تا به کارای اونجا رسیدگی کنه ،گفتم خب تو چرا نرفتی گفت من خسته بودم ،خلاصه یک ساعتی گذشته بود که دیدم گوشیم زنگ خورد رفتم دیدم اسم حسن روشه ،راستش یکم استرس گرفتم ولی جواب دادم و بعد یکم حال احوال گفت امیرعلی بدجور دل تنگتم و دارم میام شهرتون ببینمت،حالا من هرچی میگم چی میگی کجا میای ،اینجا چجوری میخوای منو ببینی دیگه گوشش بدهکار نبود که نبود ،گفت راه افتادم و تا یکی دو ساعت دیگه هم میرسم ،قطع کرد و من حسابی کلافه شده بودم از یه طرف همه وجودم حسن و کیرش و میخواست از طرفی چجوری و کجا، رفتم از اتاق بیرون که مامانم پرسید کی بود؟ یکم هول شدم گفتم هیچی دوستم بود. تنها کاری که کردم این بود که رفتم حموم و یه دوش گرفتم و شیو کردم محض احتیاط ،یکی دو ساعت بعد دوباره حسن زنگ زد و گفت ترمینالم بیا دنبالم،‌مامانم با بدبختی پیچوندم و گفتم میرم پیش دوستم و میام ،رفتم دنبال حسن و یکم باهاش بحث کردم که الان کجا بریم آخه که گفت خونتون ،نمیخوای مهمون دعوت کنی؟ گفتم آخه به خونه بگم این کیه،گفت من نمی‌دونم درستش کن خودت، چاره ای نبود راه افتادیم و رفتیم سمت خونه تو راه زنگ زدم مامانم و گفتم من مهمون دارم پرسید مهمونت کیه که گفتم پدر دوستمه که اومده شهر ما بره دکتر ،یکم پشت تلفن مکث کرد ولی چیزی به روم نیاورد و گفت باشه خوش اومدید بیایید.
رفتیم و رسیدیم خونه ،در زدم مامان در و باز کرد رفتیم داخل حسن و معرفی کردم و دیدم مامانم یه بلوز شلوار پارچه ای با یه شال سرشه که نه تنگه و نه گشاد ،اما یکمی آرایش به صورت داشت مخصوصا لباش که همون رژ قرمز و زده بود ،بعد پذیرایی که یکم مامانم پیش حسن دولا و راست شد و حسن حس کردم داره سینه های بزرگ و خط شورت مامانم و دید میزنه حسن اشاره کرد بریم اتاقت ، به مامانم گفتم من حسن آقا رو ببرم اتاقم‌تا یکم استراحت کنه ،مامانمم موافقت کرد و ما رفتیم و درم بستیم ،به محض اینکه رفتیم تو بغلم کرد و شروع کرد خوردن لبام و همزمان دستش و کرد تو شلوارم و سوراخمو مالیدن اولش یکم مقاومت کردم و هلش دادم عقب و گفتم نکن می‌فهمه حسن، ولی حسن کر بود و کار خودش و میکرد ،انقد لب و دهنم و خورد و انگشتم کرد که به نفس نفس افتادم ،دیگه سوراخای بینیم گشاد شده بود تا بتونم نفس بیشتری بکشم ،چشمام بسته بود و دقیقا پشت در اتاق داشتم دستمالی میشدم ،لذت زیادی داشت ولی همراه استرس، حسن ولم کرد و خم شد از سوراخ کلید یکم بیرون و نگاه کرد و تو همین حین هی میگفت جون چه کسیه ،چه کونی داره،و‌کیرش و داشت می‌مالید ، بهم گفت امیر علی برو مامانت و لخت کن برام،گفتم حسن دیوونه شدی تو چی داری میگی ،چجوری لختش کنم. اونم مامان من که همیشه شال و روسریش سرشه ،گفت نمی‌دونم حداقل یه کاری کن لباساش کم بشه ،وگرنه از کیر خبری نیست دیگه ،عصبی شده بودم ،امروز کلا داشتم دائم توسط کارای حسن سورپرایز میشدم، یواش رفتم بیرون. و یکم فکر کردم ،یادم افتاد چیکار کنم،یواشکی رفتم فیوز کولر و قطع کردم و چون تابستون و بود هوا گرم بود، یواش برگشتم اتاق و به حسن گفتم صبر کن یه نیم ساعت ،حسن گفت چطور گفتم بزار ببینم میشه یا نه بعد خودت میفهمی ،حسن دوباره بغلم کرد و یکم دستمالیم کرد درحالی که داشت گردنم و لیس میزد آروم تو گوشم گفت برو یکی از لباس زیرهای جنده رو بیار برام،وای دیگه نمی‌دونستم از دست دستورات حسن چیکار کنم، گفتم حسن مامانم خونست من چجوری برم لباسشو بیارم برات ،گفت تو بلدی ،خودت می‌دونی چیکار کنی برو،دوباره در و باز کردم و رفتم دیدم نقشم داره عملی میشه و مامان گرمایی من داره از گرمی هوا و قطع شدن کولر میناله، گفت امیر برو ببین کولر چش شده دارم میمیرم از گرما خیس عرق شدم ،گفتم چشم و الکی رفتم و برگشتم و گفتم فکر کنم کار زیاد داره، درست نمیشه،خوب لباسات و‌کم کن،گفت وا امیر خوبی چی میگی مرد غریبه تو خونست من لباسام و چجوری کم کنم ،گفتم بابا حسن آقا خوابیده،بعدشم تو اتاق منه بخواد بیاد بیرون در میزنه ،در ضمن خودمم تو اتاقم حواسم هست نیاد،مامانم یکم فکر کرد و دید درست میگم گفت باشه،و رفت اتاقش و دیدم با یه شلوارک استرج که رفته بود لای کونش و گردی کونش و کامل نشون میداد،حتی خط شورتش و یه تاب که که درشتی سینه هاشو همراه چاک نازش به نمایش گذاشته بود برگشت،از دیدنش من حشری شدم چه برسه به حسن این وسط یه پرانتز باز کنم از هیکل مامانم بگم براتون قدش تو خانوما تقریبا بلنده و کونش درشته و رونای پری داره، سینه هاش خوب و اندازست کمرش خیلی نه ولی کمی باریکه ،در. کل یه زن جا افتاده ۴۶ ساله خوش اندامی که چهرش خیلی کمتر نشون میده، خلاصه تا دیدم مامانم مشغوله کاراشه از همونجا یواشکی رفتم تو اتاقشون و سر کشو لباسای زیرش ولی اگر لباساش بهم میخورد تابلو میشد و میفهمید واسه همین گفتم بزار یه سر به سبد رخت چرکا بزنم ،رفتم حموم ولی هرچی گشتم چیزی نبود ،تا یهو دیدم ته سبد یه سری لباس و تیشرت مچاله و پیچیده شده بهم، ور داشتمش و در حالی که از استرس ضربان قلبم رو هزار بود بازش کردم و دیدم بله خودشه ، یه شورت و سوتین ست گیپور آبی که هنوز قسمت کس و کونش یکم نم داره ،اروم و داشتم و برگشتم تو اتاقم و دیدم حسن داره از ذوق کاری که با لباسای مامانم کردم میمیره و کلی قربون صدقه من و مامانم میره، شورت و که دادم دستش داشت پس میفتاد،گرفت و برد دم دماغش و از ته دل بو میکشید و می‌بوسید ،لای شورت و باز کرد و قسمت کسش‌و بو‌کشید و مالید به کیرش اول و بعدم به لباش یهو وایستاد و گفت امیر این چرا خیسه ؟ این رد ترشح چیه توش،وای امیر مامانت همین دیشب که شب جمعه بوده کس و کونش و هوا کرده و حسابی داده ،اینم رد ترشحات و آب کس مامانته! بیا بو کن، بزور کرد تو دهنم و گفت بلیس مادرجنده ،همه این کارها و حرفا تو سکوت و با صدای خیلی یواش داشت انجام میشد،من تنم و صدام داشت به وضوح می‌لرزید از شهوت زیاد ،گفت بی‌غیرت مامان جنده بخور آب شهوت مامان جندت و اینا رو که می‌گفت دیگه داشتم میمردم و نمی‌تونستم سرپا وایستم همونجا پشت در اتاق سر خوردم و نشستم زیر پای حسن ،داشتم از اینکه یه نفر اینجوری کمک کرده بی‌غیرت بشم و داره بهم لذت میده بیهوش میشدم،،حسن آروم یکم لایه در و باز کرد و از همون یکم جا شروع کرد دید زدن اندام سکسی مامانم و همینجوری که داشت آروم زیر لب از کس و کون گرد مامانم تعریف میکرد من دست بردم زیپ شلوارش و که حالا جلوی صورتم بود و کشیدم پایین و کیرش و به هر زحمتی بود از لایه زیپش بیرون کشیدم ،کیر حسن رو تاحالا اینجوری کلفت و سفت ومحکم ندیده بودم،کبود شده بود از فشار زیاد شهوت، آروم لبام و بردم نزدیک و سر کیرش و با لبام لمس کردمش ،نمیتونستم خودم نگه دارم تمام عضلاتم لمس شده بود ،فقط دهنم و روی کیرش حرکت میدادم و کیرش و با تمام وجودم حس میکردم،اون تو اون لحظه همه‌چیز من بود، آب دهن بود که همراه کیرش موقع بیرون اومدن می‌ریخت رو‌گلوم و سینه هام،هر وقت انگار مامانم میومد تو دیدش دستش و میزاست پشت سرم و تا حلقم فرو‌میکرد ،خشن تر و وحشی تر میشد،منم نمی‌تونستم صدام دربیاد ،چون فاصله من و مامانم کمتر از دو سه متر بود و فقط یه در بینمون بود، با چشمایی که خمار این حس و حال جدید بود نگاش کردم و گفتم تو کی هستی حسن ؟ کی هستی که شدی همه چیزم،که بیغیرتم کردی و داری مامانم و ناموسمو دید میزنی و دهن خودم و میگایی و منم بجای ناراحتی دارم بیشترین لذت دنیا رو میبرم ،نگام کرد و اونم با چشمای خمار و‌تشنه اندام مامانم گفت امیرعلی خیلی خوبید،یه روز هر دوتاتون و میکنم،تو بنده منی،تو سوراخ فوری منی، تو برده کیر کلفت حسن چوپونی ،فهمیدی ؟ با سر اشاره کردم و گفتم آره ،نگاش کن و از اندامش لذت ببر و به من لذت بده ، تو دهن من کیرت و بزار و از دیدن مامان کس‌درشتم لذت ببر ، حسن یکم دیگه تو دهنم کیرشو تکون داد و کشید بیرون و گفت شورت خیس مامانت و که هنوز آب شهوت هرزگیش روشه بپوش ،بعد خمم کرد تا از لای در مامانم و ببینم تو همین هین کیر کلفتش و گذاشت دم سوراخم ولی توش نمیکرد،خم شد روم و از پشت در حالی که کیرش و بازی میداد فقط گاهی یکم به سوراخم فشار وارد میکرد و میکشید عقب و از بالای سرم از لایه در کنار من نگاه میکرد و مامانم که داشت کار میکرد و خم میشد سینه هاش که میفتاد جلو یا اینکه از پشت قمبلش تو اون شلوارک میزد بیرون و نگاه میکرد و منم داشتم هر لحظه حشری تر میشدم ، فقط صدای نفسامون میومد ،من هرچی خودم و عقب فشار میدادم که کیرش بره تو کونم ولی اون عوضی بیشتر عقب میکشید و بازی میداد ، برگشتم آروم گفتم حسن چرا اذیت می‌کنی بکن دیگه، گفت جون با دیدن مامانت حشری شدی ،کیر میخوای، گفتم آره کیرت و میمخوام واسه کونم، بلندم کرد و بصورت سرپا از پشت گذاشت تو کونم و شروع کرد عقب و جلو کردن،داشتم میمردم از لذت، ازش خواهش کردم بیخیال اونجا بشه و بریم رو تختم و منو بکنه،در و بستیم و رفتم رو تخت و داگی وایستادم حسن اومد و کیرش و گذاشت درم و هل داد تا خایه توم،لذت و درد و باهم داشتم،حس عجیبی داشتم تو فاصله چند متری مامانم داشتم با شورتش کون میدادم، همون شورتی که اون دیشب باهاش کون داده بود و این منو خیلی حشری میکرد، چند دقیقه همینجوری گایید و رفت رو تخت نشست تکیه داد و گفت بیا از پشت بغلم و بشین رو کیرم،نشستم تا ته رفت، بغلم کرد و پاهام و داد بالا و از زیر داشت تلمبه میزد و تو گوشم نجوا میکرد،از مامانم و از سینه هاش میگفت،از سوراخش که دیشب توش کیر بوده میگفت، از اینکه مطمئنه خیلی از مردها تو کف مامانمن ،منم داشتم با تمام لذت از رفت و آمد کیرش تو خودم کیف میکردم اما نمی‌تونستم ناله کنم ،فقط نفس نفس میزدم و با صدای خفه ناله های ریز میکردم ، بعد چند دقیقه گفت به شکم بخواب ،خوابیدم و اومد روم و کیرش و کرد داخلم، کامل میکرد تو و کامل در میآورد ،منم داشتم با سفت کردن عضلات کونم موقع بیرون کشیدن کیرش به سر حد ارضای روحی و جسمی می‌رسیدم ،حسن وسط تلمبه هاش لباش و‌ چسبوند به گردنم ،گرمای نفساش دیوونم کرده بود، با زبون گردنم و می‌لیسید ، واقعا فضای اتاق و شهوت گرفته بود، یه فضای گرم که بو و عطر شهوت و استرس و بیغیرتی رو میشد توش حس کرد، بر خلاف همیشه که سکسمون طولانی میشد دیگه هردو تو آسمون بودیم و نمی‌تونستیم تحمل کنیم،یهو حسن گفت مامان جندت و گاییدم،من حس کردم تمام تنم به لرزه افتاد گفتم آبت و نریزی توم بریز رو صورتم ، دو تا تلمبه محکم زود و گفت برگرد مادر جنده، سریع برگشتم نشستم جلوی کیر کلفتش ، یه دست به کیرش کشید و و کلی آب غلیظ پاشید روی تمام صورتم و چشمام و موهام، حسن خیلی شدید ارضا شده بود ولی من هنوز مونده بودم ، کیر حسن و گرفتم و با سرش کلی آب کیر از رو صورتم جمع کردم و از روی شهوت زیاد سر کیرش و گذاشتم دهنم و مکیدم، به حسن گفتم از کردن مامانم بگو، اون داشت برام از گاییدن مامانم میگفت و منم کلی تف از بغل کیر حسن و دهنم ریخت رو بدنم ، تفا رو جمع کردم و شروع کردم جغ زدن ،اونجایی که حسن گفت کیرم رفت تو کون مامانت من آبم با تمام قدرتی که تاحالا ندیده بودم پاشید، افتادم زمین و واسه چند دقیقه بیهوش شدم، چشمام سیاهی رفته بود و گوشام سوت میکشید ،بعد از چند دقیقه که به هوش اومدم فهمیدم چه غلطی کردم حالا من با این صورت آب کیری چجوری باید میرفتم بیرون پیش مامانم ، به حسن گفتم چیکار کنیم حالا ،اونم که بی حال شده بود شورت مامانم و پرت کرد طرفم گفت با این پاک کن و ببر بزار جاش،چاره ای نداشتم بهترین گزینه همون بود آب کیرای حسن و با شورت مامانم از صورتم پاک کردم و گفتم حسن تو بخواب،خودمم رفتم بیرون و شورتو بردم زیر لباس چرکا قایم کردم و صورتم ‌و شستم و برگشتم،بعدش اتفاق خاصی نیفتاد حسن دو روز موند خونه ما و من یه روزش و رفتم پیش یکی از دوستان که کار داشتم حسنم گفت می‌ره تو شهر بچرخه ،بعد دور روز هم خدافظی کرد و رفت ، تو قسمت بعد داستان کرده شدن مامانم توسط حسن و تو ویلا و خونمون و میگم براتون.

نوشته: Hornyboy سابق


👍 15
👎 6
20001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

981346
2024-04-28 00:26:19 +0330 +0330

خوووبه

0 ❤️

981362
2024-04-28 01:33:38 +0330 +0330

دمت گرم عالیه عزیزم.واقعا کون دادن و بیغیرتی بهترین حسه.
لذت ببر عزیزم.

0 ❤️

981371
2024-04-28 02:26:39 +0330 +0330

کسی هست خوار مادر کونمو بگاد؟

2 ❤️

981380
2024-04-28 03:29:32 +0330 +0330

زود بنویس داستان کرده شدن مامانتو دیگه

0 ❤️

982612
2024-05-07 00:06:26 +0330 +0330

چاخانههه

0 ❤️