سوغات تهران (۱)

1400/08/03

موهای خیسم را بافتم تایکم حالت بگیره بند لباس سکسی مشکیم را از لای کسم کشیدم پایین تا کمتر خیس بشه وجلوی رضا خجالت نکشم حتی از فکر سکس بارضا خیس میشدم چه برسه وقتی که با تمام قدرت وشهوت من را دراختیار می گرفت من را به اوج شهوت میبرد وتوچندین مرحله ،خیلی ریلکس من را می گایید .
رضا با احمد ( شوهر سابقم ) خیلی فرق داشت. تصور من از یه مرد وسکسش، خودخواهی تو سکس وعجله برای ارضا شدن بود .این چیزی بود که احمد بمن یادداده بود .بااینکه خیلی وقتها ارضا می شدم ولی هنوز کسم درتب وتاب کیر بود سکسای ما بیشتر تکراری بود واگر تنوعی هم بود اکثرا از جانب من بود که بیشتر اوقات احمد ببهانه خسته بودن ازش استقبال نمی کرد .از وقتی خیانتاش وبقیه رفتارهای زشتش آزارم میداد ،دیگه اون تنوع از طرف منم نبود .سکس ما بیشتر از طرف اون وبقول خودش بخاطر کیر شق کنی هیکل وزیباییهای من بود …
اما الان رضا،تعریف وبرداشت من از سکس را به کل عوض کرده بود هر دفعه یه سکس جدید با غافلگیریهای زیاد ،بدون عجله برای ارضا شدن ومهم تر از همه کس لیسی ومکشی که تو کسم ایجاد می کرد ،من را تااسمون بالا میبرد منی که حداکثرش ۲بار با احمد ارضا میشدم واین اواخر بیشتر وقتها ارضا نمیشدم،الان تو هر سکس وارضا شدن رضا ؛ ارگاسمی تا ۴یا ۵مرحله را تجربه میکردم .رضا خیلی اکتیو اختیار سکس را دست می گرفت و با بدن عضلانی وورزشکاریش خیلی راحت من را جابجا میکرد وتو اون پوزیشنی که میخاست قرار میداد ودرآخر محکم میگایید …
حتی فکر زیر خواب شدن رضا ،من را خیس وشهوتی میکرد والان که این لباس سکسی کوتاهتر از قد من بود وسینه ها وکسم را تحت فشار گذاشته بود و۷روز از آخرین سکسم با رضا میگذشت ،کسم نبض میزد وکیر میخاست .عاشق رضا شده بودم اول بخاطر هیکل وفیس خوبش ولی الان بیشتر بخاطر اهمیتی که تو سکس بم میداد بعد از سکس با اون ،انگار یه بار سنگین از رودوشم برداشته می شد سرحال وقبراق میشدم ،مغزم بیشتر کار میکرد ومهمتر از همه علاقم بش بیشتر میشد …
نوک ممه های صورتیم را فشار دادم واز فکر اینکه کمتر از ۱ساعت دیگه با دست ودهن رضا خوب مالیده ومکیده میشه جهش آب از کسم را حس کردم بااینکه هنوز زود بود ولی لباسام را پوشیدم واز خونه زدم بیرون
رضا هم مثل من زود رسیده بود سوار که شدم خودم رو تو بدن پر ومردونش رها کردم اخ که چقدر این مرد را دوست داشتم سخته یکی را تا حد جنون دوست داشته باشی ولی مجبور باشی کتمان کنی یا ابراز نکنی عشق با گفتن خیلی قشنگتر میشه ولی چون رضا دوست صمیمی شوهر سابقم وفعلا از لحاظ روانی تو حالت نرمالی نبود ،ترجیح میدادم بیشتر منفعل باشم …
لبهام را تو لباش گرفت وچند تا گاز ریز ومحکم گرفت
-خیلی عزیز شدیا برام آرزو .دلتنگت شدم
دلم میخاست بگم من با یادت این ۷روز را سر کردم ولی با یه لبخند جوابش را دادم
دستش را روی رونم گذاشت .انگار دستاش روی بدن من برقی ایجاد میکرد ودلم را هری می ریخت پایین .دستش را روی رونم بالا پایین می برد .
ارزو تا نرفته بودم تهران باور نمیکردم انقدر بت وابسته شدم کاش اومده بودی پیشم واقعا بت نیاز داشتم
-نمیشد کار داشتم
ماشین راه افتاد ودستش دستم را فشار میداد داغی دستاش ،ادکلن تلخش ،نرمی ریشاش وهیکل مردونش، من را از اینکه پیش یه مرد قوی وآروم وصبور قرار داشتم ،شهوتی تر از قبل میکرد .
-بخاب آرزو سرت را بزار رو پام .امروز خیلی بات کار دارم باید تلافی این ۱هفته را برام بکنی ژل اوردم که بهانه میسوزه ونمیتونم نداشته باشی امروز هوس کردم خشن بکنمت تهران خیلی خستم کرده
سرم که روی پاش رفت از بالا دستش سریع ممه ام را پیدا کرد ومحکم چلوند نوک سینه هام را یه نیم دایره چرخوند وتقریبا همه حجم سینه هام را تو دستش گرفت وفشار داد تنگی لباسم فشار دست رضا را رو ممه هام بیشتر میکرد وبیشتر بم حال میداد .
-آرزو خیلی دوستت دارم ودستش رفت بسمت کسم
دستش از روی شلوار،شیار کسم را پیدا کرده بود وآروم بالا وپایین میرفت
-اگه گفتی چی برات از تهران سوغات اوردم ؟؟
دلم میخاست سوغاتی یه حلقه ازدواج بود. به اینکه بقیه چه فکری میکنند واینکه ۲سال بعد از جدایی که به زور واز طرف من اتفاق افتاده بود بخام زن صمیمی ترین رفیق شوهر سابقم بشم اصلا آزارم نمیداد حتی بعضی اوقات فکر نمیکردم چی قراره سر احمد بیاد ،فکری که چندین بار رضا مطرح کرده بود که اگه احمد بفهمه ما با همیم دنیا را روسرجفتمون خراب میکنه …
خوبی عشق اینه فقط به رسیدن به طرف مقابلت فکر میکنی تمرکزت روی هدفه هیچ کاری ببقیه وعقایدو افکارشون نداری. فقط خودت وخودش
-نگفتی حدس بزن وهمزمان با گفتنش دستش از کسم اومد روی سینه هام
آرزو عاشق این هیکل سفت وورزشکاریتم یه کم شکم داریا اینا آب کنی دیگه ۲۰میشی
-لعنت به این کرونا .باشگاه که نباشه بعضی روزا اراده نمیکنم
-نه حتما با برنامه ورزش کن شل بشه بدنت به این راحتیا برنمیگرده ها
اگه گفتی چی برات آوردم ۵دقیقه بردت میشم
-لوازم ارایشی ؟؟
-نه
-لباس
-نه
-کیف

رسیدیم خونه اول محکم بغلم کرد که حس میکردم الانه استخونهام بشکنه موهای مشکیم دو طرف صورتم ، روی لباس توری با یه آرایش غلیظ وکفشهای ۷سانتی که من رابه رضا از لحاظ قدی نزدیک تر میکرد ،من را بی حد سکسی کرده بود
-ارزو نکن با من .بعد ۱هفته بی کسی که کشیدم بااین ظاهرت توقع کمر زدن نداشته باشا
انگشتش را از زیر بند لباس به کسم رسوند وباحس کردن خیسیش تو گوشم گف جوووون صبر کن
به سمت اتاق رفت ومن بعد از چند دقیقه انتظار تصمیم گرفتم برم آشپزخونه کتری بزارم وهم اینکه منتظرش نمونده باشم
رضا از پشت بغلم کرد یه دستش تا ارنج تمام محدوده سینه ام را گرفته بود وفشار میداد ودست دیگش لای کسم حرکت میکرد لبهاش گردنم را میخورد وکیر شق شدش از روی شورت وسط قاچ کونم افتاده بود
نفسام بلند شده بود
-دوست داری چطوری بکنمت؟؟
با کمی مکث وتکرار دوباره سوال رضا که نگفتیا گفتم: بخورم رضا .
رضا با یه حرکت من را برگردوند و به سمت کابینت کنار سینک هل داد از پا بلندم کرد ووقتی دستام دور گردنش حلقه شد من را روی کابینت گذاشت با فشار دستش روی سینم وهل دادنش ،فهمیدم باید دراز بکشم تاکمر روی کابینت بودم وپاهام با حرکت سریع رضا ،از زانو تا شدند .
زبونش روی بند لباسم بحرکت اومد انقدر زبونش خیس بود که خیسیش از لباس باهمون حرکت اول روی کسم اومد ونالم را بلند کرد دوباره از پایین ببا لا وپایین ببالا
دلم میخاست زمان می ایستاد ورضا ساعتها کسم را میخورد .ریشهاش محدوده بیشتری از کسم را تحریک میکرد وبعد از ۴یا ۵ حرکت زبونش روی کسم، ۳تا انگشتاش افتاد روی چوچولم ودایره وار میمالید
انگشتا ی دست دیگش به سمت کونم رفت وشروع کرد مالیدن
رضا میدونس از کون دادن ومالیدن کونم خوشم نمیاد ولی انقدر تو اوج وشهوت بودم که مالیدنش شهوتی ترم میکرد یه لحظه رهام کرد وبا ژلی که اورده بود تونست انگشتش را راحت توکونم فرو کنه
انقدر خوب میخورد وچوچولم را خوب میمکید که از مالیدن کونم هم لذت میبردم که ۱انگشت تبدیل به ۲تا شد ودرد وبعدش لذت تو وجودم رخنه کرد
یکباره از حرکت ایستاد ودستام که دوطرف بدنم بود را روی سینه هام گذاشت شروع به مالیدنشون کردم که با ورود یه جسم سخت تو کونم، جیغی از درد کشیدم .
رضا سریع شروع بخوردن کسم کرد وزبونش را بیشتر توش فرو میکرد
-آرزو نفس بگیر وصبر کن
داشت میگف نده بیرون وبمن نگاه میکرد که اون جسم که حالا فهمیده بودم بات پلاگه را تا ته تو من فرو کرد
انقدر ژل زده بود که بعد از فرو کردنش،حرکت ژلها از سوراخ کونم بپایین حس میکردم
-رضا دوست ندارم رضا نکن
-نمیکنم فقط این باشه این نصف سوغاتیه صبر کن بدت نمیاد ودوباره افتاد بجون کسم
از شدت لذت زیاد سر رضا را بکسم بیشتر فشار میدادم بات بیشتر تحریکم کرده بود وحالا مثل یه وحشی که فقط کیر میخاد نمیذاشتم سر رضا از کسم فاصله بگیره
دستای رضا روی قمبل های کونم اومده بود کونم را یکم از کابینت بلند کرده بود وکون تو هوام را میمالید دماغش که به چوچولم خورد ،فشاری که داد وزبونی که تو کسم می رفت وفشار زیاد بند لباس توریم که باچند بار تلاش رضا برای کنار زدنش ،باز بسمت لای کسم میرفت،مراحل ارضا شدنم تکمیل شد وباچند تا جیغ کوتاه وحس کردن خروج اب از کسم ارضا شدم
خسته وسبکبال روی کابینت جا خوش کرده بودم که رضا بند لباسم را از رو شونم گرفت وبا سرعت کشید پایین
دستهام را دوطرف بدنم گذاشتم وبه سینه هام فشار دادم تا به هم نزدیک تر وسکسی تر شند که رضا بااینکه هنوز با دستش کسم را میمالید با دست دیگش هر دونوک سینه هام را تو دهنش کرد
دوباره صدای نفسم بلند شد که رضا درحالیکه به سمت گوشم اومد و۲تا گاز ریز از گوشم میگرفت گف آرزو آبم زود میاد ولی بار بعد جبران میکنم
از تفاوت زیاد این دو تا مرد سر در نمی اوردم. احمد اومدن آبش را حق خودش وارضا کردن من را لطف میدونست بمن ،ولی رضا ارگاسم من را وظیفه خودش وزود اومدن آبش را نشونه ضعف وکوتاهیش در قبال من میدونست …همین چیزها رضا را برام بیش از پیش عزیز وخاستنی تر کرده بود
لباش رولبام جا خوش کرد وزبونم را تو دهنش فرو کردم لب پایینم را کامل تو لباش گرفت ومکید پاکت مشکی که کنار بدنم گذاشته بود را برداشت وبا دست دیگه من را ازکابینت به سمت زمین اورد
الان که ایستاده بود بات را تو کونم حس میکردم ودرد خفیفی توی سوراخم داشتم
-رضا درد دارم درش بیار
رضا درحالیکه دو تا دستام را به پشت برد وپشت سر من ، من را به جلو هل میدادگف برو انقدر ناز نکن
-تو روحت با این سوغاتی اوردنت ( باخنده)
-بزار بقیش مونده
-این که اولیش بود خدا به داد بقیش برسه
من را به دیواری که کاغذ دیواریش زبر ودون دون بود فشار داد نوک سینه هام با دیوار مماس شد از پشت سر هر کدوم از سینه هام را توی یه دستش گرفت ونوکش را دیوار فشار داد کیرش کامل روی قاچ کونم بود وبزرگ بودنش نمیزاشت بیفته لای کونم از طرفی فشاری که بم میداد بات را تو کونم فشرده تر میکرد ویه درد ارومی تو بدنم پخش میشد .ایندفعه لباش روگونه هام اومد که بخاطر فشار زیاد،یک طرف صورتم را به دیوار چسبونده بودم وطرف دیگش با بوسه های رضا خیس شده بود
-آرزو یه چیزی میپرسم راستش رابگو دلت میخاست الان یه مرد دیگه از روبرو بکنه تو کست وممه هات را بمکه ومن از پشت دستات را بگیرم بکشم عقب وکونت را
-رضا چی میگی درحالیکه از شهوت نفس نفس میزدم
درحالیکه با دستش لپای کونم را از هم باز کرد وکیرش را وسط قاچ کونم جا میداد سریع از پاکت روی زمین که از آشپزخونه آورده بود یه دیلدو دراورد وروی کسم شروع به حرکت دادنش کرد
تو حال خودم بودم واز فرو کردن اروم دیلدو تو کسم داشتم لذت میبردم که باز رضا گف : یادته زن علی برات تعریف کرده بود که علی فقط سکس سرپا دوست داره واون را فقط ایستاده از پشت میکنه تو به سپیده گفته بودی ببین عجب کیری داره که اونجوری تو کس فرو میکنه اونم کس گشاد الهه
تازه یادم اومد چند سال پیش این را برای سپیده نامرد تعریف کرده بودم باورم نمیشد رفته وبه رضا گفته
-ارزو دوست داشتی الان جای دیوار علی از روبه رو فرو میکرد تو کست
پریدم وسط حرفش رضا تو چته امروز؟ تو یه لحظه شهوت رفت وخشم تمام وجودم را گرفت .تا قبلش فکر میکردم از شوخی یا برای بیشتر شدن شهوت من ،داره این حرفا را میزنه
-زنگ بزنم بیادش ؟؟
_خفه شو رضا من را چی فرض کردی احمق
-چشماش را میبندم نبینتت. دوست دارم تو لذت ببری. من راضیم
با بغض گفتم بسه تمومش کن به عقب هولش دادم ولی تکونی نخورد درعوض دیلدو را تا آخر تو کسم فرو کرد
بات باعث شده بود کسم تنگ تر شه ووقتی دیلدو کسم را باز کرد وتااخرش رفت ناخودآگاه ناله کردم
-آهان جوووونم علی باشه لذتش خیلی بیشتره فکر کن ۴تا دست بدنت را
الان که یه دست علی درگیر دیلدو بود وعصبانیت بیشتر من باعث شد بتونم به عقب هولش بدم وقتی برگشتم به سمتش با پشت دست انقدر محکم کوبیدم تو صورتش که یه لحظه یادم رفت این مرد آرزوها ورویاهای منه
به گریه افتاده بودم باورم نمیشد مردی که حس ششم میگف ازم خاستگاری میکنه الان داره بدتر از یه جنده بام برخورد میکنه
گریه ام بخاطر سادگی بیش از حد خودم بود که چرا نفهمیده بودم دید رضا روی من فقط سکسه نه بیشتر. دلم برای خریت وخود باوری بیش از حدم میسوخت که فکر میکردم رضا من را برای زندگی میخاد الان فهمیده بودم من براش یه لعبتم که حاضره مثل یه وسیله بی ارزش که حاضری در اختیار بقیه بزاری من را تو دستای علی بزاره
جمله های مادر شوهرسابقم که روز جدایی ما بم گف: آرزو معلومه چه فکرایی تو سرت داری میخای بری چکار کنی پسر من ارزوی همه دختراست تو چه نقشه ای داری …وقتی پدرش با کمال پررویی بپدرم گف ما از خانواده شما اصالت ونجابت شنیده بودیم انگار اشتباه شنیده بودیم تمام این حرفها تو گوشم میپیچید وحرفهای رضا که میگف دوس داره من خیلی بیشتر از اینها تو سکس حال کنم را به شکل مبهم میشنیدم
با دستام صورتم را گرفته بودم واز گریه نعره میزدم لعنت به هر چی ایرانیه که اگه زنی وطلاق بگیری فکر میکنه زیر سرت بلنده ومیخای بری به هر نری کس بدی. لعنت به هر چی مرده که دیدش به یه زن مطلقه یه جنده بالقوس که چون بالفطره جنده بوده رفته طلاق گرفته
یاد احمد افتادم که باوجود اینکه بمادرش با عصبانیت گف من مقصر بودم من باور نمیکردم آرزو یه روز بخاد من را بزاره کنار ،باز مادرش گف حتما جایی خبراییه ومن اون لحظه فقط گریه کردم وبه اتاقم پناه بردم پیرهنم را تو دهنم فرو کردم که صدای گریم بیرون نره ولی الان بی ترس از شنیدن گریه هام ،تمام حقارتها وبد فکری مردم را جیغ میزدم وبا اشکهای زیاد بیرون میریختم از کمر خم شده بودم دیگه تحمل نداشتم ودر حالیکه تو حالت نزدیک به رکوع ،ضجه میزدم دستای رضا را دور بدنم حس کردم .
با عصبانیت دستاش را از تنم جدا کردم هر چی آب تو دهنم بود جمع کردم تف کردم تو صورتش وگفتم خوک کثیف ،بی لیاقت حیف احمد که با تو رفیق بود اون انقدر مرد بود وغیرت داشت
درحالیکه با پشت دست صورتش را پاک میکرد با عصبانیت پرید وسط حرفم
-ادمها را هیچ وقت باهم مقایسه نکن بخصوص مردا را
تو آدمی ؟ روانی .تو از حیوون کمتری
انقدر ازش بدم میومد که نمیتونسم ریختش را تحمل کنم انقدر ضربش کاری بود که توان موندن نداشتم درحالیکه اشکام را پاک میکردم تا درست بتونم ببینم به سمت اتاق دویدم
بین راه از هولم وکفشای پاشنه بلندم ،خوردم زمین ولی سریع پاشدم بات توی کونم تو راه رفتن درد داشت پام درد گرفته بود تو اتاق که رسیدم از حرصم واینکه بلد نبودم بات را کشیدم بیرون .درد شدیدی تو کونم پیچید که با درد پام طاقتم را طاق کرد بات را بشدت کوبیدم تو آینه قدی اتاق .با صدای شکستنش انگار من دوباره شکستم وباز زدم زیر گریه
درد پام ،درد کونم ،بیشتر از همه درد دلم ،غرورم ،شخصیتم نمیزاشت سر پا بایستم .کف اتاق نشستم و های های بحال خودم گریه کردم
صدای رضا از پشت سرم میومد : از مردی که مچ زنش را با دو تا مرد بگیره چه توقعی داری ارزو .آره من روانیم من رضای سابق نیستم و نمیشم
با بغض ادامه داد اونروز که رفتم خونه سپیده بین دوتامرد داشت له میشد واز لذت زیاد چشماش بسته بودناله هایی میکرد که تو ۶سال ازش نشنیده بودم درحالیکه گریه میکرد گفت : من غیر از مادرم دیگه به هیچ زنی اعتماد ندارم دست چپم را گرفت یه انگشتر ساده با یه نگین درشت توی انگشتم فرو کرد ۱هفتس این را خریده بودم برات ولی میترسیدم دلم نمیخاست تا مطمین نشدم که
از جا بلند شدم حلقه را درآوردم اومدم بش پرت کنم که نگاه معصوم با چشمای اشکیش نزاشت انگشتر را روی میز گذاشتم ودرحالیکه لباسهام را میپوشیدم به رضا که بمن نگاه میکرد، گفتم نه من میتونم فکر کنم مردا فقط مال زن خودشونن نه تو میتونی فکر کنی زن سالم هم داریم
احمد وسپیده ما را روانی کردند اون لجنها دیگه نمیزارن ما بتونیم عادی زندگی کنیم چه برسه ازدواج کنیم
به رضا نگاه کردم نمیدونستم دوستش دارم یانه .مردی که فکر میکردم اگه یه روزی بم پیشنهاد ازدواج بده از فرط خوشی سکته میکنم، الان نه تنها خوشحال نبودم بلکه عصبی بودم .چقدر مرز عشق ونفرت باریکه چقدر آدمها زود از چشم می افتند چقدر آدمها عوض میشند چقدر ادمها بخاطر رفتارهای بقیه تغییر می کنند چقدر آدمها بخاطر آدمهای عوضی ،عوض میشند چقدر …

ادامه...
نوشته: آرزو


👍 33
👎 5
47201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

839114
2021-10-25 01:04:12 +0330 +0330

بقول بعضی ها اووول 😕

1 ❤️

839115
2021-10-25 01:06:49 +0330 +0330

داستان ت خوندم خیلی جنده یی

0 ❤️

839127
2021-10-25 01:40:56 +0330 +0330

لعنت به تو
اول داشتم با داستانت حس میگرفتم ولی درادامه برگشتم به هشت سال زندگی نکبت بارخوذم که یهحرومزاده رید توش

3 ❤️

839163
2021-10-25 07:57:26 +0330 +0330

جالب بود. تا حدود زیادی موضوع و شرایطشون حس کردم
تلخ ولی واقعگرایانه👍🏻
🌹 « چقدر مرز عشق ونفرت باریکه »🌹

1 ❤️

839165
2021-10-25 08:02:14 +0330 +0330

اکتیو؟شاه ایکس بیا به این یه چیزی بگو دیگه ما یه تاپیک زدیم دهن مارو سرویس کردی اگه به این چیزی نگی تبعیض جنسیتی میشه؛اونوقت میگم فمنیست ها بیان ببرنتا😂

2 ❤️

839169
2021-10-25 08:33:45 +0330 +0330

خوب بود سکانس سکس ک عالی ب غیر از اخرش ک تراژدی کردی درکل لایک

2 ❤️

839175
2021-10-25 08:42:29 +0330 +0330

لعنت بهت که داغ دل پرخونمو تازه کردی

2 ❤️

839184
2021-10-25 09:57:13 +0330 +0330

سوای برخی اشکالات قابل اغماض، خوب بود. نه طویل و چشم آزار ، نه کوتاه و اس ام اس وار.
سر و ته متن خوب چفت شدن بودن و به نظرم خواننده رو به لحاظ حسی- هیجانی ارضا می کرد.
خسته نباشید.

0 ❤️

839266
2021-10-26 03:42:23 +0330 +0330

قلم خوبی داری
حالا این واقعی بود یا کلید اسرار جای خود
ولی تناقص زیادی داشت داستانت.ای کاش کصشعر نی و قسمت بعدی رو بهتر برامون تایپ کنی

0 ❤️

839267
2021-10-26 03:45:35 +0330 +0330

و حالا نقد داستان
بات تو کونت بود تو کل داستان،ی دقیقه بکش بیرون ببینم چی میگی؟
کشیدی بیرون نگوزیدی؟
رو ابرا نرفتی وقتی بات تو کونت بود؟
شربت چی شد؟
چرا میخوای فیلم هندیش کنی وقتی تبدیل شده به کلید اسرار!!!
و هزار سوال دیگه😂😂😂😂
دیوص

0 ❤️

839279
2021-10-26 08:33:11 +0330 +0330

آره آرزو جون چقدر آدمها رو زود باورشون میکنیم و در عوض اونها خیلی دیر میفهمند ، چه مرد باشیم یا زن اگر عضو اون دسته از آدمهایی باشیم که اعتمادمون و زیر خروارها خاک گور دفن کردیم چون یکی بوده که با تمام باورهای ما بازی کرده ، منم یک مرد هستم که مثلا شرایط بدی هم ندارم تنها هم زندگی میکنم خونه و زندگی من تکمیل هست اما وقتی یکی که اومد ازش نتونستم عشق بگیرم خسته ام کرد آخرش هم که دیدم شدنی نیست فقط گفتم مهرش و بدم بره که تازه خونه هم میخواست که درگیرش بودم تموم شد اما خیالذچ میکرد وقتی توی همین سایت باهاش آشنا شدم و ازدواج کردم باهاش از شهری مرزی اومد تهران همه جوره هواش و داشتم بمن چنان رودست زد که باورم نمیشد قبلاً هم اینکاره بود جالب اینکه خیلی هم پررو بود همه چیز و سعی میکرد انکار کنه چون توی ذاتش کثیف بودن همیشگی بود . اما اگر خانم ها واقعا اینطور نیستند غمی نداشته باشند هر قدر هم خوب باشند اگر کسی بخواد بد نشون بده بر میگه اینم منو هوسران معرفی کرده بود آنوقت عادت داشت فقطبگه دیگران بدند . اون خوبه تا گندش درآمد الان مدتهاست تنها زندگی میکنم با پسر کوچولوی خودم که گاهی میسپرم مادرم یا داداشم یا خواهرم هنوز ولی نگفتم این زن بامن چقدر بد کرد بمن و خودم برای خودم زندگی میکنم ولی نمیشه که دیگه همه چیز و بگیم بد بلاخره باید ازدواج کرد من دیدم نمیشه تصمیم گرفتم هر وقت کسی و پیدا کنم که بدونم دوست داشتنش حقیقی هست دیگه کاری ندارم اهل کجاست و گذشته اش چطور بوده و پدر و مادرش می هستند این جور که دلم بخواد اونو ومعرفت داشته باشه و بفهمم قراره حتی در شرایط سخت اگر پیش بیاد هم پای من هست و منم پای اون هستم ازدواج میکنم دو روز زندگیم و نمی‌خوام بخاطریک نفر که ارزشی ندارد نابود کنم

0 ❤️

839323
2021-10-26 17:12:44 +0330 +0330

داستانت عالی بود خوشم اومد هرچند معتقدم یه زن اینقد مقاومت نمیکنه یعنی میشه خواسته اون طرف رو قبول نکنه اما اینکه اینهمه دادوقال رابندازه و اینه بشکونه دروغه

0 ❤️

839324
2021-10-26 17:14:54 +0330 +0330

کسی میدونه داستان های دنباله دار شیوا چی شد ؟؟؟

0 ❤️

839395
2021-10-27 05:25:05 +0330 +0330

باریکلا داری تو دادن نامبروانی.از کون مشکل داشتی ک حاج رضا حلش کرد.

0 ❤️

840477
2021-11-03 02:33:10 +0330 +0330

خوب بود بازم بنویس ولی لطفا اخرش نرین توش پسرا ندوسن

0 ❤️