سکسی اما شاعرانه (شعر)

1390/03/19

سلام
داستان بر پایه واقعیت سروده شده
اما سیر داستان دگیر تخیلات گشته
اینم بگم من اولین باره دارم ادبیات پورنو می نویسم پس به بزرگواری خودتون ببخشید
به دلیل برخی مسائل از آوردن اسم خود داری کردم
امیدوارم خوشتون بیاد

شبی طولانی و هم بی سحر بود
دلم تنها و سر هم پر حشر بود
شمردم تا نهایت من ستاره
ولیکن خواب من شد پاره پاره
گذشت آن شام و آن شب هم سحر شد
ولی در مغز صد در صد حشر شد
زدم بیرون ز خانه بهر بازی
نشد یک شخص در یک شهر راضی
چرا که صورت زیبا ندارم
و کیر خر که لای پا ندارم
خلاصه سوی دارو خانه رفتم
به دنبال می و پیمانه رفتم
گرفتم یک کرم من بهر یک جلق
به یاد کون و پستون و کس خلق
به یک لحظه دلم زیر و زبر شد
به قلب احساس و دل حالی دگر شد
بدیدم دختری زیبا و طناز
لبش چون لعل و رخ چون خم شیراز
دو ابرو خنجری یا نیش گژدم
نگه بان مژه و پلک و مردم(منظور مردمک چشم)
دو نرگس مثل دو بادام بیروت
نه بل چون در و مروارید و یاقوت
رخش چون ماه و ساقش مثل ماهی
برم قربان آن پستان الهی
نه پستان بلکه سرخینه اناری
ز لبها لعل ریزان چون قناری
دمی چشمم به چشمش خیره کردم
دلم را بر دلش زنجیره کردم
زدم دل را به دریا پیش رفتم
پی صیاد و دام و نیش رفتم
صبوری کردمی تا وقت عالی
شماره دادمی حالی به حالی
نشستم از پی اش یک روز و یک شام
نبودم در روان و قلب، آرام
یکی لحظه شدم نومید و بی دل
ولی به روزی آید بعد مشکل
بزد زنگی دلم آنی فرو ریخت
تنم را مثل گندم او فرو بیخت
صدایش را شنیدم دل فرو ریخت
حشر با عشق آندم در درآهیخت
شدم چندی به صحبتهاش مسرور
چنان مستم که میخواره ز مخمور
به یک باره چنان گردیدم عاشق
که طوفان می برد در بحر قایق
گذشت از آن زمان ۱۰ روز و یک ماه
زدم زنگی که ای مه اندرون چاه
که رسم عاشقی در سکس باشد
که بهتر از دوا و اکس باشد
وگر غمخوار و یار و جان نگه دار
یکی مادر بس است از بهر غمخوار
بگفتم تا دلش راضی شدندی
به خیر و شر سرش قاضی شدندی
به فردایش مکانی جور کردم
مکان حاضر ز بهر سور کردم
کمر پر آب و در کون هم عروسی
زدم زنگش که خوشگل ملوسی
شده منزلی یکی امروز خالی
که بهر عشق بازیست عالی
نشانی دادم و او شد روانه
پی تقدیر و بازی زمانه
رسید او درب منزل باز کردم
پی بوسیدنش من ساز کردم
گرفتم لب!نه لب!بل شهد کامه
چنان نرم و چنان شیرین که خامه
گذشت از تایم پنج و ده دقیقه
کمر پر آب و پر عشقم شقیقه
چنان از دیدنش من راست کردم
ازو کون و کسش را خواست کردم
ببردم دلبرم را روی تختی
مکیدم من دوباره لعل،لختی
نمودم از برش بیرون لباسش
شدم کور از تن و از انعکاسش
چنان چون کافور و مثل حریری
ندیدم از ملک مثلش نظیری
چنان خوردم تنش از پای تا سر
سپس از سر به پایش بار دیگر
در آندم من هوس از کون کردم
سپس البسه ام بیرون کردم
نمودم باسنش را کردن آهنگ
سوراخ ریز و هم عالی و هم تنگ
نمودم چرب کیرم تا شود لیز
بمالیدم ورا تا گردد او لیز
یکی انگشت در کونش نهادم
دگر دستم روی رونش نهادم
گرفتم کس به دست و بوسه از لب
ز گرمایش شدم دیوانه در تب
سپس انگشت دو انگشت سوم
نمودم من گشاد آن کون قلزم
نهادم کله کیری را به کونش
گرفتم در بغل پستان و رونش
فشردم اندک اندک داخلش شد
پذیرنده چرم را کاملش شد
زدم آن دم تلمبه کون یارم
ندانستم ز حالش من ز کارم
کشیدم لحظه انزال بیرون
چر سیمین بدن را هم من از کون
بیامد خامه از کیرم به بیرون
شد او لیلی و من گردیده مجنون
نهادم لب به لب هم روی در روی
نگنجیدی میان هر دومان موی
نگه کردم به ساعت جا دریدم
ز جایم تا در منزل پریدم
همه آب منی را پاک کردم
سپس دسمال کاغظ خاک کردم
لباسش را به تن چون یوز جنگی
بخسبید آن زمان آن کیر سنگی
نمودم من روانه دلبرم را
به سوی خانه آن ویرانگرم را
به یک بوسه ورا بدرود کردم
بیامد آن زمان در بیضه دردم

ادامه…

نوشته: شاعر


👍 0
👎 0
11953 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

285796
2011-06-10 01:43:38 +0430 +0430
NA

خسته نباشي
خوب بود

0 ❤️

285797
2011-06-10 02:06:50 +0430 +0430
NA

يوهووووووو
سپااااااااااااس

0 ❤️

285798
2011-06-10 02:33:37 +0430 +0430
NA

کاش سنت رو هم می گفتی
خیلی خوب بود
خسته نباشی

0 ❤️

285799
2011-06-10 02:37:58 +0430 +0430
NA

ایول حال داد

0 ❤️

285802
2011-06-10 04:32:10 +0430 +0430
NA

سلام
من نویسنده این داستان هستم
با تشکر از لطف دوستان
در جواب کسی که نوشته بودند چند سالمه
من ماه دیگه ۲۰ سالم میش

0 ❤️

285804
2011-06-10 05:08:35 +0430 +0430
NA

B in migan n0avari.Hala farda hame mian shere sexi bgan :d

0 ❤️

285805
2011-06-10 05:36:18 +0430 +0430
NA

voooooooooy mersi
aliiiii bod fadat jam

0 ❤️

285807
2011-06-10 06:27:04 +0430 +0430
NA

ایول دمت گرم
باحال بود

0 ❤️

285808
2011-06-10 06:59:41 +0430 +0430

عالي بود منم يه شعر با عنوان كيرنامه فرستادم كه مال خودم نيست . احيانا نويسنده اهل شيراز نيست؟

0 ❤️

285809
2011-06-10 07:05:46 +0430 +0430
NA

خیلی جالب بود مخصوصا این تیکه اش
“گذشت از آن زمان ۱۰ روز و یک ماه
زدم زنگی که ای مه اندرون چاه
که رسم عاشقی در سکس باشد
که بهتر از دوا و اکس باشد
وگر غمخوار و یار و جان نگه دار
یکی مادر بس است از بهر غمخوار
بگفتم تا دلش راضی شدندی
به خیر و شر سرش قاضی شدندی”
ادامه بده میزنی رو دست فروغ

0 ❤️

285810
2011-06-10 07:33:36 +0430 +0430
NA

سلام داداش خسته نباشی!!! خیلی باهات حال کردم از چند نظر:

  1. اینکه عین خودم باسبک جدید دوست داری بنویسی که هم سخت و هم قابل تحسین
  2. اینکه توی چند جا بهتر بود از لغات بهتری استفاده میکردی بعنوان مثال : لبش چون لعل و رخ چون خم شیراز چون وسط شعر بود و از نقاط اوج شعر یه خورده کار رو خراب کرد.
  3. ادبیات پورنو که تو مقدمه گفتی وجود نداره بلکه درستش (midnight litrature) به معنای ادبیات نیمه شب هست ( شرمنده ها!!!)
    4.دوست دارم نظرتو درمورد داستان خودم نثر سکسی به سبک … بدونم ممنون!!!
0 ❤️

285811
2011-06-10 07:41:48 +0430 +0430
NA

سلام دوست عزیز اینفرنال
من داستانت رو خوندم
خوب بود اما انگار آدم توی متن غرق میشد و نمی تونست به صراحت معنی رو دریافت کنه
سبکش قشنگ بود اما باید از کلیشه بیرون بیای
ممنون

0 ❤️

285812
2011-06-10 16:05:21 +0430 +0430

سلام دوست عزیز خسته نباشی عالی بود

0 ❤️

285813
2011-06-11 08:17:35 +0430 +0430
NA

منتظر قسمت بعدی یا آخر این مثنوی باشید
با تشکر از لطف دوستان

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها