گربه سیاه خونگی (۳ و پایانی)

1402/07/25

...قسمت قبل

سلام به همه
چند روزی از اون ماجرا میگذشت و من همونطور حشری بودم و سرکار رفتن رضا هم باعث شده بود موقعیت اروم کردن من پیش نیاد، یه بار حتی رفتم بازار مغازه ماهی فروشیی که رضا کار میکرد بلکه صاحبکارش نباشه و آتیش منو بخوابونه اما دعوام کرد و گفت صاحبکارم میفهمه و بیرونم میکنه، منم دست از پا درازتر برگشتم خونه، داشتم تو اتاق مشق مینوشتم که صدای پچ پچ و خنده خاله و مامان رو شنیدم گوشمو تیز کردم شنیدم خالم میگه وای شوهر این سلیطه چه هیکلی داره، مثل غول بیابونیه، بیچاره زنش چی میکشه زیرش، مامانمم گفت اره، دیشب وقتی اومد یه لحظه دم در دیدمش با اقای امیدی، مارو بهم معرفی کرد، منکه اومدم خونه نمبدونم چی گفتن به هم که صدای قهقه شون تا خونه ما اومد، صبحم که رفتم نون بگیرم سر صف دیدمش، دید شلوغه واسه منم نون گرفت تا خونه باهم اومدیم، میگفت اومدم زنمو ببرم خونه خودمون، منم با شیطونی گفتم اره خب مرد که بدون زن نمیتونه بمونه، اونم با طعنه بهم گفت اما برادر زنم که راضیه، منم گفتم خدا روزی رسونه براش، رسیده بودیم دم درخونه، اومد نونمو بده دستم اینور اونورو نگاه کرد اول صبحم بود و خلوت از رو شلوار گشادش کیرشو گرفت و نشونم داد و گفت خدا از این روزیا واسه اینم برسونه، واییی چی بود اون، واقعا ترسم گرفت و بدو اومدم تو خونه، خالمو مامانم زدن زیر خنده، منم بدتر اوبم زد بالا، گفتم عمه رضا که رفته، بهتره فردا سرظهر برم خونه رضا اینا و بگم ترتیبمو بده،فرداش پنجشنبه بود و زودتر تعطیل شدیم و منم ناهار نخورده رفتم خونه همسایه، محمد با باباش رفته بودن خرید و رضا اومده بود ناهار بخوره و بره سرکار دوباره، تا منو دید گفت اومدی کونت بزارم؟ گفتم اره، گفت برو انباری منم الان میام، رفتم تو انباری و شلوارمو دراوردم داشتم با سوراخم بازی میکردم رضا هم اومد گفت بدو که وقت نداریم، قمبل منو نگه داشته بود کله کیرشو رو سوراخ سرخم بازی میداد یکم تف زد انداخت تو تازه سرش توم رفته بود داشتم جا باز میکردم که صدای در اومد و بابای رضا اومد تو حیاط سریع کیرشو بیرون کشید از کونمو گفت بمون وقتی رفت تو خونه من میرم سرکار و بعد تو به بهانه بازی کردن با محمد بیا تو حیاط و بگو تازه اومدی، رضا رفت و منم داشتم از انباری در میومدم که جلوی در انباری بابای محمد منو دید گفت اینجا چیکار میکنی؟ رضا رو دیدم از انباری زد بیرون، پس با هم اونجا بودین، از کی اونجا هستی هان؟ گفتم بخدا تازه اومدم و رضا صدام کرد بیام انباری تا اومدم تو شما اومدین و رضا هم بدو رفت سرکار، گفت محمد رفته خونه دوستتون آتاری بازی کنه، میخوای بیا تو، گفتم باشه، رفتم تو گفت چرا ترسیدی، برام آب خنک آورد و خوردم، گفت اون روز که تو خونتون منو دیدی چیزی به کسی نگفتی که، گفتم نه اصلا، گفت آفرین پسر خوب، با رضا میخواستی همون کارا رو بکنی؟ سرمو اوردم پایین و چیزی نگفتم، گفت چند بار سوارت شده؟ گفتم اخه، گفت بگو کاریت ندارم، گفتم چهار پنج بار، گفت معلومه به مامانت رفتی، امروزم گاییدت؟ گفتم تازه اومده بود روم که شما اومدین، گفت اذیت میشی یا خودت دوست داری؟ گفتم الان دیگه خودم میام دنبالش، اما یا سرکاره یا خونه تون خالی نمیشه، امروزم که اینطوری شد، گفت الهی، اشکال نداره الان که خونه خالیه، برو تو اتاق ببینم دردت چیه، گفتم میشه بریم انباری، گفت چرا گفتم آخه اون دفعه که خاله شهین رو داشتین اونجا میکردین من از نورگیر دیدمو خیلی دوست دارم اونجا با منم این کارو بکنین. گفت جووون واقعا که به مادر و خاله جنده ات رفتی، رفت از تو اتاق یه قوطی آورد که فکر کنم وازلین بود و دستمو گرفت و برد تو انباری
چند تا ماچم کرد و گفت دولا شو بچسب به دیوار سمت پنجره، دستمو گذاشتم رو دیوار کونمو دادم عقب تر، شلوارمو اورد پایین لای کونمو بو کشید، گفت اوووف چه دل دلی میزنه سوراخت، گفتم اخه تا انداخت تو شما رسیدین نشد که خوب حال بیام، گفت جووون الان جوری بکنمت که دیگه مزاحم کار کردن پسرم نشی، از قوطی وازلین برداشت و دور سوراخ و توی کونمو چرب کرد، اومد پشتم، لباس عربیشو داد بالا، اومدم برگردم کیرشو ببینم، سرمو هل داد پایین و نذاشت ببینمش، پاهاشو دو طرف پاهام از هم باز کرد تا کیرش بیافته لای کونم با همو دستش یکم چربش کرد و اروم گذاشت لبه سوراخم، گفت هر وقت دردت اومد بگو نکنم دیگه، منم که دل تو دلم نبود کونمو هل دادم عقب، با یه دستش از زیر شکمم گرفت منو و با دست دیگه اش کمر کیرشو گرفت و فشار داد، کله درشت کیرشو کامل رو سوراخم حس میکردم، یکم که فشار داد دردم گرفت و گفتم اییییی ایییی
، گفت اگه نمیتونی اشکال نداره میتونی بری، گفتم نه اصلا، میخوامم، گفت شل کن پس، تا شل گرفتم خودمو با یه تقه کله کیرشو توم جا داد، اوووخخخ اوووخ ایییی اه اه اه
چته بچه
ااخخخ کلفته، میسوزه،
بمون مادر قحبه، مثل خاله هرزه ات اینقدر ناز نکن
بازم فشار داد و تا نصف کیر گنده شو برداشت کونم، دست و پام بی اختیار میلرزدین و اخ اخ میکردم، با همون نصف کیرش شروع کرد تلمبه زدن
جووون چه کون تنگی داری بچه، هرچند الان دیگه برات گشادش کردم، دیگه راحت میتونی زیر هرکی دلت خواست بدون ترس بخوابی، چطوره؟ بگام یا میری؟
ااهههه بگاا بگااا،
جوون، پس دوست داشتی تو انباری بگامت اره؟ خالتم همینجا بیخ همین دیوار صدای گوز کوسشو درآوردم، جوری بهش مزه داده بود که نوبتهای مامانتم دوست داشت خودش بیاد، واقعا همتون خوش کوس و کونین، همینقدر خوبه یا بیشتر بندازم؟
اهههه همشو بندازین، اییییی، خیلی خوبه
اینو گفتم کشید بیرون کیرشو، حصیر کهنه ای که اونجا بود و پهن کرد رو زمین گفت به شکم بخواب روش، اومدم رو حصیر خوابیدم، داشت میومد روم برگشتم کیرشو دیدم، خیلی سیاه و دراز بود، یکم ترسیده بودم، اما تازه بهم مزه کرده بود و نمیخواستم اینبارم نصفه کاره بمونه کار کونم، اومدم روم چند تا با کیرش زد به لای کونمو یهو همشو چپوند توم
اوووخ واییییی خدااا، جر خوردم، اه اه اه
ساکت بمون، تموم شد، وول نخور اینقدر
از کلفتیش نفسم در نمیومد، گفت چته، حالت خوبه، گفتم اره، فقط ناهار نخوردم ضعف کردم، دوباره کیرشو کشید بیرون، از خرماهای ریسه ای اویزون از سقف دو تا کند گذاشت تو دهنم، گفت بخور از حال نری، دوباره همه وزنشو انداخت رو کونم
اییی، اوووف، تا کجا انداختین
تا بند خایه تو کون تنگت کردم، اوووف ببین سوراخ قرمزت چقدر تنگ دور کیرم حلقه زده
شالاپ شلوپ، تپ تپ تپ،
اخ جووون اخ جووون چه خوب میکنین کونمو
خوشت میاد کوسده مادر اره؟
اوهووم، همینه، سفت تر میخوامم
اقایی؟ اقاییی جوون؟
چته؟ بنال
مامان مهینمو اولین بار چطور راضیش کردی؟
ههه مامانت راضی کردن نمیخواست، وقتی شما رفتین مدرسه به بهانه غذا درست کردن اومد خونمون، گفت سختتون نیست چند سال بدون زن موندی؟ گفتم اینم قسمت منه، فقط باید شما زن وشوهرا رو ببینم و حسرت بخورم، مامانت گفت دلت خوشه ها، بابای پارسا خیلی ساله به خاطر مرض قندش نمیتونه بکنه،
گفتم پس تو هم مثل من کف کردی
گفت واییی اره همسایه جون
گفتم ماشالله جوون و سرپا هستی، حیفته
گفت کیه که قدر بدونه
از پشت بغلش کردمو بردمش تو اتاق
بدون هیچ ادا و اطواری به کمر خوابید و دامنشو زد بالا و کوس سرخ و سفیدشو بهم نشون داد
جووون چه برقی هم انداختیش، معلومه از قبل آماده کرده بودی خودتو
چقدر حرف میزنی، بزن توش که دارم میمیرم از بی کیری تو این شهر غریب
کیرمو که دراوردم چشای مامانت از تعجب گرد شد
چیه ترسیدی
ترسم داره خب، واییی چه هیبتی داره پدرسوخته
افتادم روشو یکم بازی دادم روکسش و تا بیخ چپوندم توش
اخخخخ جووون، کشتی منو مرد، وایییی چه کیررری، اهههه همینه، بززن، خدا خیرت بده
اووف چه تنگی زن، چطور این همه سال تنگ موندی
تو کیرت خیلی درشته، جووون، اینه، به این میگن کییررر
قربونش برم، بزننن خارکسده، محکمتر
جووون قربون دمبه نرمت بشم، اخ که گربه ام خیلی وقته گوشت نخورده
اه اه اه چه پیشی سیاه و کت و کلفتی هم داری تو، سیر نمیشه که، سفتتر سفتتر بززن مرد

اون داشت تو گوشم تعریف میکرد و منم دوبار از فشار کیرش تو کونم ابم ریخته بود رو حصیر
اههههه داغی کونت به خالت رفته جوووون خیلی تنگییی
بازم میای؟
اوهوم
میای که چی بشه
که صدای کونمو دربیاری
تق تق تق
اوووف دختر میشدی یه شهرو سیر میکردی، دیگه هفته به هفته هم نوبت به مامانت نمیرسه، باید شوهر خواهرم جور منو بکشه و پنبه مامانتو بزنه
اهههه بزن اقای داری خارش کونمو میگیری
اههههه مادر به خطا ابمو کشیدی، ایییییی، اوووففف
ته ته کونم حسابی داغ شد و نبض خایه های درشتشو رو کونم حس میکردم و کونمو خودم زیر کیرش میچرخوندم تا همه آب کمرشو بکشم
اخخخخ خیلی حال داد، کیف کردم، فردا بازم بیام؟
نه بچه جون، مامانت و خالت دو هفته اس به خاطر مهمون مون نشد که بیان، تا یه هفته نوبت اوناس
پنجشنبه همین ساعت خواستی بیا
اخ جووون چشم
کیرشو کشید بیرون، کونم یه صدای تالاپ دل انگیزی داد و پا شدم شلوارمو کشیدم بالا، دست گذاشتم رو سوراخم، اندازه یه تخم مرغ کونم باز مونده بود
خب منم تخممو گذاشته بودمو قد قد کنان و لنک لنگان رفتم سمت خونمون.
پایان

نوشته: پارساجوون


👍 39
👎 10
85001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

953187
2023-10-17 23:59:03 +0330 +0330

راست کردم برات

0 ❤️

953199
2023-10-18 00:46:50 +0330 +0330

خدا را شکر تموم شد وکرنه کل خاندانت کونی میکردی

1 ❤️

953214
2023-10-18 02:10:27 +0330 +0330

خوب تمام شد دمت گرم پسر گوگول مگولی کونی مادر ، فامیل هرزه…

0 ❤️

953226
2023-10-18 03:27:20 +0330 +0330

داستان جالبی بود
از کون دادنت راضی بودم

1 ❤️

953245
2023-10-18 07:34:07 +0330 +0330

بابات رو کی میکنه

0 ❤️

953283
2023-10-18 15:07:02 +0330 +0330

فدای کس پنبه ای مامانت

0 ❤️

953455
2023-10-19 17:53:49 +0330 +0330

منمم میخواممم😢

0 ❤️

953499
2023-10-20 01:01:21 +0330 +0330

خیلی هم عالی نوشتی گلم.
کیرت دهن هر کی انتقاد کرده و کصشر گفته.
ولی ایکاش ادامه میدادی

0 ❤️

953542
2023-10-20 06:38:15 +0330 +0330

جوووون پسر بچه سیزده ساله

0 ❤️

953864
2023-10-22 06:14:45 +0330 +0330

دهنت سرویس با این سبک داستانت
از اول تا آخرش فقط خندیدم
😂😂😂😂

0 ❤️

954256
2023-10-24 17:42:33 +0330 +0330

نمی دونم بگم جالب بود یا چی ولی خب می تونستی قسمتا بعدی هم بسازی جوری که مثلا مادرت می فهمیدو این چیزا

0 ❤️

956553
2023-11-05 21:14:03 +0330 +0330

عزیزم خیلی خوب مینویسی
داستانت هم میشه خیلی ادامه داد
اگه میتونی ادامه بده
عالی بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها