سکس جمعی

1390/06/02

سلام من مهران هستم،نمیدونم که خاطره(رمان) قبلیم به اسم بگا رفتن یا نرفتن…1تا4رو خوندین یانه؟این خاطره رو میخوام کوتاه تر بنویسم پس اگه میخوان خوصوصیات رفتار وظاهری من وچند تا از ادمهای این داستان رو بدونین بهتره اون خاطره رو بخونید…قبل از هر چیز بگم اگه دنبال داستان که سه شماره میکشن پایین و دوتا تف فرو میکنن داخل هستین بهتره این خاطره رو نخونین
علی بچه محلمون بود،تو بچگی پدرش به رحمت خدا رفت…خونوادش به هزار بدبختی ولی با ابروداری تا حالا زندگیشون رو پیش بردن،من چون داداشام ووشو کار بودن رفتم طرف این رشته ولی علی رفت بوکس…یه شاگرد میکانیک بود ودیپلمش هم تو این رشته گرفت…من وچندتا ازرفقام بهش پول قرض دادیم تا تونست یه تعمیرگاه بزنه که خداروشکر کار وبارش گرفته…علی قد وهیکل نازی داره،قد 180،چهار شونه،هیکل هفت وبدن تیکه وعضله ای ولیییی صورتش!!!بینی له شده،ابرو پاره شده،گوش شکسته(یه مدت کشتی هم میرفت)به اندازه کافی خوف داره حالا اضافه کنید یه بریدگی باجای بخیه که از زیر چشم شروع میشد وتازیر چونه ادامه داشت…هرکی میدید میگفت جای چاقوهست وکمترین جرم این پسره قتله،ولی این زخم به خاطر افتادن ازروی موتور بود…و ااااااما اخلاق این شازده پسر…تو یه جمله بگم برعکس صورتش علی یه بچه بود میون ادم بزرگها!!!هرچی من اهل عرق، ورق، سکس بودم اقا اهل نماز، روزه،هیات رفتن بود…عمرا از دهنش نمیشد فحش یا غیبت شنید انگار که نه انگار بچه جنوب شهره…باسه همین همه عاشق رفاقت با اون بودن،لاکردار انگار مهره مار داره،به واسطه من با منصور رفاقت کرد،اونم چه رفاقتی… تا سر حد جون!!!
چند روزی بود که علی رو پا بند نبود،خیلی خوشحال بود…من ومنصور یه روز خفش کردیم واوردیمش تو مغازه تا بفهمیم اوضاع از چه قراره…دیدیم بععععععله اقا عاشق شدن،طوری از دختره حرف میزد که انگار یه فرشته هستش…نمیدونم چی شد که دلم شور افتاد و از شنیدن این خبر خوشحال نشدم،منصور رو کشیدم یه کناری…اونم مثل من بود،یکم که بیشتر باهاش حرف زدم متوجه شدم که ای دل غافل طرف دوست دخترشه، وبا اولین نگاه عاشقش شده وباهاش تریپ ازدواج گذاشته،ازهمه بدتر عزیز خانوم(مادرش)خبر نداره…اونم کی؟ علی که تو تمام عمرش به غیر از مادرش با هیچ زنه دیگه ای زیاد دهن به دهن نشده بود…دل شورمون بیجا نبود…علی ادم ساده ای بود(منظورم کسخل نیست)به همین خاطر طوری که بهش بر نخوره ازش خواستیم قبل از اینکه توقع بیشتری بین اون و دختره ایجاد بشه یه قرار ملاقات بین دختره وعزیز خانوم بزاره…قبول کرد، خیالمون راحت شد…عزیز ادم سرد وگرم چشیده ای بود،با یه نگاه عیار طرف میومد تو دستش…ارزو کردم که دختره ادم خوبی باشه تا حداقل این یکی ختم به خیر بشه…
یه هفته بعد علی رو دوباره دیدم ولی این بار داغون داغون!!بردمش نمایشگاه مبلمان خودم،منصور هم که چند دهنه جلوتر فروشگاه لوازم خونگی داشت خبر کردم…پسره خراب خراب بود…از قرار دختره سنگ قلابش کرده بود،داشت دیوونه میشد،فکر میکرد که مقصر اونه،دلیل میاورد به خاطر بی پولیش،قیافش؛چه میدونم…بی پدریش میگفت کلی اه ناله میکرد…طریقه جداییش رو سوال کردیم،وقتی بهمون توضیح داد دیدم نقل این حرفها نیست، دختره قیچیش کرده ولی چون تا حالا دوست دختر نداشت اصلا به کتش نمیرفت که مقصر اون نیست،هی بهش میگفتیم اخه دادا،نوکرتم،فدات بشم توئ کی میخواستی دوست دختر بگیری قبل میومدی پیش ما که حداقل راهنمایت کنیم…خیر سرمون ما تواین راه چهار تا بیشتر از تو شرت وکاندوم پاره کردیم…اخه کدوم ادمی با اولین دوست دختر(یا دوست پسرش)تریپ ازدواج میزاره که تو گذاشتی؟ادم که با هردختری که بهش چند تا لبخند بزنه واز کار،اخلاقش تعریف کنه قصد ازدواجی نمیشه… ولی گوشش بدهکار نبود که نبود…سوار ماشینم کردم که ببرمش خونه…وسط راه منصور بهم زنگ زد وازم خواست بدون اینکه علی بفهمه شماره دختره رو براش گیر بیارم…منم همون جا قرار استخر رو گذاشتم وبه هزار بدبختی تو رختکن از توی اس ها شماره دختره رو گیر اوردم…قبل از اینکه به منصور بدم از پرسیدم برای چی میخواد؟اونم گفت خیالت نباشه علاج این پسره پیش منه…فقط یه ماه وقت میخوام…
دوسه هفته ازاین قضیه گذشت.علی دیگه ادم سابق نبود…خیلی اعتماد به نفسش کم شده بود…یه روز منصور اومد تو مغازم بهم گفت که یه تیکه آس تور زده،حیفش اومد تنهایی بزنه زمین به خاطر همین دوتا از رفقاش(پویان وحامد)ومیثم رو دعوت کرده…براق نگاش کردمو گفتم:اولا من ازسکس گروهی بیزارم(به خاطر کثافت کاریش) دوما ادم قحطی که میخوای این که میثم وانتی اشعال رو همراه خودت ببری؟سوما این همه ادم رو چه طوری میخوای ببری خونه؟فکر همسایه ها نیستی؟…من منصور ویه نفر دیگه یه خونه نقلی اجاره کرده بودیم برای چنین کارایی…منصور نگام کرد وگفت:اولا که به تخمم… دوما میثم رو برای دلقک بازیهاش میبرم…سوما همه دعوت ویلای پدرمن…با کلی زبون بازی راضیم کرد که فردا همراهش بیام…فردا صبح حامد اومد دنبالم،سوار ماشینش شدم پشت سرم هم میثم سوار ماشین پویان شد…خیالم راحت شد که این مرتیکه کنارم نیست…بعد از چند دقیقه منصور و دختره رو توراه دیدیم که جلوی ما داشت حرکت میکرد…
منصور از اون بچه اعیونا بود،قد بلند،چشم سبز،وصورتی کاملا سفید و فوق الغاده سر زبون دار…باباش براش یه مغازه با تمام وسایل براش خریده بود…پویان وحامد هم از اون پولدارتر…همه ما تقریبا هم سن بودیم تقریبا 27یا28ساله…منصور از اون پسرهایی بود که دخترها کشته مردشون بودن،مخصوصا اگه ماشینت یه آئودیTT باشه…تو راه از زبون حامد شنیدم که دختره خبر نداره این یه سکس گروهیه…کلم داغ کرد…اخه منصور چنین شخصیتی نداشت…زنگ زدم بهش و ازش توضیح خواستم…با یه لحنی که دختره نفهمه ازم خواست که قفط یه ساعت بهش وقت بدم…منم نامردی نکردم ویه دل سیر فحشش دادم،بیچاره چون دختره پیشش بود چیزی نمیتونست بگه…نامرد میدونست اگه بفهمم برمیگردم به خاطر همین ازم خواست که ماشینم رو نیارم…قبول کردم هم میخواستم ببینم اخرش چی میشه وهم اینکه اگه مشکلی پیش اومد کنار منصور باشم…منصور رفت داخل ویلا وبعداز45دقیقه مارفتیم تو…وقتی داخل حال شدیم صدای داد بیداد از توی اتاق خواب میومد…از صدای ماشینها انگار فهمیده بود قضیه چیه…بعد از یه ربع ساکت شد،زبون منصور کار خودش روکرده بود…منصورلخت اومد بیرون با اشاره فهموند که اماده بشیم…که یه ان میثم پرید اومد جلو وبا حالت زار به منصور گفت:آقا تو رو خدا میشه من اول برم؟منصور با حالت عصبی:تو نکبت باید همه جا ابروی منو ببری؟فعلا بتمرگ وکف دستی بزن!!بعدش رفت تو اتاق…وقتی گفت کف دستی یاد یه چیزی افتادم،رو کردم به میثم وگفتم:هی وانتی میشه سبک کف دستیتو برای اقایون تعریف کنی؟حامد وپویان هم که داشتن هاج و واج نگاهمون میکردن…میثم به حرف اومد و با ذوق وشوق شروع کرد به حرف زدن…سبکشم این جوری بود که یه طالبی رو میذاشت تو یخچال و وقتی که کمی خنک میشد یه سوراخ توش میکرد وکیرشو فرو میکرد داخل…باچنان اب تابی تعریف میکرد که انگار هسته اتم رو شکافته…از مزایاش میگفت که هم ارزونتره وهم در دسترستر…حامد وپویان هم داشتن از خنده رودل میشدن…تازه فهمیدن که طرف مقابلشون چه دلقکیه…باصدای خنده ما منصور دوباره از اتاق اومد بیرون…موضوع رو بهش گفتم اونم با خنده چند تا فحش خواهر مادری نثار میثم کرد وبه بقیه گفت که برن داخل…من لباس تنم بود وچند لحظه بعد رفتم داخل…به چارچوب در تکیه دادم وفقط نظاره گر بودم…
حامد اروم خودشه به دختره نزدیک کرد ویه چیزی دم گوش دختره گفت… دختره با یه کم دلخوری و عشوه زنانه گفت:مگه چاره دیگه ای هم دارم؟حامد صداش رو نازک کرد گفت:بله که دارین.اگه اراده کنین ما ازاتاق میریم بیرون،اصلا خوشمون نمیاد که لیدی همچون شما کنارمون احساس ناراحتی کنن،ولی اگه بانو اجازه بدن انچنان ساعت خوش وپراز لذتی رو براشون فراهم میکنیم که خاطرش برای تمام عمر تو ذهنشون بمونه…با این حرف اروم لباشو به لب دختره چسبوند و وقتی که ازش جواب گرفت شروع کرد به لیسیدن وبوسیدن گردن ولاله گوشاش…باکمی فاصله منصور باسینه هاش ور میرفت…وبعدشم پویان شروع کرد لیسیدن کس وکون دختره…با چنان نظم وترتیبی این کار رو انجام میدادن که مشخص بود چندمین بارشونه…واماااا دختره…24یا25ساله،سفید عین برف …از اونایی که بهشون دست میزدی لک میوفتادن!سینه های اناری توپ که میخواستی شب تا صبح بذاری تو دهنت…ویه کس کون ناز و مامانی تمیز…وااااای به این میگن کس…کونش زیاد بزرگ نبود ولی خیلی خوش تراش بود…ولی از همه نازتر لباش بود…جووووون!!!این لبها فقط باسه ساک زدن اختراع شده بود…اساتید محترمحسابی دختره رو حشری کرده بودن داشت از حال میرفت…پویان اروم کیرشو گذاشت رو کس دختره… یه نفس عمیق کشید وکمی چشاش خمار شد…گوشه لبش رو اروم گاز گرفت…پویان اروم کیرشو میزاشت دخل ولی همون وسطها سریع در میوورد…به حس آزار خاصی این کار رو میکرد…دختره داشت کلافه میشد واقعا محتاج کیر بود…از حرص دندوناشو بهم فشار میداد یه ان دیگه طاقتش طاق شده با صداتی بلند جیغ کشید،پویان که انگار منتظر این جیغ بود،با تمام قدرت کیرشو فشار داد داخل،با سرعت هرچه تمام تر شروع کرد به تلمبه زدن…دختره باز هم جیغ میکشید ولی نه از روی غضب بلکه ازروی هوس…داد میزد،فریاد میکشید:بییییشتر…ااااااه… اااااخ…میخوااام،لعنتی محکمتر…بی شرف اشغااااال!جررررررم بده… تمام مردونگیت همیییینه بی عرضه…میدونستم این صداها منصور رو تا سرحد جنون پیش میبره…دختره رو به پهلو خوابوند،با یه دستش مو دختره رو گرفت با دست دیگش فکش رو…دهنش باز شد و تا دسته کیرشو فرو کرد تو دهنش…دختره اولش اروغ زد منصور خواست در بیاره ولی نذاشت انگار از خداش بود…وااای اون لبهای گوشتی…باتمام قدرتش ساک میزد کیررو تا خود تخما فرو میکرد تو دهنش با چنان لذتی این کار رو میکرد که انگار چیزی به این خوشمزگی تو دنیا وجود نداره…با کیر منصور تو دهنش بازی میکرد وخیلی سریع سرشو به چپ راست تکون میداد…منصور داشت دیوانه میشد…حالا نوبت حامد بود…اروم با سوراخ کون دختره داشت ور میرفت…یواش کیرشو گذاشت دم کونه دختره… منصور و حامد سرعتشونو کم کردن…یواش یواش شروع کرد به عقب جلو کردن …دختره محکم پلکاشو بهم فشار میداد…معلوم بود دردش اومده میخواست داد بزنه،ولی نمیتونست چون کیر منصور تا ته تو دهنش بود…یه صدای نفس بلند تو اتاق پیچید،انگار کیر پویان تا ته رفته بود داخل…هر سه خیلی هماهنگ دوباره شروع کردن به تلمبه زدن وسرعتشون رو بالا بردن…با چنان هماهنگی و ترتیبی این کار رو انجام میدادن که انگار بار صدمشونه…دختره تو فضا بود با تمام وجودش داشت از سکس لذت میبرد…صدایی شالاپ،شالاپ تو کل خونه پیچیده بود…صدای نفس نفس زدن سه تا مرد به همراه بوی عرق بدنشون…تو چشاشون،تو صداشون،توئ وجودشون شهوت موج میزد…چند بار جاشونو باهم عوض کردن…وقتی که دهنش ازاد میشد بایه صدایی که انگار داره از حال میره تقاضای کیر میکرد…نمیدونم تو اون وضعیت چند بار ارضا شد .تا اینکه اب همه یکی یکی شروع کرد به اومدن…عین یه ادمی که تو کویره وبه اب رسیده با ولع شروع کرد اب همه رو خوردن حتی به قطرهای که روی موکت افتاده بود رحم نمیکرد وبا انگشتش اونو از زمین جمع میکرد ومیخورد…توی اون لحظات چند بار خواستم بهشون اضافه بشم،ولی با دیدن این صحنه نظرم عوض شد…داشت از تمام سوراخهاش اب میچکید…برای من صحنه خوشایندی نبود و از نظر بهداشتی هم این جورسکسها هم خطرناک بود…همه ولو شدن روتخت…منصور:دستت درد نکنه اکرم،بهترین سکس زندگیم بود،!!پویان:وااای دختر تو عجب ساکی میزنی…حامد نفس نفس زنان انگار که ده کیلومتری رو دویده:پسر…کونش یه چیز دیگست…عمرا عشقی که من کردم شما نکردین…اکرم با خنده موزیانه:یعنی چی؟تمام زورتون همین بود؟خجالت نمیکشین؟…با لحنی تحقیر امیز:مردها هم مردهای قدیم!!!پویان: این اکرم خانوم تا کمر مارو نشکنه ول بکن نیست…
لامصب عجب جنده ای بود…من که فقط داشتم تماشا میکردم احساس پارگی بهم دست داده بود ولی خانوم هنوز جا داشتن!!! متوجه یه اسم شدم:اکرم!!این همون اسم دوست دخترعلی بود…با اشاره از منصور خواهش کردم که بیاد تو حال…اونم اومد…میثم که تا اون موقع مثل بچه یتیمها داشت نگاه میکرد واز ترس اینکه کاری کنه که من یا منصور بدمون بیاد وباتیپا پرتش نکنیم بیرون یه گوشه ایستاده بود…وقتی دید که ما رفتیم با کله پرید رو کس وکون دختره…صدای قهقه از تو اتاق بلند شد ازقرار دلقک بازی اقل گل کرده بود…
یه نگاه به منصور کردم وگفتم: این یارو کیه؟ منصور:ها چیه؟طوری نگام نکن که انگار نفهمیدی!!!درست حدس زدی این همون دختری که داشت میشد زن داداش من وتو!!تحویل بگیر …مثل گچ سفید شدم گفتم:احمق چه غلطی کردی،فکر کردی فیلم فریاد زیر آبه،اگه ازماشکایت کنه چی؟…نزاشت حرفم تموم بشه وبا عصبانیت زد به سینه من گفت:زر اضافه نزن…فکر کردی چطوری راضی شد؟هااا؟وقتی ماشینا رو دید(لکسس،BMW X6)وبهش از وضع مالی شما گفتم راضی شد…داشت زیر کیر ما میمرد ولی چون ما رو داشته باشه ببین چه کار میکنه…بعد از علی با یه کارمند بانک روهم ریخت قصد ازدواجی شد…حالا هم که با من میپره…بیچاره فکر میکنه منو تورزده بود…باخنده:با این سرعتی که پیش میره فکر کنم سال دیگه مخ پسر بیل گیتس رو بزنه…تازه خبر نداری تو اتاق دوربین کار گذاشتم که به علی نشون بدم…
اونقدرسریع میگفت که هیچ عکس العملی از خودم نشون ندادم…رفت تو اتاق. صدای فریادشو که سرمیثم داد میزد میشنیدم…رفتم دم اتاق،یه نگاه دیگه به اکرم انداختم…واقعا یه هرزه مادرزاد بود…تازه سر ذوق اومده بود…از میثم خواست که یه نیمکت که تو تراس بود رو بیاره واز حامد خواست یه اهنگ تند رقص امریکای لاتین بزاره…نیمکت رو اوردن وپویان رو روی نیمکت خوابوند…اهنگ جنیفر لوپز هم براش گذاشتن…شروع کرد لخت مادرزاد رقصیدن…اونم چه رقصی…انچنان کون ژله ایش رو تکون تکون میداد که نگو…پویان راست راست کرد…ایستاده پاهاشو گذاشت دو طرف نیمکت…اروم کیر پویان رو گذاشت تو کسش…دستاش هم رو سینه های پویان بود…وای صحنه که بعد از اون رو دیدم باور کردنی نبود،فک همه ما تا ناف اومد پایین…باچنان سرعتی کمرشو با اهنگ بالا پایین میکرد که هممون کفمون برید…پویان کم مونده بود که سکته بزنه…کیر که تا ته میرفت تو کسش شروع میکرد به چرخوندن…صدای ناز ااااااه اااوووف تو اتاق پیچیده بود…به غیر از میثم به همه یه حال داد…دیگه حوصلم سر رفته بود میدونستم تا چند دقیقه دیگه مراسم اب خوری دارن سوییچ رو از منصور گرفتم تا برم از بیرون نهار بخرم…بعد از یه ساعت برگشتم…همه ولو شده بودن و میثم داشت با اکرم ور میرفت…اصلا با اکرم هم کلام نشده بودم اونم توجهی بهم نمیکرد…بعدازظهر دوباره یه سکس داغ رو شروع کردن…وبعدشم خداحافظی…
فرداش توی خونه من ومنصور علی رو دعوت کردیم،هنوز حالش خراب بود…شروع کردیم باهاش حرف زدن…بعد از کلی مقدمه چینی از اکرم بهش گفتیم واینکه چه جونوریه…باورش نمیشد…خدا خدا میکردیم که کار به فیلم نرسه…شروع کردم به نشون دادن فیلم…نز خجالت داشت اب میشد وروشو برگردوند ولی وقتی صدای اکرم روشناخت شروع کرد به نگاه کردن درست همون جایی که سه نفری داشتن میکردنش…خیلی عصبانی شد وبا فریاد به سمت منصور رفت…با حالت گریه میگفت نامردا با دختره چه کار کردین،شما جای داداشام بودین… با تمام این اوصاف فحش نمیداد(یعنی اصلا بلد نبود)اگه اونجا نبودم حتما دخل منصور رو میاورد به هزار بدبختی و به همراه چند تا مشت جلوی علی رو گرفتم ومنصور هم سریع زد جلو واونجایی که اکرم رو نیمکت داشت حال میداد رو اورد …علی یخ شد،ساکت شد،صدایی خرد شدنش رو میشنیدم…اروم رفتیم نزدیکش ودلداریش دادیم…بهش گفتیم که لیاقتش خیلی بیشتر از اینهاست وبهتره اینبار حرف مارو گوش کنه وانتخاب همسر رو به عهده عزیز بزاره…بعد از نیم ساعت بدون اینکه یه کلام حرف بزنه خداحافظی کرد… الان که این خاطره رو دارم مینویسم علی ازدواج کرده،با یه فرشته ای از جنس خودش(خیلی معذرت میخوام،ولی اصلا خوشم نمیاد که درمورد خوصیات خانومش تو این سایت چیزی بنویسم،امیدوارم به کسی بر نخوره)…تا الان هم هیچ وقت اون موضوع رو دیگه جلو روش بازگو نکردیم…
واماااا اکرم خانوم…بعد از این داستان به طور ناشناس زنگ زدیم به خواستگار کارمند بانکی اکرم که از قضا پسر توپی بود که داداش وصلتتون مبارک باشه واین خانوم که دیشب پیش ما ورفقا بودن تو رختخواب یکسره ذکر خیر شما بود که چقدر عاشقته…ما هم گفتیم یه حال ناز به شما بدیم!!پپپپس تمام سوراخش رو براتون به بهترین نحو ممکنه اب بندی کردیم اونم چه جور ضمانتی…مشکلی هم پیش اومد زنگ بزن خودمون تیمی برطرف کنیم…حتی تو شب زفاف وتو حجله…ولی پسرک بیشعور به جای تشکر فحشمون داد و ازدواجشو با اکرم بهم زد…واقعا چه ادمهای ناسپاسی پیدا میشن!!!بعد از این قضیه چند بار دیگه اون تیم سه نفره باهاش سکس کردن ولی این بار خانوم باهاشون حساب کرد…الان اکرم جون با اعتماد به نفس کامل سربالا،سینه جلو،کون عقب،دارن به شغل شریف وپردرامد جندگی،جاکشی و کس کشی میپردازن،واز این طریق تونستن مخ چندتا ازمردهای پول دار وشکم گنده رو بزنن وصاحب یک دستگاه206ویه اپارتمان به صورت مفت وبدون اجاره بشن،البته اجاره به صورت کالا به کالامحاسبه میشود…الان که بازار جهانی کلا خوابیده،اکرم به صورت اقصاط و چکی هم کار میکنن،واگر شما سه دست او و یا همکارانشون رو بگایید دست چهارم مجانی محاسبه میشود…از دیگر خدمات این گروه اقتصادی ارتباط تنگاتنگ با اخوند محلمون برای داشتن اخرین مدل قبلتو وصییغه میباشد که درمکان وسر بار(منظور کس میباشد)قرائت میشود…جالب اینجاست که قرعه کشی هم دارن به این صورت که شما در حال تلمبه زدن ناگهان صدایی ازبلندگو میشنوید که میگوید:دنگ،دینگ،دونگ…شما کاربر خوش شانس توانستید هزارو یکمین تقه را بزنید،به همین خاطر شما برنده هزار دستگاه کاندوم کش سان قزوین با طمع کون شدید…
دیگر شعار اکرم جون اینه:با اکرم هیچگاه در سفر بی پول نمیمانید،زیرا کس بانک اکرم یار همیشگی شماست…چند باری اکرم رو به خاطر گرون فروشی بردن تعزیرات کلی جریمش کردن…ولی الان نرخشون ازاده وبا قیمت نفت بالا پایین میشه،اونم کجاااا؟بورس نیویورک…
از شوخی گذشته چند باری اکرم رو گاییدم…جاتون خالی خیلی با حال بود…معرفت داشت!! اگه خودش وقت نمیکرد یکی دیگه رو میفرستاد…با من تعاونی ویارانه ای حساب میکرد… از معدود زنهایی بود که از کون دادن حال میکرد،شایدم نه،چون نقطه ضعف مردها رو میدونست اینطور خودشو نشون میداد…هیچی ساک زدن اکرم نمیشد…وکونش که یه دنیایی بود برای خودش…هر چند وقت میره خارج…لاکردار انگار اسمشو بد در کردن که دست زیاد نشه وگرنه درامدش زیاده…شایدم چند سال دیگه این جور جاها قانونی احداث بشن(منظورم خانه عفاف الان نیست)

اینم از خاطره من…اسمم مهران با نام کاربرmm6113mmنظر میدم…این داستان واقعی بود و امیدوارم حرف منو قبول کنید وگرنه به چشم یه داستان ببینید وازش لذت ببرین…تمام اسمها جعلی هستن…امیدوارم که داستان قبلیم رو هم بخونید

نوشته: مهران


👍 2
👎 0
208425 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

295300
2011-08-24 22:48:56 +0430 +0430
NA

بابا کی میگه فردین مرده؟

0 ❤️

295301
2011-08-24 23:58:41 +0430 +0430
NA

داستان خوبی بود از نوشتنت خوشم اومد مخصوصا از
طنزه آخرش :d
البته داستان تلخی بود ولی خدا رو شکر که علی به یکی مثله خودش رسید.
غلط املایی هم کم داشتی خوب بود.
فقط اقساط درسته نه اقصاط!

0 ❤️

295303
2011-08-25 01:33:55 +0430 +0430

با داستانت خیلی حال کردم دمت گرم

0 ❤️

295304
2011-08-25 01:35:58 +0430 +0430
NA

اول ازت تشکر میکنم که لحن این داستان مثل داستان قبل نبود و فقط مشکلش باسه بود که اونم قابل چشم پوشی هستش
در کل داستان خوبی بود فقط یه جورایی منصور باعث شده که اکرم جنده بشه هر چند خودش زمینشو داشته ولی بنیانگذارش منصور بود میتونست فقط خودش باهاش سکس کنه و فیلمشو به علی نشون بده

0 ❤️

295305
2011-08-25 01:38:10 +0430 +0430
NA

از نظرت خیلی ممنون سینا جان…خدا رو شکر اولین نظر رو تو دادی واین بچه مهد کودکیها نیومدن که مسابقه اول دومی راه بندازن…

0 ❤️

295306
2011-08-25 01:57:59 +0430 +0430
NA

تو رو خدا یکی به من بگه باسه درسته یا واسه،دارم قاط میزنم!!!هرکی یه چیزی میگه…
ساینا جون قبل از این اتفاق اکرم یه جنده حرفه ای بود…البته نه مثل زنهایی که از زور ناچاری دست به این کار میزنن،چون اصلا محتاج پول نبود…ولی وقتی دید که انگاری پولش بد نیست،پولکی شد…الحق هم که مدیریت خوبی داره…
تا قبل از ما فقط مخ بچه فوفولهای از خودش دخترتر رو میزد…خیر سرش رفت رژیمشو عوض کنه که گیر ما افتاد…

0 ❤️

295307
2011-08-25 02:20:12 +0430 +0430
NA

جوش نزن داداش شیرت خشک میشه الحق و النصاف داستانت عالی بود اما اگه اسمش عوض میکردی بهتر تر میشه

0 ❤️

295308
2011-08-25 02:36:04 +0430 +0430
NA

آقا مهران آرنولد چرا همه تو داستانت الهه و تندیسن علی بیچاره هیولا ؟
ساینا بهت گفت که بنویس واسه چرا گوش نکردی ؟
ولی واقعا ایندفعه خوب نوشتی وقت هم گذاشتی مرسی بازم بنویس

0 ❤️

295309
2011-08-25 03:11:27 +0430 +0430
NA

چند نکته کاملن مردانه!!!
یه چند نکته در باب رفاقت مردونه نتیجه گیری شده از این داستان تقدیم حضور سروران میکنم:
1-اگه میخواین دوستتون رو که اند رفاقت و مردونگی رو باهاش طی میکنین از عشق غلطش بیرون بکشین دوست دخترشو تور کنین و سه چهار نفری بکنین فیلم بگیرین بهش نشون بدین خیالتون راحت باشه شما اند معرفتین با این حرکتتون علی آقا شاه مردون با اینکه عاشق اون دختره از اینکه معشوقشو تو اون وضعیت ببینه تهش یه ذره سر و صدا راه میندازه همین… شما هم به وظیفه مردی خودتون عمل کردین
2- البته واسه اینکه عذاب وجدان نگیرین لازم نیست شما هم بکنین همینکه نظاره گر سکس با معشوق دوستتون باشین کفایته
3- اینکه اون دختر دوستتون رو پیچونده و با یکی دیگه داره ازدواج میکنه اصلن مهم نیست مهم اینه که شما ترتیبش رو بدین و فیلمشو نشون بدین به دوستتون تا اون از حال و هواش در بیاد بالاخره معرفتی گفتن رفاقتی گفتن دیگه؟؟؟
4- ترجیحا واسه اینکه رفاقت و مردونگیو تموم کنین به نامزد اون دختره هم زنگ بزنین بهش بگین کردین نامزدشو … خیالتون راحت به حرف تلفنی هم این نامزذی بهم میخوره هرچند این آدما نامردن و قدر شما رو نمیدونن که چه گوهری هستین اند رفاقت و مردونگی
دادا اسم فیلم فریاد زیر آب رو اوردی!!!
دادا تو اون فیلم دوست قهرمان داستان نیومد اون زن رو بکنه عکس بگیره به دوستش نشون بده نا اون منصرف کنه فقط حق رفاقت رو ادا کرد و به اون اطلاع داد و هیچ حرکتی بر ضد معشوق رفیقش انجام نداد چون ته دلش به هر چی که دوستش به اون احترام میذاشت اونم احترام میذاشت
اما حکایتی که تو گفتی حکایت چند تا بچه پولدار و یه بچه جقی بود که که خیال میکنن با معرفتن
دقت کن خیال میکنن که با معرفتن!!!
قسمت آخر داستانت منو به شک انداخت آخه جوری داشتی تبلیغ کس اکرمو دم و دستگاهشو میکردی که…
به هر حال آدمیه دیگه

0 ❤️

295310
2011-08-25 03:12:25 +0430 +0430
NA

فری عزیز
مرسی =d>
قابل توجه نویسنده های محترم :
اصلاحیه نویسای محبوب و حرفه ای برگشتن به شهوانی
شرمنده
:d

0 ❤️

295311
2011-08-25 03:45:58 +0430 +0430
NA

ایول دست درست همینطور ادامه بده
=D> =D> =D> =D> =D> =D>

0 ❤️

295312
2011-08-25 03:55:56 +0430 +0430
NA

داستانت خوب بود .میگم داستان چون واقعی نبود. ولی اسم ماشینا را خوب اومدی. معمولا کسانی که وضع مالیشون خوبه وماشینای مانند ائودی،x6 و… دارند این همه تو کف نیستن که5 نفری مثل وحشیا بریزن سر یه نفر.

0 ❤️

295313
2011-08-25 03:56:40 +0430 +0430
NA

دم هرچی اصلاحیه نویس گرم…سارا جون من خودم یکی از طرفدارای اصلاحیه نویسا هستم،ما اومدیم اینجا که تفریح کنیم وکمی شاد بشیم…البته جای youjiizخالیه که یه اصلاحیه هم اون بزنه…
فری ساروی من که مخ اکرم رو نزده بودم رفیق که این جور به من پریدی دادا…
تازه من به جایه اینکه دلم واسه اکرم بسوزه،دلم برای ادمهایی مثل علی وبچه هایی که اینجور مادرهایی داره میسوزه…
ولی بازم دمت گرم اصلاحیه باحالی بود

0 ❤️

295314
2011-08-25 04:15:11 +0430 +0430
NA

کسرا خان،این ادمهایی که من در موردشون نوشتم به قول فری یه مشت ادم بودن که توهم بامعرفتی داشتن،البته فقط من و منصور از این جریان خبر داشتیم…فکر میکنی اینها کی بودن؟از بس که راحت و روون کس گاییده بودن خوشی زده بود زیر دلشون…دنبال یه چیز جدیدتر بودن…تمام مغزشون هم رو کله کیرشونه…طوری داری حرف میزنی که انگار تو ایران نیستی!!!از این گنده تراش هم وقتی یه کس کنار خیابون میبینن با ماشین میرن تو جوب اب…
غیر از اون اگه خاطره(یاشایدم به قول تو داستان)رو خونده باشی اکثر اوقات سه نفری داشتن میکردن…با این حال از اینکه خوشت اومد خوشحالم…

0 ❤️

295315
2011-08-25 04:15:47 +0430 +0430
NA

هميشه داستانات هميجور بلند بوده؟

0 ❤️

295316
2011-08-25 04:28:16 +0430 +0430

جالب بود بدم نیومد
واسه درسته نه باسه عزیزم
اما فکر میکنم کار درستی نکردین که فیلمشو نشون دادین ادمای اینجوری که زود به دختر دل میبندن حتی ممکنه با دیدن همچین چیزی و مثلا از دست دادن اونی که دوسش دارن دست به خودکشی بزنن اخه دیدم نمونشو که میگم شاید راههای بهتری هم بود که دوستتون رو از این کار منصرف کنید

0 ❤️

295318
2011-08-25 14:29:20 +0430 +0430
NA

در کل خوب بود داش مهران،
خوب حوصله نوشتن داری،
داستانات شبیه فیلم نامس،
ادامه بده…

0 ❤️

295319
2011-08-25 14:33:15 +0430 +0430
NA

سعی کن به فضاهای پیرامون بیشتر بپردازی تا مخاتب داستان را باورواز خواندن خسته نشود وازغلو کردن زیاد درضمن در جوابیه هم غلط املایی داری.۱-بسه=واسه   ۲-جوباب=جوی اب  تعریف کردنت ازتیپ دوستدت من یاد یه جوک انداخت که بماند

0 ❤️

295320
2011-08-25 15:04:51 +0430 +0430
NA

شما که تو کار مبل هستین و کار مبل 90 درصدش اقساطیه نمی دونین اقساط درسته نه اقصاط؟؟؟؟ همینش به شک انداختم که واقعیه یا تخیلات ذهنتون.با تشکر

0 ❤️

295321
2011-08-25 15:24:01 +0430 +0430
NA

از دوست خوبم ممنون…باور کنید که من تو کار مبلمان هستم،اگه امکانش بود براتون استشهاد محلی میاوردم…وقتی که داشتم این داستان رو مینوشتم اخر شب بود ومن خیلی خسته بودم…دلیل اصلی این غلط،غلوطها هم همینه…

0 ❤️

295323
2011-08-25 16:52:54 +0430 +0430

خوبه دیگه مهران جون پرش و پاسخ راه انداختی . تورا خدا بیا جواب منم بده . خجالت نکش 22 نظر هست 13 تاش مال خودته . با مزگیش به اینه که نظرات متناقض ولی باحال جمع بشه ظرورت نداره جواب تک تک را بدی . البته اگر علاقمندی بـــــــــــــــــــــــــــــــــاسه داستانت یه تالار تاسیس کن .
داستانت تا نیمه کشش خوبی داشت اما آخرش یکم خسته کننده شد .
در کل ممنون .

0 ❤️

295325
2011-08-25 19:23:04 +0430 +0430
NA

داداش خیلی خوب بود داستانت عالی بود خوشم اومد!!! با خوندن طنزهای آخر داستانت دیگه کاملا راضیم ازت!!!

0 ❤️

295326
2011-08-25 19:40:52 +0430 +0430
NA

ـ رتبۀ چند کامنت‌دهنده‌ای که در داستان‌های اخیر نظر داده‌اند (از 5) براساس سه معیار نزاکت در نظر، جذابیت نقد، و اعتبار نقد

ـ شمارۀ جدول: 0013
فریجاب: نزاکت در نظر (5/3) + جذابیت نقد (5/4) + اعتبار نقد (5/4) = میانگین (1/4)
ام.ام. 6113 ام.ام: نزاکت در نظر (4) + جذابیت نقد (4) + اعتبار نقد (4) = میانگین (4)
آریا.ا.ا: نزاکت در نظر (5/3) + جذابیت نقد (4) + اعتبار نقد (4) = میانگین (8/3)
سایناجون4: نزاکت در نظر (4) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (4) = میانگین (6/3)
یوجیز: نزاکت در نظر (4) + جذابیت نقد (3) + اعتبار نقد (5/3) = میانگین (5/3)
سینا سی.آر. 7: نزاکت در نظر (5/3) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (4) = میانگین (3/3)
سپیده 58: نزاکت در نظر (5/3) + جذابیت نقد (5/3) + اعتبار نقد (3) = میانگین (3/3)
قیصر: نزاکت در نظر (5/3) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (5/2) = میانگین (8/2)
توماس‌دان: نزاکت در نظر (5/3) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (5/2) = میانگین (8/2)
بچه شهر: نزاکت در نظر (5/1) + جذابیت نقد (5/3) + اعتبار نقد (3) = میانگین (6/2)
سارا سوییت: نزاکت در نظر (3) + جذابیت نقد (2) + اعتبار نقد (3) = میانگین (6/2)
کسراخان: نزاکت در نظر (5/2) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (2) = میانگین (3/2)
بچه مشهد: نزاکت در نظر (1) + جذابیت نقد (5/2) + اعتبار نقد (5/3) = میانگین (3/2)
فری 151: نزاکت در نظر (5/2) + جذابیت نقد (2) + اعتبار نقد (2) = میانگین (1/2)
گنجینه: نزاکت در نظر (2) + جذابیت نقد (2) + اعتبار نقد (2) = میانگین (2)

0 ❤️

295327
2011-08-25 21:43:16 +0430 +0430
NA

سلام . آقا مهران داستانت خوب بود ادامه بده عزیز. ممنون . به هر خال اگه اوناثث که به غلط املایی طرف گیر میدن رو ازشون بخوان که یه نامه یا یه متن بلند بنویسند مطمئن باشین که خیلی بیشتر از اینا غلط املایی دارند. با تشکر

0 ❤️

295329
2011-08-25 23:04:00 +0430 +0430
NA

سلام، واقعاً نمی دونم آمار ذیل چقدر قابل اعتماد است ولی من فایلی رو که دریافت کردم براتون می فرستم:
بر اساس تحقيق بعمل آمده توسط وزارت بهداشت با پرسشنامه ها بدون نام در خصوص مسائل جنسي آمار زير استخراج گرديده كه قابل تامل است

بيش از 63درصد از زوجها از روابط جنسي خود راضي نيستند
بيش از 64درصد آقايان فكر ميكنند كه آلت جنسي كوچكي دارند
بيش از 71درصد خانمها فكر ميكنند كه آلت جنسي شوهرانشان از حد معمول كوچكترند
ميانگين زمان انجام مسائل جنسي 6دقيقه است
بيش از 39درصد آقايان پس از ازدواج نيز خود ارضائي ميكنند
حدود 93درصد آقايان در دوران نوجواني حداقل تجربه 1بار همجنس گرائي را دارند
حدود 11درصد آقايان پس از ازدواج هنوز تمايلات همجنس گرائي را دارند
حدود 62درصد دختران قبل از ازدواج حداقل هفته اي 1 بار خود ارضائي مينمايند
حدود 14درصد زوجها علاقه مند به روابط ضربدري مي باشند(روابط ضربدري ارتباط جنسي 2 زوج با هم و با اطلاع زوجين مي باشد)0
حدود 62درصد خانمها كليه مسائل جنسي خود را براي دوستان خود تعرف ميكنند

0 ❤️

295330
2011-08-26 00:21:55 +0430 +0430
NA

آقا مهران تو با این استعدادت چرا فیلمنامه نویس نمیشی؟ اسم فیلمنامتم بذار فریاد برای آب یا فریاد با دهن پراز آب یا فریاد درنبود آب…من کلأ بااصلاحیه ساراجون موافقم.درضمن باید بگم آخر داستانتو واقعأ ریدی تو هم چندین بار اکرم رو کردی اونم با پول؟توکه بزنم به تخته هرجا میری واسه دکوراسیون زدن یه هلو پیش پرداخت میزنی تو رگ دیگه واسه چه میری سراغ شخصیت بد داستانت که جنده تمام عیاره توکه این همه ازش متنفر شدی دیگه چرا خودتو ضایع کردی میذاشتی همون جور سنگین بمونی،اینجوری پیش بری ایدزمیگیری میفتی رو دست مبل و صندلیهات،ازما گفتن بود.

0 ❤️

295331
2011-08-26 00:23:21 +0430 +0430
NA

خیلی لاتی و تا حدودی بی ادب.داستانت خیلی باحال بود ولی از شخصیت ها اصلا خوشم نیومد.اگه تو یه داستان درستو حسابی بنویسی چی میشههههههه…
خواهشم ازت اینه که یه داستان احساسی بنویسی

0 ❤️

295332
2011-08-26 01:02:13 +0430 +0430
NA

:D =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D>
داش مهران دمت گرم کلی حال کردم تو این قحطی نویسنده !
واما نظر اینجانب :
موضوع{20}سکس{20}جذابیت داستان{19}مدت{18 البته این موردو نسبت به قبلی نمره دادما}اخر داستان
{20} شخصیت پردازی{20} نتیجه گیری اخلاقی از داستان توسط خواننده{باعرض پوزش 10}! :D

این نمره هام نظر شخصیه منه خوش داشتم مثه یه دوست بهت نظرمو برسونم
امیدارم بازم ازت داستان بخونم جیگر {دودولت طلا عزیز}!!!دی

0 ❤️

295333
2011-08-26 01:28:35 +0430 +0430
NA

X(
درضمن با نظر sinaoo7کاملا موافقم
feri151 لطفااین اقا مهران مارو بش حرف نبند!!!
زود برو اصلاحیه خودت یه ویرایش کن دایی! :W

0 ❤️

295334
2011-08-26 01:29:13 +0430 +0430
NA

☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ

عزیز دلم چون یه داستان سکسی ساده رو تبدیل کردی به یه رمان من نخوندم رومانتو فقط خواستم تشکر کنم همین

ای کلک الان بلا نسبت مث خری که بهش فالوده تعارف میکنن خوشحال شدیا
☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ☆ღ

0 ❤️

295336
2011-08-26 01:46:07 +0430 +0430
NA

کیر تو کس عزیز و زن علی!فیلمشو دیدم.نمیدونم چرا همه داستان نویسا غولن و رزمی کار.قد 189 .وزن 90!!!کله کیریه، گوزو،ریقونه…

0 ❤️

295337
2011-08-26 01:46:56 +0430 +0430
NA

Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
داداش گلم من حرفمو پس میگیرم قشنگ بود خوندمش انصافا زیاد مینویسی1 ولی چرت و پرت نمینویسی 11 موفق باشی
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

0 ❤️

295338
2011-08-26 03:02:30 +0430 +0430
NA

اقا نمی دونم چرا اخر میشم فکر کنم چون خسته ام راستی اقامهران شماره میثم رو میدی ماهم دلقک نیاز داریم

0 ❤️

295339
2011-08-26 06:32:28 +0430 +0430
NA

بله دومگابايت!!!مثبت عرضيابي ميكنم(اين تيكه هامعرفي نامه بود خودش گرفت باكيم)

0 ❤️

295340
2011-08-26 09:49:00 +0430 +0430
NA

dastet tala,kheeeeyli ghashang bud faghat kheeyli toolani bud vali miarzid ke ta akhar bekhoonish eeeeeeeyvaaaaaaal dada

0 ❤️

295341
2011-08-26 12:04:14 +0430 +0430
NA

نويسنده محترم
كاري با راست و دروغ بودن داستان ندارم
چون مطمئنم دروغ بود اما
كاري كه شما كردين
به نظر من خيلي عالي بود
حتي اگه تو خيالاتتون
كه انتقام دوستتونو گرفتين از يه جنده

0 ❤️

295342
2011-08-26 14:03:17 +0430 +0430
NA

بد نبود سعی و تلاش کنی بهتر هم میشه

0 ❤️

295343
2011-08-26 14:17:47 +0430 +0430
NA

نوشته خیلی تلخ و بد مزه بود،هر چقدرم آخرش شیکر و نبات اضافه کردی بازم شیرین نشد که نشد…
.
.
خودتم که آخر سر از خجالت طرف دراومدی چند بار باهاش حالیدی …

0 ❤️

295344
2011-09-07 14:32:41 +0430 +0430
NA

کی تاحالا بچه های جنوب شهر لکسوس و بی ام و سوار میشن؟

0 ❤️

295345
2011-09-07 16:50:14 +0430 +0430
NA

دمت گرم آخرت داستان بود…

0 ❤️

295346
2011-09-12 12:44:40 +0430 +0430
NA

داستان خیلی خوبی بود و با فضا سازی که کردی کاملا مارو هم بردی تو داستانت.مقدمه ی خوب ، زبان سلیس و گاهگداری چاشنی طنز باعث شد از خوندنش خسته نشیم و لذت ببریم.ادامه بده منتظر داستان های بعدیتم هستیم.

0 ❤️

295347
2011-09-13 17:44:27 +0430 +0430
NA

ببين عزيز.اصولا در فضاي مجازي گرفتنه ايراد املايي كاريست عبث.چون در اين محيط فقط منظوررساندنه پيام به ديگران ميباشد.متاسفانه ميبينم كه برخي دوستان ايراد املايي ميگيرند درحاليكه اصلا مهم نيست.اصلا يكي از اصول نويسندگي در اينترنت همينه تا همه با هرسطح سوادي بتونند مشاركت كنند و نظراتشونو اعلام كنن.اما اينجور كه دوستان گيرميدن گويا فقط بايد ليسانسه هاي ادبيات بايد دراين سايت داستان ارايه كنند.دوستان لطف كنند به كيفيت داستان و نحوه روياپردازي نويسنده توجه كنند نه به غلط غلوطهاي املايي.كوچيك شوما و بفيه بروبچس- پاشنه طلا

0 ❤️

569619
2016-12-21 19:11:22 +0330 +0330

داستان قشنگ پردازش شده بود
به اون رقصم مي گن twerkling , رقصي كه دخترا با باسنشون مي كنند و با سرعت تمام اونو بالا پايين مي كنند

0 ❤️