سلام ون اکبر وزنم رقیه. بعدز 13سال زندگی مشترک برای 3هفته از هم جداشدیم خانومم رو فرستادم روستا 5روز که گزشت فیلم یادهندستون کرد تنها بودم وارد سایت داستان سکس شدم چنتا داستان خوندم حشری شدم ساعت 2شب بود که خانومم پیام داد گفت چکار میکنی نوشتم بتو فکر میکردم گفت از فکرت بگو گفتم به کسو کونت فکر میکردم گفت نگو یجوری شدم گفتم خودت گفتی گفت خجالت میکشم گفتم بعداینهمه سال تازه خجالت می کشی گفت دست خودم نیست واسم تازگی داره از تریق چت این حرفارو بشنوم احساس غریبی میکنم گفتم میدونی اگه انجابودی چکار میکردم گفت چکار گفتم کوستو میخوردم گفت نگو خیس کردم اینجا نیستی راحتم کنی گفتم دستو بزار رو کست گفت خود ارضایی نمیشه گفتم از طرفه من بزار گفت باشه یه عکس فرستادم گفتم اینجوری میخورم بعد یکی دیگه همینطور 5 تا دیگه فرستادم نوشت وای موردم گوفتم بعدش ميندازم دهنت نوشت وای چقدر خوشمزست کیرتو دوست دارم عزیزم چنتا عکس فرستادم گفتم اینجوری بوخور گفتم میخام کوستو جر بدم گوفت پارش کون این لامسبو دارم میمیرم منم چنتا دیگه فرستادم گفتم اینجوری خوبه گوفت در بیار بکون کونم داره کونم برات میترکه دوباره چنتا از کون فرستادم گفتم اینجوری گوفت آره بوکون داره میاد نمیخام زود تموم شه تا اومدم دوباره بفرستم نوشت اومد تموم شدیکم بهش فرست دادم به خودش بیاد بعد گفت این باحالترین حالی بود که باهات کردم ازت ممنونم گوفت پس تو چی گفتم ماله منم تو راه گوفت چکار کنم گفت تکوت نخور الان میریزم تو کونت اوف وای وای منم راهت شدم هردو گرفتیم خوابیدیم فردا شب بازم فیلمون یاد هندستون کرد اگر خوشتون اومده براتون بعدن مینویسم

نوشته: اکبر