ظهر داغ تابستان با خواهر و دختر خاله‌ام

1400/10/13

ظهر داغ تابستان بعد از خوردن نهار زیر سایه درختان حیاط پدر بزرگ در حال کنجکاوی های خودم بودم که چشمم به دوچرخه قدیمی دایی مهرداد افتاد که زیر شاخ و برگ درخت‌ها پنهان شده بود ، من که از بیکاری و تنهایی حوصله‌ام سر رفته بود لبخندی روی لبم نشست و به سمت ته حیاط راه افتادم تا بجای خواب بعد نهار وقتم رو با اون بگذرونم ، همیشه وقتی جمعه ها خونه پدربزرگم جمع میشدیم تمام خانواده بعد از نهار میخوابیدن و بچه هاروهم دعوا میکردن که یا بخوابین یا برین آروم تو حیاط بازی کنین و بذارین ما بخوابیم، دو چرخه خاک گرفته دایی رو از زیر شاخ و برگ درخت‌ها بیرون کشیدم و نیم ساعتی درگیر تمیز کردنش شدم و مثل مهندس ها تمام اجزاش رو وارسی میکردم و وقتی مطمئن شدم دیگه از نظر فنی روبراه شده سوارش شدم و از دست رنجم داشتم لذت میبردم که در خونه باز شد و خواهرم سارا با دختر خالم مارال اومدن بیرون و روی پله ها نشستن و با لبخند بهم گفتن اینو از کجا پیدا کردی!؟ با لبخند ته حیاط رو بهشون نشون دادم و رکابی محکم زدم و از جلوشون رد شدم، سارا که مثل من حوصله‌اش از خواب ظهر بزرگترها سر رفته بود خوشحال از پیدا کردن سرگرمی جدید اومد تو حیاط و دستاش رو باز کرد تا وقتی که من بر میگردم جلوم رو بگیره و خودش سوار بشه، سارا سه سال از من بزرگ‌تر بود و همیشه طوری باهام برخورد کرده بود که حسابی ازش حساب میبردم برای همین وقتی جلوم رو گرفت مجبور شدم از دوچرخه بیام پایین ، اما میدونستم که سارا دوچرخه سواری بلد نیست برای همین خندیدم و گفتم بفرمایید اینم خدمت شما برو ببینم چطوری دوچرخه سواری میکنی! خودش رو لوس کرد و گفت آقا دیگه من بلد نیستم بهم یاد بده دیگه، دلم سوخت و رفتم دسته دوچرخه رو گرفتم و سارا هم اومد نشست و دسته های دو چرخه رو گرفت ، مدل گرفتن دسته دوچرخه طوری بود که یک دسته و شانه ام چسبیده بود به سینه های خواهرم و برای اولین بار تو سن ۱۵سالگی حس عجیب شهوت رو داشتم تجربه میکردم، تمام بدنم داغ شده بود و سرم منگ و حرکت ها و حرف هام عجیب و غریب شده بودن، توی حیاط یک دور زدیم و وقتی به ته حیاط بزرگ خونه پدربزرگ رسیدیم احساس کردم از دیدرس مارال خارج شدیم برای همین یک دستم رو گذاشتم رو صندلی دوچرخه و برای تعادل بهتر سارا ، کم کم دستم رو بجای صندلی از کمر و بعد از کون سارا گرفته بودم و اونهم بخاطر اینکه نمیتونست تعادلش رو حفظ بکنه با صدا بلند میخندید و جیغ میزد که با ضربه به کونش سعی میکردم بهش یادآوری کنم همه خواب هستن و با این کارت همه رو بیدار میکنی ! سارا بعد از یکی دو دور انگاری متوجه حالی به حالی شدن من شده بود برای همین جلوی پله از دوچرخه اومد پایین و دوباره خودم سوار شدم ، وقتی سوار شدم با اینکه قبلا تجربه خود ارضایی داشتم اما از حس عجیب لمس بدن خواهرم حسابی کیفور بودم و با قدرت رکاب میزدم اما شاشم گرفته بود که بعدها فهمیدم بخاطر تحریک شدنه و اگه سریع خودت رو خالی نکنی باید کلی درد بیضه بکشی ! وقتی از دستشویی تو حیاط اومدم بیرون مارال و سارا که رفیق جون جونی بودن رو دیدم که همچنان رو پله ها دارن باهم ‌پچ‌پچ میکنن و باهم زیرزیزکی میخندن، سوار دوچرخه‌ام شدم و یه دور دیگه زدم که سارا گفت علیرضا ، به مارال هم دوچرخه رو میدی سواربشه؟ با خنده گفتم مگه تو بلدی!؟ مارال که توی اون آفتاب دستش رو بالای چشماش گرفته بود و با یک چشم داشت بهم نگاه میکرد گفت نه خیلی اما اگه کمک کنی میتونم سوارش بشم ، گفتم باشه بیا امتحان کن ببینیم چی بلدی، با اینکه مارال تقریبا هم سن سارا بود اما یه ده سانتی قدش از سارا کوتاه تر و تو پر تر و البته سفید برفی تر بود، وقتی اومد نزدیک دوچرخه بهش گفتم یک پات رو بزار روی رکاب تا قدت برسه و بتونی پات رو رد کنی اونطرف چرخ، بخاطر پیژامه های چسب و نخیی که پوشیده بودن حسابی بدن جفتشون تو چشم بود و وقتی بهشون دست میزدی نرمی پارچه ، نرمی بدنشون رو دو چندان میکرد، سارا دسته دوچرخه رو گرفته بود و مارال یک پاش رو گذاشت روی رکاب و منم یک دستم به دسته دوچرخه بود و یک دستم به رون مارال تا بتونم کمکش کنم پاش رو از بالای صندلی رد کنه اونطرف اما هر کاری کردیم نتونستیم برای همین دوچرخه رو بردم کنار دیوار تا به یک طرف زمین نخوره ، مارال رو که خودش تقریبا بالا رفته بود رو بغل کردم تا بتونه راحت روی صندلی دوچرخه بشینه، جایی از بدن مارال نمونده بود که به خاطر سوار کردنش روی اون دوچرخه بهشتی، لمس نکرده باشمش ، انقدر بهم مالیده شده بودیم که احساس میکردم هر سه تامون میدونیم که دوچرخه بهونه‌اس و قراره تا میتونیم از بدن هم لذت بیریم، با سوار شدن مارال، سارا رفت روی پله ها نشست و مارو تنها گذاشت و منم با تجربه دور قبل سارا دیگه فهمیده بودم باید چیکار کنم و با رد کردن دستم از بین سینه‌های مارال یک دور کامل با اونها حال کردم و ته حیاط هم کونش رو مثل سارا مالیدم و اونم کلی به سر ذوق اومده بود و میخندید و بیشتر خودش رو به من میچسبوند و مثل سارا هیچ تلاشی برای حفظ تعادلش نمیکرد،موقع پیاده کردن مارال که رسما خوش رو تو بغل من انداخته بود تا پیاده بشه ، تیشرتش بالا رفته بود و همنطور که سینه های نرم و داغش رو بهم چسبونده بود، دستم رو از کمر لختش گرفتم و کمکش کردم تا پیاده بشه ، وقتی رفت کنار سارا دوباره پچ‌پچ کردنهاشون و خنده‌هاشون شروع شد و منم که دیگه حسابی کیرم سیخ شده بود دوباره رفتم دستشویی و بعداز شاشیدن دستی روی کیر سیخم کشیدم و به تجربه عالی چند دقیقه قبلم فکر میکردم که صدای خنده دخترهارو از پشت در شنیدم ، شیشه دستشویی کمی شکسته بود و اون دوتا داشتن من رو که پشتم بهشون بود دید میزدن !! سریع شلوارم رو کشیدم بالا و در رو باز کردم و دنبالشون کردم و چون هر کدوم از یکطرف باغچه فرار کردن تصمیم گرفتم دنبال مارال که بهم نزدیک تر بود برم، با دو گام بلند مارال رو از پشت گرفتم و همنطور که داشت میخندید بغلش کردم و کیر سیخم رو چسبوندم به کونش و با یک دستم که از روی سینه‌هاش رد کرده بودم بغلش کردم و با اون دستم شکمش رو قلقلک میدادم که باعث شده بود بیشتر خودش رو خم کنه و کیرم بیشتر لای کون نرمش فرو بره ، سارا که دید مارال گیر افتاده از اونطرف حیاط بدو بدو اومد سمت ما که مارال رو نجات بده! که خودش رو مثل مارال گرفتم و همون کارهارو با اون هم کردم ، کیرم بخاطر کون نرم مارال بیشتر سیخ شده بود و سارا هم گویا از لمس کیرم با کونش حسابی خوشش اومده بودو کمی پاهاش رو باز کرده بود تا کیرم به کسش هم برخورد کنه ، بعد از چند لحظه که خواهرم رو گرفته بودم تو بغلم و شکمش رو محکم قلقلک میدادم ، سارا با خنده داد زد علیرضا به خدا جیشم گرفت ولم کن!! مارال که تا چند لحظه قبل از شدت خنده و هیجان کونش رو به دیوار چسبونده بود و خودش رو خم کرده بود تا نفسش جا بیاد خودش رو صاف کرد و چندتا ضربه با پاش به کونم زد تا سارا رو ول کنم، همینکارم کردم و دوباره دنبال مارال کردم تا بگیرمش، که شوهر خالم با عصبانیت سرش رو از در خونه آورد بیرون و گفت مرد حسابی از هیکلت خجالت بکش تو هم انقدر سر و صدا نکن دختر بیا تو دیگه سر ظهر مثل سگ و گربه به جون هم افتادین، هر دو مون از بدو بدو کردن افتادیم و کمی شل شدیم اما همچنان داشتیم میخندیدیم که مارال به دستشویی اشاره کرد و خندید، منظورش این بود که سارا هم رفته دستشویی بریم اذیتش کنیم ! با دادن تایید من هردومون سریع و بی سرو صدا رفتیم پشت در دستشویی و مارال اول رفت جلو تا سریعتر سارا را رو ببینه منم اول یه نگاه به کون مارال کردم که کمی زیرپوشش رفته بود بالا و لبه شرت قرمزش زده بود بیرون کردم و کیرم که سیخ بود سیخ تر شد و از پشت طوری بهش چسبیدم که مثلا منم میخوام از سوراخ شیشه سارا رو ببینم ، میتونستم احساس کنم که مارال هم از اون موقعیت داشت لذت میبرد و با جابجا کردن کونش که مثلا عه بذار اول من ببینم داشت خودش رو ارضا میکرد ، دلم رو زدم به دریا و همنطور که مارال خودش رو خم کرده بود و کیرم لای کونش بود از پشت هر دو سینه‌اش رو گرفتم که با خنده و اخم یه عهههه آهسته کرد و منم با اخم بهش فهموندم که هیسسسس الان سارا میفهمه، هر دو مون از شهوت سرخ و داغ شده بودیم و چندتا تکون لازم بود تا همونجا ارضا بشم، کمی با سرم سر مارال رو دادم کنار و سارا رو دیدم که داشت بلند می‌شد و شرت و شلوارش رو میکشید بالا ، با اینکه روش به سمت ما بود اما بخاطر مسافت و سوراخ کوچیک شیشه و البته سوار بودن من روی پشت مارال اونطور که باید جزئیات سارا دیده نمیشد و بعد از اینکه بلند شد و شلوارش رو کشید بالا کمی رو به جلو خم شد و یه گوز خیلی سوزناک و نسبتا طولانی زد که من و مارال پشت در منفجر شدیم از خنده و هر کدوممون به سمتی فرار کردیم ، سارا که متوجه خراب کاریش شده بود با عصبانیت از دستشویی اومد بیرون و بعد با خنده و مثلا خشم افتاد دنبال ما، من که حسابی تو کیف و حال بودم دوباره به سمت سارا دویدم که مثلا از زیر دستش فرار کنم که اون منو گرفت و با چندتا عقب و جلو کردنم من رو انداخت رو زمین و با کونش نشست رو شکمم و همینطور که با یک دست گلوم رو گرفته بود با اون دستش میزد در کونم و با حرص میگفت به گوز من میخندیدیییی!!؟؟ احساس کردم کیرم به کونش مالیده شد و بخاطر همین نظر سارا به کیرم جلب شد و بجای ضربه زدن به کونم دندوناش رو بهم فشار داد و کیرم رو گرفت و با صدای آروم و مثلا خشمگین گفت این چیییییه هااااا!؟ ‌و بازهم کیرم رو فشار داد و کمی به چپ و راست کشوندش و گفت؛ بهت میگم این چیه بزغاله !!؟ منم خودم رو لوس کرده بودم و فقط آخ و اوخ میکردم و به سارا یه طوری التماس میکردم که نکن دردم میگیره که مثل گفتن صدتا جون بیشتر بکن داره آبم میاد بود!! با دستام به هوای کمک خواستن و بال بال زدن سینه و کون سارا رو لمس میکردم و اونم کامل وا داده بود و بخاطر اینکه ته حیاط و‌پشت شمشادها من رو خوابونده بود و تقریبا خیالش راحت بود که کسی من رو نمیبینه ، و فقط کمی از سر خودش از اون بالا دیده می‌شد، همین موقعیت مکانی و تسلطش به من و لمس کردن کیرم حسابی حشریش کرده بود و بجای فشار دادن، کیرم رو از روی شلوار ورزشی نازکم بالا و پایین میکرد و کم کم حرکت دستش آروم تر و ملایم تر شد و فشار شدید خشمگینانه! تبدیل به مالیدن با احساس کیرم شده بود و ضربه های منم به سینه هاش ملایم تر و احساسی شده بود ، از اونطرف که مارال دید کسی قرار نیست دنبالش کنه با شتاب اومد سمت ما و وقتی دید من رو زمین خوابیدم و سارا روی شکمم نشسته جوگیر شد و چندتا لگد به بازوم زد و مثل سارا دندون‌هاش رو بهم فشار داده بود و باحرص گفت حقته پسرهٌ هیز ، صداش رو کمی پایین تر آورد و سرش رو به سمتم خم کرد و با همون حرصش گفت کون من رو دستمالی میکنی ها !؟ مارال هم با دیدن اون موقعیت و پوشش شمشادها جسور شده بود و حرف ها و کارهاش غیرطبیعی شده بودن ، همنطور که مثلا به شدت از دست من حرصی بود کونش رو گذاشت رو صورت من و با همون لحن قبلش بهم میگفت بیاااا بخورش توله سگ مگه کون نمیخواستی، باید از کونم بخوری، دیگه به جای ادا درآوردن و ضربه زدن به سینه های سارا با یک دستم خیلی شیک داشتم اونهارو میمالیدم و اونم حسابی همکاری میکرد و با دست دیگم سینه های مارال رو که قبلا براش مالیده بودم و طبیعی شده بود شروع کردم به دوباره مالیدن و از اونطرف مارال با دوتا دستش سرم رو گرفته بودو اول با کونش به صورتم ضربه میزد که اگه ادامه میداد احتمالا سرم رو روی موزائیک ها متلاشی میکرد اما بعد چندتا ضربه شروع کرد به مالیدن کوس و‌کونش روی صورت من ، من هم از روی پیژامه مارال کوس و کونش رو بو میکردم و زبون میزدم و احساس میکردم مارال از بینیم که تنها برجستگی قابل قبول صورتم برای اون بود بجای کیر داره ازش استفاده میکنه و بینیم رو تو کسش فشار میداد و سوراخ کونش رو تو دهنم، دیگه صدایی از دخترها در نمی‌اومد و صدای نفس هاشون رو میتونستم بشنوم که داره بلند و سریع میشه ، وضعیت خودمم هم دست کمی از اونها نداشت و کیرم تو دست سارا بود و کس و کون مارال تو دهن من و سینه های جفتشون در حال مالیده شدن، حسابی داغ کرده بودم و سارا هم مالیدن رو سریع تر کرده بود که دیگه نتونستم تحمل کنم و تو شرت و شلوارم ارضا شدم و زیر سارا و مارال کمی منقبض شدم و با گفتن آه و اوخ و ای!!! شلوارم رو خیس کردم ! شلوارم چون رنگش طوسی بود کامل لک شد! مارال با شنیدن آخ و اوخم از روی صورتم بلند شد و سارا هم با دیدن آبم از روی شلوارم از روم بلند شد و هر دو زدن زیر خنده و با گفتن خاک توسرت و چند ضربه پا ازم تشکر کردن و رفتن!!! من تا چند دقیقه روی موزائیک ها دراز کشیده بودم و لبخندم از روی صورتم محو نمیشد، خوشحال از تجربه اولین سکسم بودم که یاد شرت و شلوار خیسم افتادم و حالم گرفته شد، جلوی اون همه آدم با این شلوار لک شده چیکار باید بکنم!! رفتم دستشویی و بخاطر شدت خیسی شرتم تصمیم گرفتم اون رو در بیارم و از دیوار حیاط بندازمش بیرون!! زیرپوشم رو دادم توی شلوارم تا خیسی شلوارم اذیتم نکنه و تیشرتمم دادم روی شلوارم که لکه ها دیده نشه ، بخاطر فکر خوبم و مدیریت بحران اون لحظه با یه حس خوب از دستشویی اومدم بیرون و شرت خیسم رو مچاله کردم و از دیوار حیاط پرتش کردم بیرون و رفتم تو، خداروشکر اکثر بزرگترها همچنان خواب بودن و چندتا از خانوم ها از جمله مادرم و مادربزرگم تو آشپزخونه داشتن چایی درست میکردن، سریع خودم رو به اتاقی که همه لباس هارو اونجا در میاریم و میذاریم رفتم تا شلوار جینم رو از روی شلوار ورزشیم بپوشم چون بدون شرت کیرم خیلی بیرون زده بود و جلو بزرگترها زشت بود، وقتی وارد اتاق شدم سارا و مارال هم معلوم بود لباس هاشون رو عوض کردن کنارهم روی تخت پر از لباس دراز کشیده بودن، با کمی خجالت وارد اتاق شدم و با لبخند سرم رو انداختم پایین و سلام کردم، سارا که دورتر از من بود به طرف من چرخید و دستش رو گذاشت زیر سرش و کمی اومد بالا و خندید و گفت؛ بههه داداش گلم، خوب حالتو گرفتیم هاااا!! مارال هم به پشت کنار سارا دراز کشیده بود و پیژامه نازکش طوری توی کسش فرو رفته بود که می‌شد حدس زد که اونم شرتش رو بخاطر خیس شدن درآورده ، با کمی عشوه و ناز تهدیدم کرد که دیگه از این کارات نکنی ها و الا مثل ایندفعه یکاری میکنیمت که نتونی راه بری!!! خندیدم و گفتم جوووون من عاشق کتک خوردن از شمااام، سارا بلند شد و بالشت زیر دستش رو محکم سمتم پرت کرد و گفت خیلی دیگه پرو شدی باید سرت رو میکردم تو چاه دستشویی که دیگه از این غلط‌ها نکنی، گفتم مارال که سرم رو کرده بود تو کونش اون قبول نیست !! مارال هم بلند شد و بالشاش رو پرت کرد سمتم و منم همچنان بهشون میخندیدم و بخاطر اینکه شلوارم تقریبا پشت سارا بود باید کل تخت رو دور میزدم ، وقتی به شلوارم رسیدم پلاستیک لباس‌های مارال توجهم رو جلب کرد و با کمی باز کردنش و جابجا کردن یک لباس روی پلاستیک شرت قرمز مارال که مچاله شده بود رو تونستم ببینم ، به هوای اینکه میخوام لباسام رو عوض کنم سارا همچنان پشتش رو به من کرده بود و منم از موقعیت استفاده کردم و شرت مارال رو بیرون کشیدم و همنطور که حدس میزدم حسابی خیس شده بود، شرتش رو چسبوندم به بینی و سرم رو آوردم بالا و داشتم بوی آب کس مارال رو بو میکشیدم که با خود مارال چشم تو چشم شدم!!! با حرص به سارا گفت ببین اون داداش دیوثت رو، مثل ببر تیز دندان از جلو سارا به سمت من حمله کرد و شرتش رو از دستم کشید و یک مشت محکم زد تو شکمم که واقعا نفسم بند اومد، سارا هم همنطور که رو تخت بود کمی خودش رو پایین تر داد و با لگد زد در کونم و به مارال میگفت همون موقع که کونت رو گذاشته بودی روی دهنش باید براش میگوزیدی تا انقدر پرو بازی درنیاره، مارال در حال جمع کردن شرتش بود و منم با خنده شلوارم رو کشیدم بالا و از اتاق اومدم بیرون.Th

نوشته: Viki


👍 41
👎 10
203301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

851269
2022-01-03 02:17:25 +0330 +0330

بعنوان یه داستان طنز بدک نبود …ممنون از زحمتی که کشیدی خسته نباشی …
اما بدار حرفی که بدلم مونده رو بزنم .نمیدونم چرا وقتی سارا در انتهای داستان به مارال گفت اگه وقتی کونت رو صورت این حشری بود و میگوزیدی بصورتش الان پر رو نمیشد …دلم میخواست تو حیاط… من جای مارال بودم و سارا همون لحظه چنین دستوری بهم میداد …تو عالم تخیلم صورتت بعد از این انفجار شبیه قیافه تام شده بود که جری تو صورتش بمب ترکونده باشه …
خیر سرمون …همه این موقع شب تخیل دارند ما هم خیر سرمون نصفه شبی دچار قحطی تخیل شدیم…واقعا مملکت نیست که دور از جون همه ، کصل خونه ست.
حالا از جنس مونث کسی هست تو این نصفه شبی یه پیام بده و فقط بگه سلام …تا منهم در جواب از ترس اینکه از عالم خیال به کابوس هپروت پرت نشم فقط بگم عیک سلام و رحمت اله بتو خوشگلتو و بعدش بگیرم راحت بکپم؟
به حشری های محترمی که پیامشون سامِلِیک یا ساملکون باشه از ترس ابدا پاسخ نخواهم داد.


851271
2022-01-03 02:36:21 +0330 +0330

جالب بود هرچند بچگانه بود

2 ❤️

851288
2022-01-03 04:08:37 +0330 +0330

خاطره خولی یود بقیه شم بنویس

3 ❤️

851345
2022-01-03 14:45:45 +0330 +0330

داستان خوبیه…

1 ❤️

851346
2022-01-03 14:47:07 +0330 +0330

اگه ادامه داره بنویس…

1 ❤️

851378
2022-01-03 19:06:24 +0330 +0330

برو فردا امتحان نوبت اول داری بچه جون

5 ❤️

851382
2022-01-03 20:35:00 +0330 +0330

داستانت رو دوس داشتم
کلی خاطراتم زنده شد
فقط قسمت بیغیرتیش رو دوس نداشتم
البته قسمت دست و چرخ و اینجوری دستمو بردم زیر سینه اش هم چرند بود🤣

2 ❤️

851757
2022-01-06 00:19:41 +0330 +0330

داستانت جزو بهترین داستانای سایته. خیلی خوب و حرفه ای نوشتی. ادامه هم داره؟؟ کاش داشته باشه ببینیم بالاخره با این دوتا کارت به کجا کشید. حتما ادامشو بنویس

2 ❤️

918650
2023-03-13 07:56:58 +0330 +0330

جون منم با خواهرم موقع نوجونیمون کلی خواهرم سارا رو دستمالی میکردم و هميشه شرتم با پیش آبم خیس میشد
کردن خواهرم سارا ارزومه

1 ❤️